وجوب غیری و بعضی از احکام آن
به واسطۀ هیچ یک از اقسام اولویت، چیزی حاصل نمی گردد، نه به اولویت ذاتیه و نه به اولویت غیریه.
اولویت غیریه این است که: غیر، بعد از آنکه مثلاً وجود را خیر دید، بدون اینکه جمیع انحاء و طرق عدم را به روی شی ء ببندد، آن را موجود کند.
و اولویت ذاتیه این است که: اگر راههای یک طرف مثلاً عدم صد تا باشد، در صورتی که نود و نه تای آن بسته شد، شی ء به خودی خود با اینکه یک راه دیگر بسته نشده موجود شود. تصویر اولویت کافیۀ ذاتی و غیر کافیۀ ذاتی این است که در صورت مذکوره، ماهیت به وجود نزدیک شده و ذاتاً اقتضای وجود دارد.
بعضی از متکلمین به اولویت غیریه قائل شده و منکر ایجاب و وجوب در ایجاد ممکن شده اند. این طایفه از لفظ وجوب ترسیده و رنگشان پریده است که مگر ممکن است در عالم غیر از یک واجب الوجود باشد؟ چطور قلب به این معنی فتوا دهد و عقل امضا کند و زبان گویا شود که همۀ ذرات واجب الوجود گشته تا وجود یافته اند منتها وجوب غیری؟
متکلمین بیچاره نتوانستند با ضمیمه نمودن لفظ غیر به واجب الوجود از صولت این لفظ فارغ و راحت شوند. و بالجمله: تا ممکن ایجاب نشود، موجود نمی گردد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 53
لیسیة الممکن تنفی الثانیة رأساً کذا الاُولی بقاءُ التسویة
و اما نمی توان گفت ممکن دارای اولویت ذاتی است؛ چون نیستی ممکن و ماهیات این معنی را ثابت می نماید؛ زیرا ماهیات به حسب ذات هیچند و مادامی که بالعرض و به طفیل وجود در دار وجود داخل نشده اند، شیئی از اشیاء نبوده بلکه در صرافت نیستی اند، صاحبِ اثر، تقرر و عینیت نبوده و از شائبۀ تمام چیزها خالی هستند، حتی نفس آنها بر آنها صادق نیست؛ زیرا نفسی نیست، چون شی ء نیستند. و لذا دارای اثر ذات و اثر ذاتی و اثر امکانی و اثر حاجتی نمی باشند.
و بالجمله: در وادی برهوت عدم، گیاهی و سبزه ای و شاخه ای از ماهیات نیست و اگر چه ماهیات در عالم ذهن بر وجود تقدم دارند، ولکن تنها در تصور ذهنی است که ماهیات را دیده و لباس وجود بر قامت آنها آراسته می کنیم، ولی در خارج امر برعکس است و مادامی که وجود نباشد برای ماهیت بروزی نیست و تا وجود ماهیت را نشان ندهد برای احکام ذاتیۀ آن ظهوری نیست.
بنابراین: قبل از وجود ماهیتی که مستدعی اولویت وجود و یا اولویت عدم باشد نیست. و همچنین اولویت غیریه اگر به حد وجوب نرسد، مطلقاً برای تحقق وجود موجود کافی نیست.
و بیان مطلب این است که: ممکن در حاقّ و وسط طرفین نشسته و شاهین ترازوی وجود و عدم نسبت به او یکسان است، تا به حد وجوب نرسد هر دو کفۀ ترازو در کمال تساوی قرار دارد و شاهین این ترازو در دست عقل محاسب بوده و این عقل می گوید: اگر به روی یک شی ء صد طریق عدم باز باشد و نود و نه تای آن به دست فاعل و فیّاض بند گردد و یک راه باقی بماند، در حال این ممکن اثری نداشته. و عقل می گوید: من شاهین ترازو را راست و در خط افقی می بینم. مثلاً اگر اصلاً کارخانه برق در ایران نباشد، نسبت وجود برق در این اتاق مثل آن است که همۀ کارخانه ها در جای خود ثابت باشد، ولی دستی که دراز شود و کلید برق را فشار دهد نباشد تا نور برق اتاق را روشن نماید، این دو در نظر عقل نسبت به وجود برق یکسان است، و ماهیت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 54
در صورت اخیر به وجود نزدیک نیست و اگر هزاران سال همین طور بماند و کسی کلید را نزند، برق وجود نخواهد یافت. و فرقی نیست بین اینکه یک راه از طرق عدم باقی مانده باشد که اگر جلوی آن را نگیریم برق در این اتاق وجود پیدا نخواهد کرد و بین اینکه اگر اصلاً کارخانۀ برقی نبود، نوری محقق نمی شد و وجود نمی گرفت.
