سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (لزوم تشکیل حکومت اسلامی)

سخنرانی

‏زمان: 24 آبان 1357 / 14 ذی الحجه 1398‏

‏مکان: فرانسه، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: لزوم نفی سلطنت و تشکیل حکومت اسلامی‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم‏

‏بسم اللّه الرحمن الرحیم‏

هدف نهایی، تحقق جمهوری اسلامی

‎ ‎‏     ما عرض کردیم که ملت ایران ـ که ما هم دنبال ملت ایران هستیم ـ آنها سه تا اصل را‏‎ ‎‏تقاضا دارند، و در تظاهراتی که سرتاسر ایران کردند و حالا هم می کنند این سه تا اصل را‏‎ ‎‏ذکر می کنند و مقصودشان تحقق این سه تا اصل است. البته آنکه مقصود اصلی و هدف‏‎ ‎‏اصلی است، آن اصل سوم است که حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی. آنکه هدف‏‎ ‎‏نهایی و اصلی است آن است لکن دو اصل دیگر هم در آن مُنْضَم است؛ یعنی اگر همان‏‎ ‎‏اصل فقط هم می گفتند، این دو تا اصل هم لازمۀ آن هست. آنها که می گویند ما حکومت‏‎ ‎‏اسلامی می خواهیم یا جمهوری اسلامی می خواهیم، تحقق جمهوری اسلامی نفی رژیم‏‎ ‎‏سلطنتی است، و نفی رژیم سلطنتی نفی شاه است، در صورتی که شاه هم قانونی بوده‏‎ ‎‏باشد حکومتش و الاّ از اول دیگر بی اساس است.‏

 جنایات پنجاه سال اخیر، دلیلی برای نفی شاه

‏     این دو تا اصل اگر چه هدف اصلی نیست لکن دو تا اصل مهم است که به یک وجهی‏‎ ‎‏اینها هم هدف هستند. البته هدف نهایی عبارت از همان تأسیس یک حکومت عدل‏‎ ‎‏اسلامی است لکن خود همین معنا که باید این شخص و این سلسله بروند سراغ کارشان،‏‎ ‎‏این هم خودش یک هدفی است. هدفی شده است حالا از برای ایرانی ها، برای اینکه بعد‏‎ ‎‏از آنکه ایرانی ها تمام جنایاتی که تا حالا بر آنها شده است در این پنجاه سال، و تمام‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 512
‏بدبختیهایی که اینها داشته اند، چه از اینکه نگذاشته اند رشد فکری بکنند جوانها، و از آن‏‎ ‎‏طرف به واسطۀ زیادیِ مراکز فساد که مراکز فحشا و فساد و اشاعۀ این مراکز، چه از ناحیۀ‏‎ ‎‏اینکه مثلاً مشروب فروشی چقدر هست، این کازینوها و این بساط چقدر هست، مجلاتی‏‎ ‎‏که اسباب فساد می شود و جوانها را فاسد می کند چقدر در این پنجاه سال بوده است و‏‎ ‎‏ترویج از آنها کرده اند، و رادیوها چه حالی داشتند، سینماها چه حالی داشتند، تلویزیونها‏‎ ‎‏چه حالی داشتند، همۀ اینها به واسطۀ این است که این رژیم و این حکومتْ حکومتی‏‎ ‎‏است که می خواهد که این جوانهای ما را فاسد کند؛ و این ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ مراکز زیاد فحشا و همۀ‏‎ ‎‏اطراف و همۀ جوانب فحشا را رواج دادند برای این است که جوانها را از دانشگاهها‏‎ ‎‏بکشند به میخانه ها و به کارهای زشت و بد. پس این جنبه که عبارت از فاسد کردن‏‎ ‎‏جوانهای ماست، این هم زیر سر همین حکومت فاسد است، که اگر حکومتْ حکومت‏‎ ‎‏صالح بود و مصالح مسلمین را ـ مصالح ملت را ـ در نظر می گرفت، نمی گذاشت که این‏‎ ‎‏قوۀ بزرگ و این نیروی عظیم ملی فاسد بشود و کار از آن نیاید. این را مردم از چشم همین‏‎ ‎‏هیأت حاکمه ای که شاه اینجا درست کرده است، همین رژیم فاسد می دانند.‏

