سخنرانی

سخنرانی در جمع روحانیون قم (ارزیابی قیام ملت)

سخنرانی

‏زمان: 12 اردیبهشت 1342 / 8 ذی الحجه 1382‏

‏مکان: ‏‏قم، مسجد اعظم‏

‏موضوع: ‏‏ارزیابی قیام ملت، و حوادث تلخ و شیرین سال 41 و اوایل سال 42‏

‏مناسبت: ‏‏آغاز دروس حوزه پس از چهلم شهدای مدرسۀ فیضیه‏

‏حضار:  ‏‏روحانیون، طلاب و اهالی قم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏     خداوندا، زبان ما را از بیهوده گفتن و گزاف و لغو و دروغ حفظ بفرما. خداوندا،‏‎ ‎‏قلوب ما را به نور اسلام و روحانیت روشن بفرما؛ خداوندا گوش شنوا عنایت بفرما به‏‎ ‎‏سلاطین دوَل اسلام، به رؤسای جمهور دوَل اسلامی، به نمایندگان مجلسیْن دوَل‏‎ ‎‏اسلامی، به نخست وزیران و وزرای دوَل اسلامی، به رؤسای دانشگاههای دوَل اسلامی،‏‎ ‎‏به کارفرمایان و کارمندان دوَل اسلامی. خداوندا، آنها را قرار بده ...‏

جنایات با ماسک اسلام پناهی

‏     این سال برای روحانیت، عرض کنم بسیار بد سالی بود و از جهتی بسیار خوب سالی‏‎ ‎‏بود: بد بود برای اینکه یک مملکتی که باید به دنیا معرفی بشود به اینکه مملکت‏‎ ‎‏صحیحی است، هیأت حاکمۀ درستی دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگستری دارد،‏‎ ‎‏محاکم قضایی دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است؛ یک مملکتی که باید‏‎ ‎‏به صلاح و به صحت معرفی بشود در جامعۀ بشر، معرفی شد به مرکز فساد و مرکز هر‏‎ ‎‏چیزی که شما بخواهید اسمش را بگذارید؛ از آن بدتر، بخواهیم بگوییم مثل زمان مغول‏‎ ‎‏است، نمی توانیم همچو بی احترامی ای به مغول بکنیم. آنها یک جمعیتی بودند کفار، و‏‎ ‎‏شاید مهدور می دانستند دم ما را؛ و وارد شدند در مملکت برای گرفتن مملکت اجنبی،‏‎ ‎‏آن هم مملکتی که برخلاف مسلک آنها و دیانت آنها بود و کردند آن کارهایی را که‏‎ ‎‏کردند. اینجا در این قضایا، اینها مدعی اسلام هستند، مدعی ایمان هستند، مدعی تشیع‏‎ ‎‏هستند ! در عین حال که با این ادعاها امرار روز می کنند و امرار حیات می کنند، کارهایشان‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 206
‏همان کارهایی است که مغول باید انجام بدهد، چنگیز باید انجام بدهد. در مراکز علمی‏‎ ‎‏می ریزند، خون بچه های شانزده ساله و هفده ساله ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ می ریزند، خراب می کنند‏‎ ‎‏مرکزهای علمی را، به علما اهانت می کنند، فحشهای ناموسی می دهند، در حبس‏‎ ‎‏می برند، زجر می کنند، می کشند، می زنند، خونخواری می کنند؛ در عین حال نطق‏‎ ‎‏می کنند، اظهار اسلامیت می کنند، اظهار تشیع می کنند، اظهار کشف ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ کرامت‏‎ ‎‏می کنند.‏‎[1]‎‏ آنها دیگر نمی گفتند که ما شیعه هستیم؛ دشمن بودند با ما، در حال تعدی وارد‏‎ ‎‏شدند در مملکت ما. اینها با حال دوستی و ادعای دوستی، ادعای تشیع، بالاتر از تشیع، با‏‎ ‎‏این ادعاها این اعمال را انجام دادند و می دهند.‏

