سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره تبلیغات فریبکارانه مطبوعات غرب

سخنرانی

‏زمان: 17 دی 1357 / 8 صفر 1399‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: تبلیغات فریبکارانۀ مطبوعات غرب ـ بیان عالَم ملکوت ـ آثار خیانت شاه‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

شاه باید برود

‏     مسائلی که ملت ایران در این مدت طرح کرده اند یک مسائلی است که هیچ‏‎ ‎‏ابهامی در آن نیست. ما هم از اول همان مسائلی که در نهاد ملت است طرح کردیم؛‏‎ ‎‏هیچ ابهامی در مطالب ما نیست. مطلب ما این نیست که شاه برود بیرون مملکت،‏‎ ‎‏مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت.و اینکه می گوییم شاه برود یعنی سلطنت‏‎ ‎‏نداشته باشد؛ نه برود تفریح!‏‎[1]‎‏ و مطلب دوم این است که رژیم شاهنشاهی یک‏‎ ‎‏رژیمی است که مقبول ملت نیست و از اول هم یک مطلب غلطی بوده. و مطلب‏‎ ‎‏ثالث این است که ما می خواهیم یک حکومت عدل بر قوانین اسلام در ایران‏‎ ‎‏حکمفرما باشد. اینها هیچ کدامش در آن هیچ ابهامی نیست که کسی بخواهد‏‎ ‎‏تأویلش کند، کسی بخواهد بگوید مطلب ملت باز معلوم نیست چه می گوید. ملت‏‎ ‎‏معلوم نیست... اینها! کسی مگر خودش را به کری بزند! والاّ ملت حالا چندین وقت‏‎ ‎‏است، از یک سال بیشتر است که در خیابانها دارد فریاد می زند که ما رژیم شاهنشاهی را‏‎ ‎‏نمی خواهیم، رژیم پهلوی را نمی خواهیم، و ما حکومت اسلامی می خواهیم. این هیچ‏‎ ‎‏ابهامی ندارد.‏

‏     خیال نشود که حالا که شاه رفته یا بنا دارد برود، یک مطلبی حاصل شده است. تا حالا‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 360
‏هیچ مطلبی از آن مطالبی که ما و ملت ایران می خواهیم حاصل نشده است. بله ایشان ـ‏‎ ‎‏آنطوری که از ایشان نقل شده است ـ گفته اند که اگر من بروم، من یک سه ماهی‏‎ ‎‏می خواهم بروم برای اینکه یک مثلاً ناراحتیهایی دارم، سه ماه می خواهم بروم دیگر! و‏‎ ‎‏اگر من بروم، به غرب نفت نخواهد رسید. این برای این است که غرب را بر ضد نهضت‏‎ ‎‏تجهیز کند. و اگر من بروم، بیرق سرخ به بالای پشت بامهای ـ مثلاً ـ ایران، به بالای ایران،‏‎ ‎‏به بالای بلندیهای ایران بیرق سرخ زده می شود! یعنی همه دیگر، از اول تا آخر ایران‏‎ ‎‏دیگر کمونیست می شوند و به شوروی گرایش پیدا می کنند! بعد هم گفتند که اینهایی که‏‎ ‎‏مخالف من هستند یک عدۀ معدودی هستند! چیزی نیستند اینها! و اینها هم من را درک‏‎ ‎‏نکردند! اگر چنانچه من را درک کرده بودند، اینها هم مخالف نبودند! حالا ما این سه تا‏‎ ‎‏مطلبی که ایشان گفتند، خوب باید ببینیم چی هست؛ صحیحْ ایشان می فرمایند یا خیر، باز‏‎ ‎‏هم دست برنداشتند از این تبلیغات شیطنت آمیز.‏

فروش نفت آری، پایگاه امریکایی نه!