‏     و از آن طرف هم اینکه راجع به فرهنگمان، راجع به اقتصادمان، هر چه بدبختی در‏‎ ‎‏ایران تحقق پیدا کرده، ملت ایران از دست اینها می دانند. و واقع هم همین است که‏‎ ‎‏حکومت فاسد موجب همۀ فسادهایی است که از همۀ اطراف به ما احاطه کرده. بنابراین‏‎ ‎‏خودِ این الآن یک هدفی شده است برای مردم که این آدم نباید باشد و این رژیم نباید‏‎ ‎‏باشد. این خودش یک هدفِ ـ کأنّه ـ اصیلی الآن از برای مردم است ولو اینکه وقتی که ما‏‎ ‎‏آن هدف اصلی را ملاحظه کنیم، این مقدمۀ اوست و لازمۀ اوست. نبودن این رژیم‏‎ ‎‏لازمۀ بودن رژیم صحیح اسلامی است. بنابراین، این دو تا اصل ـ به آنطوری که عرض‏‎ ‎‏کردم ـ اشکالی در آن نیست که یک کسی نمی تواند، یک کسی که بخواهد درست فکر‏‎ ‎‏کند، عاقلانه فکر کند، بستگی نداشته باشد به امریکا یا به شاه، نمی تواند دیگر تصدیق‏‎ ‎‏کند که این رژیم باید باشد؛ با این فسادهایی که مترتب بر آن هست ـ مع ذلک باید باشد.‏‎ ‎‏ونمی تواند انکارکند که فساد درکار بوده واینقدر هم قضیه شوربوده است که خودِخان‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 513
‏هم فهمیده، برای اینکه خوب، چند روز پیش از این پشت رادیو دیدید که اقرار کرد به‏‎ ‎‏همۀ «اشتباهات»، منتها اسمش را «اشتباهات» گذاشت لکن اقرار به این کرد که تا حالا هر‏‎ ‎‏چه شده است کارهای خلاف ‏‏[‏‏بوده‏‏]‏‏ و از این به بعد نمی شود.‏

‏     بنابراین، یک مسأله ای است که خود ایشان هم ـ حالا گاهی وقتها یک کاسه هایی که‏‎ ‎‏از آش داغتر هم هست داریم ممکن است که در بین مردم که به حَسَبِ فکرْ عقب‏‎ ‎‏افتاده اند یا اینکه خیر طمع دارند و باز میل دارند که شاه باشد و امریکایی ها باشند، اینها‏‎ ‎‏باز شاه را بخواهند تنزیهش کنند یا بگویند چه است، ممکن است باشد ـ ولی خود ایشان‏‎ ‎‏هم تصدیق کرد به اینکه در این مدت اشتباهات بوده است. و ما هم عرض کردیم که‏‎ ‎‏قضیۀ «اشتباهات» نبوده و تعمدها بوده است! و از آن وقت تا حالا هر چه کار کردید شما‏‎ ‎‏بر ضد ملت کردید. و سلطانی، اگر چنانچه ما فرض هم بکنیم که یک سلطانی باشد که‏‎ ‎‏روی قوانین درست آمده باشد روی کار، اگر چنانچه خیانت به یک ملتی کرد، این دیگر‏‎ ‎‏لیاقت سلطنت ندارد و ساقط است.‏

 بطلان اصل رژیم سلطنتی

‏     بنابراین، این اصل اول و دوم که این نباید باشد و رژیم سلطنتی یعنی یک رژیم کهنۀ‏‎ ‎‏غلطی از اول بوده و اصلاً به حَسَب عقل هم یک مطلب غلطی است که مثلاً در هفتصد‏‎ ‎‏سال پیش از این یک جمعیتی ـ ما فرض کنیم که اگر هم این جور بوده، با اینکه این جور‏‎ ‎‏که نبوده است این؛ این را خوب ما می دانیم از اول اینطور نبوده است که با تصویب ملت‏‎ ‎‏روی کار آمده باشند، سر سلسلۀ قاجاریه را همه می دانند که ... آمد و زد و گرفت و زدند‏‎ ‎‏و به هم زد اوضاع را، خود رضاشاه را هم همۀ ما دیدیم او را دیگر؛ آن شنیدنی است و‏‎ ‎‏این هم دیدنی است که ما که یادمان هست دیدیم که ایشان هم آمد و گرفت و زد و چه‏‎ ‎‏کرد و با زور و با سرنیزه سلطه پیدا کرد و سلطنت پیدا کرد که هیچ ابداً به ملت ارتباط‏‎ ‎‏نداشت؛ حالا ما فرض می کنیم که نه، یک سلطنتی را ملت آورده است روی کار ـ در‏‎ ‎‏هفتصد سال پیش از این ملت ایران جمع شدند و یک سلطانی را، خودش را و اعقابش را‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 514
‏سلطان کردند. خوب، راجع به آن سلطانی که در زمان خودشان است و سر و کار‏‎ ‎‏خودشان با آنهاست بسیار خوب. خوب، شما می خواهید مقدرات مملکت خودتان را،‏‎ ‎‏مملکت از شماست و مقدرات مملکت هم باید به دست شماها باشد و شما هم یک نفر‏‎ ‎‏را منتخب کردید؛ خوب، ما از این پیرمردهای هفتاد سال پیش از این، هفتصد سال پیش‏‎ ‎‏از این می پرسیم که شما نسبت به ما چکاره هستید؟ شما به چه دلیل یک کسی را سلطان‏‎ ‎‏برای ما قرار دادید؟ چون ما خودمان در این زمان باید انتخاب کنیم. به مجرد اینکه در‏‎ ‎‏هفتصد سال پیش از این یک اشخاصی آمدند و یک کسی را، یا یک سلسله ای را سلطان‏‎ ‎‏کردند، این اسباب این می شود که نسبت به ما هم یک وضع عقلی قانونی داشته باشد؟ به‏‎ ‎‏چه دلیل؟ هر قانون این را بگوید غلط است که باید حتماً شما تسلیم بشوید به آنی که‏‎ ‎‏هفتصد سال پیش از این روی عقل خودش یک چیزی را گفته است و یک کسی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‎ ‎‏سلطان کرده. بنابراین اگر هم ما فرض می کردیم که سلطنتِ  ـ مثلاً ـ رضاشاه یک سلطنتی‏‎ ‎‏بوده است که روی تصویب مردم بوده و آن مجلسی که درست کرده اند ـ آن قلابی ای که‏‎ ‎‏درست کردند نه ـ یک مجلس صحیحی ما فرض کردیم بوده است، آنها هم موکلهایشان‏‎ ‎‏یک طایفۀ دیگری بودند؛ الآن اکثریت جمعیت الاّ نادرشان، نادرشان که چند نفری در‏‎ ‎‏هر شهری ممکن است پیدا بشود که یادشان است آن وقت؛ اگر یادشان هم باشد آن‏‎ ‎‏وقت، آن وقت معلوم نیست که اکثراً اینها به یک حدی رسیده بودند که رأی داشته‏‎ ‎‏باشند، بچه بودند یا جوان بودند. خوب حالا ما فرض می کنیم که در هفتاد سال پیش از‏‎ ‎‏این، شصت و چند سال پیش از این یک جمعیتی آمدند ـ جمعیت ایران ـ پدران این‏‎ ‎‏طایفه بودند، آمدند و رأی دادند به اینکه وکلایی تعیین کردند خودشان، می گوییم حالا‏‎ ‎‏آزاد بودند (همه اش «گفتنی» است و الاّ نیست اینطورها) فرض کنیم که خیر، آزاد بودند‏‎ ‎‏و وکلایی را تعیین کردند آنها، آن وکلا، وکلای اینها بودند؛ بسیار خوب، وکلای آنها‏‎ ‎‏حق داشتند که یک کسی را تعیین کنند که مقدرات اینها دست او باشد، درست؛ خوب به‏‎ ‎‏چه مناسبت این وکلا ـ وکلای ما که نبوده اند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ خوب شما که اصلاً آن وقت نبودید تا‏‎ ‎‏وکیل داشته باشید، وکلای شما که نبودند ـ به چه مناسبت آنها مقدرات شما را دست پسر‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 515
‏رضاخان دادند؟ چه حقی، پدران ما چه حقی داشتند که یک همچو کاری بکنند؟ نه ما‏‎ ‎‏پدرانمان را وکیل کرده بودیم و نه خودمان وکیل کرده بودیم این وکلا را. اینها بیجا یک‏‎ ‎‏همچو کاری کردند.‏

