سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره مأموریت شاه از سوی امریکا

سخنرانی

‏زمان: 29 مهر 1357 / 18 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: مأموریت شاه از سوی امریکا‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

دشمن اسلام و انسانیت

‏     دشمنِ خونخوار همه است، نه دشمنِ خونخوار من‏‎[1]‎‏. خدا نگهدار همۀ ملت باشد.‏‎ ‎‏خدا این دشمن خونخوار را دفعش کند؛ دشمنی که دشمن هستی این مملکت است،‏‎ ‎‏دشمن هستی کشور ماست، دشمن هستی اسلام و مسلمین است. اینها بچه های‏‎ ‎‏هفت ـ هشت ساله، بچه های دبستانی، دختر بچه های دبستانی، پسر بچه های دبستانی،‏‎ ‎‏همین چند روز قبل اینها را عده ای از اینها را، این مأمورین شاه کشتند. این دشمن من‏‎ ‎‏نیست، دشمن همه است، دشمن انسانیت است، دشمن شرف است؛ و باید دست به‏‎ ‎‏دست هم بدهید و با اشخاصی که در ایران، در مملکتی که یکپارچه ایستاده است در‏‎ ‎‏مقابلش، ما هم که بیرون هستیم وظیفه داریم که با آنها هم صدا بشویم، بلکه این دشمن از‏‎ ‎‏بین برود ان شاءالله . حالا هم نزدیک شده، دیگر وقت نزدیک است. آن هیاهوهای سابق‏‎ ‎‏را الآن دیگر ندارند. ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ ایران رو به سراشیبی است ان شاءالله ، لکن ما نباید غفلت‏‎ ‎‏کنیم. ما که در خارج کشور الآن هستیم، نباید از حال برادرانی که در کشور هستند، غفلت‏‎ ‎‏کنیم. وظیفه داریم، وظیفۀ وجدانی داریم، وظیفۀ دینی داریم که با آنها به هر مقداری که‏‎ ‎‏می توانیم کمک بکنیم. کمک تبلیغاتی بکنیم؛ کمک هرطوری که می توانیم در اینجا، در‏‎ ‎‏مطبوعات، می توانیم در تبلیغات مطبوعاتی اعلامیه می توانیم بدهیم. هر کاری می توانیم‏‎ ‎‏بکنیم.‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 81
شاه، مأمور امریکا

‏     الآن یک مملکت گرفتارند. الآن تمام مملکت ایران گرفتار است به این آدم‏‎[2]‎‏. این‏‎ ‎‏آدم هم مأمور است از برای اینکه سرکوبی کند و نگذارد که منافع اجنبی از بین برود،‏‎ ‎‏نگذارد که نفت برای خود شما بماند؛ مأمور است. ایشان را برای این کار، اصلش‏‎ ‎‏آورده اند. اینکه می گوید که برای وطنم، خدمت برای وطنم، «مأموریت برای وطنم»‏‎[3]‎‏؛‏‎ ‎‏صحیح است! مأمور است برای وطنش؛ اما از طرف امریکا، از طرف امریکا مأمور است‏‎ ‎‏که این مملکت را تا پرتگاه نیستی برساند. این مأمور است که تمام نفت ما را به امریکا‏‎ ‎‏بدهد و در ازایش یک قدری آهن پاره بخرد به منفعت آنها. این اسلحه هایی که الآن‏‎ ‎‏خریداری می شود، این اسلحه ها به درد خود ایران نمی خورد، این اسلحه ها همان‏‎ ‎‏اسلحه هایی است که اینها می خواهند که در یک مرکزی باشد که اگر یک جنگی پیدا شد‏‎ ‎‏بین امریکا ـ مثلاً ـ با شوروی، اینها داشته باشند یک اسلحه ای در یک محلی؛ ایران یکی‏‎ ‎‏از مراکزی است که آنها می خواهند اسلحه داشته باشند. نفت ما را می برند، اسلحه برای‏‎ ‎‏خودشان می آورند اینجا، می آورند ایران. پایگاه درست می کنند در ایران برای اینکه اگر‏‎ ‎‏جنگی پیش آمد، داشته باشند این پایگاه را. خیال نکنید که حالا در ازای نفت به ما اسلحه‏‎ ‎‏می دهند. ما اسلحه ای که نمی توانیم استعمال کنیم به چه دردمان می خورد؟ اسلحه ای‏‎ ‎‏است که در ایران کسی نیست بتواند استعمالش کند. اسلحه هایی است که خود اینها‏‎ ‎‏می خواهند اینجا باشد. اگر نفت هم نگرفته بودند، اسلحه هایشان را می آوردند اینجا و‏‎ ‎‏پایگاهشان را محکم می کردند که مبادا یکوقتی شوروی به آنها حمله کند. حالا چه بهتر‏‎ ‎‏که نفت ما را ببرند و پایگاه، در مقابل اینکه نفت ما را می برند، می خواهند یک نفعی به ما‏‎ ‎‏برسانند! پایگاه برای خودشان درست می کنند در ایران! این چیزی است که ما از نفت‏‎ ‎‏عایدی داریم.‏