توطئۀ دیرینه بر ضد حوزۀ قم

‏     من ‏‏[‏‏آنچه‏‏]‏‏ به شما عرض کنم مطلبی نیست که مال این چند ماهه باشد؛ این یک‏‎ ‎‏مطلب ریشه دار است، مطلبی است که مال چندین سال پیش از این است، اگر نگویم‏‎ ‎‏چهل و چند سال پیش از این، لااقل بیست سال پیش از این است که اینها نقشه شان این‏‎ ‎‏بود که قم نباشد. در زمان حیات مرحوم آقای بروجردی ـ رضوان الله علیه ـ هم نقشه این‏‎ ‎‏بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را برای ‏‎[2]‎‏منافع خودشان مضر می دانند. قم لشکر حق‏‎ ‎‏است؛ جنود ابلیس،  جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف می دانند. در همان زمان‏‎ ‎‏ایشان هم، نسبت به ایشان تعبیراتی می شده است که من نمی توانم در این منبر عرض کنم.‏‎ ‎‏همان وقت بوده است که، نقشۀ خارج این بوده است که قم نباشد تا ما هر کاری‏‎ ‎‏می خواهیم انجام بدهیم و یک نفس کش در مقابل ما صحبت نکند، حرف نزند، بحث‏‎ ‎‏نکند، ایراد نکند، اعتراض نکند.‏

‏     اینها از همان زمان مرحوم آقای بروجردی، اگر نگویم از چهل و چند سال پیش از‏‎ ‎‏این، از زمان مرحوم آقای بروجردی این نقشه را داشته اند، منتها با بودن ایشان می دیدند‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 207
‏که مفسده دارد اگر بخواهند کارهایی را انجام بدهند. بعد از اینکه ایشان تشریف بردند به‏‎ ‎‏جوار رحمت حق تعالی؛ از همان اول، اینها شروع کردند به اسم احترام از مرکزی،‏‎ ‎‏کوبیدن این مرکز را؛ نه از باب اینکه حُبی به آن مرکز داشته اند؛ به هیچ مرکزی از مراکز‏‎ ‎‏دیانت اینها احساس حُب نمی کنند؛ نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه‏‎ ‎‏قم را نمی خواستند. قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک می کرد‏‎ ‎‏و کارهای اینها زود برش منکشف می شد. اینها قم را نمی خواستند منتها نمی توانستند به‏‎ ‎‏صراحت لهجه بگویند: قم نه، می گفتند: نجف آره، مشهد آره؛ «در قم چیزی به نظر‏‎ ‎‏نمی خورَد»!‏‎[3]‎‏ فهمیدند که چیزهایی به نظر می خورَد، چیزهایی به چشم می خورَد،‏‎ ‎‎ ‎‏چیزهایی به دهان می خورَد، به گوش می خورَد؛ فهمیدند که نه آنطور نبوده است. اینها از‏‎ ‎‏آن وقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش نفع‏‎ ‎‏رساندن به اسرائیل و عمال اسرائیل.‏

عنصری بیسواد در رأس دولت

‎ ‎‏     از اول، مطلب اینطور بود، منتها در پرده بود؛ اعلان نکرده بودند مطالبشان را؛ گاهی‏‎ ‎‏اعلان می کردند، لکن مضمضه می کردند مطلب کفر خودشان را. بعد از فوت ایشان،‏‎ ‎‏ابتدائاً یک نقشۀ شیطانی کشیدند و در بلاد ایران، آنجاهایی که من مطلع شدم، از مردم‏‎ ‎‏می خواستند التزام بگیرند به اینکه شما به فلان مرکز تلگراف کنید و انتخاب کنید فلان‏‎ ‎‏مرکز را؛ نه از باب اینکه علاقه ای به آن مرکز داشتند، از باب اینکه این مرکز را‏‎ ‎‏نمی خواستند. مردم اعتنا نکردند به آنها. ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ دنبال آن، نقشه ها کشیده شد، دولتها سر کار‏‎ ‎‏آمد؛ نمی دانم به آن دولتها این پیشنهادها شد و قبول نکردند، یا اینکه نتوانستند اینقدر‏‎ ‎‏بی شرافتی بکنند. شاید شریف بودند، عالِم بودند، دکتر بودند، مهندس بودند، و‏‎ ‎‏نتوانستند با همۀ مراکز علم مخالفت کنند. تا اینکه منتهی شد به اینکه باید دولت، دولتی‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 208
‏باشد که علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تا کلاس پنج بیشتر درس نخوانده باشد، آن‏‎ ‎‏هم در کرج تحصیل اجازه نامه با اعمال نفوذ کرده باشد، نداند معنای علم چه هست،‏‎ ‎‏نداند معنای دیانت چه هست، نداند نقش روحانیت در بقای این مملکت چیست، نفهمد‏‎ ‎‏مطالب را؛ سربسته و چشم بسته به او دیکته کنند و بگوید و نفهمد چه می گوید، و بکند و‏‎ ‎‏نفهمد چه می کند.‏

