سخنرانی

سخنرانی در جمع دانشجویان دربارۀ اوضاع ایران و اصلاحات امریکایی شاه

سخنرانی

‏زمان: 21 مهر 1357 / 10 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: اوضاع ایران ـ اصلاحات امریکایی شاه‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس‏

‏ بسم الله الرحمن الرحیم‏

دولت عراق و جلوگیری از فعالیتهای سیاسی امام

‎ ‎‏     در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست که قدری کوتاه بیاییم و بر علیه ایران‏‎ ‎‏فعالیت نکنیم و ما گفتیم نه، و به وسیلۀ سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من‏‎ ‎‏کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار؛ جواب ندادم به آنها لکن کار خودم را ادامه دادم. تا از یک‏‎ ‎‏سال به این طرف که کارها و فعالیتها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیه ها و فعالیات دیگر‏‎ ‎‏مصاحباتی هم با بعضی روزنامه های خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد‏‎ ‎‏شد. رئیس «امن عام‏‎[1]‎‏» آمد پیش من، خودش آمد ، آن باز تقاضایش همین معنا بود که‏‎ ‎‏یکوقت حرفش می شد که شما هر فعالیتی می خواهید، بکنید لکن مصاحبه نکنید. ما هم‏‎ ‎‏به اصل مصاحبه خیلی عادت نکرده بودیم به آن. به این جوابی ندادیم لکن یک مصاحبۀ‏‎ ‎‏دیگری شد، یعنی از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند. از فرانسه هم آمدند و با آنها هم‏‎ ‎‏مصاحبه شد ولو اینکه اینها آنها را گرفتند. بعد که از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد‏‎ ‎‏از آن، تشدید کردند راجع به این معنی که شما در اینجا ـ به تعبیر آنها ـ منزل خودتان‏‎ ‎‏است، هر جوری می خواهید باشید لکن فعالیت سیاسی نکنید. روحانی خوب است که‏‎ ‎‏همان ـ محصَل حرفشان این بود که ـ درس بگوید و مسئله بگوید. من گفتم که اسلام از‏‎ ‎‏سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهای دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و‏‎ ‎‏دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند، و من دخالت سیاسی می کنم. و‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 516
‏من، هم اعلامیه می دهم و هم در ضبطْ حرفهایم را ضبط می کنم و هم اگر مقتضی شد در‏‎ ‎‏منبر صحبتهایم را می کنم؛ و این یک تکلیفی است شرعی برای من. گفتند که آخر ما یک‏‎ ‎‏تعهداتی با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمی شود این کارها. گفتم خوب، من هم ـ‏‎ ‎‏قریب به این معنی ـ یک  تعهداتی با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمی توانم که از‏‎ ‎‏تعهداتم دست بردارم. منتهی شد به اینکه آنها گفتند که نه، نباید بشود و ما گفتیم باید‏‎ ‎‏بشود. و آنها ما را محصور کردند در منزل. البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون؛ کسی را‏‎ ‎‏نمی گذاشتند ‏‏[‏‏بیاید‏‏]‏‏، ایرانی هایی که از بیرون می آمدند، اینها را مانع شدند. یک روز هم‏‎ ‎‏طلبه ها را مانع شدند الاّ یکی دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون که نیامدم، خوب‏‎ ‎‏در ایران یک چیزهایی شد، و فلان. من دیدم که خوب، ما بخواهیم اینجا توی منزل‏‎ ‎‏بمانیم و کاری نکنیم و بگوییم ما هم درس می خوانیم و ... این مخالف با وضع ماست.‏