‏     اما اینکه می گویند که اگر چنانچه من بروم دیگر برای غرب نفت نیست، اگر مقصود‏‎ ‎‏این است که آنطوری که شما نفت را می دادید به خارج ما نمی دهیم، صحیح است این.‏‎ ‎‏برای اینکه شما نفت ما را دادید به خارج و آنی که از امریکا به خیال خودتان گرفتید و‏‎ ‎‏برای تعمیه‏‎[2]‎‏ گرفتید، یک اسلحه های بسیار پیشرفته ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که در ایران هیچ کارشناسی‏‎ ‎‏ندارد و هیچ کس نمی تواند استعمالش بکند و برای پایگاه درست کردن برای امریکا در‏‎ ‎‏ایران. یعنی هم نفت را بردید هم پایگاه درست کردید! اگر می خواست یک مملکتی در‏‎ ‎‏مملکت دیگری پایگاه درست کند، محتاج به این بود که میلیاردها ـ مثلاً ـ دلار بدهد تا‏‎ ‎‏پایگاه اجازه بدهند درست کند. ایران اجازه داده که پایگاه درست کن در ازای نفتی که ما‏‎ ‎‏به تو می دهیم! نفت را داده اند، اگر در ازایش اسلحه برای ایران هم خریده بودند، خوب‏‎ ‎‏یک غلطی بود اما غلط کمی! اما اسلحه برای ایران نخریدند. اینها همان چیزی که‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 361
‏امریکایی ها می خواستند و آمالشان بود که در مقابل شوروی یک پایگاهی داشته باشند‏‎ ‎‏در ایران، با این صورت درست کردند که پایگاه را درست کردند به اسم اینکه ما پول‏‎ ‎‏نفت می خواهیم بدهیم! خوب دیگر پول نفت دادن که جرمی نیست، ما نفت خریدیم و‏‎ ‎‏پولش را می خواهیم بدهیم؛ منتها حالا مبلغ خیلی زیاد است از باب اینکه ایران‏‎ ‎‏می خواهد یک مملکت پیش افتاده ای باشد! اینکه هجده میلیارد دلار یا 22 میلیارد دلار‏‎ ‎‏پول این اسلحه ای است که شاه خریده است، نه این است که ما می خواهیم پایگاه درست‏‎ ‎‏کنیم. نخیر، این مال خود ایران است! خوب، اینقدر زیاد برای چه؟ ایران که اینقدر لازم‏‎ ‎‏ندارد. این برای این است که ایران هم یکی از ابرقدرتها می خواهد باشد و می خواهد در‏‎ ‎‏مقابل شوروی بایستد؟! در مقابل امریکا بایستد و در دروازۀ تمدن می خواهد وارد‏‎ ‎‏بشود؟! از این جهت است که اینقدر زیاد اسلحه خریده؟ لکن ما که مطلب را می دانیم‏‎ ‎‏اینطور می گوییم که خیر، برای ایران نیست، برای امریکاست! امریکا، هم عوض را گرفته‏‎ ‎‏هم معوَّض را. هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته: پول نفت را به صورت‏‎ ‎‏اسلحه برای پایگاه درست کردن برای خودش.‏

‏     الآن در ایران جاهای زیادی پایگاه امریکایی است. اگر مقصود این است که اینکه‏‎ ‎‏می گوید دیگر غرب نفت ندارد، مقصود این است که این ترتیبی نفت ندارد، اگر غرب از‏‎ ‎‏ما بخواهد که نفت بدهیم به او و عوض آن هم پایگاه در ایران درست بکند یا یک چیزی‏‎ ‎‏که به درد ما نمی خورد در ایران درست کند، یا مضر برای ایران است در ایران درست‏‎ ‎‏کند، ما نفت را اگر به بیابانها ریختیم، اگر آتش زدیم، به آنها نمی دهیم. و اگر مقصود این‏‎ ‎‏است که نفت را نمی دهند، غرب به نفت نمی رسد یعنی اگر بخواهند یک معاملۀ‏‎ ‎‏صحیحی، عقلایی، روی انصافی، روی تبادل نظری بین متعاملیْن،‏‎[3]‎‏ بگوید نفت‏‎ ‎‏نمی دهند، دروغ می گوید. نخیر، ما و ایران هر حکومتی باشد احتیاج دارد به پول برای‏‎ ‎‏اینکه ادارۀ مملکت باید بکند، و عمده اش پول نفت است. نفت را هر مشتری ای که پیدا‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 362
‏بشود که خوب بخرد، به او می دهد پول می گیرد. به امریکا می دهد به جای اینکه ایشان‏‎ ‎‏پایگاه درست کرده است، نه ما پایگاه نمی خواهیم درست کنیم برای امریکا. ما پول‏‎ ‎‏می گیریم برای اینکه این ملت ضعیف را، این ملت بی چیز را نجات بدهیم از این وضعی‏‎ ‎‏که دارد: این زراعتی که از دست داده، این کشاورزی که از دستش رفته است، این صنعت‏‎ ‎‏مونتاژی که برای خاطر مصلحت دیگران درست کرده است.‏

فروش نفت برای زدودن فقر

‏     اگر یک حکومت صحیح پیش بیاید، نفت را می فروشد و پول می گیرد خرج می کند‏‎ ‎‏از برای منافع خود ملت؛ این فقرا را نجات می دهد، این اشخاصی که ضعفا هستند؛‏‎ ‎‏اینهایی که الآن به واسطۀ شکست کشاورزی هجوم آوردند در این سرماهای زمستان به‏‎ ‎‏شهرها و مسکن ندارند، زیر چادرها ـ نه مثل این چادر که حالا اینجا درست کردید شما،‏‎ ‎‏خیر آن چادرهای بیچارگی که آنها درست کرده اند ـ در این سرمای زمستان زیر چادرها‏‎ ‎‏زندگی می کنند. در یک اتاقهای گلی که آنهایی که رفتند می دانند چه خبر است، در آنجا‏‎ ‎‏دارند زندگی می کنند. هیچ ندارند. آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند. در یک‏‎ ‎‏گودالهایی هستند که از این گودالها زنهای بیچاره باید کوزه را بردارند ـ از قراری که‏‎ ‎‏نوشته اند ـ پله های زیادی ـ حالا یادم نیست که صدتا پله نوشته بودند یا یک خرده کمتر‏‎ ‎‏اما زیاد بود ـ از اینها باید بیایند بالا و بروند به آن شیری که وصل کرده اند که آب هست‏‎ ‎‏توی خیابان، از آنجا کوزه شان را آب بکنند باز از این پله ها برگردند بروند به آن محلی که‏‎ ‎‏دارند؛ در این سرمای زمستان و این پله های لغزنده. شما ببینید چه مصیبتی برای این ملت‏‎ ‎‏هست. این مصیبتها را می خواهند رفع بکنند؛ می خواهند مملکت یک مملکتی باشد که‏‎ ‎‏هر جوری هست فقرا به حالشان رسیدگی بشود. پس اینکه می گوید که دیگر نفت در‏‎ ‎‏غرب نمی رود، روی یک فرضْ درست است، روی یک فرضْ دروغ است.‏