‏     آن وقت، چه نفتی می برند! بعضی اشخاص که رفتند، رفته بودند سابقاً ـ حالا شاید‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 82
‏زیادتر از این مسائل باشد ـ دیده بودند، گفتند که یک آدم صاف همین طور ایستاده‏‎ ‎‏می رود توی این لوله ها! لوله ها به این بزرگی است! چه قدر ذی حق شدند کشتیها در چند‏‎ ‎‏دقیقه پر می شوند از نفت و خارج می شوند. این نفتی است که قاعده اش این بود که این‏‎ ‎‏مملکت تا آخر زندگی اش را به آن بگذراند. این نفت را شاه می گوید تا چند سال‏‎ ‎‏دیگر، تا سی سال دیگر، این نفت تمام می شود. کِی تمامش می کند؟ تمام می شود؛ اما از‏‎ ‎‏ایشان باید پرسید که این نفت را کی دارد تمام می کند؟ این ذخیرۀ بزرگی که باید این طبقه‏‎ ‎‏از آن ارتزاق کنند و مملکت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطۀ درآمد آن، تا سی‏‎ ‎‏سال دیگر ایشان می گوید تمام می شود. این ‏‏[‏‏نفت را‏‏]‏‏ تا سی سال دیگر، کی تمامش‏‎ ‎‏می کند؟ شما تمامش دارید می کنید؛ شاه دارد این مخازن به این بزرگی را که خدا به ما‏‎ ‎‏داده است، دارد تمام می کند. در ازایش خوب، چه گیر ما می آید؟ چه گیر ملت می آید؟‏‎ ‎‏باید پرسید که شما در ازای نفت چه چیز می گیرید؟ ‏‏[‏‏می گویید:‏‏]‏‏ اسلحه می گیریم. اسلحه‏‎ ‎‏برای چه می گیرید؟ مگر شما می توانید با شوروی جنگ کنید؟ مگر شما می توانید با‏‎ ‎‏امریکا جنگ بکنید؟ شما برای سرکوبی مردم وطن خودتان همین تفنگهای خودتان‏‎ ‎‏کافی است، دیگر محتاج به اینکه از امریکا بیاورید، نیست.شما همین تفنگهایی که دارید‏‎ ‎‏برای اینکه بازاریهای ما را، جوانهای ما را، دانشگاهیهای ما را، دخترهای ما را، پسرهای‏‎ ‎‏ما را، خانمهای ما را، آقاهای ما را بکوبید؛ خوب این بس است دیگر. این دیگر آن‏‎ ‎‏دستگاههای عظیمی که در مقابل این نفت عظیم می گویید می آید در ایران ...، این غیر از‏‎ ‎‏این معناست که یک پایگاهی است برای خود آنها؟ یعنی نفت را می برند، نفعش را هم‏‎ ‎‏خودشان می برند! هم خود نفت رامی برند،هم مقابلش رامی برند!این مال خودشان است.‏

ملی یا شاهی؟!

‏     ما نمی دانیم اینها دارند چه می کنند با این مملکت؛ ما اطلاع نداریم. اگر این ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‎ ‎‏ان شاءالله رفت، آن وقت اشخاص مطلع حرفهایشان را می توانند بزنند. اینهایی که از‏‎ ‎‏واقعیات ایران اطلاع دارند، از خیانتهای این آدم اطلاع دارند، آنها آن وقت حرفشان را‏‎ ‎‏می زنند، لکن ما بی اطلاع هستیم. ما آن مقدار اطلاعات سطحی را که داریم، این است که‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 83
‏می بینیم که ایشان با اسم «اصلاحات ارضی» زراعت ایران را بکلی از بین برده. الآن شما‏‎ ‎‏خیال می کنید ایران دیگر زراعتی برای خودش چیزی دارد؟ زراعت ایران را ایشان از‏‎ ‎‏بین برده است، آن وقت خیلی تعریف می کنند از اینکه چقدر وارد کردیم! این مضحک‏‎ ‎‏است واقعاً! یک مملکتی که صادر می کرده است این چیزها را، گندم را، جو را، نمی دانم‏‎ ‎‏چیزهای دیگر را صادر می کرده، حالا مداحی از آنها می کنند که چقدر ما وارد داریم‏‎ ‎‏می کنیم! این عزاداری دارد نه مداحی. کی از بین برد این زراعت عظیم ایران را که یک‏‎ ‎‏استانش برای خود ایران کافی بود؟ حالا باید ما همۀ چیزهایمان را از خارج بیاوریم.‏‎ ‎‏دامداری را اینها بکلی از بین بردند؛ مراتع ما را که جای دامداری بود، گرفتند «ملی»‏‎ ‎‏کردند به اصطلاح خودشان. معنی «ملی» هم این است که خود ایشان ملتند؛ اصلاً تمام‏‎ ‎‏ملت عبارت از شاه است و عائلۀ شاه! این چیزی را ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ می گویند ملی شد؛ یعنی خودمان‏‎ ‎‏داریم می خوریم! دیگر ملت که نداریم ما؛ دیگران بروند سراغ کارشان. چه ‏‏[‏‏کاره‏‏]‏‎ ‎‏هستند اینها؟ یک مشت مردم همین طوری و بازاری و دانشگاهی؛ به چه درد‏‎ ‎‏می خورند؟ ملت، یعنی شاه و دارودستۀ شاه! ملی کردند مراتع را، ملی کردند جنگلها‏‎ ‎‏را؛ معنی ملی کردن جنگل؛ یعنی به نفع خودشان. اینها مردم را ممنوع کردند از اینکه‏‎ ‎‏دامهایشان در آنجا برود. از بین رفت همۀ ‏‏[‏‏دامها‏‏]‏‏شان. مردم را ممنوع کردند از اینکه از‏‎ ‎‏جنگلها استفاده کنند. جنگلها را دادند به این طرف و آن طرف؛ فروختند به اینها و‏‎ ‎‏منافعش را هم خوردند و رفت سراغ کارش. ما نمی دانیم اینها دارند چه می کنند.‏

