سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (سقوط حتمی رژیم و تحول درونی مردم)

سخنرانی

‏زمان: 10 آبان 1357 / 29 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: سقوط حتمی رژیم شاهنشاهی و تحول درونی مردم‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏[بسم‏‏ الله الرحمن الرحیم‏‏]‏

روحیه های انقلابی بیمانند در ایران

‏     ... گمان ندارم که ایران یک وضع مشابهی در مملکتی ‏‏[‏‏داشته باشد‏‏]‏‏ یک جهت‏‎ ‎‏مربوط به مردم است، یک جهت مربوط به شاه و دولت شاه است. این دوتا ـ نه در طرف‏‎ ‎‏ملتش و نه در طرف شاه و حکومتش ـ من گمان ندارم در هیچ جا مشابه داشته باشد. اما در‏‎ ‎‏طرف ملت؛ این قیامی که ملت ما کرده است و این اوجی که دارد این قیام و حالا به مرتبۀ‏‎ ‎‏[‏‏اعلا‏‏]‏‏ رسیده است در طول تاریخ ما نداریم بلکه در طول چندین سال در تاریخ ... که‏‎ ‎‏یک ملتی اینطور خودکار شده باشد. یکوقتی که اگر بازار یک شهر را می خواستند ببندند‏‎ ‎‏این شاید امکان نداشت، مثلاً حالا بازار قم که بازار خوبی است شاید اگر علمای قم هم به‏‎ ‎‏مردم می گفتند بازار را مردم ‏‏[‏‏ببندند‏‏]‏‏ نمی کردند، امکان داشت و کم کم رسید به اینجا که‏‎ ‎‏... مردم وقتی که یک حادثه ای پیش می آمد و به علما جسارت می کردند تعطیل‏‎ ‎‏می کردند لکن با یک نحو غمگینی و نگرانی؛ الآن وضع جوری شده است که هر امر‏‎ ‎‏جزئی یا بهانۀ جزئی که دست مردم می آید بازارها را تعطیل می کنند! قم نه، همه شهرها.‏‎ ‎‏سرتاسر ایران وضع اینطور شده است که بازار ایران، بازارِ ـ به اصطلاح اینها ـ این بازار‏‎ ‎‏تهران یک بازارِ سیاسی است، الآن به وضع تعطیل یا نیمه تعطیل ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. ایران بخصوص‏‎ ‎‏بازارش، بخصوص کسبش اینطور شده و این مردمی که آن وقت تعطیل یک روز ناگوار‏‎ ‎‏بود برایشان، حالا اگر به آنها بگویند باز کنید، ناگوار است. الآن گاهی وقتها شکایت‏‎ ‎‏کردند از اینکه مثلاً فلان آقا گفته است که خوب مردم بروند و کسبشان را بکنند ... مردم‏‎ ‎‏ناراحت می شدند یا اگر یک سفارشی می شد که مثلاً دیگر تعطیل بس است، در حین‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 251
‏اینکه داشتند باز می کردند سفارش که می شد می بستند! این وضع مردم یک وضعِ‏‎ ‎‏خودْکار شده است حالا. و این؛ به وجود نهضت، روحیۀ مردم را به درجه ای فعال و قوی‏‎ ‎‏ومتحرک کرده که حالا دیگر از این که بروید سر اصل کارتان ناراحت می شوند و عصبی.‏

آمادگی توده ها برای فداکاری

‏     از آن طرف اگر یکوقتی یک خونی از دماغ کسی بیرون می آمد، یک ضربه ای به‏‎ ‎‏یک کسی وارد می شد، این مصیبت بود ... فضلاً از اینکه یک نفر مثلاً کشته بشود؛ این‏‎ ‎‏مصیبت بود. حالا وضع به آنجا رسیده است که همین دیشب من یک کاغذی داشتم‏‎ ‎‏ـ دریافت کردم ـ از یک مادری که نوشته است که من پنج تا یا چهار تا از اولادهایم کشته‏‎ ‎‏شده اند و اظهار افتخار می کرد و می گفت من و خانواده ام همچنان ‏‏[‏‏برای فداکاری‏‎ ‎‏آماده ایم‏‏]‏‏. عادی شده است که در یک شهری امروز چند تا کشته داده اند ... یک مسئله‏‎ ‎‏عادی شده است پیششان، یک همچو تحرک ... پیدا شده است و مسئله مبارزۀ عمومی به‏‎ ‎‏یک وضع عادی طبیعی الآن در ایران درآمده؛ نه در یک شهر و دو شهر. این روزنامه ها‏‎ ‎‏هم شاید تمام مطلب را ننویسند، رادیو هم تمام مطلب رادیو ایران را نمی گوید البته لکن‏‎ ‎‏حالا آن نصف و نیمه ای را که می گویند یا به رادیوهای خارجی می رسد، می بینید که هر‏‎ ‎‏وقت که رادیو را باز می کنید که اخبار می گوید، اخبارش همینهاست که می گفتند که ‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏فلان‏‎ ‎‏]‏‏شهر اعتصاب بوده و ‏‏[‏‏عده ای‏‏]‏‏ کشته شده، فلان ده حالا رسیده به دهات که ... یک‏‎ ‎‏دهی در اطراف همدان ظاهراً ... یک دهی که در آن ده چند نفر کشته شده، پنج هزار نفر‏‎ ‎‏اعتصاب کرده اند.‏