سکوت، خلاف وجدان و دیانت

‏     ما الآن در ایران کشته دادیم، ما بچه هایمان را، بزرگهایمان را کشتند در ایران، الآن هم‏‎ ‎‏هر روز این بساط هست، الآن هم در دانشگاه همین؛ در روزنامه های آنجا منعکس است‏‎ ‎‏که در دانشگاه ـ دیروز یا پریروز ـ گفته بود هشتاد و چند نفر، 75 نفر زخمی؛ و این چیزی‏‎ ‎‏که معلوم است دولت ایران گفته است و چندین نفر هم کشته. اینها به جان این ملت‏‎ ‎‏افتادند، از این طرف همه چیز ملت را می برند، حالا جان این ملت را دارند می گیرند، ما‏‎ ‎‏چطور با این وضعی که اینها دارند بتوانیم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، دیانت ما اجازه به‏‎ ‎‏ما بدهد که ما بنشینیم نگاه کنیم و فرزندان اسلام را اینها درو کنند و بکشند؟ ما صدایمان‏‎ ‎‏را به آنقدری که بتوانیم، آنقدری که بگذارند دولتها، صدایمان را به دنیا می رسانیم که‏‎ ‎‏خوب ببینند که این وضع ایران چه وضعی است.‏

بی ثمری حکومت نظامی

‏     الآن من گمان نمی کنم که هیچ مملکتی شبیه به مملکت ایران باشد. یک مملکتی باشد‏‎ ‎‏که همه اش حکومت نظامی. خوب، همۀ شهرها، تقریباً دوازده شهر بزرگ ایران که‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 517
‏اساس شهرهای ایران است، حکومت نظامی قرار دادی؛ باقی آن هم حکومت نظامی؛‏‎ ‎‏یعنی الآن نظامی، ایران را دارد اداره می کند. حالا هم از قراری که گفتند بناست که یک‏‎ ‎‏نظامی نخست وزیر بشود؛ فریدون جم را می گویند می خواهد نخست وزیر بشود، این هم‏‎ ‎‏یک نظامی است. اینها نمی توانند ادامۀ حیات بدهند. شاه نمی تواند ادامۀ حیاتش را‏‎ ‎‏بدهد الاّ زیر پرچم نظام و زیر سرنیزۀ نظامیها که دنبالش سرنیزۀ امریکایی ها است. اگر‏‎ ‎‏سرنیزۀ امریکایی نباشد، معلوم نیست نظام ایران الآن آنطور انقیاد را داشته باشد. آن هم‏‎ ‎‏بیدار شده، آن هم آدم است، آن هم ایرانی، آن هم دارد می بیند که در ایران چه‏‎ ‎‏می گذرد. روزی نیست که دریک شهری یک صدایی درنیاید. به مجردی ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ صدا‏‎ ‎‏درآید می زنند، می کشند، چه می کنند.‏

ادعای حقوق بشر، وسیلۀ غارت ملل ضعیف

‏     با این وضعی که ایران دارد، با این اغتشاشی که الآن در ایران هست؛ و این دوَل بزرگ‏‎ ‎‏هم که بشر دوست! حقوق بشر! همه اش شعر. همۀ این حرفهایی که این دولتهای بزرگ‏‎ ‎‏می زنند و جامعه هایی درست کرده اند برای حقوق بشر، برای امنیت، برای چه، نه‏‎ ‎‏امنیتشان به امنیت آدم می برد و نه حفظ حقوق بشرشان به حفظ حقوق آدم می برد.‏‎ ‎‏همه اش برای این است که این ملل ضعیف را ببلعند. این همه مساعی که ملاحظه می کنید‏‎ ‎‏در هر یک این ابرقدرتها، یک صدایی است، یک نظامی هست، نظام این است که این‏‎ ‎‏بلاد شرق را، بلاد ضعیف را، اینها ببلعند.‏