اصلاحات ارضی و پیامدهای آن

‏     خوب، ما زراعت ایران را می بینیم در این زمانی که اینها «اصلاحات ارضی» کردند تا‏‎ ‎‏حالا؛ زراعت از بین رفت، تمام شد. آن وقت ضررش چه بود؟ یک ضررش این بود که‏‎ ‎‏ما بازار شدیم از برای امریکا؛ باید گندم امریکا، همه چیز از خارج باید بیاید و مردم‏‎ ‎‏پولشان رابدهند درازای گندمهای امریکا. چیزی که ازخودشان و ازمملکت خودشان بود‏‎ ‎‏و خودشان باید استفاده اش را ببرند؛ یعنی برادرانشان بفروشند و پولش را بگیرند، حالا‏‎ ‎‏مابایدگندم امریکارابخریم؛یاهمه چیزش،حتی تخم مرغ هم می گویند از اسرائیل می آید.‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 84
‏     یک ضرر دیگرش اینکه این رعیتها و دهقانهای این دهستانها نتوانستند دیگر در‏‎ ‎‏دهات بمانند؛ آنها رو آوردند به شهرها، به تهران راه افتادند. الآن در اطراف‏‎ ‎‏تهران، آنطوری که تفصیلش را برای من نوشته بودند و من حالا نمی توانم یادم بیاید که‏‎ ‎‏تفصیل چیست، اجمالش این بود که قریب بیست ـ سی جا، محلهای مختلف، در همین‏‎ ‎‏خود تهران، در پایتخت، پایتختِ جایی که به «تمدن بزرگ» دارد می رسد یا دروازۀ آن‏‎ ‎‏باز شده است ! در خود این تهران، ده بیست سی جا یا بیشتر، الآن نمی توانم من یادم بیاید‏‎ ‎‏محلهایی است که عائله های ـ محله محله است ـ این محله توی یک گودالِ خیلی‏‎ ‎‏[‏‏عمیق‏‏]‏‏، این بیچاره ها جمع شدند یک چادری زدند؛ عرض می کنم که با یک‏‎ ‎‏چوبی، چیزی، برای خودشان یک محفظه ای درست کردند و توی اینجا خودشان و‏‎ ‎‏بچه های کوچکشان، بزرگشان، توی یک چادری زندگی می کنند. یک محله؛ یعنی‏‎ ‎‏فرض کنید دویست تا، سیصد تا، پانصد تا چادر است یا دویست ـ سیصد تا امثال این‏‎ ‎‏چیزها؛ و اینها در آنجا زندگی می کنند. برق ندارند که هیچ، آب ندارند که هیچ، اسفالت‏‎ ‎‏ندارند ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ هیچ، اینها اگر بخواهند آب برای خوردن بچه هایشان بیاورند، اینهایی که‏‎ ‎‏برای ما نقل کردند نوشتند، گفتند باید آن زن بیچاره یک کوزه بردارد، از پنجاه ـ شصت‏‎ ‎‏تا پله برود بالا از این گودال، تا آن بالا برسد به یک شیری که آنجا آب دارد؛ آنجا آب‏‎ ‎‏کند، باز پنجاه ـ شصت پله یا زیادتر، از آنجا بیاید پایین. شما تصور زمستان تهران را‏‎ ‎‏بکنید. زمستان تهران که برف می آید، باران می آید، این زن بیچاره، باید از اینجا، یک‏‎ ‎‏کوزۀ آب می خواهد برای اینکه بچه ها بخورند، باید با این مصیبت تهیه کند که برود آن‏‎ ‎‏بالا، آنجا کوزه اش را آب کند و پنجاه تا پله بیاید پایین. حالا چقدر زمین‏‎ ‎‏می خورد، چقدر اذیت می شود، اینها را خدا می داند. آن وقت یک محله نیست،‏‎ ‎‏چهل ـ پنجاه تا، سی ـ چهل تا اینطوری در اطراف، فلان جا، فلان جا، فلان جا، نوشتند.‏‎ ‎‏یکی یکی را برای من نوشتند که در کجا، در کجا، کجا، کجا، محله هایی است که مال این‏‎ ‎‏اشخاصی است که برای خاطر «اصلاحات ارضی» و زمین خوردن زراعت، اینها از‏‎ ‎‏دهاتشان پاشدند هجوم آوردند به تهران؛ و شاید در شهرستانهای دیگر هم باشد؛ اما‏
صحیفه امامجلد 4صفحه 85
‏تهران مهمش است؛ آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران؛ برای اینکه ارتزاق کنند‏‎ ‎‏بیچاره ها. این وضع زندگی این بیچاره هاست در تهران؛ در یک مرکزی که کاخهای اینها‏‎ ‎‏تا کجا رفته!‏

گُلکاری پنج میلیون دلاری و زاغه نشینی دهقانان

‏     آن وقت این یک زندگی است که اینها دارند، یک زندگی هم آن عائلۀ این آقا دارد‏‎ ‎‏که همین چند روز من خواندم، در یک جایی نوشته بود که یک ویلایی یکی از این‏‎ ‎‏خواهرهایش در کجا تهیه کرده است به چند میلیون دلار، آنش را یادم نیست، اینکه یادم‏‎ ‎‏مانده این است که پنج میلیون دلار هم برای گلکاری این ویلا ایشان خرج کردند! پنج‏‎ ‎‏میلیون! یعنی سی و پنج میلیون تومان خرج! من نمی توانم تصور کنم که یعنی چه. گفتند‏‎ ‎‏پنج میلیون دلار خرج گلکاری و تزیینات گل این ویلا برای این خانم‏‎[4]‎‏ شده است آن‏‎ ‎‏یک زندگی است که ملت دارند، این یک زندگی؛ از کجا پیدا شده؟ از اینجا که ایشان به‏‎ ‎‏امر امریکا گفته «اصلاح ارضی» بکنید؛ یعنی بازار برای ما درست بکنید! اجناس ما زیاد‏‎ ‎‏است، باید توی دریا بریزیم، بدهیم به شما پول بگیریم! از آن طرف، از این بهرۀ نفتی که‏‎ ‎‏آنها آنقدر را می برند، یک مقدار آن را هم خود اینها می خورند و می برند و عرض‏‎ ‎‏می کنم که این عیاشیها را می کنند.‏