 سلطنت «شاه» حتی خلاف قانون اساسی رژیم

‏     بنابراین اصلاً رژیم سلطنتی بطلانش همراه خودش است. خود قانون اساسیِ ‏‎ ‎‏آن وقت ـ که این فروعش اینهایش همه اش پوسیده است ـ همین خود قانون اساسی‏‎ ‎‏می گوید که سلطنت یک موهبتی است الهی که به «اعلیحضرت» آن را مردم می دهند!‏‎ ‎‏حالا «موهبت الهی» است و مردم می دهند! حالا این چرا چه جور شده که مردم وکیل‏‎ ‎‏خدا هستند، موهبت را مردم می دهند! این چه است، شاید آن وقت هم اینها دیدند که‏‎ ‎‏نمی شود ـ مثلاً ـ دعوا کرد با رضاخان یا با آن سلاطینی که آن وقت بودند نمی شود خیلی‏‎ ‎‏دعوا کرد، خواستند یک چیزی ـ یک استخوانی لای زخم بگذارند! نه، قضیۀ این حرفها‏‎ ‎‏نیست، بیخود است. این نظام غلط پوسیده ای است. در هر صورت، در خود قانون‏‎ ‎‏اساسی هم این است که سلطنت موهبت الهی است که مردم می دهند به شاه. خوب حالا‏‎ ‎‏همین ماده را ما می خواهیم عمل بکنیم به آن. مردم باید سلطنت را بدهند به شاه. ما از‏‎ ‎‏سرتاسر این مملکت سؤال می کنیم که سلطنت ایشان را آیا شما دادید به ایشان؟ هیچ کس‏‎ ‎‏جواب آری ندارد، برای اینکه اگر هم صحیح باشد، پدران شما ـ اگر صحیح باشد، من‏‎ ‎‏عرض می کنم دروغ است این حرف اما اگر هم صحیح باشد ـ این موهبت الهی را دادند‏‎ ‎‏به رضاخان؛ خوب رضاخان مُرد و سلطنت او هم تمام شد؛ پدران ما نه وکیل ما بوده اند نه‏‎ ‎‏ولیّ ما بودند، هیچی نبودند آنها هم؛ آن وقت اکثر مردم نبودند در خارج تا اینکه‏‎ ‎‏پدرانشان یک کاری برایشان بکنند؛ بنابراین به چه دلیل الآن محمدرضاخان به حَسَب‏‎ ‎‏قانون اساسی، به حَسَب همین قانون که «موهبت الهی» است که مردم می دهند به شاه،‏‎ ‎‏خوب از ایشان ما می پرسیم که کدام مردم به شما همچو رأیی دادند؟ شما خودتان قبول‏‎ ‎‏دارید که این رأی را به پدر شما دادند؛ آن هم آنهایی که دادند، الآن از آنها کمی مانده‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 516
‏است، هیچی نمانده است تقریباً ـ اگر هم داده باشند. بنابراین، روی موازین قانون‏‎ ‎‏اساسی، یعنی روی همین ماده ای که شاه به آن استناد می کند برای سلطنت خودش، روی‏‎ ‎‏همین ماده، ایشان سلطنت ندارد برای اینکه موهبت الهی باید ملت بدهند به یک کسی‏‎ ‎‏که شاه بشود، و ملت نداده اند به او.‏