ایستادگی ملت ایران در برابر امریکا و شوروی

‏     مطلب دیگری که ایشان گفته اند این است که اگر من بروم بیرق سرخ زده می شود! این‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 363
‏مطلب هم صحیح نیست. این را هم مکرر ما گفته ایم و گفته اند که یک مطلب صحیحی‏‎ ‎‏نیست این مطلب. اگر بنا بود که یک ملتی بود که اگر ایشان می رفت ـ حالا ایشان جلویشان‏‎ ‎‏را گرفته است که بیرق سرخ بالای سرشان زده نشود ـ اگر ایشان برود بیرق سرخ بالای‏‎ ‎‏سرشان می زدند، اگر ملت ما یک همچو ملتی بود، چطور در تمام سرتاسر ایران با مشت‏‎ ‎‏گره کرده مقابل امریکا و شوروی ایستاده و امریکا را شکست داد؟ امریکا از آن اول‏‎ ‎‏گفت که ما شاه را نگه می داریم، نخیر شاه باید باشد. حالا هم می گوید اما حالا یک‏‎ ‎‏قدری یواشتر می گوید! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ پیشتر با طمطراق می گفت که ما خیر، این را نگه‏‎ ‎‏می داریم؛ نخیر باید باشد ایشان؛ ثبات منطقه به واسطۀ اوست، اگر این نباشد ثبات ندارد‏‎ ‎‏منطقه! بعد فهمیدند که اصلاً ایشان که هست ثبات ندارد! برای اینکه الآن شما ملاحظه‏‎ ‎‏می کنید که در ایران این همه اختلافات و این همه هیاهو برای این است که این هست. اگر‏‎ ‎‏این برود، یعنی برود به طوری که سقوط بکند سلطنتش ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏ آن وقت است‏‎ ‎‏که خواهند دید که مملکت ثبات دارد. چرا مملکت ثبات ندارد؟ اگر می گویند که‏‎ ‎‏شوروی مثلاً مستقیماً دخالت می کند در ایران و لشکر سرخ می ریزد ایران را می گیرد،‏‎ ‎‏این دروغ است. برای اینکه همچو کاری نمی تواند بکند از باب اینکه آن طرفش هم یک‏‎ ‎‏قلدری مثل خودش ایستاده است؛ اگر او این کار را بخواهد بکند جنگ می شود.‏

‏     و الآن همۀ ابرقدرتها می دانند که اگر یک جنگ عمومی بشود، تمام بشر از بین‏‎ ‎‏می رود برای اینکه با این اسلحه هایی که الآن هست دیگر اینطور نیست که جنگْ جنگ‏‎ ‎‏منطقه ای باشد، در یک قطری جنگ بکنند در یک قطر دیگری نباشد؛ همۀ منطقه های‏‎ ‎‏دنیا، همۀ بلاد دنیا از بین خواهد رفت. و هیچ عاقلی اقدام به همچو جنگی نخواهد کرد. ما‏‎ ‎‏اگر فرض هم بکنیم که یک لشکر اجنبی وارد بشود به مملکتمان، این هم باز همه تجربه‏‎ ‎‏کردند در تاریخ که اجنبی اگر بیاید ممکن است وارد بشود و زورش غلبه کند بر یک ملتی‏‎ ‎‏لکن نمی تواند بماند در آنجا. وقتی که آمد و وارد شد، هر فردی از آن را این ملت از بین‏‎ ‎‏می برد، تمامش می کند؛ نمی تواند. و اجنبی هم نمی تواند مقابل هر فردی دوتا فرد بیاورد‏‎ ‎‏آنجا برای نگهداری. او می خواهد نفع ببرد، برای نگهداری اش نمی شود اینطوری کند.‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 364
‏بنابراین از این هیچ خوفی نیست که شوروی بی عقلی کند و حمله کند؛ اینها حرف مفت‏‎ ‎‏است که می زنند. این برای این است که امریکا را تحریک کند و حال آنکه امریکا‏‎ ‎‏می داند این حرفها را. او اگر می توانست کاری بکند بدون تحریک می کرد، برای اینکه‏‎ ‎‏تو به نفع او بودی. بنابراین، این حرف ایشان هم که اگر من بروم چه می شود... معلوم‏‎ ‎‏می شود که شوروی از ترس ایشان است که وارد ایران نمی شود! اگر ایشان نباشد دیگر‏‎ ‎‏چه خواهد شد! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ این حرفها را همۀ ما می دانیم که صحیح نیست.‏