امریکا، مجرم اصلی

‏     منطق ما این است که این وضع باید از بین برود. منطق هر آدمی این است. ‏‏[‏‏منطق‏‏]‏‏ هر‏‎ ‎‏بشری این باید باشد که این وضع که مملکت ما این نحو گرفتار شده است به دست این‏‎ ‎‏آدم و زندگی مردم ما این نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا این پسر، ما می گوییم‏‎ ‎‏که این وضع باید از بین برود. ما حرف دیگری نداریم. حرف ما این است که اینها خیانت‏‎ ‎‏به این مملکت ما کردند. اینها الآن هم مشغول به خیانت هستند در مملکت ما و باید ما‏‎ ‎‏دست خائنها را ببریم از این ‏‏[‏‏کشور‏‏]‏‏ ما باید دست خائنها را از این مملکت قطع بکنیم. ما‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 86
‏می گوییم که آن کسی که به مملکت ما خیانت اصلی را کرده، امریکاست. الآن ما سر و‏‎ ‎‏کارمان با امریکاست؛ اینهای دیگر شاخ و برگش هستند. شاه یکی از شاخه های امریکا‏‎ ‎‏است. این نوکر است؛ نوکر است؛ المأمورُ معذور. تو سرش می زنند، باید بکند. ما‏‎ ‎‏می گوییم امریکا هم باید برود که اصل است. این شاخه ها هم که هرزه خورند و هرزه بَرَند‏‎ ‎‏و مال مردم خورند و خیانتکارند، اینها هم باید بروند. مملکت مال خودمان است، و ما‏‎ ‎‏خودمان می خواهیم اداره اش کنیم. امریکا چه کار دارد که شما نمی توانید به رشد‏‎ ‎‏برسانید؛ خیلی مضحک است این!‏

کارتر، استاد اعظم شاه

‏     همین امروز برای من یک روزنامه ای را آورده بودند؛ دیروز هم بود که آقای کارتر‏‎ ‎‏در نطقشان فرموده اند که شاه از باب اینکه یک اجتماع مترقی می خواهد آنجا درست‏‎ ‎‏کند و از باب اینکه یک آزادی می خواهد به مردم بدهد؛ مردم با او مخالفند! این همه‏‎ ‎‏مردم که با این مخالفند؛ این ملت که با این مخالف است، برای این ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که آنها‏‎ ‎‏می گویند: آقا بگذار آزادتان کنیم؛ اینها فریادشان درآمد که آقا ما آزادی نمی خواهیم!‏‎ ‎‏ایشان فریادش از آن طرف بلند است، بلندگوهای شاه، به حسب منطق آقای کارتر ـ که‏‎ ‎‏استاد اعظم است ـ منطق ایشان این است که فریاد بلندگوهای شاه این است که آقا‏‎ ‎‏بگذارید من یک زندگی مرفه به شما بدهم! اینها می گویند ما نمی خواهیم، ما می خواهیم‏‎ ‎‏که توی این چاله ها زندگی کنیم! آقای کارتر گفته؛ خوب، ما با این مردم چه بکنیم؟ ما با‏‎ ‎‏این کارتر چه بگوییم؟ چه فحشی لایق این است اصلاً نباید داد؟ بگوییم نمی داند؟ کارتر‏‎ ‎‏اطلاع ندارد؟ معقول است این معنی که کارتر بی اطلاع باشد، آن وقت من و شما مطلع‏‎ ‎‏باشیم؟ کارشناسهای او پر است در همه جا؛ در اعماق همه جا هست؛ پس می داند؛‏‎ ‎‏می خواهد چه کسی را بازی بدهد؟ آن این حرف را که می زند، در مجمعِ نمی دانم کذا‏‎ ‎‏این حرف را می زند که همۀ اختلافاتی که هست در ایران، برای این است که شاه‏‎ ‎‏می خواهد این کار را بکند، آزادی بدهد، مردم با او مخالفت می کنند! خوب این را اگر به‏‎ ‎‏هر جا بگویند که مطلع از واقعیت نباشد؛ می گوید: خوب اینها یک دسته دیوانه هستند در‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 87
‏ایران؛ همۀ اهالی ایران دیوانه اند؛ برای اینکه شاه که اینقدر رئوف است می خواهد شما‏‎ ‎‏را آزاد کند، خوب شما نمی خواهید آزاد بشوید؟ اینکه می خواهد یک زندگی خوبی به‏‎ ‎‏شما بدهد، آخر چرا از زیر بار زندگی خوب، شما بیرون بروید؟ شما دلتان نمی خواهد‏‎ ‎‏اتومبیل داشته باشید، دلتان نمی خواهد زندگی مرفه؟ او می خواهد بدهد؛ همین طور جلو‏‎ ‎‏آورده، دستهایش را اینطور کرده: آقا بیا بگیر، حالا می زنید زیر دستش که برو ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم؟ این منطق آقای کارتر است. منطق رئیس جمهور امریکا! با فهم این را‏‎ ‎‏می گویند! نه اینکه نمی فهمد، کارتر را نمی توانیم بگوییم نفهم است؛ کارتر با فهم این‏‎ ‎‏حرف را می زند و می گوید؛ شاید یک دسته ای اغفال بشوند. بر فرض که یک دسته ای را‏‎ ‎‏شاید اغفال کند؛ شیطنت دارد.‏