اعتصابات کاخ برانداز

‏     این مسائل سیاسی، که آن وقت اسمش نبود و اصلاً اعتصاب صحبتش نبود سابقاً؛‏‎ ‎‏صحبت اینکه اعتصاب چی است، و اصلاً نمی فهمیدند مردم اعتصاب یعنی چه. الآن‏‎ ‎‏اعتصاب هم به یک صورت عادی درآمده که ملت ایران شهرهایش اعتصاب می شود‏‎ ‎‏پنج هزار نفر در یکی ‏‏[‏‏از دهات همدان اعتصاب می کنند‏‏]‏‏ همۀ شهرها من شنیدم که ...‏‎ ‎‏اعتصاب کردند. یا اخیراً اعتصاب کارگرها در شرکت نفت در قضیۀ نفت، آنجا سالها‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 252
‏بوده است و ان شاءالله خداوند تأییدشان کند. من یک وقت در ذهنم بود که به اینها‏‎ ‎‏بگویید که نفت خودتان را قطع کنید نگذارید بخورند. نکته ای از این مسائل ... الآن یک‏‎ ‎‏مطلب صحیح است، الآن اعتصاباتی که در ایران شده ـ چه اعتصاب در مدارس،‏‎ ‎‏اعتصاب در کارگرها، اعتصاب در هواپیمایی، اعتصاب در همۀ اینها ـ الآن در اعتصاب‏‎ ‎‏هستند، اعتصابی که سابقاً اصلاً اگر می گفتند اعتصاب، نمی دانستند اعتصاب چه هست،‏‎ ‎‏حالا به طور خودکار بدون اینکه حالا یک کسی دعوتشان کند، خودکار مردم اعتصاب‏‎ ‎‏می کنند. و دولت خیال می کرد که می تواند اینها را، اعتصابات را اعلام کند؛ اولی که‏‎ ‎‏اعتصابات شده بود آن حرف را می زدند؛ از خراسان به من پیغام داده بودند یک‏‎ ‎‏دسته ای، که یادم نیست کدام دسته بودند، که اعتصاب ‏‏[‏‏کرده بودند‏‎ ‎‏]‏‏اینکه گفتند برای‏‎ ‎‏حقوق است، دروغ است؛ اعتصاب ما اعتصاب سیاسی است. حالا هم دارند اعلان‏‎ ‎‏می کنند که اعتصابی که ما می کنیم برای این است که این زندانیان سیاسی بیرون بیایند و‏‎ ‎‏حکومت نظامی لغو بشود و این خارجیهایی که ریخته اند به جان این ملت و به جان‏‎ ‎‏سرمایۀ این ملت، اینها هم بیرون بروند. این قلم آخرش یک قلم ارزشداری است! این‏‎ ‎‏تقاضای آخرش یک تقاضای ارزشداری است. چه می خواهند اینها از جان این ملت؟‏‎ ‎‏شصت هزار، یا چهل و پنج هزار، یا پنجاه هزار، یا شصت هزار، اینطورها ذکر می کنند ...‏‎ ‎‏از این امریکایی ها حقوقهای بسیار گزاف ‏‏[‏‏می گیرند‏‏]‏‏.‏