‏     دیدیم که از اولی که این دولت بیسواد و بی حیثیت روی کار آمد، از اولْ اسلام را‏‎ ‎‏هدف قرار داد: در روزنامه ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات‏‎ ‎‏داده اند، لکن شیطنت بود؛ برای انعطاف نظر عامۀ مردم به آن موضوع بود که نظرشان به‏‎ ‎‏الغای اسلام و الغای قرآن، درست نیفتد؛ و لهذا، در اولی که اینجا ما متوجه شدیم و‏‎ ‎‏اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم برای علاج کار، توجه ما در دفعۀ اول منعطف شد‏‎ ‎‏به همان قضیه؛ بعد که مطالعه کردیم دیدیم آقا، قضیه، قضیۀ بانوان نیست، این یک امر‏‎ ‎‏کوچکی است؛ قضیۀ معارضه با اسلام است: منتخِب و منتخَب، مسلمان لازم نیست باشد،‏‎ ‎‏حَلْفِ‏‎[4]‎‏ به قرآن لازم نیست باشد، قرآن را می خواهیم چه کنیم؟ بعد که مصادف شدند با‏‎ ‎‎ ‎‏تودهنی از ملت مُسْلم، تأویل کردند حرفشان را به اینکه خیر، مراد ما از «کتاب آسمانی»‏‎ ‎‏قرآن است. ما هم ازشان پذیرفتیم؛ به حَسَب ظواهر شرع، لکن به مجرد اینکه اینها یک‏‎ ‎‏چند نفر عمله را دور خودشان دیدند و یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز همان مطالب‏‎ ‎‏خبیثشان را از سرگرفتند، همان مطلبی را که ابطال کرده بودند دوباره از سرگرفتند: دوباره‏‎ ‎‏تساوی حقوق مِنْ جَمیعِ الْجَهات. تساوی حقوق من جمیع الجهات، پایمال کردن چند تا‏‎ ‎‏حکم  ضروری اسلام است، نفی کردن چند تا حکم صریح قرآن است. بعدش باز دیدند‏‎ ‎‏که مصادف شد با یک ناراحتیها و یک حرفها و یک چیزهایی؛ حاشا کردند؛ وزیرشان‏‎ ‎‏یک جا حاشا کرد، امیرشان یک جا حاشا کرد.‏

‏     در روزنامه ها به صراحتِ لهجه نوشتند که بردن بانوان به سربازی، تصویبش در دست‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 209
‏تنظیم است؛ لکن بعد از آنکه دیدند که خیلی فضاحت بار آمد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ مردم ناراحت شدند،‏‎ ‎‏همان نوکرهای ارباب، به حَسَب واقع هم ناراحت شدند؛ وقتی دیدند ‏‏[‏‏مردم‏‏]‏‏ ناراحت‏‎ ‎‏شدند، گفتند: اکاذیب است. پرونده سازی خواستند بکنند؛ پرونده سازیهای بچگانۀ‏‎ ‎‏مضحک بکنند.‏