‏     عرض کنم اینها همه اش روی فرض این است که سلطنت رضاشاه را مردم داده باشند‏‎ ‎‏به او و مردم نداده اند و ما دیگر می دانیم. و ما فرض می کنیم که خیر، آن سلطنت موهبت‏‎ ‎‏الهی بوده است که مردم داده اند به شاه؛ حالا ما این هم فرضش می کنیم که خیر، خود این‏‎ ‎‏مردم همه با هم جمع شدند و این موهبت الهی را تقدیم آقای «آریامهر» کردند! خوب‏‎ ‎‏الآن که مردم همه دارند می گویند نمی خواهیم، خوب تمام می شود که قضیه! ‏‏[‏‏خندۀ‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏ خوب یک چیزی مردم دادند حالا می گیرند. یک چیزی که اختیار دادنش دست‏‎ ‎‏یک کسی است، اختیار گرفتنش هم دست خود اوست.‏

‏     ما فرض می کنیم که همۀ مردم جمع شدند یک روزی گفتند که محمدرضاخان‏‎ ‎‏سلطنت برای او باشد، ما این «موهبت الهی» را تقدیم ایشان کردیم؛ حالا را شما چه‏‎ ‎‏می گویید؟ تو حالا می خواهی سلطنت بکنی! سلطنت سابق بسیار خوب؛ تا حالا قانونی به‏‎ ‎‏قول خودت! از حالا که مردم دارند می گویند نه، دیگر چه؟ می گویید که همه باز هم‏‎ ‎‏می گویند آره؟ اصفهانیها داشتند آتش می زدند به همه چیز باز آنجا مردِکه ـ آنجا ایشان‏‎ ‎‏بود یا یک کسی از رفقایشان ـ می گفت که مردم شاه دوست اصفهان! ‏‏[‏‏خندۀ امام و‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏.‏

‏     الآن هم اینها این حرف را می زنند که مردم شاه دوست ایران! خوب الآن این مردم‏‎ ‎‏شاه دوست همه با هم جمع شده اند می گویند ما نمی خواهیم یک مطلبی را. یک کسی را‏‎ ‎‏من وکیل کردم، مادامی که عزلش نکردم وکیل است؛ وقتی عزلش کردم دیگر نمی تواند‏‎ ‎‏بگوید تو وکیل کردی مرا دیگر حق نداری حرف بزنی! خوب سلطنت یک چیزی بوده‏‎ ‎‏که مردم باید بدهند به یک کسی، حالا ما فرض می کنیم که مردم دادند به شما، حالا‏‎ ‎‏می گویند نمی خواهیم؛ حالا دیگر ایشان چه می گوید؟ پس ایشان یاغی است الآن! اینکه‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 517
‏من گاهی می نویسم یاغی، نه این است که مبالغه ای است، مبالغه نیست؛ ایشان الآن یاغی‏‎ ‎‏است. یاغی عبارت از آن آدمی است که بیاید بیخودی یک جایی، یا به ضد قوانین‏‎ ‎‏بخواهد یک حکومتی بکند، بخواهد یک کلاهبرداری بکند. ایشان تمام این‏‎ ‎‏استفاده هایی که در این مدتها کرده روی یاغی گری بوده است و کلاهبرداری بوده. اگر‏‎ ‎‏فرض کنید سلطنت یک حقوقی داشته است و ایشان حقوقش را گرفته، کلاهبرداری بوده‏‎ ‎‏برای اینکه سلطنت نبوده تا حقوق بگیرد ایشان!‏

‏     ما فرض می کنیم که خیر، ایشان همچو موافق با همۀ مواد قوانین هم عمل کرده و‏‎ ‎‏سلطنت هم یک حقوقی داشته و آن حقوق ناچیز! را هم ایشان گرفته، ما از ایشان‏‎ ‎‏می پرسیم که شما به چه دلیل گرفتی؟ شما که سلطان نیستید که حقوق بگیرید. الآن که‏‎ ‎‏مردم دارند فریاد می زنند که «نه»، به چه مناسبت شما در جایی که مال ملت است‏‎ ‎‏نشسته ای؟ جایی که مال ملت است می روی حکمفرمایی می کنی، مردم را دعوت‏‎ ‎‏می کنی؛ به شما چه؟! مال ملت است اینها؛ چه می گویی به مردم؟‏