ادعای شاه در نداشتن مخالف

‏     و اما مطلب سومش را که می گوید که اینها یک چند نفری هستند، عدۀ معدودی‏‎ ‎‏هستند که با من مخالف هستند. این، دوتا کلام در اینجا گفته است: یکی اینکه مخالفین‏‎ ‎‏ایشان عدۀ معدودی است لکن ملت من را می خواهد، ملت همه، من را می خواهند لکن‏‎ ‎‏یک چند نفر، یک عدۀ کمی هستند! این یک مطلب ایشان است. مطلب دیگر این است‏‎ ‎‏که اینها هم که با من مخالفند من را درک نکرده اند و الاّ مخالف نمی شوند! حالا ما هر دو‏‎ ‎‏مطلب را ببینیم که صحیح هست یا نه. اگر ملت عدۀ معدودی بودند چطور آمدی توبه‏‎ ‎‏کردی! خوب ملت که با شما هستند، همه با شما هستند؛ یک عدۀ معدودی، چند نفری،‏‎ ‎‏خوب این چند نفر را از بین می بردی، دیگر این توبه نداشت! چطور گفتی من در مقابل‏‎ ‎‏ملت ایستاده ام و تعهد می کنم! ملتی که با تو موافق است، معنایش این است که شما‏‎ ‎‏کارهایت به قدری خوب بوده است که همۀ ملت با شما موافق است، این دیگر تعهد‏‎ ‎‏نمی خواهد؛ شما تعهدات را عمل کردی، کار خوب کردی برای مردم! اینکه می گوید که‏‎ ‎‏من تعهد می کنم، من اشتباهاتی کرده بودم و این اشتباهات را دیگر نمی کنم؛ من این‏‎ ‎‏اشتباهات را دیگر تکرار نمی کنم! اگر ملت همراه تو هست و یک عدۀ معدودی‏‎ ‎‏[‏‏مخالف‏‏]‏‏ هستند، خوب بیا بگو که ای ملت بیایید این عدۀ معدود را که آمده اند با من‏‎ ‎‏مخالفت دارند می کنند خودتان از بین ببرید. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همین‏‎ ‎‏کافی بود که شما پشت رادیو بگویید که ای ملت ایران که با من موافقید، ای ملت ایران که‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 365
‏من به شما خدمت کردم و من به شما ـ عرض می کنم که ـ نفع رساندم، شما را می خواهم‏‎ ‎‏برسانم به مرتبۀ تمدن و به «دروازۀ تمدن»! این عدۀ معدودی که آمدند اینها از اشرار‏‎ ‎‏هستند، شما بیایید اینها را از بین ببرید. اگر شما یک همچو چیزی بودید، خوب ملت قیام‏‎ ‎‏می کرد و این عدۀ معدودی که شما می گویید از بین می بردند.‏

سراسر ایران در اعتصاب

‏     خوب حالا ما سؤال می کنیم که این بازارهایی که در ایران بسته شده، برای چی بسته‏‎ ‎‏شده؟ از ایشان سؤال می کنیم؛ برای اینکه مبادا شما از بین بروید بسته شده؟! برای این‏‎ ‎‏است که مخالفت کنند با مخالفین شما، از این جهت بسته شده؟! این تظاهراتی که مردم‏‎ ‎‏می کنند و می گویند «مرگ بر شاه» مرادشان این است که مرگ بر ـ مثلاً ـ یک کس‏‎ ‎‏دیگری، و مرادشان از «شاه» شما نیستید؟! این هیاهویی که در ایران راه افتاده، الآن‏‎ ‎‏اعتصابْ سرتاسر ایران است، این سرتاسر ایران که اعتصاب است، بسیارش هم از‏‎ ‎‏دستگاههای خود دولت است و اعتصاب کرده اند، اینها با شما موافقند و چون موافقند‏‎ ‎‏اعتصاب کرده اند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب کرده اند؟! صحیح است این‏‎ ‎‏حرف شما که عدۀ معدودی هستند؟! خوب سابقاً هم می گفت که یک عده ای هستند که‏‎ ‎‏از آن طرف مرز آمده اند! با شناسنامه های جعلی از آن طرف مرز آمده اند در ایران و‏‎ ‎‏اینطور شلوغیها را می کنند! این معنایش این است که تمام این بازار ایران ـ بازارهای ایران‏‎ ‎‏اشخاصی هستند که از آن طرف مرز آمده اند و عدۀ معدودی هم هستند! تمام ایران الآن‏‎ ‎‏قیام کرده است بر ضد تو، باز هم می گویی که عدۀ معدودی! حالا هم که پایت را‏‎ ‎‏برداشته ای که یک قدری بروی جلوتر، می گویی که عدۀ معدودی هستند اینها؟! همان‏‎ ‎‏حرفهای اول را می زنی؟! این حرف ایشان هم که تمام ... .‏