 شاه و یورش به مراکز دین و دانش

‏     این سال بد بود برای اینکه حمله به اسلام زیاد شد، حمله به قرآن زیاد شد؛ مراکز علم‏‎ ‎‏را کوباندند به حَسَب توهّم خودشان؛ بچه های ما را، عزیزهای ما را زدند، سرهایشان را‏‎ ‎‏شکستند، پاهایشان را شکستند، بعضی شان را کشتند، از پشت بامها انداختند. اگر اینها‏‎ ‎‏دهقانها بودند،‏‎[5]‎‏ پس چرا این دستگاه انتظامی کمکشان می کرد؟ اینکه دیگر مخفی‏‎ ‎‎ ‎‏نبود؛ این را صد هزار جمعیت از توی خیابانها و از توی صحن و از توی مدرسه، خوب‏‎ ‎‏می دیدند که دستگاه شهربانی دارد کمک مستقیم می کند؛ این دهقانها را کمک می کرد‏‎ ‎‏بر ضد اسلام. اگر راست می گویند که دهقانها بوده اند، پس چرا وقتی که مَرْضای ما را‏‎ ‎‏بردند در مریضخانه ها، شهربانی و ‏‏[‏‏ساواک‏‏]‏‏ فرستادند گفتند: دشمنهای اعلیحضرت را‏‎ ‎‏می برید در مریضخانه؟ پدرتان را درمی آوریم، اینها باید بروند. اگر دهقانها بودند، به‏‎ ‎‏اعلیحضرت چه کار دارد؟ اگر کماندوها بودند و آنهایی که مربوط به خود ایشان است و‏‎ ‎‏از دستگاه خود ایشان هست، ‏‏[‏‏آیا‏‏]‏‏ با قول ایشان بوده، با فرمان ایشان بوده است و یا بدون‏‎ ‎‏اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع است، خوب بگویید ما تکلیفمان را با ایشان بفهمیم؛‏‎ ‎‏خوب بفهمیم؛ خوب ما، طرفمان کی است؟ یک نفر است. اگر اینطور نیست، خوب‏‎ ‎‏بگویند تا ما بفهمیم که این کماندوها سرِخود آمدند؟! و همین طور بیخودِ بیخودی‏‎ ‎‏آمدند؟! یا سازمان امنیت اینها را آورد؟ یا شهربانیها آوردند؟ یا نخست وزیر امر کرد، یا‏‎ ‎‏فلان وزیر و فلان امیر امر کرد؟ خوب بگویند کی این کارها را کرده؛ چرا حاشا می کنند؟‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 210
‏پیش هر که می روی، گردن دیگری می گذارد، به هر که اعتراض می کنی، به دیگری‏‎ ‎‏نسبت می دهد، دستگاه شهربانی می گوید که سازمان امنیت؛ سازمان امنیت می گوید‏‎ ‎‏شهربانی؛ دوتایشان می گویند: امر اعلیحضرت؛ راست می گویند که امر اعلیحضرت‏‎ ‎‏است؟ اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟ واقعاً با قرآن مخالف است‏‎ ‎‏اعلیحضرت، به حَسَب قول اینها؟ اگر مخالف است، آن حرفها چه هست دیگر؟ آنهمه‏‎ ‎‏کشف و کرامت کجاست؟ اگر مخالف نیستند، پس چرا جلوگیری نمی کنند از این‏‎ ‎‏وحشیگریها؟ چرا تودهنی نمی زنند به این شهربانیها، به این سازمانها، به این‏‎ ‎‏نخست وزیرها؟ ایشان که فعال مایشاءاند می توانند یک همچه کاری را بکنند؛ حالا که‏‎ ‎‏دیگر مطلبی نیست، برگرد‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏ به عصر سابق ‏‏[‏‏دوران استبداد‏‏]‏‏ و قبل از صد سال پیش از‏‎ ‎‏این. حالا که مطلب اینطوری است، خوب بزنند تودهنی به اینهایی که کار بد می کنند،‏‎ ‎‏کارهای خلاف اسلام می کنند، کارهای خلاف دیانت می کنند و نسبت می دهند به‏‎ ‎‏ایشان؛ تبرئه کند خودش را. آقا، نمی شود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد؛ نمی شود‏‎ ‎‏این. اگر نیستند بگویند، اظهار کنند، اظهار تأسف کنند به اینکه مردک‏‎[6]‎‏ آمده است،‏‎ ‎‎ ‎‏ریخته مدرسۀ فیضیه را خراب کرده است.‏

