فصل هفتم
مراتب وجود انسان
عالم دارای سه مرتبه است و بنابر جمیع اقوال فلاسفه و عرفا هر مرتبۀ فوق، واجد کمالات مرتبۀ مادون به نحو اعلی و اشدّ است، و هر مرتبۀ مادون هم واجد کمالات مرتبۀ اعلی به نحو اضعف و انقص است.
مشائین به عالم عقول وعالم افلاک و نفوس فلکیه وعالم طبیعت قائلند.
اشراقیین به عقول متکافئه و عرضیه به آن اندازه ای که ممکن است و همچنین به عالم مُثُل معلقه که بین عالم عقول و این عالم طبیعت باشد، قائلند. و این عالم طبیعت هم که سر جایش مسلّم است.
و عرفا نیز به این عوالم قائل می باشند.
هر یک از اینها، در ایفای مقصود خود تعابیری آورده اند و در تفهیم مقصود خود کوشیده اند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 313
مثلاً مشائین گفته اند: عالم طبیعت، مرتبۀ متنزلۀ عالم بالاست و عالم بالا مرتبۀ کاملۀ عالم طبیعت است.
حتی بعضیها در تعریف علت گفته اند: «العلّة حدّ تامّ للمعلول و المعلول حدّ ناقص للعلّة». البته مقصودشان این نیست که مفهومی به نحو تفصیل حمل شود بر مفهومی که بالاجمال آن محمول را شامل است؛ چنانکه در «الانسان حیوان ناطق» انسان در مقام اجمال، هم حیوان و هم ناطق است، منتها حد، تفصیل این مجمل است، و حد آن را به طور تفصیل بیان می نماید، و در حقیقت، حد، بسط محدود به طور کامل است. بلکه مراد آنها که گفته اند: علت، حد تام معلول است، این است که تمام کمالات معلول، در علت جمع است نه اینکه مثل حد منطقی باشد که علت، مقام بسط معلول باشد. و همین طور مراد از اینکه گفته اند: معلول، حد ناقص علت است، این است که معلول نمی تواند تمام کمالات علت را حکایت کند بلکه به اندازۀ خود، حاکی از کمالات علت است.
شاید فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم هم که عرض می کرد: «إلهی أرنی الأشیاء کما هی» به همین معنی باشد؛ چون آنهایی که توجه قلبشان به طرف مبدأ است مرادشان از این دعا این نیست که مثلاً خاصیت سقمونیا را بدانند، بلکه مرادشان همان رؤیت اشیاء است به آن جنبه ای که مربوط به مبدأ است، و از جمال علت و کمال او به اندازه ای که معلول می تواند کشف از علت کند حکایت می کنند.
پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم می خواست جمال حضرت حق را به آن اندازه که نظام وجود می تواند آن را کشف کند، مشاهده نماید، نه آن جمالی که خود حضرت حق دارد، و شاید به این معنی اشاره باشد آن سخن حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم: «ما عرفناک حقّ معرفتک» یعنی آن طوری که تو هستی، تو را نشناختیم؛ چون غیر ممکن است مراد حضرت این باشد، که به آن اندازه که ممکن بود، تو را نشناختیم؛ برای اینکه تا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 314
اندازه ای که برای موجود امکانی ممکن است، برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم معرفت حق حاصل گردید و اگر نظر به این بود که من به اندازه ای که ممکن بود و باید بشناسم، نشناختم، آن وقت می بایست می گفت: «ما عرفناک حقّ معرفتی بک».
بالجمله: مشائین از عالم طبیعت با این بیانات که گفتیم تعبیر آورده اند.
و اشراقیین می گویند: عالم طبیعت، صنم عالم مثال است، و عالم مثال صنم عالم عقل است، پس عالم طبیعت صنم صنم می باشد.
عرفا می گویند: «الحقّ خلق و الخلق حقّ و الحقّ حقّ والخلق خلق»، البته نظر اینها هم بر این است که حق، کمالات خلقیه را دارد ولی نه به نحو نقص خلقی، و خلق هم کمال حق را دارد ولی نه به طور کامل بلکه به نحو ظهور و مظهر، نه اینکه مراد اینها آن باشد که بعضی گویند؛ زیرا نتیجۀ آن این است که عرفا در حقیقت منکر خدا هستند، چون این عالم را خدا می دانند.
بالجمله: در لسان همۀ اینها این معنی است که مرتبه ای، کامل تر از مرتبۀ دیگر است، منتها هریک تعبیری دارند؛ عرفاخواستند قدری تند بروند که مابیشتر ازدیگران می فهمیم؛ لذا به این عبارات تعبیر آورده اند. و بالجمله: در قوس نزولی این سه مرتبه هست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 315