شکنجه و زندان در منطق شاه آزادی است

‏     ماها گرفتار یک همچو موجوداتی هستیم در عالَم. ما مردمی عقب مانده، منطق ما این‏‎ ‎‏است که آقا، مال خودمان را می خواهیم خودمان صرف بکنیم. ما مردمی که شما‏‎ ‎‏می گویید که عقب مانده اند اینها. گاهی هم می گویند اینها لایق آزادی ‏‏[‏‏نیستند‏‏]‏‏. خود شاه‏‎ ‎‏اینها را می گوید که مملکت ما باز افرادش جوری نشدند که لایق بشوند آزاد بشوند. همۀ‏‎ ‎‏اینها چون لایق نیستند، باید توی حبس باشند. اینها لایق اینکه بگوییم آقا حبس‏‎ ‎‏نباشید، لایق اینکه به آنها آزادی بدهیم ‏‏[‏‏نیستند‏‏]‏‏، مملکت ما افرادش لایق نیستند که‏‎ ‎‏آزادی بدهیم! چرا؟ برای اینکه دارند فریاد می زنند، داد می زنند که آقا آزادی‏‎ ‎‏بدهید، آزادی بدهید. اینها لایق نیستند؟ شما ببینید از آن بچۀ کوچولو، حالا خوب‏‎ ‎‏بچه‏‏[‏‏ها‏‏]‏‏ هم از بزرگها گرفتند دیگر، این بچۀ چند ساله به من دارد می گوید؛ چهار ـ پنج‏‎ ‎‏ساله تا آن آخر: «استقلال، آزادی». اینها آزادی می خواهند و استقلال می خواهند. همۀ‏‎ ‎‏مردم دارند فریاد می زنند که ما استقلال می خواهیم، ما آزادی می خواهیم. خوب، اگر‏‎ ‎‏آنها آزادی داشتند، دیگر چه چیز می خواهند؟ اگر ایشان می خواهند آزادی بدهد، این‏‎ ‎‏همه مردم فریاد می زنند «استقلال، آزادی»؛ چیست؟ معلوم می شود منطقها فرق دارند.‏‎ ‎‏منطق شاه این است که مملکت من آزادی است؛ یعنی همۀ آنها تحت شکنجه اند؛ این‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 88
‏منطق است، یک کسی اسم آزادی را می گذارد به آن چیزی که شما می گویید شکنجه!‏‎ ‎‏ایشان می فرمایند به حسب این منطق که این اشخاصی که توی حبس الآن در اختناق واقع‏‎ ‎‏شده اند، در حبس واقع شد‏‏[‏‏ه ا‏‏]‏‏ند، در شکنجه واقع شده اند، اینها هستند که اعطای‏‎ ‎‏آزادی به آنها کردم! استقلال هم در منطق شاه یک چیز دیگر است: یک مملکتی که‏‎ ‎‏همه چیزش پیوسته به غیر است، یک مملکتی که به تمام ابعادش وابسته است؛ و ایشان‏‎ ‎‏وابسته اش کرده.‏

نمایندگان برگزیدۀ امریکا

‏     شما خیال می کنید که این وکلایی که شاه خودش انتصاب می کند، و به ملت هم که‏‎ ‎‏مربوط نیست، خودش است؟ نخیر، اینها را سفارتخانه اسمهایشان را هم نوشته اند‏‎ ‎‏قبلاً، می آورند می دهند اینجا، اینها باید وکیل بشوند. این حالا نبوده، در زمان رضا خان‏‎ ‎‏هم بود از سفارتخانه ها. منتها در یکوقت این سفارت انگلیس این کارها را می کرد؛‏‎ ‎‏سابقش هم لابد سفارت روس می کرده است؛ حالا سفارت امریکا می کند. شاید هم با‏‎ ‎‏هم باشند؛ انگلیس و شوروی و امریکا تفاهم کرده باشند. برای خوردن مال مردم تفاهم‏‎ ‎‏هم می کنند: این گازش را می برد، این نفتش را. این وکلای ما دیکتۀ امریکاست. ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ از‏‎ ‎‏شاه هم بود، می گفتیم خوب باز اهل مملکت است؛ با آنکه یک اهل مملکتِ این جوری‏‎ ‎‏ما نمی خواهیم، لکن این خودش هم این را نمی گوید؛ این را از آنجا می نویسند که اینها‏‎ ‎‏باید وکیل بشوند؛ او هم عیناً ارجاع می دهد به دستگاههای اجرایی، می گوید: اینها وکیل‏‎ ‎‏بشوند. مردم چه کاره اند؟ به مردم چه کار دارند اینها؟ مردم باید دست تو سرشان ‏‏[‏‏زد‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏مردم باید کار بکنند و هیچ نخورند. عمل بکنند و خوراک ...؛ چیزی که از آنها پیدا‏‎ ‎‏می شود به جیب ایشان برود؛ و آنچه که ... زیادش آمد، کارتر و امریکا زیاد آمده، به‏‎ ‎‏جیب عائلۀ شاه برود و پهلوی. وضع مردم چه است؟ وضع مردم کتک است؛‏‎ ‎‏خوب، یک چیزی باید بخورند! کتک ‏‏[‏‏بخورند‏‏]‏‏.‏

رژیم شاه از دید اسلام

‏     ما حرفمان این است که این وضع باید برچیده بشود. نمی شود اینطور. نمی شود که‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 89
‏یک مملکتِ سی میلیونی یا بیشتر همیشه تحت فشار باشد. این نمی شود، این مطابق هیچ‏‎ ‎‏منطقی نیست که سی میلیون جمعیت‏‎[5]‎‏ همیشه تحت فشار ‏‏[‏‏باشند‏‏]‏‏ و همیشه این جمعیت‏‎ ‎‏کار بکنند و حاصل کارشان را دیگران ببرند. این باید درست بشود. این وضع باید آقا‏‎ ‎‏درست بشود. منطق اسلام این است. اینها چه می گویند؟ با این منطق حرفی دارند‏‎ ‎‏بگویند؟ می گویید که اسلام مرتجع است، به شما چه، «ارتجاع» است؛ معنی ارتجاعش‏‎ ‎‏این است که آقا تو برو بیرون، من می خواهم خودم زندگی کنم. این معنی ارتجاعی است‏‎ ‎‏که اینها می گویند. «اسلام ارتجاعی است» این معنایش همین است که اسلام می گوید که‏‎ ‎‏نباید اینها، دیگران به شما حکومت کنند. منع کرده حکومت دیگران را بر شما. باید‏‎ ‎‏مستقل باشید شما. البته به منطق اینها استقلال، همان ارتجاع است؛ تا پیوند به امریکا‏‎ ‎‏نباشید و همه چیزمان زیر دست او نباشد، مترقی نیستیم! اینها می خواهند ما را مترقی کنند‏‎ ‎‏و به دروازۀ تمدن برسانند و منطقشان این است! منطقها فرق دارد. اصطلاحات مردم فرق‏‎ ‎‏دارد با هم. منطق رسیدن به «دروازۀ تمدن» همینهاست که دارید می بینید، الآن ایشان‏‎ ‎‏دارد عملی می کنند اینجا!‏

