مقصد اول امور عامّه

وجوب غیری و بعضی از احکام آن

وجوب غیری و بعضی از احکام آن

‏ ‏

‏به واسطۀ هیچ یک از اقسام اولویت، چیزی حاصل نمی گردد، نه به اولویت ذاتیه و‏‎ ‎‏نه به اولویت غیریه.‏

‏اولویت غیریه این است که: غیر، بعد از آنکه مثلاً وجود را خیر دید، بدون اینکه‏‎ ‎‏جمیع انحاء و طرق عدم را به روی شی ء ببندد، آن را موجود کند.‏

‏و اولویت ذاتیه این است که: اگر راههای یک طرف مثلاً عدم صد تا باشد، در‏‎ ‎‏صورتی که نود و نه تای آن بسته شد، شی ء به خودی خود با اینکه یک راه دیگر بسته‏‎ ‎‏نشده موجود شود. تصویر اولویت کافیۀ ذاتی و غیر کافیۀ ذاتی این است که در‏‎ ‎‏صورت مذکوره، ماهیت به وجود نزدیک شده و ذاتاً اقتضای وجود دارد.‏

‏بعضی از متکلمین به اولویت غیریه قائل شده و منکر ایجاب و وجوب در ایجاد‏‎ ‎‏ممکن شده اند.‏‎[1]‎‏ این طایفه از لفظ وجوب ترسیده و رنگشان پریده است که مگر‏‎ ‎‏ممکن است در عالم غیر از یک واجب الوجود باشد؟ چطور قلب به این معنی فتوا‏‎ ‎‏دهد و عقل امضا کند و زبان گویا شود که همۀ ذرات واجب الوجود گشته تا وجود‏‎ ‎‏یافته اند منتها وجوب غیری؟‏

‏متکلمین بیچاره نتوانستند با ضمیمه نمودن لفظ غیر به واجب الوجود از صولت‏‎ ‎‏این لفظ فارغ و راحت شوند. و بالجمله: تا ممکن ایجاب نشود، موجود نمی گردد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 53

لیسیة الممکن تنفی الثانیة  ‎ ‎رأساً کذا الاُولی بقاءُ التسویة

‏ ‏

‏و اما نمی توان گفت ممکن دارای اولویت ذاتی است؛ چون نیستی ممکن و‏‎ ‎‏ماهیات این معنی را ثابت می نماید؛ زیرا ماهیات به حسب ذات هیچند و مادامی که‏‎ ‎‏بالعرض و به طفیل وجود در دار وجود داخل نشده اند، شیئی از اشیاء نبوده بلکه در‏‎ ‎‏صرافت نیستی اند، صاحبِ اثر، تقرر و عینیت نبوده و از شائبۀ تمام چیزها خالی‏‎ ‎‏هستند، حتی نفس آنها بر آنها صادق نیست؛ زیرا نفسی نیست، چون شی ء نیستند. و‏‎ ‎‏لذا دارای اثر ذات و اثر ذاتی و اثر امکانی و اثر حاجتی نمی باشند.‏

‏و بالجمله: در وادی برهوت عدم، گیاهی و سبزه ای و شاخه ای از ماهیات نیست و‏‎ ‎‏اگر چه ماهیات در عالم ذهن بر وجود تقدم دارند، ولکن تنها در تصور ذهنی است که‏‎ ‎‏ماهیات را دیده و لباس وجود بر قامت آنها آراسته می کنیم، ولی در خارج امر برعکس‏‎ ‎‏است و مادامی که وجود نباشد برای ماهیت بروزی نیست و تا وجود ماهیت را نشان‏‎ ‎‏ندهد برای احکام ذاتیۀ آن ظهوری نیست.‏

‏بنابراین: قبل از وجود ماهیتی که مستدعی اولویت وجود و یا اولویت عدم باشد‏‎ ‎‏نیست. و همچنین اولویت غیریه اگر به حد وجوب نرسد، مطلقاً برای تحقق وجود‏‎ ‎‏موجود کافی نیست.‏

‏و بیان مطلب این است که: ممکن در حاقّ و وسط طرفین نشسته و شاهین ترازوی‏‎ ‎‏وجود و عدم نسبت به او یکسان است، تا به حد وجوب نرسد هر دو کفۀ ترازو در‏‎ ‎‏کمال تساوی قرار دارد و شاهین این ترازو در دست عقل محاسب بوده و این عقل‏‎ ‎‏می گوید: اگر به روی یک شی ء صد طریق عدم باز باشد و نود و نه تای آن به دست‏‎ ‎‏فاعل و فیّاض بند گردد و یک راه باقی بماند، در حال این ممکن اثری نداشته. و عقل‏‎ ‎‏می گوید: من شاهین ترازو را راست و در خط افقی می بینم. مثلاً اگر اصلاً کارخانه برق‏‎ ‎‏در ایران نباشد، نسبت وجود برق در این اتاق مثل آن است که همۀ کارخانه ها در جای‏‎ ‎‏خود ثابت باشد، ولی دستی که دراز شود و کلید برق را فشار دهد نباشد تا نور برق‏‎ ‎‏اتاق را روشن نماید، این دو در نظر عقل نسبت به وجود برق یکسان است، و ماهیت‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 54

