مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل سوم در بیان ارکان استعاذه است و آن چهار است

فصل سوم در بیان ارکان استعاذه است و آن چهار است

‏ ‏

‏     ‏اول، مستعیذ. دوم، مستعاذ منه. سوم، مستعاذ به. چهارم، مستعاذ لأجله‎ ‎‏     ‏‏بدان که برای این ارکان تفصیل بسیار است که از حوصلۀ این اوراق‏‎ ‎‏خارج است، و ما به ذکر مختصری از آن اکتفا می کنیم.‏

‏     رکن اول در «مستعیذ» است. و آن حقیقت انسانیّه است از اول منزل‏‎ ‎‏سلوک الی اللّه تا منتهی النّهایۀ فنای ذاتی ـ ‏وَاِذا تَمَّ الْفَناءُ الْمُطْلَقُ، هَلَکَ الشَّیْطٰانُ‎ ‎وَتَمَّ الاِْسْتِعٰاذَة.‎[1]‎

‏    ‏‏و تفصیل این اجمال آنکه انسان تا در بیت نفس و طبیعت مقیم است و‏‎ ‎‏به سفر روحانی و سلوک الی اللّه اشتغال پیدا نکرده و در تحت سلطنت شیطانیّه‏‎ ‎‏به همۀ شئون و مراتب است، به حقیقت استعاذه متلبّس نشده و لقلقۀ لسان او‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 228
‏بی فائده بلکه تثبیت و تحکیم سلطنت شیطانیّه است، مگر با تفضّل و عنایت‏‎ ‎‏الهی. و چون به سیر و سلوک الی اللّه متلبّس گردید و سفر روحانی را شروع‏‎ ‎‏نمود، تا در سیر و سلوک است آنچه مانع از این سفر و خار طریق است شیطان‏‎ ‎‏او است، چه از قوای روحانیّۀ شیطانیّه و یا از جنّ و انس باشد؛ زیرا که جنّ و‏‎ ‎‏انس نیز اگر خار طریق و مانع سلوک الی اللّه باشند به دستیاری شیطان و تصرّف‏‎ ‎‏آن باشد؛ چنانچه خدای تعالی اشاره به آن فرموده  در سورۀ مبارکۀ «ناس»‏‎ ‎‏آنجا که فرماید: ‏مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ الناسِ مِنَ‎ ‎الْجِنَّةِ وَ الناس‏. و شیطان اگر جن باشد، از آیۀ شریفه استفاده شود که وسواس‏‎ ‎‏خناس که شیطان است جن است و انس ـ یکی بالاصاله و دیگر بالتّبعیّه. و اگر‏‎ ‎‏شیطان حقیقت دیگری باشد شبیه به جن، از آیۀ شریفه معلوم شود که این نوع، یعنی جن و انس، نیز تمثّلات شیطانیّه و مظاهر آنند. و در آیۀ دیگر اشاره‏‎ ‎‏فرماید به این معنی آنجا که فرماید: ‏شَیاطینَ الْاِنْسِ وَالْجِنّ.‎[2]‎‏ و در این سورۀ‏‎ ‎‏مبارکه اشاره به ارکان استعاذه چنانچه مذکور شد فرموده؛ چنانچه ظاهر‏‎ ‎‏است.‏

‏     بالجمله، انسان قبل از شروع به سلوک و سیر الی اللّه مستعیذ نیست؛ و‏‎ ‎‏پس از آنکه سیر تمام شد و از آثار عبودیّت به هیچ وجه باقی نماند و به فنای‏‎ ‎‏ذاتی مطلق نائل شد، از استعاذه و مستعاذ منه و مستعیذ اثری باقی نماند و جز‏‎ ‎‏حق و سلطنت الهیّه در قلب عارف چیزی نیست، و از قلب خود و خود نیز‏‎ ‎‏خبری ندارد و ‏اَعُوذُ بِکَ مِنْک‎[3]‎‏ نیز در این مقام نیست. و چون حالت صحو و‏‎ ‎‏انس و رجوع رخ داد، باز استعاذه را حقیقتی باشد، لکن نه چون استعاذه ای‏‎ ‎‏که سالک را است؛ و لهذا به حضرت رسول ختمی صلّی اللّه علیه و آله نیز امر‏‎ ‎‏به استعاذه شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید: ‏قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ اَعُوذُ‎ ‎بِرَبِّ النّاسِ و قُلْ رَبِّ اَعوذُبِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُبِکَ رَبِّ اَنْ‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 229
یَحْضُرُون.‎[4]‎