امریکا، مایۀ عقب ماندگی

‏     الآن، همین حالا که ما نشسته ایم اینجا، شما احتمال بدهید که در ایران چندین جا زد و‏‎ ‎‏خورد است؛ مسلسل است. ما می گوییم که نمی خواهیم که شما ما را به «دروازۀ تمدن»‏‎ ‎‏برسانید؛ شما بروید بیرون، ما خودمان می دانیم. امریکا برود؛ مستشارهای امریکا بروند.‏‎ ‎‏اگر مستشارهای امریکا رفتند، ما خودمان زندگی مان را اداره می کنیم؛ ما خودمان اداره‏‎ ‎‏می کنیم؛ چه کار دارید شما؟ شاه هم می خواهد که «رشد» بدهد، ما این رشدی که‏‎ ‎‏ایشان می خواهند بدهند، نمی خواهیم. ما اگر توانستیم، خودمان خودمان را رشد‏‎ ‎‏می دهیم. اگر نتوانستیم ما خودمان می خواهیم، ما یک دسته اشخاص رعیتی هستیم که‏‎ ‎‏می خواهیم خودمان روی زمین خودمان گندم یا جو بکاریم، و خودمان بخوریم. شمایی‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 90
‏که آقای امریکا هستی و از آن طرف دنیا آمدی این طرف، دستت را گذاشته ای و همۀ‏‎ ‎‏مخازن ایران، مخازن نفت و مس و همه چیز، فولاد و همه چیز ایران را دارید می برید؛‏‎ ‎‏شما دستت را بردار، ما خودمان اینها را هرجور دلمان می خواهد چه ‏‏[‏‏اداره‏‎ ‎‏]‏‏می کنیم.‏‎ ‎‏می گوید: نمی توانید! خوب به تو چه؟ من عبایم را نمی توانم درست بپوشم، به شما چه‏‎ ‎‏ربط دارد؟ حالا شما بیایید عبای من را بگیرید، چون من نمی توانم عبایم را بپوشم؟ و‏‎ ‎‏حال آنکه دروغ می گویید؛ شما نمی گذارید.‏

امریکا، مانع رشد ایرانی

‏     ما هفتاد سال یا بیشتر است که دانشگاه داریم، از زمان امیرکبیر تا حالا ما مدرسه‏‎ ‎‏داشتیم، دانشگاه داریم، نگذاشتید که این دانشگاهها درست درس بخوانند. فرهنگ ما‏‎ ‎‏فرهنگ استعماری است. فرهنگی است که درست کردند آنها برای ما؛ دیکته کردند.‏‎ ‎‏نمی گذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. آنها نمی گذارند که ما رشد بکنیم. آنها دستشان را‏‎ ‎‏بردارند، ایرانی کمتر از اینها نیست. ایرانی هم رشد می کند، اما شما نمی گذارید که ما‏‎ ‎‏رشد کنیم؛ برای اینکه اگر ما رشد کنیم منافع شما در خطر است. شما می خواهید همۀ‏‎ ‎‏شرق را بخورید و همۀ شرق را عقب نگه دارید. عقب نگه داشتن برای خوردن مال شرق‏‎ ‎‏است. و شما شرق را دارید عقب نگه می دارید که هر چه دارند، بخورید. هر جا یک‏‎ ‎‏مأموری گذاشتند سر آن؛ در مملکت ما هم که «مأمور برای وطن» آقای شاه است که‏‎ ‎‏می بینید چه کرده و چه می کند.‏

هدف ما: قطع سلطۀ اجانب

‏     ما منطقمان، منطق اسلام، این است که سلطه نباید از غیر بر شما باشد.‏‎[6]‎‏ نباید شما‏‎ ‎‏تحت سلطۀ غیر بروید. ما هم می خواهیم نرویم زیر سلطه. ما اصل گفتنمان این است که‏‎ ‎‏امریکا نباید باشد. نه امریکا تنها، شوروی هم نباید باشد؛ اجنبی نباید باشد. منطق ما‏‎ ‎‏این است و فریاد ما هم همین است. با این منطق اگر بحث کسی دارد، بکند. دیگر شاخ و‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 91
‏برگ و توی این روزنامه هایی که تبلیغات می کنند و به حسب آنطوری که می گویند صد‏‎ ‎‏میلیون دلار شاه برای تبلیغات می دهد؛ برای حفظ موجودیت خودش صد میلیون دلار‏‎ ‎‏در هر سال خرج می کند! البته توی روزنامه ها این حرفها در می آید: آخوندها چیز‏‎ ‎‏هستند، رجعی هستند؛ آخوندها کهنه پرست هستند؛ آخوندها، نمی دانم چه هستند این‏‎ ‎‏آخوندها. بعد هم می روند سراغ اینکه اسلام این جوری است. هم اسلام را بد معرفی‏‎ ‎‏می کنند؛ هم آخوند را بد معرفی می کنند. چرا؟ برای اینکه آنی که در مقابل اینها‏‎ ‎‏بایستد، اسلام است. آن کسی که می خواهد پیاده کند آن را، آخوند است. آنها‏‎ ‎‏نمی خواهند این مطلب واقع بشود. آنها می خواهند که اسلام را بد معرفی کنند، مردم از‏‎ ‎‏اسلام برگردند و آخوند هم که کنار برود، باقی بماند خودشان و هر کس که دلشان‏‎ ‎‏می خواهد.‏

