سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (شیوه حکومت پیامبر و مبارزه روحانیت)

سخنرانی

‏زمان: 8 آبان 1357 / 27 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

موضوع:‏شیوۀ حکومت پیغمبراکرم(ص)؛ مبارزات ائمه(ع) و روحانیت شیعه علیه حکّام جور‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تبلیغات دشمنان علیه اسلام

‏     ‏‏[‏‏ما‏‏]‏‏ مواجه هستیم با تبلیغاتی که از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به ایران و‏‎ ‎‏مطالعات کردند در ایران و خواستند ذخایر ایران را ببرند، شروع به تبلیغاتی کردند که‏‎ ‎‏اسلام و روحانیت اسلام را در نظر مردم یک ‏‏[‏‏مطلب‏‏]‏‏ مخالف با زندگی، مخالف با عقل،‏‎ ‎‏ارتجاعی، به درد زندگی نخور، از این چیزها ‏‏[‏‏معرفی کنند‏‏]‏‏؛ با آن تبلیغات دامنه دارشان‏‎ ‎‏این تهمتها را زدند که اصل ادیان افیون هستند برای تخدیر مردم؛ و این ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏هم‏‎ ‎‏سرمایه دارها درست کردند و علمای اسلام هم عمال همین سرمایه دارها هستند و مردم را‏‎ ‎‏تخدیر می کنند که مردم صدایشان درنیاید، که انقلابی یکوقتی پیدا نشود؛ و این کاری‏‎ ‎‏است که ‏‏[‏‏از جانب‏‏]‏‏ مبلغین و آنهایی که اسلام را سدی از برای منافعشان می دانستند و‏‎ ‎‏علمای اسلام را هم سدی دیگر، این تبلیغات شده است.‏

سند اسلام، قرآن است

‎ ‎‏     ما بسیاری از مطالب را تدریجاً در این روزهایی که اینجا بودیم برای این آقایان ـ که‏‎ ‎‏البته هی عوض می شوند و اشخاص دیگر می آیند ـ گفته ایم؛ منجمله از چیزهایی که گفته‏‎ ‎‏شده است و لازم است باز گفته بشود این است که باید انسان ببیند که سند اسلام که قرآن‏‎ ‎‏است، آیا این سند، سندی است که اگر کسی مطالعۀ آن را بکند یا تعلیمات آن را بگیرد،‏‎ ‎‏این جزء افیونهاست، و می رود توی خانه اش می نشیند؟ یا مردم را دعوت می کند به دیر و‏‎ ‎‏خرابات؟ یا اینکه قرآن محرک جامعه است؟ طرف ‏‏[‏‏دار‏‏]‏‏ رد ظلم و رد ستمکاریهایی که‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 213
‏در خارج می شود؟‏

پیامبر اسلام (ص) در نبرد با صاحبان قدرت

‏     کسی که یک مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می بیند که این قرآن است که وادار‏‎ ‎‏کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد. با این کسانی که در‏‎ ‎‏حجاز و در طائف و در مکه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری‏‎ ‎‏بودند که قدرتمند بودند. قرآن بود که پیغمبر اکرم را وادار کرد به اینکه با این مردمی که با‏‎ ‎‏ملیت مردم با منافع توده های مردم، مخالف هستند و استثمار می کنند اینها را، با اینها باید‏‎ ‎‏جنگ بکنید و تعدیلی حاصل بشود.‏

‏     جنگهایی که پیغمبر در زمان حیاتشان فرموده اند، بعد از اینکه اسباب جنگ فراهم‏‎ ‎‏شد برایشان، این جنگها همیشه با زورمندها بوده است؛ با آنها، مثل ابوسفیان و امثال آنها‏‎ ‎‏که قدرتمندها بودند، و اینها منافع ملتها را، ملت خودشان را، می خواستند برای خودشان‏‎ ‎‏[‏‏غارت‏‏]‏‏ بکنند؛ و ظلم و ستمکاری و بی عدالتی رایج بوده است؛ و جنگهایی که واقع‏‎ ‎‏شده، بین مستضعفین بوده و این مردم طبقۀ سه، این فقرا با این زورمندها و اینهایی که‏‎ ‎‏می خواستند حق فقرا را بخورند؛ و لسان قرآن و آیاتی که در باب جنگ ـ جنگ با این‏‎ ‎‏مشرکینی که آن وقت دارای قدرت بودند ـ آیاتی که وارد شده است، یکی و دو تا نیست؛‏‎ ‎‏بسیار آیات در ‏‏[‏‏باب‏‏]‏‏ جنگ هست و در جدالِ با اینها؛ و در تمام قرآن اگر پیدا بکنید‏‎ ‎‏یک آیه ای که مردم را بگوید با اینها ملایمت کنید و بروید توی خانه تان بخوابید تا اینها‏‎ ‎‏هر کاری ‏‏[‏‏می‏‏]‏‏خواهند بکنند، بکنند؛ اگر این جور پیدا شد، آن وقت حق دارد کسی‏‎ ‎‏بگوید که این قرآن آمده است و دین آمده است، افیون است؛ افیون معنایش این است‏‎ ‎‏که مثل تریاک، این مواد مخدِّره که استعمال می کنند و انسان بعد از استعمالش به چرت‏‎ ‎‏می رود، قرآن آمده است که مردم را به چرت وادار کند!‏