‏    ‏‏پس، انسان در دو مقام مستعیذ نیست: یکی قبل از سلوک؛ و آن حال‏‎ ‎‏احتجاب محض است که در تحت تصرّف و سلطنت شیطان است. و یکی‏‎ ‎‏بعد از ختم سلوک؛ که فنای مطلق دست دهد، که از مستعیذ و مستعاذ منه مستعاذ له و استعاذه خبری نیست. و در دو مقام مستعیذ است: یکی حال‏‎ ‎‏سلوک الی اللّه ؛ که استعاذه کند از خارهای طریق وصول که قعود بر صراط‏‎ ‎‏مستقیم انسانیت کردند؛ چنانچه خداوند از قول شیطان حکایت فرماید: ‏فَبِما‎ ‎اَغْوَیْتَنی لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم.‎[5]‎‏ و یکی در حال صحو و رجوع از‏‎ ‎‏فنای مطلق؛ که استعاذه کند از احتجابات تلوینیّه و غیر آن.‏

‏     ‏رکن دوم‏ در «مستعاذ منه» است. و آن ابلیس لعین و شیطان رجیم است که‏‎ ‎‏به واسطۀ دامهای گوناگون انسان را از وصول به مقصد و حصول مقصود باز‏‎ ‎‏دارد. و آنچه که بعض اعاظم از اهل معرفت ذکر فرموده که حقیقت شیطان‏‎ ‎‏عبارت است از جمیع عالم به جنبۀ سوائیّه، پیش نویسنده تمام نیست؛ زیرا‏‎ ‎‏که جنبۀ سوائیّه که عبارت از یک صورت موهومۀ عاری از حقیقت و خالی از‏‎ ‎‏تحقّق و واقعیتی است، از دامهای ابلیس است که انسان را سرگرم به آن‏‎ ‎‏می کند ـ و شاید اشاره به این معنی باشد قول خدای تعالی : ‏اَلْهیٰکُمُ التَّکاثُرُ حَتّی‎ ‎زُرْتُمُ الْمَقابِر‎[6]‎‏ ـ والاّ خود ابلیس حقیقتی است که دارای تجرّد مثالی و‏‎ ‎‏حقیقت ابلیسیّه کلّیّه که رئیس الا بالسه است و هم ‏‏[‏‏ابلیس‏‎ ‎‏]‏‏الکل است؛‏‎ ‎‏چنانچه حقیقت عقلیّۀ مجرّدۀ کلّیّه، که آدم اوّل است، عقل الکلّ است؛ و‏‎ ‎‏واهمه های جزئیّۀ ملکیّه از مظاهر و شئون آن است؛ چنانچه عقول جزئیّه از‏‎ ‎‏شئون و مظاهر عقل کلّی است. و تفصیل و تحقیق این مقام از حوصله این‏‎ ‎‏رساله خارج است.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 230
‏     بالجمله، آنچه در این سلوک الهی و سیر الی اللّه مانع از سیر شود و خار‏‎ ‎‏طریق گردد، آن، شیطان یا مظاهر آن می باشد که اعمال آنها نیز عمل شیطان‏‎ ‎‏است. و آنچه از عوالم غیب و شهود و عوارض حاصله برای نفس و حالات‏‎ ‎‏مختلفۀ آن حجاب روی جانان شود، چه از عوالم ملکیّۀ دنیاویّه باشد چون فقر‏‎ ‎‏و غنا و صحت و مرض و قدرت و عجز و علم و جهل و آفات و عاهات و غیر آن‏‎ ‎‏و چه از عوالم غیبیّۀ تجردیّه و مثالیّه باشد چون بهشت و جهنّم و علم متعلق به‏‎ ‎‏آن حتی علوم عقلیۀ برهانیّه که راجع به توحید و تقدیس حق است تمام آنها از‏‎ ‎‏دامهای ابلیس است که انسان را از حق و انس و خلوت با او باز می دارد و به‏‎ ‎‏آنها سرگرم می کند. حتی سرگرمی به مقامات معنوی و وقوف به مدارج‏‎ ‎‏روحانی، که ظاهرش وقوف در صراط انسانیّت و باطنش وقوف در صراط حق‏‎ ‎‏است ـ که جسرِ روحانیِ جهنّمِ فراق و بعد، و منتهی شود به جنت لقاء، و این‏‎ ‎‏جسر مخصوص به یک طائفۀ قلیله از اهل معرفت و اصحاب قلوب است ـ از‏‎ ‎‏دامهای بزرگ ابلیس الا بالسه است که باید از آن پناه به ذات مقدس حق جل‏‎ ‎‏شأنه برد.‏