دگرگونی درونی توده ها

‏     الآن اعتصاب، همین طور مبارزۀ خونین، همین طور بستن بازارها، خیابانها، و تظاهر و‏‎ ‎‏بیرون آمدن و ـ عرض می کنم که ـ «مرده باد» گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار کردن، به‏‎ ‎‏یک صورت عادی بیرون آمده. در پنج سال پیش از این، اگر در هر یک از این بازارهای‏‎ ‎‏ایران یک پاسبان می رفت و امر می کرد که دکانها بالایش باید بیرق باشد، بیرقِ  مثلاً ‏‏[‏‏سه‏‎ ‎‏رنگ‏‏]‏‏ باشد، امروز چهارم آبان است مثلاً ـ الآن این آبان یک ‏‏[‏‏ماه‏‎ ‎‏]‏‏منحوسی است ـ‏‎ ‎‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ اگر یک پاسبان وارد می شد در بازار و به آنها می گفت که باید بیرق کذا‏‎ ‎‏بیرق کذا بزنید، هیچ تخلفی نبود. کسی در مخیله اش نمی آمد با پاسبان می شود مخالفت‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 253
‏کرد! پاسبان ... ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ هیچ در ذهن مردم وارد نمی شد با پاسبان بشود یک‏‎ ‎‏مخالفتی کرد؛ همه حساب می بردند. یک پاسبان می آمد سرتاسر بازار تهران، بازار قم،‏‎ ‎‏بازار شیراز، و امر می کرد به اینکه ببندید، ‏‏[‏‏چه‏‏]‏‏ بکنید، بیرق بزنید، بیرق می زدند؛‏‎ ‎‏چراغانی بکنید، چراغانی می کردند. حالا قضیه این ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که به حکومت نظامی و‏‎ ‎‏سرنیزه و حکومت شاه و حکومت کذا ابداً مردم دیگر اعتنا نمی کنند! ما حکومت‏‎ ‎‏نظامیهای سابق را دیدیم: حکومت نظامی سابق همین که می گفتند فلان جا حکومت‏‎ ‎‏نظامی است، قرق می شد؛ دیگر جرأت اینکه کسی مخالفت با حکومت نظامی بکند ـ با‏‎ ‎‏پاسبان ـ نمی کردند! با حکومت نظامی ... الآن شما ملاحظه می کنید که حکومت نظامی‏‎ ‎‏درچند شهرایران هست وهیچ کدام اعتنانمی کنندمی ریزندبیرون وفریاد؛وآنها هم از اینکه‏‎ ‎‏حالادیگرتعرض شدیدبکنند،یکقدری عقب نشینی کرده اند،زیادعقب نشینی کرده اند.‏