توطئه جدایی مسلمین از قرآن

‏     این تبلیغی بوده است که بر ضد قرآن شده است و نکتۀ این تبلیغ هم این بوده است که‏‎ ‎‏مسلمین را از قرآن جدا کنند و منطق قرآن را بشکنند در بین مسلمین، تا اینکه این شرقیها،‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 214
‏که مسلمین هستند و دارای مخازن هستند، این دیگر پشتوانه ای نداشته باشند که مقاومت‏‎ ‎‏کنند. اگر قرآن و روحانیت قرآن نباشد، این مردم و توده ها، اینها مقاومت نمی کنند. اینها‏‎ ‎‏هستند که ممکن است ‏‏[‏‏با آنها مخالفت کنند‏‏]‏‏؛ اینطور مطالعات به آنجا رسیده که ... سد از‏‎ ‎‏برای راه استفادۀ غرب، آن عبارت از قرآن است و عبارت از آن کسانی که درس قرآن‏‎ ‎‏خوانده اند؛ آنها ممکن است یک وقتی جلوگیری بکنند از منافع‏‏[‏‏غرب‏‏]‏‏؛ پس باید این دو‏‎ ‎‏تا سد را شکست تا راه باز بشود. قرآن را با این منطق، به قول خودشان شکستند، یا خیال‏‎ ‎‏شکستنش را داشتند، که اصلاً دین، نه دین اسلام، اصلاً دین از اول که بوده است یک‏‎ ‎‏مخدِّری بوده. این برای این است که نه اینکه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان‏‎ ‎‏صحیح بوده، داشتند اطلاعات آنها؛ ‏‏[‏‏ولی‏‎ ‎‏]‏‏فریبکاری می کردند؛ ماها اطلاع نداشتیم که‏‎ ‎‏فریب می خوردیم؛ آنها فریب می دادند و مقصد داشتند، مقصد سیاسی داشتند که‏‎ ‎‏منافعش به خودشان برسد، ولیکن مسلمین فریب خوردند؛ ما بی اطلاع بودیم. شاید در‏‎ ‎‏بین جوانهای ما هم حالا هم باز که به برکت اسلام و قرآن و روحانیت و اینها، یک همچو‏‎ ‎‏اساسی را دارند به هم می زنند و متزلزل می کنند، حالا هم اگر یک کسی که از عمال‏‎ ‎‏آنهاست یا خیر، خودش بازی خورده، شاید آن هم حالا همین حرف را باز تکرار کند که‏‎ ‎‏نه، قرآن و مثلاً روحانیون، اینها مخدِّراتند؛ با اینکه می بینند این نهضتی که در پانزده سال‏‎ ‎‏پیش از این تا حالا بپا شده است و الآن متزلزل کرده است، نه ‏‏[‏‏تنها‏‏]‏‏ شاه را متزلزل کرده‏‎ ‎‏است، ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ امریکا را، انگلستان را، شوروی را؛ اینها دارند مطالعه می کنند که چطور‏‎ ‎‏تخلص‏‎[1]‎‏ پیدا کنند و نمی توانند هم تخلص پیدا کنند، برای اینکه سرنیزه کاری از آن‏‎ ‎‏برنمی آید در مقابل ارادۀ ملت؛ اینها هم باز در بینشان شاید پیدا بشود یک جاهلی که‏‎ ‎‏یک همچو کلمه ای بگوید، ولیکن از بی اطلاعی است.‏

منطق اجانب، جدا کردن ما از قرآن

‏     انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم یک اشخاصی بودند از‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 215
‏طبقۀ سوم و از این فقرا، و اینها قیام می کردند در مقابل سلاطینشان؛ مثل حضرت موسی ‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیه ـ در مقابل فرعون. یک مرد شبانی با یک عصایی قیام می کند و مردم را‏‎ ‎‏دعوت می کند، و می رود سراغ فرعون و فرعون را می خواهد دعوت کند برای اینکه او‏‎ ‎‏را آدمش کند؛ این جور نبوده است که از فرعون؛ بَعْث شده باشد موسی برای تخدیر‏‎ ‎‏توده! از توده پیدا شده است؛ یعنی خدا از توده انتخاب کرده این را در مقابل قدرت‏‎ ‎‏فرعون؛ و هکذا سایر انبیا ـ علیهم السلام ـ و آنهایی که ما اطلاع از آنها داریم اینطور‏‎ ‎‏بوده اند. پیغمبر اکرم که دیگر نزدیک به ماست، نسبت به آنها؛ و اطلاعمان از تاریخ آن‏‎ ‎‏بیشتر است، و جنگهایی که او کرده، همه معلوم است که چند تا جنگ کرده و با کی جنگ‏‎ ‎‏کرده. جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدی و قلدر بوده است؛ پس این منطق که اسلام یا‏‎ ‎‏سایر ادیان از مخدرات است، این منطق اجانب است که می خواهند مال شما را بخورند؛‏‎ ‎‏می خواهند ما را از قرآن منفصل کنند تا اینکه پشتوانه ای نداشته باشیم؛ مثل قدرت قرآنی‏‎ ‎‏پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشویم و هر کسی یک چیزی بگوید و تبلیغات آنها اثر بکند‏‎ ‎‏و جوانهای ما را منحرف کند و اسباب این بشود که آنها مشغول کارشان بشوند.‏

جنگ پیامبر، حضرت امیر و علما با طاغوتها

‏     وقتی می آییم سراغ آنهایی که دین را تبلیغ می کردند، مثل خود پیغمبر، حضرت امیر،‏‎ ‎‏سلام الله علیه، خلفای پیغمبر؛ یعنی خلفای صوری پیغمبر تا آن وقتی که باب خلافت توی‏‎ ‎‏کار بود و به سلطنت نرسیده بود،‏‎[2]‎‏ بعد از آن علمای اسلام، شما اگر تاریخ را ملاحظه‏‎ ‎‏کنید، همیشه جنگ مابین این طایفه و قلدرها بوده؛ هیچ وقت همچون نبوده است که اینها‏‎ ‎‏ساکت بنشینند؛ منتها به مقدار قدرت و به مقداری که عرض می کنم، توانایی داشتند و کم‏‎ ‎‏بوده است توانایی شان؛ آن هم البته عللی داشته است که نقصی، نقیصه هایی در کار بوده.‏