‏     بنابراین، این اصلی که ایشان نباید باشد، مردم می گویند نباید باشد... حالا مردم‏‎ ‎‏می گویند نباید باشد. شاید اکثراً غافل باشند از اینکه این نباید که از اول باشد، نبوده از‏‎ ‎‏اول؛ نه اینکه نباید باشد. «نباید باشد» مال آنی است که تا حالا بوده. حالا می گوییم آقا، تا‏‎ ‎‏حالا شما بودید بسیار خوب، حالا از این به بعد بر چه ‏‏[‏‏اساس‏‏]‏‏ می گویی؟ بیا برو دیگر،‏‎ ‎‏بس است دیگر! تا حالا هر کاری کردی خوب یا بد، بسیار خوب از حالا ما نمی خواهیم.‏‎ ‎‏این مال «نباید باشد» است. اما وقتی که مطلب را بازش کنیم از هم، یا تاریخ این سلطنت‏‎ ‎‏ایشان را، آنکه یادشان است و آنکه توی کتابها نوشته اند ـ اگر نوشته باشند و جرأت کرده‏‎ ‎‏باشند، نوشته اند منتها ظاهر نیست، بعد پیدا می شود اینها ـ آنهایی که اطلاع به واقعه‏‎ ‎‏دارند، خوب می دانند که قضیه این نبوده است که یک سلطنت اعطایی باشد که قانون‏‎ ‎‏اساسی می گوید که اعطا کردند. این سلطنت رضاخان، پدر محمدرضا، این یک سلطنت‏‎ ‎‏زوری، قلدری، مجلس سرنیزه ای و الزامی ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ به اینکه شما باید رأی بدهید، به اینکه‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 518
‏آن دسته‏‎[1]‎‏ بروند و این دسته‏‎[2]‎‏ بیایند؛ نه آن دسته درست بود و نه این دسته درست.‏

حمایت ابرقدرتها از شاه به دلیل تثبیت منافعشان

‏     قضیه این نبود که یک مجلس قانونی بوده و یک انتخاب قانونی بوده و اینها، و ما‏‎ ‎‏حالا می گوییم که شما تا حالا درست و بروید؛ اصلاً از اول غلط بوده است. از اول نبوده‏‎ ‎‏ایشان شاه. پدرش را انگلیسها تحمیل کردند به ما، خودش را هم متفقین یعنی هم انگلیس‏‎ ‎‏و هم روس و هم امریکا تحمیل کردند به ما. کیْ یک همچو حرفی بوده است که ایشان تا‏‎ ‎‏الآن هم پشت سرش ایستاده اند و هر شب و هر روز داد می زنند به اینکه نه، ما این را‏‎ ‎‏می خواهیم، ما بهتر از این کسی را نداریم. با تعبیر اینکه، بعضی وقتها تعبیر به اینکه‏‎ ‎‏می گویند ـ گفت تعبیر شده به اینکه این «آدم» ماست! کارتر بگوید این را که این آدم‏‎ ‎‏ماست، این باید باشد! ما نمی خواهیم آقا. خوب، یک کسی که شما گذاشتی برای منافع‏‎ ‎‏خودتان، ما منافع خودمان را باید ملاحظه کنیم؛ ملت ایران می گوید منافع خودم را‏‎ ‎‏می خواهم ملاحظه کنم نه منافع امریکا را. خوب، امریکا و انگلستان و روس همه شان‏‎ ‎‏جمع شدند به اینکه ما ایشان را ‏‏[‏‏آوردیم،‏‏]‏‏ باید باشد ایشان. همۀ فریاد ملت ایران این‏‎ ‎‏است که اینها چکاره اند که می گویند ایشان باید باشد؟ ملت ما، ملت و مملکتْ مال ما؛‏‎ ‎‏هیچ کدام شما حق ندارید بگویید که ایشان باید باشد.‏

‏     منافع ما را ایشان بهتر از دیگران حفظ می کند! خوب منافع شما را حفظ می کند، به ما‏‎ ‎‏چه ربطی دارد؟! وقتی بنا شد منافع شما را اینها حفظ می کنند، شما ببریدش یک جایی‏‎ ‎‏هر چه هم دلتان می خواهد به او هر کاری می خواهید بکنید. این چه معنا دارد که یک‏‎ ‎‏کسی منافع شما را ‏‏[‏‏تأمین‏‏]‏‏ می کند ولیکن از ما می دزدد و به شما می دهد! ما می خواهیم‏‎ ‎‏ندزدد. می خواهیم دستش را بگیریم که ندزدد. دیگر مال مردم را برندارد بدهد به شما.‏‎ ‎‏ما اشکالمان سر هر دو شماهاست. سر امریکاست که دارد می خورد و می برد؛ سر این‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 519
‏است که دارد می دهد این را، اموال مردم را به غارت.‏