یورش به حوزه، دانشگاه و مدارس

‏     دانشگاههایمان را هم که به آن صورت در آورده اند؛ نمی گذارند یک تحصیل‏‎ ‎‏صحیحی بکنند. از بس که اینها فشار آوردند، از بس که ‏‏[‏‏هجمه‏‏]‏‏ کردند، الآن نه‏‎ ‎‏حوزه های علمیۀ ما تحصیل می توانند بکنند، نه دانشگاه. دانشگاه همیشه در حال‏‎ ‎‏اعتصاب؛ یک سال ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ می بینید که در حال اعتصابند اینها. کار نمی توانند بکنند؛‏‎ ‎‏نمی گذارند؛ یا می ریزند توی آن، زن و مردش را می زنند و عرض می کنم، زخمی‏‎ ‎‏می کنند؛ یا می گیرند می برند در حبسها. توی مدرسه های ما هم همین طور. آنها می ریزند‏‎ ‎‏توی آن، هر کاری دلشان می خواهد می کنند. هر چند وقت یک دفعه می ریزند این‏‎ ‎‏مدرسه را، سر تا ته آن را، اینها می زنند و ‏‏[‏‏سرکوب‏‏]‏‏ می کنند. خوب نمی توانند دیگر.‏‎ ‎‏محیط آرام الآن ما نداریم که در آن محیط آرام، طلبه تحصیل کند یا در آن محیط آرام،‏‎ ‎‏دانشگاهی تحصیل بکند. دبستانی اش هم حالا اینطوری شده. الآن این بچۀ دبستانی را‏‎ ‎‏هم دارند کتک می زنند، و کشتند. چند نفر را همین امروز به ما، دیروز و امروز، اطلاع‏‎ ‎‏دادند که در فلان جا چند تا دختر بچه، دختر بچه اینقدر، چند تا پسر اینقدر، کشتند.‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 92
عقب نشینی از برابر ملت

‏     اصلاً وضع زندگی ایران الآن یک وضع نمونه است. از آن طرف هم یک نمونۀ‏‎ ‎‏بالاتر، وضع روحیۀ مردم ایران در این وقت است. این مردم ایران الآن روحیه شان همچو‏‎ ‎‏قوی است که تانک از آن طرف می آید، سرباز با سرنیزه از آن طرف می آید، اینها با‏‎ ‎‏مشت جلو می روند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله می کنند. این زمین می خورد، مرده‏‎ ‎‏است، آن یکی می آید سر جایش؛ هیچ دست برنمی دارد و این روحیه ای است که اینها‏‎ ‎‏را عقب خواهد زد و الآن پیاده شان کرده است.‏

‏     این روحیۀ «حزب رستاخیز»، که اینقدر برایش این مدیحه سرایی کرد و اینقدر‏‎ ‎‏پافشاری کرد و اینقدر که هر کس که وارد نشود در این حزب، دیگر باید برود، این ایرانی‏‎ ‎‏نیست، دیگر وطن ندارد، باید از اینجا برود، چه؛ بعدش برگشت به اینکه خوب، حزب‏‎ ‎‏رستاخیز حالا دیگر اینطوری می گوید. حزب رستاخیز چیست؛ این مثل سایر احزاب؛‏‎ ‎‏آیا بشود، آیا نشود‏‎[7]‎‏! یک امری را می گویند و گاه آنقدر پافشاری می کنند. حالا همین‏‎ ‎‏مردم، ... همین مردم این کار را به اینجا رساندند که این حزب رستاخیزِ کذا، شد هیچی،‏‎ ‎‏توخالی بود؛ از اول نتوانستند. من از روز اول گفتم که حزب نیست این؛ این حرف است‏‎ ‎‏می زند. حزب رستاخیز که آنقدر با آن ‏‏[‏‏پافشاری مطرح کردند‏‏]‏‏؛ خودشان حالا‏‎ ‎‏می گویند: هیچ، حزب نه حزب! سایر کارهایشان هم اینطوری است. بعد کم کم اصلاح‏‎ ‎‏ارضی هم می گوید ‏‏[‏‏هیچ‏‏]‏‏؛ برای اینکه این اصلاح که نبود، این فساد بود. اصلاح ارضی‏‎ ‎‏این نیست اصلش، که سپاه دانش، سپاه کذا، سپاه، ... آخر چه کاری اینها می کنند، جز‏‎ ‎‏اینکه بروند برای شما مداحی بکنند یا الزاماً بروند برای شما مداحی بکنند و شاه را‏‎ ‎‏ترویج بکنند.‏

هم صدایی در ایران

‏     الآن مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهای مرکز یکپارچه ایستاده اند، می گویند: ما‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 93
‏نمی خواهیم این را. رفراندم از این بهتر؟ یک مملکت دارد می گوید: من نمی خواهم این‏‎ ‎‏را. خوب، امریکا چه می گوید؟ مملکت خودمان است، نمی خواهیم این را؛ یکی دیگر.‏‎ ‎‏[‏‏این‏‏]‏‏ برود، به شما ربطی ندارد. ما خودمان تعیین می کنیم. مقدرات هر مملکت دست‏‎ ‎‏خود افراد است؛ خود مملکت است. ما این را نمی خواهیم، برود. ما خودمان یکی را‏‎ ‎‏تعیین می کنیم. این مقدرات ما روی موازین، روی موازین عقلی و عقلایی، روی قوانین،‏‎ ‎‏دست اشخاصی که باید باشد، باشد.‏