‏در صورت اخیر به وجود نزدیک نیست و اگر هزاران سال همین طور بماند و کسی‏‎ ‎‏کلید را نزند، برق وجود نخواهد یافت. و فرقی نیست بین اینکه یک راه از طرق عدم‏‎ ‎‏باقی مانده باشد که اگر جلوی آن را نگیریم برق در این اتاق وجود پیدا نخواهد کرد و‏‎ ‎‏بین اینکه اگر اصلاً کارخانۀ برقی نبود، نوری محقق نمی شد و وجود نمی گرفت.‏

‏و الحاصل: مادامی که فاعل، جمیع انحاء و طرق عدم معلول را سد نکند، این سؤال‏‎ ‎‏که چرا طرف وجود محقق شد نه طرف عدم، منقطع نمی شود. و آن سؤال که در حال‏‎ ‎‏تساوی طرفین بود همچنان هست. بنابراین جمال ماهیت آن وقت به نور وجود‏‎ ‎‏نورانی می گردد که ماهیت ایجاب شود و از طرف فاعل واجب الوجود گردد. و این‏‎ ‎‏وجوب و ضرورت همان وجوب و ضرورت سابقه است که ازطرف فاعل وعلت به‏‎ ‎‏ماهیت ممکن متوجه می شود. وسپس وجوب لاحقی بعد از حصول وجود و یا عدم‏‎ ‎‏بالفعل به ممکن لحوق پیدا می کند و آن ضرورت بشرط المحمول است؛ که البته‏‎ ‎‏مادامی که موضوع بشرط المحمول است ثبوت محمول برای موضوع ضروری است‏‎ ‎‏و هیچ قضیۀ فعلیه ای خالی از آن نیست.‏

‏اگر گفته شود: معنای سبق وجوب بر وجود چیست در صورتی که حیثیت وجود‏‎ ‎‏کاشف از حیثیت وجوب است، بلکه حیثیت وجود عین حیثیت وجوب است؛ چرا که‏‎ ‎‏حیثیت وجود است که از عدم ابا دارد؟‏

‏می گوییم: این سبق و لحوق در اعتبار عقل است هنگام ملاحظه این معانی و اعتبار‏‎ ‎‏ترتیب بین آنها. پس معنای قول ایشان: «الشی ء ما لم یجب لم یوجد» این است: مادامی‏‎ ‎‏که جمیع انحاء عدم شی ء به روی آن منسد نگردد عقل حکم به وجودش نمی کند.‏‎ ‎‏بنابراین ممکن به دو ضرورت پیچیده شده است.‏

‏چون جای این توهم است که گفته شود: شما به ممکنات واجب الوجود گفتید در‏‎ ‎‏صورتی که بین آنها تقابل است.‏

‏لذا در جواب می گوییم: نسبت وجوب و امکان مانند نسبت تمام و نقصان است، از‏‎ ‎‏آن رهگذر که ممکن در برزخ بین وجوب و امتناع واقع است، بنابراین اگر به یک‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 55

‏طرف حرکت کرد، مثل این است که ناقص رو به کمال گذاشته است و در این صورت‏‎ ‎‏با توجه به مرتبۀ نقص بر آن «ممکن» اطلاق شده و با توجه به حرکتش به اوج وجود‏‎ ‎‏«واجب» گفته می شود.‏

‏ولکن أولی این است که طریقۀ صدر المتألهین را پیش کشیم،‏‎[2]‎‏ و آن طریقه این‏‎ ‎‏است که امکان به دو لحاظ اطلاق می شود:‏

‏یکی به ملاحظۀ ماهیات و دقت در ناصیۀ آنها و دیدن سواد الوجهی آنها، که آن‏‎ ‎‏نقطۀ سودای لا اقتضائی است و در جنبۀ او حرکت به یک طرف نیست.‏

‏و دیگری امکان بالنظر الی نظام الوجود است و ملاحظۀ اینکه این نظام وجود، نظام‏‎ ‎‏فقر و عین فقر و صرف التعلق و الربط است و اشعه و اظلّۀ یک مبدأ است و تنزل نور‏‎ ‎‏حقیقی است و به نحو فی ء الشی ء نسبت به شی ء است؛ چون مرتبۀ نازله از یک‏‎ ‎‏وجوب ذاتی محکمی است که این وجودات تجلیات اوست و صور متجلی نسبت به‏‎ ‎‏خود متجلیِ تام، ناقص است. و به لحاظ این فقر، فی ء ممکن است، ولی چون فی ء‏‎ ‎‏وجوب ذاتی است به لحاظ سنخیت با واجب، واجب است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 56

  • )) رجوع کنید به: شرح مواقف، ج 3، ص 164ـ170؛ شرح مقاصد، ج 1، ص 492؛ اسفار، ج 1، ص 199ـ206.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 1، ص 83ـ90 و 206؛ و نیز: ج 3، ص 253.