مبارزات علما با رضا خان

‏     و ما در زمان خودمان، در این مدتی که خودمان مشاهده کردیم، قیامهایی از همین‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 216
‏طبقه ما دیده ایم در مقابل رضا شاه. آن وقت که آمد و کودتا کرد و عرض می کنم، آن‏‎ ‎‏بساط را درآورد و آن ظلمها و آن تعدیات را کرد به همۀ طبقات مردم، هیچ قدرتی در‏‎ ‎‏مقابلش نایستاد الاّ قدرت روحانی که قیامهای متعدد شد که ما همه اش را یادمان است.‏‎ ‎‏قیامهایی که از علمای اصفهان شد؛ در قم جمع شدند همه با هم، از علمای بلاد هم آمدند‏‎ ‎‏در قم. قیامی که از خراسان شد که همۀ علمای خراسان را که قیام کرده بودند گرفتند و‏‎ ‎‏بردند در زندان؛ مثل مرحوم آسید یونس و مرحوم آقازاده و دیگران. قیامی که از‏‎ ‎‏آذربایجان شد، علمای بزرگ آذربایجان را مثل مرحوم آمیرزا صادق آقا و مرحوم‏‎ ‎‏انگجی و دیگران را گرفتند و از آنجا بردند تبعید کردند. قیامهای متعدد ‏‏[‏‏شد‏‏]‏‏؛ قیامی که‏‎ ‎‏مرحوم آقای قمی کرد که آمد به تهران، و مردم با او همراهیِ درست نکردند و ایشان را‏‎ ‎‏هم گرفتند و تبعید کردند. قیامهای زیادی کرده اند که تاریخ نشان می دهد که اینها این‏‎ ‎‏جور نبود که مردم را دعوت به آرامش کنند که مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل‏‎ ‎‏ظَلَمه حرف نزنند؛ این تبلیغات بوده است که کار ماها را به اینجا رسانده است که الآن هم‏‎ ‎‏باز صحبتش را می کنند؛ یعنی منحرفها صحبتش را الآن هم می کنند و اینها کمک می کنند‏‎ ‎‏به بنگاه ظلم.‏

بازیها و تبلیغات مارکسیستی

‏     آنهایی که این مسائل را مثلاً، زمزمه می کنند، اینها یا اینکه خودشان از دستگاهها‏‎ ‎‏هستند و عمال آنها هستند یا فریب خورده اند از عمال آنها. این شعارهای مثلاً کمونیستی‏‎ ‎‏و شعارهای مارکسیستی اینها از همان قماش هست؛ که اینها یک دسته ای از جوانهای‏‎ ‎‏بازیخورده اند به واسطۀ اینها؛ اینها مطالعه نکرده اند در احوال آنهایی که اینها را‏‎ ‎‏دعوت می کنند به کمونیستی، و به مارکسیستی دعوت می کنند. مطالعه ای در احوال‏‎ ‎‏آنها نکرده اند ببینند خود آنها چکاره بودند، مثلاً استالین ـ که در ‏‏[‏‏دوران‏‏]‏‏ اخیر، ما‏‎ ‎‏همه ادراکش کردیم و در زمان او بودیم و بعضی ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ شما هم بودید ـ این‏‎ ‎‏چه جور بوده خودش؛ خودش چه آدمی بوده است تا اینکه اینها می خواهند تبعیت از‏‎ ‎‏او بکنند!‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 217
استالین؛ با گاو مخصوصش!

‏     بله، آن وقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران ـ از‏‎ ‎‏تقریباً آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امریکا،‏‎ ‎‏هم آن طرفها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشۀ ایران را ضبط کرده بودند و بودند در‏‎ ‎‏ایران ـ و ما دیدیم، من خودم دیدم، و یک مطلب هم آن وقت معروفِ معروف شد؛ اما‏‎ ‎‏آن مطلبی که معروف شد: آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و‏‎ ‎‏روزولت و چرچیل» اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان می گویند که‏‎ ‎‏خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم توده ای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش»‏‎ ‎‏می گفتند، برادر بود؛ همۀ اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش‏‎ ‎‏می آوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملین نشین که‏‎ ‎‏قارداشش عبارت از این ارتشش و توده های مردم بود، این وقتی که آمد، در همان‏‎ ‎‏جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در اینکه ایشان‏‎ ‎‏با یک گاو خاصی که عرض می کنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد،‏‎ ‎‏مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران! این زندگی اشرافی‏‎ ‎‏او بود.‏

گدایی سربازان اشغالگر شوروی در جنگ دوم

‏     و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران می رفتیم به مشهد با اتوبوس، برخوردیم‏‎ ‎‏به این لشکرهایی که از روسیه بودند، که عقیده شان این بود که ما و استالین هر دو برادریم‏‎ ‎‏و همه با هم مثل هم می مانیم! اینها می آمدند برای گدایی سیگار یا چیز دیگر؛ وقتی یک‏‎ ‎‏سیگار به آنها دادند، گرفت آن سیگار را، و آنقدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و‏‎ ‎‏راه رفتن! برای یک سیگار گدایی می کرد! او‏‎[3]‎‏ وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی‏‎ ‎‏و با چه اشخاصی و با کذا؛ گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 218
نمونه هایی از سلوک رهبران کمونیست