‏     در هر صورت، وظیفۀ ما که الآن اینجا هستیم و شما که در خارج کشور هستید و‏‎ ‎‏هستیم، این است که کمک کنیم به ایرانی ها. ایرانی قیام کرده است، نهضت کرده؛ یعنی‏‎ ‎‏الآن پانزده سال از عمر نهضت می گذرد، لکن یک سال است که این قوی شده است؛‏‎ ‎‏یعنی درست فعالیت دارد می کند و الآن یک تاریخ حساسی را ما داریم می گذرانیم.‏‎ ‎‏شاید ایران همچو تاریخی نداشته باشد؛ یک همچو حساسیتی در تاریخ ایران نباشد، به‏‎ ‎‏این وضعی که الآن ایران در آمده است؛ یعنی به این وضعی که بچۀ هفت ـ هشت سالۀ‏‎ ‎‏دبستانی اش تظاهر کند و بگوید که ما نمی خواهیم شاه را. مرگ بر شاه! بچۀ اینقَدَری، که‏‎ ‎‏آن وقت بگیرند بکشند او را. این را می کشند، باز آن بچۀ بعدی اش هم می آید همین‏‎ ‎‏حرف را می زند؛ آن بزرگترش هم که همین حرف ‏‏[‏‏را می زند‏‏]‏‏؛ دانشگاهش هم که همین‏‎ ‎‏حرفهاست. توی مدارس علمی هم بروی همین حرفهاست؛ توی مدارس قدیمه اش هم‏‎ ‎‏بروید همین حرفهاست، جدیدش هم بروید همین حرف است. هر جا بروی الآن این‏‎ ‎‏صحبت است. توی بازار هم می روی همین حرف است، توی مسجد هم می روی همین‏‎ ‎‏حرف است. ما نداشتیم یکوقتی که ایران در یک مطلبی، اینطور اتفاق کلمه داشته باشند.‏‎ ‎‏نه، من یادم نیست، تاریخ یادش نیست؛ نه، تاریخ ایران یادش نیست؛ تاریخ هیچ جا‏‎ ‎‏یادش نیست که این اتفاق کلمه ای که همه بگویند که ما نمی خواهیم ‏‏[‏‏باشد‏‏]‏‏. شما این را‏‎ ‎‏بدانید که اگر این سرنیزۀ امریکا برداشته بشود، ارتش هم نمی خواهند او را؛ اما سرنیزه‏‎ ‎‏امریکا، امریکا پشت سرایستاده. همۀ مصیبت ما زیر سر امریکاست. اگر این سرنیزه را‏‎ ‎‏بردارد، ارتش هم این را نمی خواهد. هیچ کس این را نمی خواهد. خوب، یک همچو‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 94
‏اتفاقی الآن در ایران هست؛ و من امید دارم به این اتفاق و به رسیدن نتیجه در این اتفاق.‏

خاکریز اول، شاه و خاکریز دوم، امریکا

‏     یک ملت را نمی شود همیشه به این حال نگه داشت که بدون حکومت نظامی نتوانند‏‎ ‎‏زندگی کنند. حالا هم با حکومت نظامی اش هم ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ دارند، نمی توانند؛ یک مملکت را‏‎ ‎‏نمی شود همیشه حکومت نظامی سرش گذاشت و همیشه با سرنیزه نگهش داشت. این‏‎ ‎‏چاره نیست جز اینکه به هم بخورد این وضع. هیچ چاره نیست. هر چه هم می خواهد‏‎ ‎‏آقای کارتر، ‏‏[‏‏بگوید‏‏]‏‏ او دارد می گوید، هر چه می خواهد بگوید: خیر، برای خاطر‏‎ ‎‏آزادی است ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ این کار دارد می شود! برای خاطر اینکه می خواهد رشد بدهد مردم را،‏‎ ‎‏این کار می شود! این هر چه دلش می خواهد بگوید، لکن الآن وضع جوری شده است که‏‎ ‎‏با این وضعی که الآن ایران پیدا کرده است دیگر پیشرفت همراهش است؛ ضروری است‏‎ ‎‏همراهش.‏

‏     لکن ما موظفیم اینجا که کمک کنیم؛ یعنی من می توانم صحبت کنم، همین جور با‏‎ ‎‏یک زبان کوتاهی صحبت بکنم؛ شما هم می توانید برای برادرهای دیگرتان صحبت‏‎ ‎‏کنید، بگویید، چه کنید، منتشر کنید، هر چه می توانید. من نمی دانم وضع اینجا چه جور‏‎ ‎‏است؛ ولی هرچه می توانید کمک کنید به این رفقای خودتان، به این برادرهای خودتان‏‎ ‎‏که قیام کرده اند و دارند خون می دهند. آنها بچه و کوچک و بزرگ را دارند می دهند؛ ما‏‎ ‎‏باید قلم و قدم و صحبت و اینها بکنیم که ان شاءالله همه دست به دست هم بدهیم و این‏‎ ‎‏سد را بشکنیم؛ این سدی که جلویش سد محمدرضا شاه است، عقبش سد کارتر. اینها‏‎ ‎‏شکسته شود؛ وقتی شکسته بشود، آن وقت سعادت است. بعد از شکستن، آن طرفش‏‎ ‎‏سعادت همۀ شماها و ملت شماست و من از خدای تبارک و تعالی توفیق همۀ شما را‏‎ ‎‏می خواهم. دعا می کنم به همۀ شما. همه تان ان شاءالله سالم باشید و همه تان جدیت کنید‏‎ ‎‏که برای مملکتتان یک اشخاص مفیدی باشید. آنجا که می روید به مملکتتان، که‏‎ ‎‏ان شاءالله برگردید، مفید باشید برای مملکتتان؛ مثل این هیأت حاکمه نباشید ان شاءالله .‏‎ ‎‏خدا همه تان را حفظ کند.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 4صفحه 95

  • ـ ابتدای سخنان امام پاسخ به احساسات و شعار حضار و دانشجویانی است که شعار می دادند: «خمینی، خمینی خدا نگهدار تو؛ بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو».
  • ـ شاه.
  • ـ اشاره به کتاب «مأموریت برای وطنم» منسوب به شاه.
  • ـ اشرف پهلوی.
  • ـ رقم سی میلیون مربوط به جمعیت ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است.
  • ـ سورۀ نساء، آیۀ 141: «و لن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا».
  • ـ ر.ک. مطبوعات 28 و 29 مرداد 1357.