علم فعلی حق تعالی
و کان نوریته قدرته
اوصاف حضرت حق در مرتبۀ ذات، متحد با ذات و عین ذات است و تمام کمالات ذاتیه در مرتبۀ ذات هست ـ و بعد بیان اتحاد اوصاف با ذات خواهد آمد ان شاء الله ـ همچنین در مرتبۀ دیگری نیز برای حضرت حق اوصافی است که در آن مرتبه عالم و وجود منبسط و فیض مقدس، وصف اوست و در آن مرتبه عالم و تمام اشیاء علم خداوند است و این علم را علم فعلی گویند. البته وجود منبسط غیر او نیست، بلکه ظلّ او و عین ربط و تعلق به اوست. و معنای عین تعلق و ربط بودن این است که مستقل نیست و جلوۀ اوست و جلوۀ شی ء غیر از شی ء نیست.
و چون این وجود منبسط و جلوۀ حق که سرتاسر عالم است بنا بر اصالت وجود از سنخ وجود است ـ زیرا تردید بین عدم و ماهیت و وجود، تردید عقلی است و به حکم اصالت وجود، عدم و ماهیت هیچ است ـ پس در عالم غیر از وجود چیزی نیست و چون مفهوم علم چیزی نیست و آنچه حقیقت دارد مصداق علم می باشد، پس مصداق علم عین وجود است.
به بیان دیگر: حق که صرف الوجود است باید جلوۀ او وجود باشد و چنانکه متجلی در مرتبۀ ذات، صرف الوجود است و صرف الوجود عین تمام کمالات و عین
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 241
علم و حیات است، جلوه نیز که عین ربط است در مرتبۀ فعل عین کمالات و عین علم و حیات است.
والحاصل: متجلی بهویته الذاتیه و به تمام هویت تجلی کرده و جلوه به تمام هویت، تمام تجلی اوست، پس چنانکه متجلی در مرتبۀ ذات عین تمام کمالات ذاتی است جلوه هم در مرتبۀ تجلی، تمام کمالات، یعنی علم و قدرت و حیات و اراده است.
و این فیض مقدس اطلاقی و وجود منبسط که جلوۀ صرف الوجود و واجب الوجود است، از سنخ وجود بوده و تمام کمالات به وجود برمی گردد، پس وجود منبسط در عین معلوم بودن، علم است و در عین مقدور بودن، قدرت است و در عین حیّ بودن حیات است، و چون وجودی مخلوق است لذا از خودش کمالی ندارد و همۀ کمالات جلوۀ کمالات واجب الوجود می باشد؛ چنانکه وجود او جلوۀ وجود اصلی و وجود واجب است.
و بالجمله: همان گونه که صور علمیه و تصوریۀ نفس از نفس جدا نیست و فعل نفس عین تصور اوست و فعل نفس مانند افعال خارجیه نیست تا تصور و تصدیق به فایده و اراده لازم داشته باشد تا ایجاد محقق گردد، بلکه صرف تصور نفس عین ایجاد اوست، چنانکه عین علم اوست، وضع در مخلوقات احدیت که اضافۀ اشراقیه می باشند نیز چنین است.
می توان عالم را به سه نظر نگاه کرد:
یکی نظر کثرت است که عقل و نفس و طبیعت را ببینیم. دراین نظر مضاف و مضاف الیه و اضافه ای هست؛ ماهیات مضاف الیه و وجود منبسط اضافه و ذات حق مضاف است. البته اضافۀ مقولیه نیست که دو طرف باشد تا اضافه منتزع و محقق گردد و هر دو طرف اضافه اصیل باشد، بلکه در اینجا اضافه اشراقیه بوده و مضاف سِمت و منصب قیومیت و قیمومت مضاف الیه را داراست و مضاف متقدم و اضافه متأخر از آن، و مضاف الیه در رتبۀ اخیره است. در این نظر، فیض مقدس اطلاقی، یعنی نور
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 242
وجود منبسط و شعاع نور عالم که جلوۀ وجودی مبدأ نور است، علم و قدرت و حیات است و ماهیات معلوم و مقدور می باشند. پس در این نظر سه چیز؛ «متجلّی» و «جلوه» و «متجلّیٰ به» هست.
در نظر دیگر به عالم، جلوه و متجلی هست و ماهیات هیچ می باشند.
نظر سوم: نظر وحدت است که در این نظر صوفی و عارف می گوید: «لیس فی الدار غیره دیّار» و جلوه را در متجلی فانی می بیند.
با این نظر است که اگر تأییدات الهیه شامل شود مراتب وجود شؤون او دیده می شود و این طور نیست که غیریتی در عالم باشد.
در آیات شریفه شاید به این انظار اشاره شده باشد. مثلاً با آیۀ «وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ مَا کُنْتُمْ» به نظر اول اشاره شده که در آن «هویت» و «معیت» و «کُمیّت» است و «هو» اشاره به غیب الغیوب و «معیت» اضافۀ اشراقیه و «کُم» مضاف الیه می باشد.
و در آیۀ دیگر که در اول سورۀ حدید است «هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» نظر را دقیق کرده که غیر از وحدت چیزی نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 243