‏     اینها بازی می دهند مردم را، مردم را بازی می دهند. لنین که اینقدر از او تعریف‏‎ ‎‏می کنند و کذا، اولاً به واسطۀ یک شکست جنسی خودش وارد شده و مخالفت کرده‏‎ ‎‏است با آنهایی که دیانت داشتند؛ با آن علمایی که آن وقت بودند و علمای خودشان!‏‎ ‎‏یک مسئلۀ جنسی بوده است که آنها منعش کردند و او عصبانی شده! آن وقت یک قصه‏‎ ‎‏هم از او نقل می کنند که ایشان گفته است که «باید ما حساب کنیم ببینیم که این افرادی که‏‎ ‎‏در مملکت ما هستند، خرج و دخلشان چه جوری است، هر نفر آدمی که حساب کردیم‏‎ ‎‏در سالْ خرج و دخلش با هم مساوی است یا دخلش بیشتر از خرجش است، این را ما‏‎ ‎‏نگاه می داریم؛ برای اینکه خوب خرج خودش را دارد، یک چیزی هم به ما می رسد! هر‏‎ ‎‏آدمی که خرجش کمتر نیست ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ دخلش کمتر از خرجش است، این را باید توی دریا‏‎ ‎‏انداخت!» این آدم انسان دوست یک همچو آدمی است! اینکه حالا اینقدر از او تعریف‏‎ ‎‏می کنند یک همچو آدمی است که این فقرا که نمی توانند کار بکنند، پیرمرد حالا شده‏‎ ‎‏است، ضعیف شده است، یک عیبی دارد که نمی تواند کار کند به اندازۀ مخارج خودش،‏‎ ‎‏این دیگر به درد نمی خورد؛ این را باید ریخت توی دریا راحت بشوند! توی دریا هم‏‎ ‎‏بریزند. که دیگر محتاج به اینکه زمین را بکنند و اینها، نباشد! اینها بازی می دهند‏‎ ‎‏جوانهای ما را، و تبلیغات است همه اش؛ واقعیت نیست. این یک حکومت و یک، عرض‏‎ ‎‏بکنم که رئیس برای آنها ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏؛ و ما هم حکومت خودمان را نشان می دهیم، آن‏‎ ‎‏حکومتی که ما می خواهیم.‏

سیرۀ حاکمان اسلامی

‏     آن حکومتی که ما می خواهیم مصداقش یکی خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود. ما‏‎ ‎‏بناست که رؤسا را ‏‏[‏‏در نظر‏‏]‏‏ بگیریم، رؤسا را نظر بکنیم، سیرۀ رؤسا را نظر بکنیم؛ یکی از‏‎ ‎‏آنها هم حضرت امیر بود؛ یکی هم عُمَر بود. ما ببینیم اینها مثل عُمَر هم هستند؟ یکی از‏‎ ‎‏آنها هم حضرت امیر. خود پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم، ‏‏[‏‏نقل‏‎ ‎‏کرده که‏‏]‏‏ وضعش در زندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 219
‏زندگی می کردند. اطاق گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ‏‎ ‎‏می شده، یک کسی هم دنبالش، پشت سرش می نشسته و می رفته. آن وقت هم برای او‏‎ ‎‏مسأله می گفته، او را تربیت می کرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیس ِ عرض‏‎ ‎‏می کنم کلانتری، یک کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که اینطوری باشد.‏‎ ‎‏سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد، مسجدِ محل ادارۀ حکومت، می آمدند‏‎ ‎‏آنجا، وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض می کنم که چند نفر هم همراهشان‏‎ ‎‏هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت می کنند، اشخاصی که نمی شناختند، از خارج‏‎ ‎‏می آمدند، نقل شده است که نمی شناختند اینها کدام یکی، عرض می کنم که حاکم است‏‎ ‎‏و کدام یکی محکوم؛‏‎[4]‎‏ کدام یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی‏‎ ‎‏اشرافی و یک زندگیِ  عرض می کنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش اینطور‏‎ ‎‏بوده، آنقدر به این فقرا رسیدگی می کرده و به این ضعفا رسیدگی می کرده است که مردم‏‎ ‎‏همه از ذکرش فرض کنید، عاجزند.‏

گوشه هایی از زندگی علی (ع)

‏     آن هم حضرت امیر با سلطنتِ ـ جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم ـ با‏‎ ‎‏خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمی دانم عراق یکی‏‎ ‎‏از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها ‏‏[‏‏بوده‏‏]‏‏؛ این یک همچو دامنه ای آن وقت‏‎ ‎‏داشته سلطنت ایشان، با این دامنۀ سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار‏‎ ‎‏ملت است یا اینهایی که اینها می گویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید.‏‎ ‎‏آنی که نقل می کنند‏‎[5]‎‏ یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته،‏‎ ‎‏شبها خودش و عیالش رویش می خوابیده اند؛ روز هم این را می گذاشتند آنجا برای‏‎ ‎‏شترشان علف می ریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان‏‎ ‎‏سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن ‏‏[‏‏صندوقچه‏‏]‏‏ را ـ به حَسَب‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 220
‏نقل ـ مُهر می کرده،‏‎[6]‎‏ آنجایی که توی آن ‏‏[‏‏نان‏‏]‏‏ جو بوده است، مُهر می کرده است که‏‎ ‎‏مبادا اینها باز کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند، یک چربی، یک چیزی، که این مثلاً‏‎ ‎‏به واسطۀ ترحمی که فرزندانش می خواستند به پدر بکنند، و زینب مثلاً می خواسته به پدر‏‎ ‎‏بکند، ‏‏[‏‏خورشتی‏‏]‏‏ داخل این بکند، مُهر می کرده که دست نخورده باشد؛ این خوراک‏‎ ‎‏حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ بود.‏