 دیداری از فیضیۀ به خون خفته

‏     بنده ‏‏[‏‏هنوز‏‏]‏‏ این مسائلِ جوانهای خودمان را ندیدم، و بعد از مباحثه می روم می بینم.‏‎ ‎‏اول وقتی است که می روم می بینم. برویم آنجا یک فاتحه ای بخوانیم برای آنهایی که‏‎ ‎‏کشتند ‏‏[‏‏گریۀ حضار‏‏]‏‏؛ یک اظهار تأثری بکنیم برای اینها؛ اینها که نمی گذارند ما فاتحه‏‎ ‎‏هم بگیریم ‏‏[‏‏گریۀ حضار‏‏]‏‏. اگر دهقانها کردند، پس چرا نمی گذارید فاتحه بگیریم؟ چرا‏‎ ‎‏فاتحۀ تهران را به هم می زنید؟‏

‏     سال بدی بود برای اینکه مفتضح شد هیأت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و ما‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 211
‏نمی خواستیم. ما نمی خواهیم که مملکت ما در خارج معرفی بشود که همچو عناصر‏‎ ‎‏خبیثی سرِکارند؛ ما نمی خواستیم این را. ما می خواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولی اش‏‎ ‎‏تا آن آخرش، جوری باشند، طوری سلوک بکنند که مایۀ افتخار یک مملکتی باشد.‏‎ ‎‏بگویند آقا، ما امیرکبیر داریم؛ وزرای سابق، مشاورین سلاطین سابق، علما بودند؛‏‎ ‎‏علی بن یقطین بوده است؛ گاهی ائمۀ اطهار ـ علیهم السلام ـ بوده اند.‏

 خطر عمال اسرائیل

‏     حالا مشاورین کیانند؟ اسرائیل!؟ مشاورها اسرائیل، از یهود ... . دو هزار نفر بهایی را‏‎ ‎‏به اقرار خودشان که در روزنامۀ دنیا‏‎[7]‎‏ ‏‏[‏‏نوشته است‏‏]‏‏ ـ بعد فردا مردک ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ نگوید که‏‎ ‎‏اشاعۀ اکاذیب است ـ در روزنامه دنیا دو هزار نوشته است، اسرائیل بهایی را، اسم بهایی‏‎ ‎‏[‏‏را‏‏]‏‏ نیاورده؛ ‏‏[‏‏نوشته‏‏]‏‏ بعض وابستگان به مذاهب، اسمش را مذهب گذاشت!؛ دو هزار‏‎ ‎‏نفر را، و می گویند پنج هزار است، دوتایش را اینجا نوشته است، اینکه نوشته حالا؛ اینها با‏‎ ‎‏کمال احترام ـ نه مثل حاجیهای بدبخت ما که وقتی می خواهند تذکره‏‎[8]‎‏ به آنها بدهند،‏‎ ‎‏باید چقدر زحمت بکشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بیچارگی بکشند تا اینکه یک چند‏‎ ‎‏را رد کنند، چند تا را قبول بکنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحتها باشد، در‏‎ ‎‏برگشتنشان چه فضاحتها باشد؛ وقتی هم مکه می روند، در «منی»، حتی آن نمایندۀ‏‎ ‎‏بی عرضۀ آنجا هم شکایت می کند که فلان آقا‏‎[9]‎‏ را بگیرید از باب اینکه جایی حرف‏‎ ‎‏حقی زده است، گفته اسلام در خطر است از دست یهود. آقا مگر شما یهودید؟ مگر‏‎ ‎‏مملکت ما، مملکت یهود است؟ ـ دو هزار نفر را با کمال احترام، با دادن به هر یک از‏‎ ‎‏اینها پانصد دلار ارز، به هر یک پانصد دلار از مال این ملت مُسْلم به بهایی داده اند، ارز‏‎ ‎‏داده اند، به هر یک هزار و بیست تومان تخفیف هواپیما ‏‏[‏‏داده اند‏‏]‏‏، چه بکنند؟ بروند در‏

صحیفه امامجلد 1صفحه 212
‏جلسه ای که بر ضد اسلام در لندن تشکیل شده است شرکت کنند.‏