چهرۀ واقعی شاه

‏     اما اینکه می گوید که این عده من را درک نکرده اند! این از یک جهت صحیح است،‏‎ ‎‏و یک جهاتی هم نه. اما از آن جهت که صحیح است این است که بشر تا در این دنیاست‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 366
‏نمی تواند انسانْ مَلَـکاتش را درک کند برای اینکه ملکات ظاهر نیست الاّ بعضی از آن.‏‎ ‎‏ماها تا در این دنیا هستیم همۀ صورتها صورت انسانی و کارها هم یک کارهایی است که‏‎ ‎‏متعارف؛ لکن وقتی که این ورق برگشت و آن صفحۀ باطن انسان ظاهر شد، ‏یَوْمَ تُبْلَی‎ ‎السَرائِر‎[4]‎‏ آن سرائر‏‎[5]‎‏ آدم، آن ملکاتی که انسان دارد، در یک محیطی که جای ظهور آن‏‎ ‎‏ملکات و سرائر است، و آن محیطْ محیط ملکوت است، محیطِ عالم غیب است، وقتی‏‎ ‎‏وارد شد به آنجا، آن وقت معلوم می شود چی هست. ما الآن نمی توانیم ایشان را‏‎ ‎‏بشناسیم، آن ملکاتی که در باطن این هست. نه او را، هیچ کس را نمی توانیم بشناسیم؛ چه‏‎ ‎‏آنهایی که در طرف خوبی ملکاتِ فاضله دارند و چه آنهایی که در طرف بدی ملکاتِ‏‎ ‎‏غیرفاضله و خبیثه دارند؛ اینها را در این عالم نمی شود. همه دارند توی این محیط راه‏‎ ‎‏می روند و همه دارند ‏یَأکلُونَ و یَمْشُون.‎[6]‎‏ همه در این محیط دارند زندگی می کنند؛ همه مثل‏‎ ‎‏هم دوتا گوش دارند و یک سر دارند و باقی چیزها. در اینجا هیچ کس نمی تواند تمام‏‎ ‎‏حقیقت یک آدم را بشناسد. و از این جهت که ایشان می گوید من را درک نکرده اند،‏‎ ‎‏صحیح می گوید. و ما نمی توانیم شما را و پدر شما را بشناسیم و درک کنیم، برای اینکه‏‎ ‎‏حالا سرائرْ ظاهر نشده است.‏

عالم ملکوت و «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائر»