‏     آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم،‏‎ ‎‏می گویند‏‎[7]‎‏ بوده است؛ وقتی که برایش غذا می آورند، ایشان غذا برای افطارش‏‎ ‎‏می آورد، می بیند که نمک آورده و شیر؛ می گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش‏‎ ‎‏داشته باشم؟ یکی اش را بردار. می گویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان‏‎ ‎‏من شیر را بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت‏‎ ‎‏اسلام است، حاکم اسلام است؛ آن هم حاکم کمونیست و مارکسیسم و اینها.‏

تبلیغات دشمنان، برای غارت ماست

‏     انسان باید تعقل کند ببیند کجا گول خورده است. این گول برای چه؛ این تبلیغات برای‏‎ ‎‏چه بوده؟ این نکته، نکتۀ اینکه شما را می خواهند جدا کنند از اسلام، جدا کنند از‏‎ ‎‏حکومت اسلامی، باید دید نکته چیست که شما را می خواهند جدا کنند از حکومت‏‎ ‎‏اسلامی؟ نکته این است که آن آقا گاز مملکت ما را می خواهد، آن آقا نفت مملکت ما را‏‎ ‎‏می خواهد؛ خوب نفت و گاز صاحب دارد، ممکن است اینها داد و قالشان درآید. اسلام‏‎ ‎‏می گوید که هیچ قدرتی حق ندارد، هیچ قدرتی نمی تواند بیاید به مسلمین تحمیل بشود؛‏‎ ‎‏اینها هم که می خواهند تحمیل کنند همه چیز را، اینها می خواهند یک محمدرضا را‏‎ ‎‏بیاورند و اینجا بگذارند مأمور کنند «مأموریت برای وطنم»! مأمور کنند که این آدم همۀ‏‎ ‎‏استفاده هایی که این مملکت دارد به اینها بدهد! خوب ممکن است آخوند صدایش‏‎ ‎‏درآید، آخوند را خفه می کنند. آخوندها مفتخورند! این آخوندها همه مفت خورند!‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 221
‏اینها می گویند آخوندها مفتخورند! این آخوندی که حالا دارد مفتخوری می کند، در این‏‎ ‎‏حُجُرات مدرسه آن زندگی را دارند: چهار تا کتاب و یک گلیم و نمی دانم چه. آنهایی به‏‎ ‎‏اینها می گویند مفت خورند که خودشان دارای کذا و کذا هستند. این آخوندها تنبل‏‎ ‎‏هستند! این آخوندها تنبل هستند که هفتاد سال پشتکار دارند، یک کار را انجام می دهند‏‎ ‎‏تا آخر برای حفظِ عرض می کنم ملت خودشان و حفظ دیانت خودشان، یا آنهایی که هر‏‎ ‎‏روز دارند دور می گردند برایِ عرض می کنم بی عاری کردن؟ اینها دارند به اینها‏‎ ‎‏می گویند تنبل هستند! همۀ تبلیغات برای این است که آخوند را از نظر ملت بیندازد؛ این‏‎ ‎‏قدرت را از این ملت بگیرد؛ آن قدرت اسلام را که بالای سر همۀ قدرتهاست از دست‏‎ ‎‏[‏‏ملت‏‏]‏‏ بگیرد؛ این قدرت کسانی که مروّج اسلام هستند، این قدرت را هم بگیرد. وقتی‏‎ ‎‏که این دو تا قدرت را گرفت، سرِ صبر، محمدرضا هر کاری دلش می خواهد بکند، یکی‏‎ ‎‏نگوید «چرا؟».‏

مقاومت مدرس در برابر رضا خان و استعمارگران

‏     آن روزی که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی‏‎ ‎‏مجلس، به اسم مدرس ـ رَحِمَهُ الله ـ مقابلش می ایستاد و می گفت که «نه». هیچ کس نبود؛‏‎ ‎‏مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی در‏‎ ‎‏مقابل او نمی ایستاد. مدرس یک آقای عمامه ای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای‏‎ ‎‏کذا و تنبان کرباسی، که شعر آن وقت برایش گفتند که تنبانْ کرباسی ـ قدردانی از او کردند‏‎ ‎‏و شعر برایش گفتند ـ انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.‏

‏     آن وقتی که التیماتوم کرد روسیه به ایران ـ که در یک قضیه ای بود که من حالا یادم‏‎ ‎‏نیست ـ التیماتوم کردند و لشکرشان هم حرکت کرده بود، آمده بود تا فلان جا، آوردند به‏‎ ‎‏مجلس که، التیماتوم را آوردند به مجلس که وکلا ‏‏[‏‏تأیید‏‏]‏‏ بکنند؛ خوب، لشکر روس‏‎ ‎‏است و بناست بیاید و التیماتوم کرده و اگر فلان کار را انجام ندهید چه خواهیم کرد! تنها‏‎ ‎‏کسی که، این را خود آنها نوشتند که وکلا همه نشسته بودند و هیچ حرفی نمی زدند و‏‎ ‎‏قدرت اینکه کاری بکنند ‏‏[‏‏نداشتند‏‏]‏‏، خوب چه بکنند؛ نوشته اند یک سید، یک معمم،‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 222
‏یک ملایی، با دستهای لرزان آمد پشت آنجا، و گفت حالا که بناست ما از بین برویم، چرا‏‎ ‎‏به دست خودمان از بین برویم! نه، ما رد می کنیم این را. رد کردند و هیچ غلطی هم آنها‏‎ ‎‏نکردند. قدرت پیدا کردند به قول ایشان،‏‎[8]‎‏ وکلای دیگر هم قدرت پیدا کردند و رأی‏‎ ‎‏برخلاف دادند و قبول نکردند حرف آنها را؛ آنها هم هیچ کاری نکردند. اینها ما را‏‎ ‎‏می خواهند بترسانند.‏