سکوت مرگبار و همراهی با رژیم جبار

‏     وای بر این مملکت! وای بر این هیأت حاکمه! وای بر این دنیا! وای بر ما! وای بر این‏‎ ‎‏علمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد‏‎ ‎‏ساکت! این سکوت مرگبار، اسباب این می شود که زیر چکمۀ اسرائیل، به دست همین‏‎ ‎‏بهاییها؛ این مملکت ما، این نوامیس ما، پایمال بشود. وای بر ما! وای بر این اسلام! وای بر‏‎ ‎‏این مسلمین! ای علما، ساکت ننشینید؛ نگویید عَلی مَسْلَک الشَّیْخ‏‎[10]‎‏ ـ رضوان الله علیه ـ‏‎ ‎‏والله ، شیخ اگر حالا بود، تکلیفش این بود.‏

‏     سکوت؛ امروز سکوتْ همراهی با دستگاه جبار است؛ نکنید سکوت. دو هزار بهایی‏‎ ‎‏را با پانصد دلار ارز به هر یک، و هزار و بیست تومان تخفیف هواپیما؟! اینها در روزنامۀ‏‎ ‎‏دنیاست. یک شخصی به من گفت که یک معامله ای کرده است شرکت نفت با ثابت‏‎ ‎‏پاسال‏‎[11]‎‏ و در این معامله تخفیفی داده است که بیست و پنج میلیون تومان در این تخفیف‏‎ ‎‏نفع برده است؛ برای نفع این جمعیتی که فرستادند به لندن بر ضد اسلام. این وضع نفت‏‎ ‎‏ما، این وضع ارز مملکت ما، این وضع هواپیمایی ما، این وضع وزیر ما، این وضع همۀ ما؛‏‎ ‎‏سکوت کنیم باز؟ هیچ حرف نزنیم؟ حرف هم نزنیم؟ ناله هم نکنیم؟ خانه هایمان را‏‎ ‎‏خراب می کنند آخ نگوییم؟‏

وضع ما با این «اعلیحضرت»

‏     مردک می فرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را، می فرستد منزل‏‎ ‎‏آقایان.‏‎[12]‎‏ من راهشان ندادم. ای کاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده‏‎ ‎‏بودم! می فرستند منزل آقایان که اگر نَفَستان در فلان قضیه‏‎[13]‎‏ درآید، فرموده اند‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 1صفحه 213
‏اعلیحضرت فرموده اند: اگر نفس شما درآید، می فرستیم منزلهایتان را خراب می کنیم،‏‎ ‎‏خودتان را هم می کشیم، نوامیستان را هَتْک می کنیم. این وضع ماست با این اعلیحضرت،‏‎ ‎‏اگر اینها راست می گویند. اگر دروغ می گویند، پس ایشان بگویند: دروغ می گویند؛ ایشان‏‎ ‎‏بفرمایند، اعلام کنند که حکومت قم‏‎[14]‎‏ دروغ گفته است تا من پدر حکومت قم را‏‎ ‎‏درآورم؛ بگویند: رئیس شهربانی دروغ گفته تا من زیر چکمۀ اهل علم، پدرش را‏‎ ‎‏درآورم؛ نمی گوید که.‏

‏     و اما سال خوبی بود برای اینکه روحانیت ارزش خودش را به دنیا اعلام کرد؛ فهماند‏‎ ‎‏که آنکه صحبت می کند، باز روحانی است، آنکه ایستادگی می کند در مقابل ظلم و جور‏‎ ‎‏ظالم و جائر، باز حوزه های علمیه است؛ کتک می خورد، داد می زند، کشته می دهد،‏‎ ‎‏فریاد می کند، مدرسۀ فیضیه اش را خراب می کنند، اعتنا نمی کند، باز صحبت خودش را‏‎ ‎‏می کند؛ هر کاری سرش بیاورند، این صحبت می کند. روحانیت موجودیت خودش را به‏‎ ‎‏همۀ عالَم اعلام کرد. پس بد بود چون هیأت حاکمه، فضاحتِ ایران را در همه جا اعلام‏‎ ‎‏کرد؛ و خوب بود برای اینکه روحانیتْ حیثیت خودش را به عالَم معرفی کرد. فهماند به‏‎ ‎‏عالَم که ما آدمیم، روحانی هستیم ما. همه اش قضیۀ ذکر و دعا نیست؛ ما داد می زنیم، ما‏‎ ‎‏می گوییم نباید بکنید این کارها را، ما نصیحت می کنیم به شما.‏