‏در شرق چون مخازن زیاد است، مخازن نفتْ زیاد در شرق هست مثل کویت، مثل‏‎ ‎‏حجاز، مثل ایران، در اینجا اینطور مخازن هست، آن خارجیها تمام چشمشان‏‎ ‎‏دوخته شده است به این مخازن ما و دارند مجانی می برند، همین طوری. شما‏‎ ‎‏خیال می کنید که امریکا پول به ایران می دهد؟ امریکا برای خودش در ایران پایگاه‏‎ ‎‏درست می کند. این اسلحه هایی که می گویند فروختند به ایران، به جای نفت دادند. این‏‎ ‎‏اسلحه ها همانهایی است که اینها می خواهند در ایران باشد، و پایگاه باشد که مبادا‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 518
‏یکوقتی شوروی حمله بکند. نه این است که اینها به ما چیزی داده اند، اینها بازی است سر‏‎ ‎‏ما درمی آورند.‏

چهرۀ واقعی مدعیان سوسیالیسم و کمونیسم

‏     این ابرقدرتهایی که یکی به اسم مملکت کمونیستی، یکی کمونیست چین، یکی‏‎ ‎‏نمی دانم سوسیالیست چی، زهر مار، همۀ اینها بساطشان برای خوردن ماست. این چینی‏‎ ‎‏که گفته می شود که کمونیست است و با توده ها کذاست و با خلق کذاست، دیدید همه که‏‎ ‎‏در این کشتار بزرگ تهران، که تا بیست هزار هم گفته اند ـ ولی خوب حالا این مبالغه است‏‎ ‎‏اما چهارهزار تا، حدود چهار هزار، این زیاد گفته شده است حتی گفته شده است که در‏‎ ‎‏قبرستان تهران یک همچو حدودی دفن شده ـ این رهبر چین کمونیست، این رهبری که‏‎ ‎‏بعضی جوانهای ما در اشتباه هستند و خیال می کنند اینها مفید هستند برای جامعه، این در‏‎ ‎‏عین حالی که این کشتار داشت واقع می شد، آمد به ایران و دست داد به این شاه غاصب.‏‎ ‎‏یک کلمه هم نگفت، پشتیبانی کرد. یک کلمه هم نگفت به اینکه آخر اینها را چرا‏‎ ‎‏می کشی؟ آخر چه کرده اند اینها؟ اینها دارند می گویند ما آزادی می خواهیم، چه‏‎ ‎‏می خواهیم، اینها می گویند ما می خواهیم آزاد باشیم؛ آزادی، استقلال؛ دادشان اینطور‏‎ ‎‏درآمده بود. یک کلمه این آدم نگفت به اینکه خوب اینها بشر هستند، اینها انسان هستند،‏‎ ‎‏چرا اینطور؟ بچۀ کوچک اینقدری را، بچۀ دبستان را، حالا دیگر دستشان از آن بزرگها‏‎ ‎‏مثل اینکه ‏‏[‏‏کوتاه‏‏]‏‏  شده است، حالا کوچکها ـ بچه های دبستانی ـ را دارند می کشند. این‏‎ ‎‏هم هر روز دارد اخبارش می آید اینجا. بچه کوچولو دبستانی، دختر دبستانی، پسر،‏‎ ‎‏دوازده تا دختر و پسر یا دختر، همین دو ـ سه روز یک جایی کشتند. یک کلمه این آدم‏‎ ‎‏نگفت به این شخص شقی که این چه کاری است می کنی. آمد و دست داد به او. با‏‎ ‎‏آغوش باز ملاقات کردند و گذاشت رفت و خندیدند به این توده های بیچاره. و ما‏‎ ‎‏جوانهایمان اشتباه می کنند، خطا می کنند، خیال می کنند که اینها برای آنها مفید هستند.‏‎ ‎‏آن هم کاخ نشینان کرملین. 15 خرداد که پانزده هزار ـ آنطوری که مشهور شد ـ پانزده‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 519
‏هزار از این مردم کشتند، در روزنامه های شوروی تأیید کردند از شاه. الآن هم تأیید‏‎ ‎‏کردند این را، با این کشتاری که الآن شما ملاحظه می کنید در ایران هر روز یک گوشه ای‏‎ ‎‏هست. الآن هم این کار را ... اینها همه شان برای این است که این گاز ایران را می خواهد،‏‎ ‎‏آن نفت ایران را می خواهد؛ آن دارد گاز ایران را می برد، آن دارد نفت ایران را می برد.‏‎ ‎‏همه دنبال این هستند که این ملت ضعیف عقب بمانند؛ چشمهایشان باز نشود.‏‎ ‎‏مبلّغهایشان، تبلیغاتشان، همیشه تبلیغ به ضد دین و به ضد روحانیت است تا مردم را از‏‎ ‎‏اینها جدا کنند، مردم را از دیانت جدا کنند، مردم را از روحانیت جدا کنند، خودشان را به‏‎ ‎‏جان هم بریزند و آنها استفاده اش را ببرند. ما کشته بدهیم، محمدرضا خان استفاده کند؛‏‎ ‎‏آن بالاتریها هم زیادتر استفاده کنند.‏