تجزیه کشور با وجود شاه، نه با رفتن شاه

‏     آنوقت در اینجاها حرفها دیگر هست؛ حرفها می زنند ایشان! مکرر این را می گوید که‏‎ ‎‏اگر چنانچه من بروم این مملکت تجزیه می شود! حالا ایران است بعد «ایرانستان»‏‎ ‎‏می شود! یعنی تَبَعِ ـ مثلاً ـ روسها! یک تکه اش تبع روسها مثل ازبکستان و ـ نمی دانم ـ چه‏‎ ‎‏می شود، این هم «ایرانستان» می شود، و آن طرفش هم چهار قسمت می شود، آن طرفش‏‎ ‎‏هم دست انگلیسها می افتد، آن طرفش هم دست ـ مثلاً ـ روسها می افتد، آن طرفش هم‏‎ ‎‏دست امریکایی، و تجزیه می شود ایران! الآن که ایرانْ ایران است ـ برای خاطرِ ـ به صدقۀ‏‎ ‎‏سرِ ایشان است که ایران است! اگر ایشان نباشند این تجزیه می شود و هر کدام یک‏‎ ‎‏تکه اش را می برند! خوب اینکه هر کدام یک تکه را می برند، به نفع آنهاست یا به ضرر‏‎ ‎‏آنهاست؟ خوب لابد به نفع آنهاست که می برند؛ خوب حالا ما باید ملاحظه کنیم ببینیم‏‎ ‎‏که اگر ایشان باشند تجزیه می شود یا اگر ایشان نباشند؟ اگر بنا شد که شما نباشید تجزیه‏‎ ‎‏می شود، اگر بروید تجزیه می شود که به نفع آنهاست، چه شد که همۀ اینها طرفدار‏‎ ‎‏شمایند؟! شما می گویید که اگر من نباشم آذربایجان را روسها می برند، روسها از خدا‏‎ ‎‏می خواهند آذربایجان را ببرند، آن طرف هم انگلیسها می برند، آنها هم از خدا‏‎ ‎‏می خواهند که یک طرف را ببرند، یک مقدارش هم ـ مثلاً ـ فرض کنید که کسی دیگر‏‎ ‎‏می برد، امریکایی ها می برند، آنها هم که می خواهند، اگر رفتن شما به نفع آنهاست و اگر‏‎ ‎‏شما بروید تجزیه می شود، پس چرا از شما اینقدر تأیید می کنند؟ کارتر هر روز، هر وقت‏‎ ‎‏یک صحبتی پیش می آید می گوید که ما این را لازمش داریم! این باید باشد! این نفع‏‎ ‎‏ماست! اینکه نباشد، نفعش بیشتر است! می گویی یعنی آنها نمی فهمند تو می فهمی؟!‏‎ ‎‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ کارتر و اینها ـ امریکایی ها و انگلستان و آنها ـ نمی فهمند که اگر من بروم‏‎ ‎‏این جوری می شود و به نفعشان است، از این جهت پشتیبانی می کنند؟! تو که نمی توانی‏‎ ‎‏[‏‏این را‏‏]‏‏ تصدیق کنی، پس معلوم می شود که با بودن شما تجزیه است و الآن تجزیه است!‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 520
‏الآن ما یک مملکت مستقلی نداریم. یک مملکتی که ارتشش زیردست یک کس دیگر‏‎ ‎‏است، فرهنگش باز نیز یک کس دیگری است، مجلسش به دست دیگری است، ما چه‏‎ ‎‏داریم آخر؟ یک مملکتی مجلس دارد؛ اگر یک مجلسی دارد، مملکتی است؛ ما مجلس‏‎ ‎‏نداریم. تو خودت در نوشته هایت گفتی، در صحبتهایت گفتی که لیست می آوردند!‏‎ ‎‏زمان پدرش را دارد می گوید ها! این یا توجه ندارد، یکوقت شروع می کند تعریف کردن‏‎ ‎‏از پدر، یکوقت هم می گوید که تا چند سال پیش از این لیست را می آوردند و می دادند به‏‎ ‎‏ما، به حکومتها که وکلا را تعیین کنند! زمان پدرش هم می گوید همین طور بوده و زمان‏‎ ‎‏خودش هم می گوید تا مدتی اینطور بوده. منتها حالا دیگر، حالا دیگر ‏‎ ‎‏اینطور نیست! خوب ما که مملکتمان وضعش این است که لیست باید بیاورند تا وکلایی‏‎ ‎‏که مردم باید تعیین کنند، حتی تو هم نباید تعیین کنی، باید سفارتخانه ها تعیین کنند که‏‎ ‎‏اینها را شما باید قرار بدهی وکیل ما، پس مجلسْ ما نداریم. وقتی مجلس نداریم، دیگر‏‎ ‎‏قانون اساسی، معنیِ عمل به قانون اساسی معنا ندارد!.. مجلسی نیست تا اینکه عمل به‏‎ ‎‏قانون اساسی باشد. پس ما قانون اساسی هم که به آن عمل بکنیم الآن نیست در کار. یک‏‎ ‎‏قانون اساسی بوده و نوشته اند گذاشتند کنار!‏