رفراندم رسوای شاه

‏     من نصیحت کردم به شاه. فرستاد آدم آنجا؛ در آن اول امر، قبل از رفراندم، به وسیلۀ‏‎ ‎‏بهبودی،‏‎[15]‎‏ به وسیلۀ پاکروان‏‎[16]‎‏ پیغام دادم به او، آقا! نکن این کار را، این رفراندم را‏‎ ‎‏نکن؛ این خوب نیست برای شما ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ این کار را بکنید، دست به این قانون نزن. اگر امروز‏‎ ‎‏ارسنجانی‏‎[17]‎‏ چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند: زنده باد؛ فردا چهار تا رعیت‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 1صفحه 214
‏می آیند و می گویند: مرده باد! نکن این کار را؛ صلاح نیست بکنی این کار را. گوش نکرد،‏‎ ‎‏دیدید چه جور شد. دو هزار نفر رأی نداشتند اینها، باقی اش زور بود. همه می دانند بازار‏‎ ‎‏تهران بسته شد که رأی ندهد، بازار قم بسته شد که رأی ندهد، سایر شهرستانها رأی‏‎ ‎‏ندادند؛ اینها دو هزار تا رأی آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند.‏

‏     ما نمی خواستیم اینطور مفتضح بشوی‏‎[18]‎‏ ما نمی خواستیم ملت از تو رویگردان‏‎ ‎‏بشوند. ما می خواستیم شما آدمی باشی که وقتی یک چیزی را بگویی ‏‏[‏‏مثلاً‏‏]‏‏ «ای ملت»،‏‎ ‎‏تمام ملت لبیک بگویند. ما میل داریم شاه ما این جور باشد؛ ما میل داریم وزیر ما این جور‏‎ ‎‏باشد که اگر یک مطلبی را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اینکه با حرفهایش ‏‏[‏‏ادعا‏‎ ‎‏کند‏‏]‏‏ «شش میلیون»، «شش میلیون»؟!!‏‎[19]‎‏ به جان عزیز شما، اگر اینها چند هزار هم‏‎ ‎‏داشتند؛ باقی اش با پر کردن صندوق. شاید به سمع ایشان نرسیده. شاید آنها گفته اند به او‏‎ ‎‏که خیر «شش میلیون، اکثریت قاطع». و الاّ شاه که دروغ نمی گوید؛ نمی شود که دروغ‏‎ ‎‏بگوید. «با اکثریت قاطع! تمام قاطبۀ اهل ایران!» پس بازار تهران از اهل ایران نیست؟‏‎ ‎‏خیابانهای تهران اهل ایران نیستند؟ قم از اهل ایران نیست؟ روحانیین از اهل ایران‏‎ ‎‏نیستند؟ سایر شهرستانها ایرانی نیستند؟ این ایران کجاست؟ این آرا از کجا آمد؟‏

‏     بد شد امسال برای اینکه این مطالب واقع شد؛ و خوب شد برای اینکه شما آقایان‏‎ ‎‏زنده کردید اسلام را، ایستادید در مقابل ظلم؛ ایستادید، اگر نایستاده بودید خدا می داند‏‎ ‎‏که حالا رفته بودند تا آن آخر. ایستادگی شما اسباب این شد که حاشا کردند مطالبشان را؛‏‎ ‎‏گفتند: «خیر، طلاق به دست مرد است؛ کی ما گفتیم؟» تساوی حقوق این است؟ دِ مردک‏‎ ‎‏از «حزب مردم» است.‏‎[20]‎‏ ... که داد زد که «تساوی حقوق من جمیع الجهات» تساوی‏‎ ‎‏حقوق من جمیع الجهات، از این طرف می گویند؛ از آن طرف می گویند: کی ما گفتیم‏‎ ‎‏طلاق به دست زن باشد؛ نخیر طلاق به دست مرد است. از آن طرف می گویند: نخیر کی‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 1صفحه 215
‏ما راجع به ارث گفتیم؛ نخیر ارث هم همان طوری است که خدا گفته. از آن طرف هم‏‎ ‎‏می گویند: کی ما گفتیم زنها بروند به نظام وظیفه. تو روزنامه هایتان هست آقا! این‏‎ ‎‏روزنامه هایی که دیکته می کند سازمان امنیت، و می نویسند.‏