مفهوم «آزادی» و «جامعۀ مترقی» در نظر کارتر

‏     این ملت برایش چه مانده؟ این ملت برایش همین ‏‏[‏‏مانده‏‏]‏‏ که تو سرش بزنند و نظامی‏‎ ‎‏باشد. اصلش، تمام حکومت، هر جا هست حکومت نظامی باشد. هرکس سرش را از‏‎ ‎‏خانه اش در می آورد بزنند بکشند. این وضع یک وضع خاصی است که ایران این وضع را‏‎ ‎‏دارد. مطالعه کنید ببینید اصلاً در دنیا شبیه دارد؟ یک همچو شبیهی ما در دنیا داریم که‏‎ ‎‏همۀ مملکت حکومت نظامی باشد و نتوانند حکومت نظامی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ بردارند؟ خوب،‏‎ ‎‏نمی توانند هم بردارند، برای اینکه مردم ایستاده اند؛ مقابلشان ایستاده اند. حالا هم که‏‎ ‎‏حکومت نظامی است مردم ایستاده اند؛ اما ایستاده اند چه چیزی می گویند؟ ایستاده اند‏‎ ‎‏آن حرفی که آقای کارتر دیروز گفته است می گویند؟ آقای کارتر می فرمایند که شاه‏‎ ‎‏آزادیِ خوب می خواهد بدهد، آزادی مطلق می خواهد بدهد، و شاه می خواهد که یک‏‎ ‎‏مملکت مترقی ـ یک اجتماع مترقی ـ درست کند، و این مردم با آن مخالفند! مخالفت‏‎ ‎‏مردم برای این است که مردم آزادی نمی خواهند و ایشان می خواهد با زور ـ با سرنیزه ـ‏‎ ‎‏آزادی بدهد! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏. سرنیزه ها برای این است که تو سر مردم می زنند که بیایید‏‎ ‎‏آزادی بگیرید! مردم «جامعۀ مترقی» نمی خواهند، سرنیزه آمده می گوید بخواهید! آدم با‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 520
‏این آقای کارتر ـ نمی دانم فهمش اینقدر است یا حقه بازی اش اینقدر است؟! می خواهد‏‎ ‎‏اغفال کند؟ آخر کی را می خواهد اغفال کند؟! شاید آنهایی که نمی دانند در ایران چه‏‎ ‎‏می گذرد، آنهایی که نمی دانند چه خبر است در ایران. شمایی که می دانید در ایران چه‏‎ ‎‏خبر است، مایی که می دانیم در ایران الآن چه خبر است، مردم چه می خواهند و اینها چه‏‎ ‎‏می گویند.‏