‏     آنهایی که اهل باطن هستند و مطالبِ زاید بر آن ادراکات صوریۀ ما را می گویند و‏‎ ‎‏از محیط وحی هم مطالبی ادراک کرده اند، آنها اینطور می گویند که ملکاتی که‏‎ ‎‏انسان دارد و در اینجا ظاهر نیست، در آن صفحۀ بعدی، که صفحۀ ظهور سرائر است،‏‎ ‎‏به شکلهای مناسب در می آید؛ یعنی یک آدمی که حالا به صورت انسان هست، ممکن‏‎ ‎‏است که باطن این آدم، ملکات این آدم یک ملکاتی باشد که مثلاً ملکات بسیار بدی‏‎ ‎‏داشته باشد که این یک حیوان درنده است نه یک انسان ـ به حَسَب باطن ذات ـ به حَسَب‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 367
‏باطن ذات یک حیوان درنده است؛ وقتی که از این عالم رفت آن صورت پیدا می شود.‏‎ ‎‏حالا این صورت هست، وقتی که جا را عوض کرد و ظاهر رفت عقب و باطن پیدا شد،‏‎ ‎‏این یک جانور درنده است یعنی صورتش هم جانور درنده می شود. حالا تا ببینیم با این‏‎ ‎‏جانورهای درنده کدام شبیه تر است. آیا پلنگ است این، به صورت پلنگ درمی آید؛ آیا‏‎ ‎‏گرگ است این، به صورت گرگ درمی آید؛ آیا بدتر از اینهاست، به صورت آن بدتر‏‎ ‎‏درمی آید. و ممکن است که چون انسان با سایر حیوانات فرق دارد... حیوانات یک‏‎ ‎‏حدودی دارد درندگی شان، تا یک حدودی. گرگ هم اینطور است. گرگ حمله می کند‏‎ ‎‏یک حیوانی را می گیرد می خورد بعد استراحت می کند؛ دیگر همچو نیست که ـ الاّ‏‎ ‎‏بعضی گرگها ـ همچو نیست که یک همچو مَلَـکه ای داشته باشد که هر جانوری را بدرد؛‏‎ ‎‏محدود است. سایر حیوانات هم در جانب درندگی و سَبُعیت محدود هستند. انسان‏‎ ‎‏محدود نیست؛ یعنی انسان در طرف سعادت و در طرف فضیلت غیر محدود است.‏‎ ‎‏می رسد تا آنجایی که تمام صفاتش الهی می شود؛ یعنی نظر می کند نظرِ الهی؛ دستش را‏‎ ‎‏دراز می کند دست الهی ‏وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکنَ الله رَمی‎[7]‎‏ دست، دست خداست. تو انداختی‏‎ ‎‏(رَمَیْتَ) لکن ما رمیت ـ ان الله رمی. آنهایی که با تو بیعت کردند، ‏اِنَّما یُبایِعوُنَ الله ‎[8]‎‏ انسان در‏‎ ‎‏طرف کمال به آنجا می رسد که «یَدُالله » می شود، «عَیْنُ الله » می شود، «اُذُنُ الله » می شود. در‏‎ ‎‏طرف کمال اینطوری است، غیر محدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم‏‎ ‎‏غیر محدود است: ‏الله ُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النورِ؛ وَالذینَ کفرُوا اَوْلِیاءهُمُ الطاغُوتُ‎ ‎یُخرِجُونَهمْ مِنَ النّورِ اِلی الظُّلَماتِ‎[9]‎‏ «الی الظلمات» ـ همۀ مراتب ظلمت نه «الی ظلمة»؛ همۀ‏‎ ‎‏مراتب ظلمات. در طرف آنجا که «نور» می گوید، برای اینکه نور وحدت دارد و‏‎ ‎‏کاملترین نورْ نور واحد است؛ در این طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اینها از طرف‏
صحیفه امامجلد 5صفحه 368
‏نور طرف ظلمت می روند؛ آنها تمام ظلمتها را پشت سر می گذارند و طرف نور می روند.‏‎ ‎‏تا اینجایش معلوم نیست. تا اینجا نه نورانیت آنها و مقام نورانیت آنها معلوم است، نه‏‎ ‎‏ظلمت اینها و مقام ظلمات اینها معلوم است. وقتی این ورق برگشت و آن طرف صفحه‏‎ ‎‏پیدا شد، آن وقت معلوم می شود. یک نفر آدم می بینید که ده تا مَلَکه داشته باشد به ده‏‎ ‎‏صورت پیدا می شود، یکی است اما هم جهت. حیوانیتِ شهوی او اینقدر غلبه دارد که‏‎ ‎‏یک صورت حیوان شهوی مثل خنزیر؛‏‎[10]‎‏ هم صورت سبعیت او خیلی غلبه دارد ـ‏‎ ‎‏آنطوری که در حیوانات هست مثل پلنگ مثلاً ـ و هم صورت شیطنتش زیاد است،‏‎ ‎‏خدعه و فریبش زیاد است؛ این در آنجا وقتی که صفحه برگشت شیطانِ شیطان است. و‏‎ ‎‏در عین حال که صورت شیطانی دارد، صورت سبعیت هم دارد، آخرْ مرتبۀ سبعیت؛‏‎ ‎‏صورت حیوان شهوی هم دارد، آخر مرتبۀ شهوانیت؛ این به این صورتهای مختلف‏‎ ‎‏درمی آید. از این جهت ماها نه، او را درک نکردیم؛ ما خودمان هیچ کدام خودمان را هم‏‎ ‎‏درک نکردیم؛ دیگران ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم درک نکردیم. به این معنا‏‏[‏‏ست‏‏]‏‏ که درک نکردیم شما‏‎ ‎‏را. آن وقتی که سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آن وقت، هم خودت، خودت را درک‏‎ ‎‏می کنی و هم مردم تو را. و ما هم همان طور هستیم که ما هم خودمان را باز درک نکردیم‏‎ ‎‏که چه هستیم؛ تا ببینیم ملکاتمان چه باشد. و به خدا پناه می بریم از ملکات فاسده ای که در‏‎ ‎‏ماها هست.‏

چهرۀ دنیایی شاه و پدرش

‏     و اما آنکه می گویی که درک نکردید، یعنی به آن معنایی که خودت می فهمی ـ اینکه‏‎ ‎‏من گفتم، خوب اهل فهمش نیستی ـ ما یک مقدار از کارهای شما را درک کردیم، یک‏‎ ‎‏مقدار هم از کارهای پدر شما را درک کردیم. امروز روز 17 دی است. من یادم است،‏‎ ‎‏شاید این آقا‏‎[11]‎‏ هم یادشان باشد؛ هرکس سنش به سن ماهاست یادشان است که 17 دی‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 5صفحه 369
‏چه شرارتی کرد این آدم؛‏‎[12]‎‏ چقدر به این ملت فشار آورد، چه اختناقی ایجاد کرد، چه‏‎ ‎‏محترماتی را هَتْک کرد، چقدر سقط جنین شد در 17 دی و این اطراف 17 دی، چقدر‏‎ ‎‏مأموران این و دژخیمان این به مردم تعدی کردند و به زنها تعدی کردند و زنها را از توی‏‎ ‎‏خانه ها بیرون کشیدند. این مال پدر شما که من نمی توانم شرحش را بدهم. آن کارهایی‏‎ ‎‏که او کرده است نمی شود شرحش را داد. این در آن عالم معلوم می شود، ‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏]‏‏این عالم‏‎ ‎‏نمی توانیم ما بفهمیم؛ نمی توانیم بفهمیم چه جانوری بود. و اما شما کارهایی که کرده اید،‏‎ ‎‏بیایید حساب بکنید ببینید که ما شما را درک نکردیم؟ شما چه کارهایی کرده اید که ملت‏‎ ‎‏نفهمیده آن کارها را؟!‏