حمایت امریکا و انگلیس از شاه

‎ ‎‏     الآن هم که شما خیال می کنید که ‏‏[‏‏اینطور نیست‏‏]‏‏؛ از آن طرف همین دیروز باز‏‎ ‎‏تلگرافی در چهارِ آبان کرده بودند؛ چند روز پیش از این، این سران مفت خور نفت خور،‏‎ ‎‏تلگرافی که کرده بودند و تبریک گفته بودند به شاه، چهارم آبان را؛ اظهار پشتیبانی ‏‏[‏‏کرده‏‎ ‎‏بودند‏‏]‏‏ ! خصوصاً کارتر که قیامت کرده بود در اظهار پشتیبانی! که ما پشتیبان شما هستیم و‏‎ ‎‏فلان. پریروز هم، چند روز پیش از این هم که وزیرخارجۀ ‏‏[‏‏انگلیس‏‎ ‎‏]‏‏مسأله را همان‏‎ ‎‏طوری که بود، گفت! گفت ایشان حافظ منافع ماست ـ قریب به این معنا ـ حافظ منافع‏‎ ‎‏ماست! ما منفعت در اینجا داریم، ما باید حالا دیگر پشتیبانی از او بکنیم.‏

تهدیدهای بین المللی

‎ ‎‏     نه، ما نمی گذاریم تو پشتیبانی بکنی. ملت دیگر گول این حرفها را نمی خورد. حالا هم‏‎ ‎‏این حرفهایی که اینها می زنند، خیال نکنید که حالا اگر این ملت ایستاد و پشت سر هم‏‎ ‎‏ایستاد و رد کرد این حرفها را، آنها لشکر بیاورند از آن طرف. نخیر، اینها حرف، شعر‏‎ ‎‏است! اصلاً دنیا دیگر این را قبول نمی کند از کسی، که یک ملتی ‏‏[‏‏وقتی‏‏]‏‏ حرف صحیح‏‎ ‎‏دارد می زند، حرف حق دارد می زند، می گوید که ما نمی خواهیم منافعمان را شما ببرید،‏‎ ‎‏ما نمی خواهیم ذخایر ما را شما ببرید، ما می خواهیم خودمان در این مملکتمان مستقل‏‎ ‎‏باشیم، ما می خواهیم آزاد باشیم. شما خودتان در اعلامیۀ حقوق بشر این حرفها را‏‎ ‎‏زده اید، ما می خواهیم همین مطابق اعلامیۀ حقوق بشر عمل بکنیم. ما می خواهیم آزاد‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 223
‏باشیم؛ ما در مملکتمان استقلال می خواهیم، آزادی می خواهیم. بچه های ما هم دارند‏‎ ‎‏داد می زنند این معنی را؛ پیرمردهایمان دارند همین معنا را می گویند؛ نمی شود با یک‏‎ ‎‏همچو ملتی با سرنیزه ‏‏[‏‏مقابله‏‏]‏‏ کرد. نه حکومت نظامی جلوی این ملت را دیگر می تواند‏‎ ‎‏بگیرد و نه، عرض می کنم حکومت غیرنظامی؛ اصلاً نمی شود. نه کارتر می تواند بگیرد،‏‎ ‎‏نه، عرض می کنم که کرملین نشینها می توانند این کار را بکنند؛ نمی شود این معنی. اینها‏‎ ‎‏همین طور می گویند؛ برای اینکه با گفتن می خواهند شما را از دم، در کنند‏‎[9]‎‏ والاّ عمل‏‎ ‎‏نمی کنند که بیایند هجوم بیاورند. اینها هر کدام منافعی دارند؛ منافع بین المللی و این‏‎ ‎‏چیزها را دارند؛ که نه او جرأت می کند از ترس این، یک قدم جلو بیاید و نه این جرأت‏‎ ‎‏می کند از ترس او یک قدم جلو بیاید.‏‎[10]‎‏ اینها هر کدام از هم می ترسند؛ لکن خوب، این‏‎ ‎‏حرفها را حالا می زنند برای ترس ما.‏