شاهنشاهی، کثیفترین رژیمهای دنیا

‏     این وضع ملت ماست. مقایسه باید کرد بین این ملت، قبل از این نهضت و حالا؛‏‎ ‎‏مقایسۀ سی سال پیش از این با حالا که ملت ما تا چه حدود رشد سیاسی کرده؛ رشد دینی،‏‎ ‎‏سیاسی ـ دینی. آن وقت به آن وضع بود که برای هیچ امری دخالت برای خودش قائل‏‎ ‎‏نبود، که به ما چه ربط دارد؟ مملکتِ خود شخص ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ است! این اصلاً حرفی است‏‎ ‎‏رایج ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ مملکت خودش است دارد اداره اش می کند و هر کار می خواهد! ملت از‏‎ ‎‏خودش است، همه از خودش هستند، حالا از خودش هر کاری خواست می کند! این‏‎ ‎‏یک منطقی ‏‏[‏‏بود‏‎ ‎‏]‏‏بین تودۀ مردم الاّ بعضیش ـ خیلی نادر که آن هم حرف نمی توانستند‏‎ ‎‏بزنند منطقشان این نبود اما نمی توانستند بگویند. تودۀ مردم منطقشان این بود که شاه‏‎ ‎‏است ... مملکتش است، رعیتش هستند! این منطق بود! باید همه تان یادتان باشد در بیست‏‎ ‎‏سال، سی سال پیش از این، مسئله اینطور بود که منطق تودۀ ملت مستضعف ما به واسطۀ‏‎ ‎‏خو کردن بر این قلدریها و دیکتاتوریه، ‏‏[‏‏دائماً‏‏]‏‏ توسری زدند و اینها عادت کردند به‏‎ ‎‏توسری خوردن! ملتی چند سال، 2500 سال، 2500 سال ملتی زیر لگد اینها بوده، ملتی‏‎ ‎‏که 2500 سال زیر این پرچم کثیف بوده ـ شاهنشاهی کثیف ترین رژیمهای دنیا و اشخاص‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 254
‏دنیا‏‏[‏‏ست‏‏]‏‏ این ملت عادت کرده به اینکه خودش را زیر دست و پای آنها هر کاری‏‎ ‎‏می کنند راه بدهد، و هیچ ابداً آخ هم نگوید! ‏‏[‏‏برای شاه‏‎ ‎‏]‏‏حق قائل باشد: مملکت خودش‏‎ ‎‏است، رعیت خودش است! این منطق بود آن وقت. در مخیلۀ محمدرضا خان خطور‏‎ ‎‏نمی کرد که یک روزی کسی بگوید که شاه چرا این جور کرد؟ «چرا» یعنی چه؟ یعنی‏‎ ‎‏«اول شخص ایران»! فرض کنید اگر نخست وزیر باشد، جرأت این معنایی که یک کلمۀ‏‎ ‎‏«چرا» بگوید هیچ برایش نبود. وقتی که در یک اجتماعی ـ زمان آن نخست وزیر سیزده،‏‎ ‎‏چهارده ساله‏‎[1]‎‏ ـ در یک اجتماعی کسی گفته بود که شخص اول مملکت؛ به او برخورده‏‎ ‎‏بود! «اول» معنایش این است که یک شخص دیگری هم در این مملکت هست که‏‎ ‎‏اسمش دوم است! چرا گفتی شخص اول مملکت! مگر ما یک شخص دیگری هم داریم‏‎ ‎‏که شخص اولی باشد! ... شخصیت «اعلیحضرت» هیچ کس دیگر نیست؛ یعنی ما‏‎ ‎‏شخصی نداریم که شخص دوم باشد تا بگوییم شخص اول! اینطور به این صورت داشتند‏‎ ‎‏مردم را عادت می دادند؛ و عادت کرده بودند به این معنا که «چه فرمان ایزد چه فرمان‏‎ ‎‏شاه»! شاه همان فرمانش فرمان ایزد است! فرقی نیست مابین فرمان ایزد و فرمان شاه! یک‏‎ ‎‏کلمه ای هم که آن کلمۀ صحیحی بود به طور غلط معنا کرده بودند که «السلطان ظل الله .»‏‎ ‎‏غلط معنا کرده بودند «سایه» ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏.‏

سوء استفاده از «ظل الله »

‏     سایۀ هر شخصی هیچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حرکتی اگر باشد، از آنِ کسی که‏‎ ‎‏صاحب ظل ... ذی ظل است. یک نفر آدمی که یک جایی دارد راه می رود، یا دارد‏‎ ‎‏حرکت می کند، سایه اش ... همین طوری حرکت نمی کند؛ حرکتش به حرکت این آدم‏‎ ‎‏است؛ یعنی هر جوری که دستش را حرکت بدهد ... سایه هم دستش اینطوری حرکت‏‎ ‎‏می کند؛ راه برود، سایه هم دنبالش هست؛ بنشیند، سایه همین طور است؛ خود چیزی‏‎ ‎‏ندارد، هر چه دارد از اوست. «سلطان ظل الله » فاتحۀ همۀ سلاطین را خوانده است که اینها‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 255
‏سلطان نیستند! آن که «ظل الله » نباشد، آن که برای خودش یک چیزی قائل باشد، یک‏‎ ‎‏حرکتی برخلاف حرکت امر الهی بکند، او «ظل الله » نیست، مستقل است، او خودش یک‏‎ ‎‏چیزی است. پیغمبر اکرم «ظل الله » است، برای اینکه از خودش هیچ نیست؛ همان «وحی»‏‎ ‎‏است، تابع وحی است، تابع امر خداست، نهی خداست؛ حرکت به حرکت او، به تحریک‏‎ ‎‏او حرکت می کند. هر جنگی که بکند با وحی الهی می کند؛ خودش یک آمال و آرزوی‏‎ ‎‏نفسانی ندارد که روی این آمال و آرزوی نفسانی یک کاری انجام بدهد. حضرت امیر ـ‏‎ ‎‏سلام الله علیه ـ منقول است از ایشان که وقتی با آن عَمْرو بن عَبدود بود که مقاتله‏‎ ‎‏می کردند، وقتی که او را شکست و به زمین خورد او، جسارتی کرد به حضرت تفی‏‎ ‎‏انداخت؛ حضرت پاشدند؛ نقل است که ایشان پاشدند و رفتند؛ بعد برگشتند و سرش را‏‎ ‎‏کندند. سؤال کرد گفتند چون آن وقت یک کاری با من کرد، و من خوف این را داشتم که‏‎ ‎‏نفسیتی باشد در این کار. باید کاری الهی باشد. این «ظل الله »، کلمۀ صحیح را که فاتحۀ همه‏‎ ‎‏سلاطین، فاتحۀ همه قلدرها و قدرتمندان را می خواند و تکلیف مؤمنین و مسلمین را با‏‎ ‎‏سلاطین ـ سلاطین جور ـ حل می کند، این را هم غلط معنا کرده بودند. به خوردِ مردم داده‏‎ ‎‏بودند که «ظل الله است» این! با «ظل الله » چه بکنید ... «چه فرمان ایزد چه فرمان شاه». این‏‎ ‎‏غلط کاریها و ـ عرض می کنم که ـ جور و ستمها و آن خیانتها را به طوری کرده بودند که‏‎ ‎‏ملتی عادت به آن کرده بود! اگر یکوقت نمی شد، شاید خلاف عادتش می شد! چه شد،‏‎ ‎‏مثلاً چه شد چنین شد! الآن ملت ما به جایی رسیده است که بچۀ دوازده ساله اش مقابل‏‎ ‎‏پاسبان می ایستد در قم در جاهای دیگر می ایستد می گوید که «مرگ بر شاه»! مطلب‏‎ ‎‏اینطور شده است.الآن یک مسئلۀ عادی شده است بین ملت ماقضیه مرگ برشاه!یک مسئلۀ‏‎ ‎‏عادی!بچۀ تازه زبان باز کرده، به این کلمه زبان باز کرده! چه کلمۀ مبارکی! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏.‏