جنایات پهلویها قابل شرح و بیان نیست

‏     البته خیلی کارهای زیرپرده دارند اینها! اینقدر از پولهایی که خارج شده است که‏‎ ‎‏صورتهایش را الآن ـ الآن که من آنجا بودم، قبلاً هم داده بودند، الآن هم باز فرستاده‏‎ ‎‏بودند ـ صورت شرکتهایی که با زورْ شرکت درست کردند، صورت پولهایی که در خارج‏‎ ‎‏فرستادند، اینها ـ اینهایی که شما می بینید یک مقداری است که واضح است؛ آن پولهایی‏‎ ‎‏که اینها در سِر بردند و ما اطلاع نداریم، آن خیانتهایی که به ما کردند و ما مطلع نیستیم،‏‎ ‎‏بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاریخ، در تاریخ ثبت و ضبط می شود. بعدها گفته خواهد‏‎ ‎‏شد مقدار خیانتی که ایشان به ملت ما کرده است و جنایاتی که کرده است. آن مقداری که‏‎ ‎‏کرده است. ما نمی دانیم. شما نمی دانید در باطن این حبسها چه گذشته است بر مؤمنین. به‏‎ ‎‏جوانهای ما در این حبسها و کمیته ها چه گذشته. نمی شود؛ اینها قابل شرح نیست، قابل‏‎ ‎‏بیان نیست. یکی دوتایش را می توانند بگویند. پای فلان را اره کردند یا توی روغن‏‎ ‎‏گذاشتند داغ کردند؛ یا یکی را گذاشتند روی یک بخاری برقی و سرخش کردند. اینها‏‎ ‎‏بعض از آنهاست که به ماها رسیده است و به شماها رسیده، آنهایی که به ماها نرسیده اینها‏‎ ‎‏را باید از نصیریها استفسار کرد؛ باید از خود ایشان استفسار کرد که نه، ایشان می فرمایند‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 5صفحه 370
‏که نه، دیگر در حبسها چیزی نیست! ایشان اینطور می فرمایند:اصلاً آن حرفهایی که گفته‏‎ ‎‏می شود که در حبسها زجر هست، اینها نیست دیگر! بله آن چیزهایی که پیشتر بود که‏‎ ‎‏دستش را یک قدری اینطور می کردند، نیست دیگر ـ ایشان این جور می گوید ـ حالا بله‏‎ ‎‏یک قدری چیزهای روانی هست،والاّ خیر،دیگر زجر واینها نیست!اینها راازخودش باید‏‎ ‎‏پرسید. یعنی یک کسی سریرۀ این را بتواند حالا بخواند، بخواند ببیند چی ثبت است در‏‎ ‎‏مغز این. آنهایی که مطلع شده است ـ اطلاع به او می دهند، آنهایی که مطلع شده ـ ثبت‏‎ ‎‏است الآن در مغز او؛ در روح او ثبت است؛ ملائکة الله نوشته اند اینها را. اگر کسی سواد‏‎ ‎‏آن عالِم راداشته باشد، آن وقت می خواندکه چه کارهایی این کرده، چه دستورهایی داده.‏‎ ‎‏و آنهایی که عمل کردند، بعدش اطلاع دادند که ما چه کردیم. می داند اینها را؛ بروز‏‎ ‎‏نمی دهد!‏