‏     آن وقت هم یک آخوند‏‎[11]‎‏ ایستاد و گفت «نه». منتها خوب، مردم همراه نبودند؛‏‎ ‎‏مجهز نشده بودند مردم. تبلیغات جوری کرده بود‏‎[12]‎‏ که آخوند را سوار اتومبیل‏‎ ‎‏نمی کردند، خدا می داند. مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی ـ رضوان الله علیه ـ گفت که در‏‎ ‎‏عراق‏‎[13]‎‏ من می خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طایفه را سوار نمی کنیم،‏‎ ‎‏یکی آخوندها را و یکی فاحشه ها را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز؛ یعنی این‏‎ ‎‏جور کرده بودند؛ جدا کردند اینها را از ملت. رضا خان هر کاری خواست کرد. آن‏‎ ‎‏آخوندها هم، آقایان هم قیام کردند، چند تا قیام کردند؛ لکن ملت از باب اینکه گول‏‎ ‎‏خورده بود نتوانست، همراهی  نکرد؛ آنها هم لشکری نداشتند. الآن هم پشت سر هم‏‎ ‎‏تبلیغات هست؛ تبلیغ پشت سر تبلیغ. فلانی در قصر ییلاقیِ آنجا هست و جوانها می روند‏‎ ‎‏پیش او در قصر ییلاقی! ‏‏[‏‏خندۀ امام‏‏]‏‏، این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اطاقی که‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 224
‏آقایان بتوانند بنشینند! باید اینطوری بایستند ‏‏[‏‏خندۀ امام‏‏]‏‏! این تبلیغات است آقا؛‏‎ ‎‏می خواهند اینطوری جدا کنند مردم ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ از دین؛ ولی حالا دیگر ایران این حرفها را‏‎ ‎‏گوش نمی دهند. این حرفها مرده است دیگر؛ روشن شده اند مردم، مطلع شده اند مردم بر‏‎ ‎‏حیله ها، دیگر به این حرفها گوش نمی دهند؛ و باید برود این آدم؛ هیچ چاره ندارد. اگر‏‎ ‎‏بخواهید ایران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و این سلسلۀ خبیثۀ پهلوی، این‏‎ ‎‏ایران اصلاح شدنی نیست. بایداین برودتا ایران اصلاح بشود.دنبال اوباید دست امریکا،‏‎ ‎‏انگلستان، عرض می کنم که شوروی؛ این سه ابرقدرت، باید دستشان قطع بشود از ایران،‏‎ ‎‏و ایرانْ مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم ان شاءالله .‏

همه تکلیف داریم

‏     حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید، چیست؟ ـ من خسته شدم که نمی توانم دیگر‏‎ ‎‏ادامه بدهم ـ تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکالیفشان را عمل‏‎ ‎‏می کنند؛ یعنی الآن هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطرجمع باشید در قم یا در جای دیگر‏‎ ‎‏یک صدایی هست. در تهران، در نمی دانم زنجان، هر جا بروید، یک مطلبی هست، یک‏‎ ‎‏نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک عرض می کنم، قتل‏‎ ‎‏و غارتی هست؛ آنها مشغول هستند الآن، ما و شما در اینجا مواجه با آن جهتْ مع الأسف‏‎ ‎‏نیستیم؛ اما شما هر کدامتان می توانید تبلیغ کنید در همین خارج. هر کدام اهلِ عرض‏‎ ‎‏می کنم که مدارس هستید، دانشگاهها هستید، دَه نفر آدمی که آنجا ایستاده از این‏‎ ‎‏خارجیها؛ بروید سراغشان، بگویید که ایران وضعش اینطور است؛ دارند این کار را‏‎ ‎‏می کنند، این سران ممالک دارند اینطور ظلم به ما می کنند، این شاه دارد اینطور ظلم‏‎ ‎‏می کند، اینطور مردم را می کشد؛ مردم حقشان این است، این را می خواهند؛ مردم‏‎ ‎‏وحشی نیستند. این مردکه‏‎[14]‎‏ دارد می گوید این مملکت ما مردمش حالا قابل نیستند که‏‎ ‎‏آزادی به آنها دادیم! او می گوید «قابل آزادی نیستند»، کارتر می گوید که «آنقدر آزادی‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 225
‏دادند که اینها دیگر داد و فریادشان درآمده!» این همه قتل و غارت برای زیادی آزادی‏‎ ‎‏است به منطق کارتر، با تصریح! من نمی فهمم این چه جور دِماغی‏‎[15]‎‏ است؟ این چه جور‏‎ ‎‏آدمی است؟ می گوید، در روزنامه بود، روزنامۀ اطلاعات یا کیهان که ایشان گفته اند که‏‎ ‎‏شاه یک آزادی تندی به مردم داده اند، و این منشأ این اختلافات است! این «آزادی تند»‏‎ ‎‏منشأ این است که مردم دادشان بلند شده است که ای آزادی، ای آزادی! مقصود از «ای‏‎ ‎‏آزادی» این است ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ ما نمی خواهیم آزادی، ما نمی خواهیم آزادی! و حرف کارتر این‏‎ ‎‏است! اینها دارند اینطوری معرفی می کنند. مردکه می گوید که ـ باز او ‏‏[‏‏کارتر‏‏]‏‏ بهتر است‏‎ ‎‏از این ـ او می گوید که این ملت ما قابل آزادی نیستند، نمی شود به اینها آزادی داد، برای‏‎ ‎‏اینکه اگر آزاد بشوند، مرا نمی خواهند! حرف او این است، ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏، تا به آنها‏‎ ‎‏گفتند «آزادی»، می گویند «مرگ بر شاه»! آن آدم هم می گوید «از بس آزادی دادند،‏‎ ‎‏دارند داد می زنند!» ما گرفتار یک همچو دو نفر آدمی هستیم! یکی از آن طرف افتاده،‏‎ ‎‏یکی از این طرف افتاده؛ این گرفتاری ماست. ما که در اینجا نشسته ایم و تماس با هم‏‎ ‎‏داریم و شما که تماس با این رفقای اروپایی یا امریکایی تان دارید، بگویید مطالب را؛‏‎ ‎‏درد ایران و درد این ملت را بگویید. بگویید که این بچه های صغیر را اینها دارند‏‎ ‎‏می کشند؛ بچه های هفت ساله را، بچه های هشت ساله را اینها دارند می کشند.‏