‏     بالجمله، آنچه تو را از حق باز دارد و از جمال جمیل محبوب جلّ جلاله‏‎ ‎‏محجوب کند شیطان تو است، چه در صورت انسان باشد یا جن. و آنچه که‏‎ ‎‏به آن وسیله تو را از این مقصد و مقصود باز دارند دامهای شیطانی است، چه از‏‎ ‎‏سنخ مقامات و مدارج باشد یا علوم و کمالات یا حِرَف و صنایع یا عیش و‏‎ ‎‏راحت یا رنج و ذّلت یا غیر اینها. و اینها عبارت از دنیای مذمومه است؛ و به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، تعلّق قلب به غیر حقْ دنیای او است و آن مذموم است و دام‏‎ ‎‏شیطان است و استعاذه از آن باید کرد. و آنچه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و‏‎ ‎‏آله منقول است که می فرمود: ‏اَعُوذُ بِوَجْهِ اللّه الْکَریمِ، وَ بِکَلِماتِ اللّه الَّتی لا‎ ‎یُجاوِزُهُنَّ بِرٌّ وَ لا فاجِرٌ، مِنْ شَرِّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها، وَ شَرِّ ما یَنْزِلُ مِنَ‎ ‎الاَْرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنها، وَ مِن شَرِّ فِتَنِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ، وَ ِمنْ شَرِّ طَوارِقِ اللَّیْلِ‎ ‎وَ النَّهارِ، اِلاّ طٰارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ‎[7]‎‏ شاید مقصود همین معنا باشد.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 231
‏    ‏‏و استعاذه به وجه اللّه و کلمات اللّه استغراق در بحر جمال و جلال‏‎ ‎‏است. و آنچه انسان را از آن باز دارد، از شرور است و مربوط به عالم شیطان‏‎ ‎‏و مکاید آن است. و از آن باید پناه به وجه اللّه برد، چه آن از حقایق کاملۀ‏‎ ‎‏سماویّه باشد یا ناقصۀ ارضیّه؛ مگر آنکه طارق به خیر باشد، که آن طارق‏‎ ‎‏الهی است که به خیر مطلق، که حق تعالی است، دعوت کند.‏

‏     رکن سوم در «مستعاذ به» است. بدان که چون حقیقت استعاذه در‏‎ ‎‏سالک الی اللّه متحقّق و در سیر و سلوک به سوی حق متحصّل است، یعنی‏‎ ‎‏استعاذه اختصاص دارد به سالک در مراتب سلوک، پس به حسب مقامات و‏‎ ‎‏مراتب سایران و مدارج و منازل سالکان، حقیقت «استعاذه» و «مستعیذ» و‏‎ ‎‏«مستعاذ منه» و «مستعاذ به» فرق می کند. و اشاره به این توان باشد سورۀ‏‎ ‎‏شریفۀ «ناس» که فرماید: ‏قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الناس مَلِکِ الناس اِله الناس ‏ـ از مبادی‏‎ ‎‏سلوک تا حدود مقام قلب، سالک به مقام ربوبیّت پناه بَرد. و توان، این‏‎ ‎‏ربوبیّتْ ربوبیّت فعلیه باشد که مطابق شود با ‏اَعُوذُ بِکَلِماتِ اللّه ِ التّامّات.‎[8]‎‏ و‏‎ ‎‏چون سیر سالک منتهی شد به مقام قلب، مقام سلطنت الهیّه در قلب ظهور‏‎ ‎‏کند؛ و در این مقام به مقام ‏مَلِکِ النّاس‏ از شرّ تصرّفات قلبیّۀ ابلیس و سلطنت‏‎ ‎‏باطنیّه جائرانۀ او پناه برد؛ چنانچه در مقام اول از شر تصرّفات صدریّۀ او پناه‏‎ ‎‏برد. و شاید این که فرموده: ‏الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُور النّاس‏، با آنکه وسوسه‏‎ ‎‏در قلوب و ارواح نیز از خنّاس است، برای آن باشد که در مقام معرّفی به شأن‏‎ ‎‏عمومی و صفت ظاهره پیش همه مناسب است تعریف شود. و چون سالک از‏‎ ‎‏مقام قلب نیز تجاوز نمود به مقام روح، که از نفخۀ الهیّه است و اتّصالش به‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 232
‏حق تعالی بیشتر است از اتصال شعاع شمس به شمس، و در این مقام مبادی‏‎ ‎‏حیرت و هیمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود؛ و در این مقام به ‏اله النّاس‎ ‎‏پناه برد. و چون از این مقام ترقّی کند و ذات بی مرآت شئون نصب العین شود‏‎ ‎‏و به عبارت دیگر به مقام سرّ رسد، ‏اَعُوذُ بِکَ مِنْک‎[9]‎‏ مناسب با او است. و در‏‎ ‎‏این مقامات تفصیلی است که مناسب این مقاله نیست.‏