اصلاحات ارضی زمینه ساز فقر و آوارگی

‏     مردم می گویند آقا ما می خواهیم نفتمان مال خودمان باشد، ما می خواهیم مملکتمان‏‎ ‎‏آن زراعتی که داشت دوباره برگردد به آن. آقا، زراعت را همچو به هم زدند! این‏‎ ‎‏«اصلاحات ارضی» که آقا گفتند و آنقدر طمطراق کردند، «اصلاحات ارضی» به امر‏‎ ‎‏دولت امریکا بود برای اینکه بازار درست کنند که چیزهای آنها فروش برود؛ یعنی‏‎ ‎‏زراعت ما به هم بخورد، ما محتاج بشویم. الآن هم که می بینید، که هر چی می خواهیم از‏‎ ‎‏خارج باید بیاید. زراعت ما این جور شد؛ زراعت ما را آن جور کردند. خوب، مردم‏‎ ‎‏ریختند، آن زارعین بیچاره ای که دیگر در آنجا نتوانستند زندگی کنند، ریختند به شهرها،‏‎ ‎‏به تهران. الآن تهران یک محالّ زیادی، چندین محل، حدود سی ـ چهل تاست که برای‏‎ ‎‏من نوشته بودند، محله های کوخ نشین، محله هایی که خانه های گِلی دارد که هیچ چیز‏‎ ‎‏ندارد که ده نفر عائله در یک چادر کوچکی در این زمستان سردْ زندگی باید بکنند؛ که‏‎ ‎‏آب ندارد؛ باید آب را از پنجاه ـ شصت پله بروند بالا، لب خیابان برسند ـ تو گودال‏‎ ‎‏منزلشان است ـ لب آن خیابان برسند و از آنجا آب را بردارند بیاورند از این پله ها پایین‏‎ ‎‏برای بچه هایشان. این چه شد؟ برای اینکه «اصلاحات ارضی» فرمودند! ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ اصلاحات‏‎ ‎‏ارضی به هم خورد اوضاع دهقانها. و وقتی که به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند که‏‎ ‎‏رو بیاورند به شهرستانها. آمدند شهرستانها و این شد. وضع بیچاره ها اینطور شد. از آن‏‎ ‎‏طرف وضع زراعت ما به هم خورد. ایرانی که مرکز زراعت بود، شاید آذربایجان ایران‏‎ ‎‏بس بود برای ایران ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ باقی آن را باید صادر کنند، الآن به اندازۀ یک ماه، سی روز یا سی‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 521
‏و سه روز، آنهایی که اطلاعات دارند و حساب کردند می گویند ایران به اندازۀ سی و سه‏‎ ‎‏روزش برای خودش چیز دارد، باقی آن را باید از خارج بیاورند!‏

اعتراض ملت به شاه و امریکا

‏     خوب، این ایرانی ها جمع شدند؛ همۀ ایرانی ها الآن صدایشان درآمده، الآن سرتاسر‏‎ ‎‏ایران اعتصاب است. اگر این حکومت نظامی و نظام را بردارند، مردم این دستگاه را به‏‎ ‎‏قدر یک ساعت می پیچندش به هم و بیرونش می اندازند، برای اینکه بد دیدند از اینها.‏‎ ‎‏این مردم، می خواهند آزادشان کنند و از رفاه بدشان می آید؟! از زندگانی خوب بدشان‏‎ ‎‏می آید؟! می گویند ما حتماً باید توی خاکها بخوابیم؟! یا می بینند که مال اینها را دارند‏‎ ‎‏می خورند و اینها را خاک نشین کردند؟ دادشان این است. آقای کارتر چه می گوید؟ آخر‏‎ ‎‏اینها چه می گویند؟ چرا این نفتهای ما را می برند؟ آن هم مجّان می برند؛ می برند و آقایان‏‎ ‎‏می گویند که ما اسلحه خریدیم. تو اسلحه می خواهی چه کنی؟ اسلحه ای که خریدند‏‎ ‎‏اسلحه ای است که فرمش را اینها نمی دانند، ایران نمی تواند استعمال کند این اسلحه را.‏‎ ‎‏این چیزهایی که آنها درست کردند، شیاطین خودشان می توانند عمل بکنند، اینها‏‎ ‎‏نمی توانند. مستشارها آمدند برای اینکه در اینجا باشند؛ هم نظام ما را نظام انگل بار‏‎ ‎‏بیاورند که هست، و هم اینجا مطالعات بکنند که چه جور بهتر می شود این لقمۀ چرب را‏‎ ‎‏خورد و آنطور ماند. آنطور باشد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ این ملت حرف نزند. اگر حرف بزند یک ملت‏‎ ‎‏وحشی است! یک ملت وحشی است که داد می زند که آقا ما را آزاد کنید! یک ملت‏‎ ‎‏وحشی است که داد می زند که آقا مال ما را نخورید! اما آنها وحشی نیستند، آنها مترقی‏‎ ‎‏هستند! مال مردم را باید بخورند آنها، باید غارت کنند!‏