‏     می گویند که مدیر کیهان‏‎[21]‎‏ گفته است: ما دیگر راحتیم؛ برای اینکه آن وقت ما‏‎ ‎‏می نوشتیم و اینها‏‎[22]‎‏ نظر می کردند، حالا خودشان می نویسند، ما دیگر راحتیم. منتها این‏‎ ‎‏اعتراض هست که آقا! چرا اینقدر بی حیثیت هستید که آنها بنویسند و شما هم بنویسید؟‏‎ ‎‏چرا باید مطبوعات ما اینقدر بی حیثیت باشند؟‏

خطر صهیونیسم

‏     خوب بگویید آقا حرف را؛ ‏‏[‏‏مگر‏‏]‏‏ چه می کنند؟ اگر همۀ علمای اسلام یک مطلبی را‏‎ ‎‏بگویند، حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود ـ که همین‏‎ ‎‏حزب بهاییت است ـ این خطر که حالا نزدیک شده، اگر آقایان، علمای اعلام، خطبا،‏‎ ‎‏طلاب، همه با هم هم صدا بگویند که آقا ما نمی خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما‏‎ ‎‏حکومت کند، ما نمی خواهیم که مملکت ما با مملکت یهود هم پیمان بشود در مقابل‏‎ ‎‏پیمان اسلامی؛ آنها ـ مسلمین ـ باهم هم پیمان می شوند، آقایان با یهود هم پیمان می شوند!‏‎ ‎‏خوب، چه وضعی است این مملکت؟ اگر نوکر هم هستید چرا اینقدر نوکر؟! من سرم درد‏‎ ‎‏می کند؛ و من برای خواندن یک فاتحه لازم می دانم بروم به مدرسۀ فیضیه؛ و از خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی، می خواهم که در این سال و سالهای بعد، همه سالم باشید، اسلام مؤید‏‎ ‎‏باشد، اسلام مؤید باشد.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 1صفحه 216

  • ـ اشاره به ادعاهای مکرر شاه مبنی بر دیدن امام زمان و ارتباط با اولیای خدا.
  • ـ اصل: با.
  • ـ اشاره به سخن شاه که گفته بود:«در قم کسی که در حد مرجعیت باشد به چشم نمی خورد»!
  • ـ سوگند.
  • ـ رژیم شاه مدعی بود که حمله کنندگان به مدرسۀ فیضیه، کشاورزان و دهقانان بودند.
  • ـ مولوی معاون ساواک تهران که سرپرستی یورش به مدرسۀ فیضیه را عهده دار بود. وی در سانحۀ سقوط چرخبالِ پلیس راه (سال 55) کشته شد.
  • ـ یکی از مجله های آن روز ایران.
  • ـ گذرنامه.
  • ـ آقای محمد صادقی که پس از فرار از ایران به مکه مشرف شده و در آنجا بر ضد رژیم شاه و اشغالگران فلسطین سخنرانی کرده بود.
  • ـ منظور آقای عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزۀ علمیۀ قم می باشد که در سیاست روشی معتدل داشته است.
  • ـ حبیب ثابت پاسال، از سرمایه داران بهایی.
  • ـ مراجع محترم تقلید.
  • ـ در پاسخ به تلگراف آقای سید محسن حکیم از مراجع بزرگ تقلید که علمای ایران را دعوت به مهاجرت به عراق کرده بودند.
  • ـ فرماندار قم.
  • ـ سلیمان بهبودی، رئیس تشریفات دربار شاه.
  • ـ حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک.
  • ـ حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت.
  • ـ خطاب به شاه.
  • ـ ادعای شاه در مورد تعداد رأی دهندگان رفراندم.
  • ـ اسداللّه عَلم.
  • ـ مصباح زاده.
  • ـ مأموران سانسور در ساواک.