‏     و بدان که استعاذۀ باسم اللّه به واسطۀ جامعیّت مناسب با همۀ مقامات‏‎ ‎‏است؛ و آن در حقیقت استعاذه مطلقه است و دیگر استعاذه ها مقیّده است.‏

‏     ‏رکن چهارم‏ در «مستعاذله» است، یعنی غایت استعاذۀ. بدان که آنچه‏‎ ‎‏مطلوب بالذّات است برای انسان مستعیذ، از سنخ کمال و سعادت و خیر‏‎ ‎‏است. و آن به حسب مراتب و مقامات سالکان بسیار متفاوت است. چنانچه‏‎ ‎‏سالک تا در بیت نفس و حجاب طبیعت است، غایت سیرش حصول کمالات‏‎ ‎‏نفسانیّه و سعادات طبیعیّۀ خسیسه است؛ و این در مبادی سلوک است. و چون‏‎ ‎‏از بیت نفس خارج شد و از مقامات روحانیّه و کمالات تجرّدیّه ذوقی نمود،‏‎ ‎‏مقصدش عالی تر و مقصودش کاملتر می شود، و به مقامات نفسانیّه پشت‏‎ ‎‏پازند، و قبلۀ مقصودش حصول کمالات قلبیّه و سعادات باطنیّه شود. و چون‏‎ ‎‏از این مقام نیز عنان سیر را بر تافت و به سر منزل سرّ روحی رسید، مبادی‏‎ ‎‏تجلّیات الهیّه در باطن او بروز کند؛ و لسان باطنش در اول امر ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ‎ ‎لِوَجْهِ اللّه ‏، و پس از آن ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لاَِسْمٰاءِ اللّه أوللّه ‏، و پس از آن ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ‎ ‎لَهُ‏ شود. و شاید ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلّذی فَطَرَ السَّمٰواتِ وَالاَْرْض‎[10]‎‏ راجع به مقام‏‎ ‎‏اول باشد به مناسبت فاطریّت.‏

‏     بالجمله، سالک در هر مقامی غایت حقیقی او حصول کمال و سعادت‏‎ ‎‏است بالذّات. و چون با سعادت و کمالات در هر مقامی شیطانی قرین و دامی‏‎ ‎‏از دامهای او مانع از حصول است، ناچار سالک به حق تعالی پناه برد از آن‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 233
‏شیطان و شرور و دامهای او برای حصول مقصود اصلی و منظور ذاتی؛ پس،‏‎ ‎‏در حقیقت غایت استعاذه برای سالک، حصول آن کمال مترقّب و سعادت‏‎ ‎‏مطلوبه است. و غایة الغایات و منتهی الطّلبات، حق تعالی جلّت عظمته‏‎ ‎‏است، و در این مقام یا پس از آن همه چیز محو شود جز او جل و علا و استعاذۀ‏‎ ‎‏از شیطان بالتّبع و در حال صحو واقع می شود. و الحمدللّه اولاً و آخراً.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 234

  • )) «چو فناء مطلق حاصل گشت، شیطان هلاک گردیده و استعاذه تحقق یافته است.»
  • )) (انعام / 112).
  • ))  پاورقی 1/224.
  • )) «و بگو پروردگارا، پناه می برم به تو از وسوسه های شیطانها و پناه می برم به تو از اینکه نزد من حاضر شوند.» (مؤمنون / 97، 98)
  • ))   پاورقی 363.
  • )) «شما را جستن بیشی مال غافل ساخت تا هنگام رسیدن به گورستان.» (تکاثر / 1ـ2)
  • )) «پناه می برم به وجه خدای کریم و به کلمات خدا که هیچ نیکوکار و بدکار از آنها نتواند گذشت؛ و از شرّ آنچه از آسمان فرود آید و آنچه به آسمان فراز گیرد و آنچه از دل آسمان بیرون آید؛ و از شرّ فتنه های شب و روز؛ و از شرّ در کوبندگان شب و روز مگر در کوبنده ای که خبر و امر خیری با اوست.» بحارالانوار، ج 91، ص 215.
  • )) «پناه می برم به کلمات تامه خدا ...». اقبال الاعمال، ص 640، «دعای روز اول ماه رجب».
  • )) پاورقی 1/224.
  • ))   پاورقی 183.