‏     فرهنگ ما را هم که همه می دانید که یک فرهنگی است که آنها درست کرده اند برای‏‎ ‎‏ما، نظاممان هم که آنطوری است، اقتصادمان هم که از همه چیز بدتر. همۀ اینها الآن‏‎ ‎‏تحت تصرف دیگران است. الآن مملکت ما یک مملکتِ تجزیه شده ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏، مملکتی‏‎ ‎‏است که تحت نظر دیگران و تحت سلطۀ دیگران؛ و هر چه منافع هست دارند می برند و‏‎ ‎‏می خورند؛ و علاوه بر آن همۀ جوانهای ما را دارند خراب می کنند و ضایع می کنند از‏‎ ‎‏طرفی و نمی گذارند تحصیل بکنند. حتی اینهایی که در خارج آمده اند، اینها که الآن در‏‎ ‎‏خارج آمده اند برای نیروی اتمی، اینها خوب چند دسته شان ـ یک دو دسته شان ـ پیش‏‎ ‎‏من آمده اند و حرفشان این است که نمی گذارند که ما درست تحصیل بکنیم. ما را به یک‏‎ ‎‏حد پایین تر از اینی که هستیم نگه می دارند، نمی گذارند تحصیل بکنند! اینها نمی گذارند‏‎ ‎‏در خود دانشگاهمان تحصیل بکنند. اینها تحصیلشان را به یک حد محدودی ‏‏[‏‏رساندند‏‏]‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 4صفحه 521
‏که بیشتر از آن حد نروند که مبادا یک آدمی پیدا بشود در مقابلشان بایستد. پس رفتن شما‏‎ ‎‏اسباب این می شود که این تجزیه برداشته بشود، یعنی استقلال ‏‏[‏‏پیدا‏‏]‏‏ بشود؛ مستقل بشود.‏

حکومت اسلامی رأی همۀ ملت

‏     این طرحی را که ما دادیم ایشان می گوید که این طرح اصلاً همان قضیۀ تجزیه است.‏‎ ‎‏اینکه همۀ مردم دارند می گویند حکومت اسلامی، یعنی یک حکومتِ تجزیه شده! و‏‎ ‎‏همه در همۀ اطراف مملکت یکصدا دارند می گویند ما حکومت اسلامی می خواهیم،‏‎ ‎‏این معنی لاتجزیه است؛ این معنی این است که همه یک چیز می خواهند. تجزیه معنایش‏‎ ‎‏این است که یک دسته یک چیزی را بخواهند و یک دسته یک چیز، یک دسته یک‏‎ ‎‏چیز دیگر.‏

‏     یکی از حرفهایش این است که آن وقت کردستان خودش علی_' حده می شود! اگر به‏‎ ‎‏این ترتیبی که اینها می گویند کردستان علی_' حده می شود، بلوچستان علی_' حده می شود،‏‎ ‎‏لرستان علی_' حده، اینها هر کدام یک حکومت مستقله و خودمختاری می خواهند، ما‏‎ ‎‏می گوییم که الآن وضعِ همه جا خراب است. این همه مردم که الآن دارند فریاد می کنند که‏‎ ‎‏ما حکومت اسلامی می خواهیم، معنایش این است که تجزیه نمی خواهیم. معنایش این‏‎ ‎‏است که کردستانْ علی_' حده حکومت اسلامی می خواهد، آن هم حکومت اسلامی‏‎ ‎‏می خواهد، آن هم حکومت اسلامی. همه شان دارند ‏‏[‏‏می گویند‏‎ ‎‏]‏‏حکومت اسلامی. الآن‏‎ ‎‏شما به کردستان بروید فریاد حکومت اسلامی است، به بلوچستان بروید فریاد حکومت‏‎ ‎‏اسلامی است، به خراسان بروید، هر جا بروید همین صحبت است و «همین آش است و‏‎ ‎‏همین کاسه» که حکومت اسلامی می خواهیم. وقتی بنا شد یک ملتی همه اش حکومت‏‎ ‎‏اسلامی بخواهد، این دیگر تجزیه بردار است؟! این را می شود گفت تجزیه؟! این تبلیغات‏‎ ‎‏است. که حالا من خسته شدم که مابقیِ «فرمایشات» ایشان را درست توضیح بدهم.‏

‏     ان شاءاللّه خداوند تأیید کند همۀ شما را، و اصلاح کند امور مسلمین را، امور ایران را.‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 522
 مصاحبه

‏زمان: 25 آبان 1357 / 15 ذی الحجه 1398‏

‏مکان: فرانسه، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: بررسی اوضاع ایران‏

‏مصاحبه کننده: خبرنگار انگلیسی خبرگزاری رویتر‏

سؤال: ‏[‏‏در تحلیل شما از وضعیت فعلی و تحول آن در ایران، آیا از یک عکس العمل نمی ترسید؟‏‏]‏