قیام علیه نظام 2500 سالۀ شاهنشاهی

‏     این راجع به ملت ما؛ که ملت ما به برکت این نهضتِ خودش، نهضت جوشیده از متن‏‎ ‎‏از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمی تواند کسی بگوید که مال من است. هیچ کس‏‎ ‎‏حق ندارد؛ غلط است کسی بگوید که مال این ‏‏[‏‏شخص یا گروه‏‏]‏‏ است، ... هیچ دستی‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 256
‏نمی تواند این جور ملتی را تغییر بدهد. خداست این کار را کرده. این دست خداست؛‏‎ ‎‏هیچ قدرتی نمی تواند در ظرفِ ـ الآن می شود گفت ـ یک سال و چند ماه، یک سال و‏‎ ‎‏چقدر ‏‏[‏‏این تحول را پدید آورد‏‏]‏‏ برای اینکه قبلش یک قدری همین طور تدریجی بود‏‎ ‎‏کار، و باز خروجی نکرده بود، در ظرف یک سال و چند ماه آن تحول و تغییری که در‏‎ ‎‏مملکت ما و در ملت ما حاصل شده است، که راه صدها ساله رفته، یعنی 2500 سال را زیر‏‎ ‎‏پا گذاشته و مالیده، این نمی شود که با دست زید و عَمْرو باشد. هیچ نمی شود گفت‏‎ ‎‏روحانیون این کار را کرده اند؛ نمی شود گفت مردم بازار این کار را ‏‏[‏‏کرده اند‏‏]‏‏؛ خیر،‏‎ ‎‏دست خداست و از متن ملت جوشیده است این ‏‏[‏‏انقلاب‏‏]‏‏ به امر خدا. و لهذا امیدبخش‏‎ ‎‏است. این الهی است؛ امیدبخش است.‏

دگرگونی معنوی با عنایت خداوندی

‏     الآن وضع ملت ما یک همچو وضعی شده است که درست برعکس آن وضعی که در‏‎ ‎‏سابق داشت که طبیعی او شده بود که باید این کار را بکنم؛ باید از شاه و از ـ نمی دانم ـ‏‎ ‎‏پاسبان و از صاحب منصب و اینها احترام کرد، و باید چه کرد، باید کتک خورد و حرف‏‎ ‎‏نزد، باید مالیاتِ ظلمی را داد و حرف نزد، باید فحش خورد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ صدا درنیاورد، حالا‏‎ ‎‏رسیده است به تحول؛ این جور تحول به برکت امر الهی. و جوشش از متن ملت به آنجا‏‎ ‎‏رسیده است که طبیعیش شده است که مرگ بر این سلطنت کذا؛ این طبیعی شده! الآن بچۀ‏‎ ‎‏تازه زبان باز کرده ـ من همین چند روز کاغذ داشتم ـ بچۀ کوچولو که مربوط به ما بود گفته‏‎ ‎‏مثلاً کذا، همین مسائل؛ یعنی آنها نوشته اند که این بچه که تازه زبان باز کرده این را گفته!‏‎ ‎‏یک مسئله طبیعی شده الآن. پس ما تا حالا این خدمتی که این ملت به خودش کرده‏‎ ‎‏است، این عنایتی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که ذات مقدس حق تعالی به این ملت کرده است. خیال نکنید‏‎ ‎‏که بعضی از این اشخاصی که از خود دستگاه هستند و وسوسه می کنند: خوب چه شد؟‏‎ ‎‏این خونریزیها چه کرد؟ چه شد؟ این نهضت چه کار کرد؟ چه شد؟ خوب چه بود! ببیند‏‎ ‎‏چی بود و چه شد: ملتی که همه اش ذلت و پریشانی و سکوت در مقابل ظلم ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏، الآن‏‎ ‎‏در مقابل ظالم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش با سرنیزه دعوا می کند! چه‏