‏[یکی از حضّار: این مسئله را ما باید حل کنیم یا دیگران؟]‏

‎     ‎‏توجه ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏، نه، خودمان حل می کنیم؛ فقط کمک می خواهیم.‏

‏     ما می خواهیم که انعکاس این مطلب در خارج، که اینها یک مردم وحشی هستند؛‏‎ ‎‏نوشته بود که، از قول یک خبرنگاری بود، کی بود؛ اروپایی بود، انگلیسی بود، نوشته بود‏‎ ‎‏که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند می رفتند و شعارهایی‏‎ ‎‏می دادند؛ ولی هیچ زد و خورد توی کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم،‏‎ ‎‏یک اتومبیل بود مال یک امریکایی، نگه داشت دید من خارجی هستم؛ سوار شدم‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 226
‏گفت: ببین وحشیها را. به او گفتم: اینها وحشی اند؟ شما در کجای دنیا اطلاع دارید که نیم‏‎ ‎‏میلیون، یک میلیون جمعیت راه بیفتند و اینطور آرام، اینطور صحیح راه بروند؟ خوب،‏‎ ‎‏اینها حقشان را می خواهند، وحشی هستند؟! اینها در خارج منعکس کرده اند که‏‎ ‎‏ایران‏‏[‏‏ی ها‏‏]‏‏ وحشی هستند؛ وحشی را که نمی شود آزاد کرد؛ وحشی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ باید در‏‎ ‎‏باغ وحش ‏‏[‏‏گذاشت و‏‏]‏‏ درش را محکم قفل کرد!‏

همۀ ایران یک حرف دارد

‏     اینها دارند شماها را اینطور معرفی می کنند. شما برای اینکه از ذهن این خارجیها‏‎ ‎‏بیرون بیاید این مطلب؛ بگویید مطلبی که ما داریم چیست؛ مطلبی که ایرانی ها دارند‏‎ ‎‏چیست؛ این است، تا این مسئله از ذهن اینها بیرون برود. وقتی بیرون رفت در اینجا هم‏‎ ‎‏یک موجی پیدا می شود. این حکومتها، اینها هم از ملت خودشان یک قدری ملاحظه‏‎ ‎‏ممکن است داشته باشند؛ این برای این جهت است؛ نه اینکه برای این است که اینها بلند‏‎ ‎‏شوند بیایند کار ما را حل کنند؛ ما کارمان را باید خودمان حل کنیم، لکن این مطلب که‏‎ ‎‏دارند درست می کنند برای ملت ایران که ملت ایران وحشی است و آزادی نمی تواند‏‎ ‎‏بپذیرد، یا ملتی است که از زیادی آزادی دادش درآمده است، این مطلب را شما باید‏‎ ‎‏منعکس کنید و بفهمانید که مسئله و داد ملت ایران چیست و اینها چه چیز می خواهند.‏‎ ‎‏بچۀ هشت ساله شان داد می کند «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی»، پیرمردش هم‏‎ ‎‏همین را حالا می خواهد، ملایش هم این را می خواهد، عرض می کنم که اهل منبرش هم‏‎ ‎‏این را می خواهد، فضلایش هم این را می خواهند، بازاری هم این را می خواهد،‏‎ ‎‏دبیرستانی هم این را می خواهد؛ اینها می خواهند آزاد باشند. گرفتار بودند؛ پنجاه سال‏‎ ‎‏اختناق؛ اینها می خواهند که مستقل باشند. سالهای طولانی، بیش از پنجاه سال تحت‏‎ ‎‏اسارت ‏‏[‏‏بودند‏‏]‏‏؛ می خواهند بیرون بیایند از این اسارت. ماها باید در اینجا که هستیم تبلیغ‏‎ ‎‏کنیم؛ یعنی بگوییم به این افراد این مملکت،‏‎[16]‎‏ با هر کس که روابط داریم مسائل ایران را‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 4صفحه 227
‏طرح کنیم؛ به اینها بگوییم تا این مطلب از ذهن اینها بیرون بیاید که اینها یک دسته‏‎ ‎‏وحشی هستند که دارند بانک را آتش می زنند! حالا اگر هم آتش بزنند اینها، یکوقت از‏‎ ‎‏خود آنها نباشد. این، یک دستۀ وحشی هستند اینها! اینها را اگر آزاد کنند، چه خواهند‏‎ ‎‏کرد، چه خواهند کرد! نه، مسئله این نیست؛ این بیچاره ها برای آزادی دارند داد می زنند؛‏‎ ‎‏بچه هایشان را هم می دهند که مبادا که باز در قید و ‏‏[‏‏بند‏‏]‏‏ اجانب باشند.‏

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند؛ موفق باشید و اسلام را تقویت کنید؛‏‎ ‎‏امیدوارم که این ملت با این وضعی که دارد پیروز بشود و پیروز خواهد شد ان شاءالله .‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 4صفحه 228

  • ـ رهایی.
  • ـ معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل ساخت.
  • ـ استالین.
  • ـ فرمانبردار.
  • ـ بحار الانوار، ج 40، ص 323.
  • ـ مناقب، ج 3، فی المسابقة بالزهد و القناعة. ص 113.
  • ـ بحارالانوار، ج 42، ص 226، حدیث 38.
  • ـ به واسطۀ سخن مدرس.
  • ـ بیرون کنند.
  • ـ امریکا و شوروی.
  • ـ آقای سید حسن مدرس.
  • ـ رضا خان.
  • ـ اراک، در مرکز عراق عجم.
  • ـ شاه.
  • ـ مغز سر؛ در اینجا به معنی اندیشه و منطق.
  • ـ فرانسه.