‏     این ملت ما الآن صدایشان ـ از بچۀ کوچکش تا پیرمردش صدایشان ـ درآمده برای‏‎ ‎‏اینکه می بینند که مملکتشان دارد سقوط می کند، دارد از بین می رود این مملکت. باید به‏‎ ‎‏فریاد این مملکت برسند؛ و لهذا می بینید که جان می دهند. بچه هایشان را هم می کشند و‏‎ ‎‏آنها می گویند نه، باید کرد. دنبال می روند باز. این وضع ایران ما و این وضع این دولتهای‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 522
‏بزرگ با ما.‏

‏     و ما وظیفه داریم. مایی که الآن اینجا، شمایی که اینجا نشستید، و منی که اینجا نشستم،‏‎ ‎‏ما وظیفه داریم که با آنها هم صدا باشیم؛ یعنی هر مقداری که از دست ما بر می آید باید‏‎ ‎‏کمک بکنیم. کمک به غیر نیست، کمک به خودتان است؛ آنها برای شما قیام کردند.‏‎ ‎‏مردم ایران الآن برای شما دارند خون می دهند؛ برای شما بچه هایشان، جوانهایشان از بین‏‎ ‎‏می رود؛ دخترهایشان، پسرهایشان از بین می رود. ما باید به آنها کمک کنیم. ما خیال‏‎ ‎‏نکنیم که اینجا نشستیم تکلیف نداریم. همه مان تکلیف وجدانی داریم، تکلیف شرعی‏‎ ‎‏داریم، تکلیف عقلی داریم که با این جمعیت مظلومی که قیام کردند و می خواهند حق‏‎ ‎‏خودشان را ـ آن حق خودشان که حق ما هم هست ـ بگیرند، ما هم با آنها همراهی کنیم،‏‎ ‎‏ما هم دنبال آنها باشیم. می توانیم مقاله بنویسیم، می توانیم در روزنامه چیز بنویسیم. ‏‎ ‎‏هر قدر می توانیم در این دانشگاههایی که می رویم به مردم بگوییم؛ به مردم اینجاها‏‎ ‎‏بگوییم مسائل آنجا را. مسائل را منتشر کنید. آقا، هر کدام شما در یک نقطه ای که هستید‏‎ ‎‏مسائل ایران را منتشر کنید، بگویید؛ با آهِ دل بگویید. روزنامه هایشان هم گاهی می نویسند‏‎ ‎‏اما از خود شما باید گفته بشود، نوشته بشود. باید این وضع آشفتۀ ایران به همۀ عالم معلوم‏‎ ‎‏بشود.‏