صحیفه امامجلد 4صفحه 257
‏می خواهد بشود از این بالاتر؟ یک ملتی جوانها داده؛ جلو تانک و توپ می رود کشته‏‎ ‎‏می شود، بعد هم می گوید فدایی دادم خیلی خوب، بسیار خوب، باقی اش هم حاضرم!‏‎ ‎‏می خواهد چه بشود؟ بهتر از این چه؟ تحول بالاتر از این؟ پیشرفت معنوی بالاتر از این‏‎ ‎‏چیست که ملتی آن حالش در ظرف یک سال، یک سال و یک ماه، تبدیل شده است به‏‎ ‎‏یک حال دیگری، به یک چیز اینطوری.‏

ذلت ناپذیری و فداکاری توده ها

‏     این راجع به ملت و وضع ملت، که مشابه نمی توانید برایش پیدا کنید که اینطور در همه‏‎ ‎‏جا، در جاهایی که در طول عمرشان یک روز تعطیل برای این امور نکرده بودند، در‏‎ ‎‏بعضی شهرهایی که در طول حیاتشان یک روز در این امور دخالت نکرده بودند‏‎ ‎‏[‏‏اینگونه تحول پدید آید‏‏]‏‏ و اگر یکی دخالت ‏‏[‏‏در سیاست ‏‎ ‎‏]‏‏می کرد می گفتند که این‏‎ ‎‏آخوند سیاسی است! اگر یک کسی در یک امری از امور زندگی این مردم مقابل دولت‏‎ ‎‏می ایستاد، مقابل ـ مثلاً ـ ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ می ایستاد به او مارک سیاسی می زدند، این دیگر باید برود‏‎ ‎‏توی خانه اش منزوی بشود برای اینکه او سیاسی است! این منطق مردم شده بود بازیچۀ‏‎ ‎‏تبلیغات شومی که کرده بودند در طول تاریخ که مردم را عادت بدهند به این وضع زندگی‏‎ ‎‏و به کتک خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهی کردن، این یک خدمتی‏‎ ‎‏است که در طول تاریخ سابقه ندارد که به این ملت شده است این خدمت؛ و این ملت این‏‎ ‎‏تحول را پیدا کرده است. نباید گفت چه شده است! خیلی چیزها ـ خیلی چیزها شده است.‏‎ ‎‏بر فرض اینکه اینطور باشد که نه، هیچ کاری دیگر نتوانیم بکنیم و تا اینجا همۀ ما را‏‎ ‎‏بگیرند و خفه کنند و هیچ کاری هم نتوانیم بکنیم، لکن تا اینجا که شده ارزش داشته؛‏‎ ‎‏یعنی آن فداکاری که ملت ایران کرده و این تحولی که پیدا کرده، دنبال این و همراه این‏‎ ‎‏ارزش داشته است که صدها نفر، هزارها نفر کشته بدهد، فدایی بدهد، یک همچو‏‎ ‎‏روحیه ای درست بکند. یک همچو روحیۀ زنده ای که الآن شما خیال نکنید دیگر‏‎ ‎‏می توانندتحمیل کنندبرشماآن ظلمهایی راکه می کردند؛دیگرگذشت تحمیل ظلمها؛ دیگر‏‎ ‎‏نمی توانند اینها پاسبان بفرستند و ‏‏[‏‏بگویند‏‏]‏‏ بزنید این ‏‏[‏‏مردم را‏‏]‏‏. دیگر گذشت، گذشت.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 4صفحه 258

  • ـ امیرعباس هویدا.