جواب: ‏آنچه که به طور مختصر می توان گفت این است که، فشار بیش از حد شاه، مردم را‏‎ ‎‏چنان در تنگنا قرار داد که آنان دست به یک قیام همگانی زدند. شاه، استقلال سیاسی،‏‎ ‎‏نظامی، فرهنگی و اقتصادی ما را از بین برده است و ایران را در همۀ ابعاد وابسته به غرب‏‎ ‎‏و شرق کرده است. مردم ایران را زیر شکنجه و سیاهچالهای زندان کشته است. از تمام‏‎ ‎‏علما و خطبا برای گفتن حقایق جلوگیری کرده است. تمام اینها موجب شده است که‏‎ ‎‏مردم مسلمان ایران خواستار یک حکومت اسلامی باشند... حکومت اسلامی ای که بر‏‎ ‎‏پایۀ استقلال و آزادی بنا می شود. و اما راجع به عکس العمل خشن نظامی، مگر اکنون ما‏‎ ‎‏گرفتار چنین حکومتی نیستیم؟ آیا خشونتی را بیش از آنچه اکنون ملت ایران بدان‏‎ ‎‏گرفتارند در تاریخ دیده اید؟ و یا سراغ دارید؟ آیا بیش از پنجاه سال نیست که ما با‏‎ ‎‏عکس العمل خشن نظامی رو به رو هستیم؟ یک کودتای نظامی هم مانند دولت نظامی‏‎ ‎‏نمی تواند مبارزات مردم را متوقف کند. مبارزه، تا برچیده شدن نظام شاهنشاهی و سقوط‏‎ ‎‏این دودمان ادامه دارد.‏

ــ     ‏[‏‏چرا حضرت آیت اللّه راه حل میانه را نمی پذیرند؟‏‏]‏

ــ     ‏راه حل میانه یعنی تسلیم  ‏‏[‏‏در برابر‏‏]‏‏ رژیم شاه. زیرا بساط سلطنت و همۀ بنیادهای فشار و‏‎ ‎‏اختناق و تمام برنامه هایی که اجرایشان ایران را به این روز انداخته است و کار را به‏‎ ‎‏بن بست فعلی رژیم کشانده است، پابرجا هستند. بنابراین راه حل میانه، یعنی پیوستن به‏‎ ‎‏رژیم شاه، و این نه تنها بن بست را از بین نمی برد بلکه کامل می کند و ملت کسانی را که به‏‎ ‎‏این راه حلها گوش می دهند، نه تنها نفی می کند بلکه خائن می شمارد.‏


صحیفه امامجلد 4صفحه 523
ــ     ‏[‏‏آیا نمی ترسید پوشش گروههای مارکسیستی باشید؟‏‏]‏

ــ     ‏اصولاً ما گروههایی که دارای پایگاهی در بین مردم باشند، به عنوان گروه و یا گروههای‏‎ ‎‏مارکسیستی نمی شناسیم و وجود هم ندارد. چند نفر بچه را بگذارید کنار که آنان نه تنها از‏‎ ‎‏جامعۀ ایران شناختی ندارند، بلکه هنوز بیش از دو ـ سه کتاب هم مطالعه نکرده اند.‏‎ ‎‏می بینید که چگونه شاه، از این عده، در قالب حمله، طرفداری می کند. می بینید که همه از‏‎ ‎‏چند بچه چیزی ساخته اند. نهضت ما عمیقاً مذهبی است و نفوذ معنوی آن به حدی است‏‎ ‎‏که دنیا از آن وحشت کرده است... به همان اندازه که شوروی را خائن می دانیم، به همان‏‎ ‎‏اندازه امریکا و انگلیس را استثمارگر. چین هم در همین ردیف است. آیا رژیم شاه باعث‏‎ ‎‏نشده است و یا نمی شود که ایران به طرف شوروی سوق پیدا کند؟‏

ــ     ‏[‏‏ملاقات آقایان مهندس بازرگان و کریم سنجابی با شما چگونه بوده است؟‏‏]‏

ــ     ‏بارها گفته ام که ملت ایران خواهان برچیده شدن رژیم شاهنشاهی و سقوط دودمان‏‎ ‎‏منحوس و خائن پهلوی و برقراری حکومت اسلامی است. هرکس اینجا آمده است، من‏‎ ‎‏این موضوع را با او مطرح کردم، این دو آقا هم آمدند و من مطرح کردم آنان پذیرفتند و‏‎ ‎‏رفتند. هرکس برخلاف خواست ملت مسأله ای را عنوان کند، خائن به ملت و مملکت‏‎ ‎‏است.‏

ــ     ‏[‏‏دولتهای عرب و دولتهای غربی از شاه حمایت می کنند. این حمایت چه تأثیری دارد؟ و اگر حمایت‏‎ ‎‏سلب بشود چه تأثیری در وضع خواهد داشت؟‏‏]‏

ــ     ‏البته اگر این دولتها دست از حمایت شاه بردارند، رژیم شاه سریعاً سقوط خواهد کرد،‏‎ ‎‏ولی این بدان معنی نیست که اگر از شاه حمایت کنند، پیروز نمی شویم. پیروزی ملت ما‏‎ ‎‏حتمی است، شاه رفتنی است و باید برود... چه دولتهای عربی و غربی از او دفاع بکنند یا‏‎ ‎‏نکنند. ولی توقع ما از برادران عربمان این بود که آنان آگاهی دینی لااقل داشته باشند.‏‎ ‎‏ملتهای عرب با ما هستند و در زمان پیروزی ما، وضع تمامی آنان تغییر خواهد کرد.‏

ــ     ‏[‏‏روابط شما با دولت فرانسه چگونه است؟‏‏]‏

ــ     ‏اخیراً محدودیتها رفع شده است.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 4صفحه 524

  • ـ سلسلۀ قاجار.
  • ـ سلسلۀ پهلوی.