ایرانی ها تن به ننگ نمی دهند

‏     و اگر چنانچه یک ملتی ایستاد و حق خودش را خواست، سرنیزه نمی تواند جلویش‏‎ ‎‏را بگیرد؛ سرنیزه اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود. این خیال است که گوشت‏‎ ‎‏نمی تواند با سرنیزه. تمام قدرتهای عالم جمع بشوند، وقتی یک ملتی گفت من این کار را‏‎ ‎‏نمی خواهم، نمی توانند تحمیلش کنند. الآن نمی توانند تحمیل ایران بکنند که شاه را قبول‏‎ ‎‏کن؛ نمی توانند. الآن به زور ایستاده آنجا اما مردم قبولش ندارند. مردم داد می زنند‏‎ ‎‏نمی خواهیم. قبول کردن را مردم هیچ تن ندادند به این مطلب. تن به این ننگْ ایرانی ها‏‎ ‎‏نمی دهند و نداده اند برای اینکه این آدم را دیده اند که همۀ مصالح اسلام، همۀ مصالح‏‎ ‎‏کشور را به باد داده؛ در عین حال ‏‏[‏‏مدعی است که‏‏]‏‏ ما آزادی دادیم، ما نمی دانم چه‏

صحیفه امامجلد 3صفحه 523
‏دادیم، ترقی دادیم به ایران! ترقیاتشان همین است که دارید می بینید؛ آزادی اش هم‏‎ ‎‏همین است که با سرنیزه است.‏

کمک به نهضت، تکلیف همگانی است 

‏     ما مکلفیم به اینکه خدمت کنیم به این مردم، به این بیچاره ها، به این جوانْ مرده ها. ما‏‎ ‎‏انسانیم، باید خدمت کنیم. و خدمت به آنها یعنی خدمت به خودمان است؛ یعنی در این‏‎ ‎‏منافعی که ایرانی دارد مشترکیم، همه مان شریکیم. اگر مملکت ما یک مملکت مستقلی‏‎ ‎‏بشود، تَبَع نباشد، اگر مملکت ما یک مملکت آرامی باشد، اگر مملکت ما یک مملکتِ‏‎ ‎‏ـ عرض می کنم که ـ مرفهی باشد، خوب ما هم جزء آن مملکت هستیم، ما هم در رفاه‏‎ ‎‏هستیم، ما هم چه هستیم. اینها قیام کردند و ما هم باید دنبال آنها باشیم. اینطور نیست که‏‎ ‎‏عذر بیاوری که من اروپا هستم و آن امریکا هست و آنها ایران هستند؛ این عذر نیست.‏‎ ‎‏شما هم در امریکا که هستید هر مقداری که می توانید؛ شما هم در پاریس که هستید هر‏‎ ‎‏مقداری می توانید؛ من هم که اینجا هستم هر مقداری که ‏‏[‏‏می توانم‏‏]‏‏. من حالا شما را‏‎ ‎‏دیدم این مقدار می توانم به شما چیز بگویم، حرف بزنم، می زنم؛ شما هم رفقایتان را،‏‎ ‎‏آنهایی که اهل اینجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهید که کمک بکنید‏‎ ‎‏به این نهضتی که هست. تاریخ سراغ ندارد این جور نهضتی که الآن در ایران است. تاریخ‏‎ ‎‏ایران تا حالا سراغ ندارد این جور نهضتی که تمام ایران ـ تمام ـ بایستند. بچۀ اینقَدَری‏‎ ‎‏بگوید که مرگ بر شاه، پیرمردش هم بگوید مرگ بر شاه؛ همچو نهضتی ما نداشته ایم در‏‎ ‎‏ایران. این نهضت را نگذارید بخوابد تا اینها از بین بروند، تا این هیأت حاکمه بروند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‎ ‎‏یک هیأت حاکمۀ صحیح سرکار بیاید.‏

‏     خدا ان شاءالله همۀ شما را حفظ کند؛ موفق باشید. خدا شرّ اینها را بکند از سر‏‎ ‎‏مسلمین؛ شرّ این ابرقدرتها را بکند که این نوکرها را نگذارند سر بلاد مسلمین. ‏‏[‏‏آمین‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏.‏

‏[یکی از حضار: خداوند شما را حفظ کند].‏

‏     ‏‏امام: موفق باشید.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 3صفحه 524

  • ـ سازمان امنیت عراق.