و الحاصل: مادامی که فاعل، جمیع انحاء و طرق عدم معلول را سد نکند، این سؤال که چرا طرف وجود محقق شد نه طرف عدم، منقطع نمی شود. و آن سؤال که در حال تساوی طرفین بود همچنان هست. بنابراین جمال ماهیت آن وقت به نور وجود نورانی می گردد که ماهیت ایجاب شود و از طرف فاعل واجب الوجود گردد. و این وجوب و ضرورت همان وجوب و ضرورت سابقه است که ازطرف فاعل وعلت به ماهیت ممکن متوجه می شود. وسپس وجوب لاحقی بعد از حصول وجود و یا عدم بالفعل به ممکن لحوق پیدا می کند و آن ضرورت بشرط المحمول است؛ که البته مادامی که موضوع بشرط المحمول است ثبوت محمول برای موضوع ضروری است و هیچ قضیۀ فعلیه ای خالی از آن نیست.
اگر گفته شود: معنای سبق وجوب بر وجود چیست در صورتی که حیثیت وجود کاشف از حیثیت وجوب است، بلکه حیثیت وجود عین حیثیت وجوب است؛ چرا که حیثیت وجود است که از عدم ابا دارد؟
می گوییم: این سبق و لحوق در اعتبار عقل است هنگام ملاحظه این معانی و اعتبار ترتیب بین آنها. پس معنای قول ایشان: «الشی ء ما لم یجب لم یوجد» این است: مادامی که جمیع انحاء عدم شی ء به روی آن منسد نگردد عقل حکم به وجودش نمی کند. بنابراین ممکن به دو ضرورت پیچیده شده است.
چون جای این توهم است که گفته شود: شما به ممکنات واجب الوجود گفتید در صورتی که بین آنها تقابل است.
لذا در جواب می گوییم: نسبت وجوب و امکان مانند نسبت تمام و نقصان است، از آن رهگذر که ممکن در برزخ بین وجوب و امتناع واقع است، بنابراین اگر به یک
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 55
طرف حرکت کرد، مثل این است که ناقص رو به کمال گذاشته است و در این صورت با توجه به مرتبۀ نقص بر آن «ممکن» اطلاق شده و با توجه به حرکتش به اوج وجود «واجب» گفته می شود.
ولکن أولی این است که طریقۀ صدر المتألهین را پیش کشیم، و آن طریقه این است که امکان به دو لحاظ اطلاق می شود:
یکی به ملاحظۀ ماهیات و دقت در ناصیۀ آنها و دیدن سواد الوجهی آنها، که آن نقطۀ سودای لا اقتضائی است و در جنبۀ او حرکت به یک طرف نیست.
و دیگری امکان بالنظر الی نظام الوجود است و ملاحظۀ اینکه این نظام وجود، نظام فقر و عین فقر و صرف التعلق و الربط است و اشعه و اظلّۀ یک مبدأ است و تنزل نور حقیقی است و به نحو فی ء الشی ء نسبت به شی ء است؛ چون مرتبۀ نازله از یک وجوب ذاتی محکمی است که این وجودات تجلیات اوست و صور متجلی نسبت به خود متجلیِ تام، ناقص است. و به لحاظ این فقر، فی ء ممکن است، ولی چون فی ء وجوب ذاتی است به لحاظ سنخیت با واجب، واجب است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 56