آثار خیانت و جنایت شاه

‏     شما خیانتهایی که به این ملت کردید، شما یک ملتی را که در لفظ می گویید که من‏‎ ‎‏می خواهم به دروازۀ تمدن برسانم ـ دروازۀ بزرگ تمدن ـ یک ملتی را نیروی جوانی اش‏‎ ‎‏را هدر دادید، شما بیایید از این جوانهای ما که در خارج هستند و فرستادید در خارج‏‎ ‎‏برای ـ نمی دانم ـ نیروی اتمی و بساط، بیایید بپرسید از اینکه اینها چه می کنند اینجا.‏‎ ‎‏خودشان هستند. حالا می آیند پیش من، که اینها در اینجا چه می کنند. شما جوانهای ما را‏‎ ‎‏نمی گذارید که یک درجه بالا بروند. دانشگاه ما را نگه داشته اید در سطح پایین،‏‎ ‎‏نمی گذارید دانشگاه استقلال پیدا کند؛ نمی گذارید اساتید دانشگاه به کار خودشان ادامه‏‎ ‎‏بدهند. فرهنگ ما را شما عقب افتاده قرار دادید؛ فرهنگ استعماری، یعنی فرهنگ‏‎ ‎‏دستوری. شما این فرهنگ ما، که الآن ما فاقد هستیم، الآن اگر چنانچه ایشان هم بروند و‏‎ ‎‏این حکومت هم از بین برود، یک مملکت آشفتۀ به هم ریختۀ فاسد... اقتصادش از‏‎ ‎‏دست رفته، فرهنگش از بین رفته، نظامش فاسد است. یک همچو مملکتی را به ارث‏‎ ‎‏می گذارند اینها. ما وارث یک مملکت آشفته هستیم. سالهای طولانی لازم است تا به‏‎ ‎‏برکت جوانهای ما، تحصیلکرده های ما، قشرهای بیدار مملکت ما و ملت ما، که در انزوا‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 371
‏هستند یا در حبسها هستند، یک چندین سال ما لازم داریم تا این ایران را برسانیم به آن‏‎ ‎‏حدی که قبل از سی و چند سال پیش از اینکه ایشان سلطنت کرده. چقدر وقت لازم است‏‎ ‎‏تا این کشاورزی را به حال اول برگردانند، چه ‏‏[‏‏قدر‏‏]‏‏ وقت لازم است که این فرهنگ ما‏‎ ‎‏یک فرهنگ بشود، اقتصاد ما یک اقتصاد بشود. شما را درک نکردیم! بله خوب ما‏‎ ‎‏اینطوری از شما درک کردیم؛ اگر شما جور دیگر هستید بفرمایید. پس چرا می گویی‏‎ ‎‏اشتباه کردم! اگر جور دیگر عمل کردید چرا می گویید اشتباه کردم! بگویید من کارم‏‎ ‎‏صحیح بوده است شما اشتباه کردید؛ این چند نفر اشتباه کردند! ملت هم که با من هست،‏‎ ‎‏کارهای من هم که درست بوده، همه اش صحیح بوده، این چند نفری که از آن طرف مرز‏‎ ‎‏آمدند اینجا اینها اشتباه کردند! خوب بود این را بگویید و بروید. چرا اینها را نمی گویید؟‏‎ ‎‏چرا می گویید که اگر من بروم چه خواهد شد و چه خواهد شد و چه خواهد شد، و اینها‏‎ ‎‏مرا ادراک نکردند، چند نفری هستند که اگر اینها ادراک کرده بودند با من موافق بودند!‏‎ ‎‏اگر اینها شما را ادراک کرده بودند، آن وقت می دیدی چطور می شد! حالایی که ادراک‏‎ ‎‏نکرده اند و نکردیم، اینطور با شما مخالفیم. اگر ما باطن ذات شما را ادراک بکنیم، هر‏‎ ‎‏انسانی اگر ادراک بکند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد کرد.‏

‏     حالا هم که راه افتاده است بیرون، از قراری که گفته می شود چند تا ـ به اصطلاح آن‏‎ ‎‏آقا که می گفت ـ «قصاب» را گذاشته برای اینکه مردم را بکشد. خودش می خواهد فرار‏‎ ‎‏کند برود کنار و یک عده ای را گذاشته، گمارده به اینکه باز قتل عام کنند مردم را! باز این‏‎ ‎‏گرفتاری را ما داریم. ما کراراً گفتیم این حکومت تا سلطنت هست حکومتِ باطل است،‏‎ ‎‏برای اینکه مردم رأی دادند به اینکه سلطنتْ سلطنت غیر قانونی است. مردم گفتند‏‎ ‎‏نمی خواهیم سلطنت را. همۀ مردم گفتند. اگر می خواهند، اگر می گویند همه نگفتند، یکی‏‎ ‎‏را پیدا کنند ـ غیر آنهایی که در دستگاه خودت هستند و پول می گیرند ـ بروند بازار، دور‏‎ ‎‏بازار برگردند بگویند آقا شما کدام یکی تان این رژیم را می خواهد، اگر یکی را پیدا‏‎ ‎‏کردی؟! همۀ بازارهای ایران به اختیار شما، همۀ دهقانها به اختیار شما. هر چه رفتید به‏‎ ‎‏دهقانها گفتید که خیر این آخوندها اگر بیایند روی کار شما دیگر کارتان زار است، از شما‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 372
‏گوش نکردند برای اینکه آخوندها کار اینها را زار نمی خواهند بکنند؛ آخوندها‏‎ ‎‏می خواهند اینها را از این نکبت بیرون بیاورند، از اینکه گول خوردند بیچاره ها، از این‏‎ ‎‏نکبت بیرون بیاورند. و من کراراً گفته ام این معنا را که اگر چنانچه اختیار دست ما بیاید‏‎ ‎‏اینطور نیست که ما اینهایی که ده تا دِه، صدتا دِه داشته اند، دِه هایشان را برگردانیم. اینها‏‎ ‎‏حساب دارند، اینها سالهای طولانی حساب باید پس بدهند. اینها می آیند به این‏‎ ‎‏کشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان می روند تبلیغات می کنند که اگر چنانچه چه‏‎ ‎‏بشود، چه بشود. آنها شما را شناخته اند! تا حالا چه کردید برای آنها؟ تا حالا اینها را به‏‎ ‎‏بدبختی انداختید. چرا آمدند اطراف تهران توی این زاغه ها زندگی می کنند؟ ما‏‎ ‎‏می خواهیم اینها را دستشان را از این زاغه ها بگیریم بیرون بیاوریم؛ ما می خواهیم این‏‎ ‎‏انگلی که ایران دارد، که انگلِ غیر است، بسته به غیر است، از این بستگی بیرونش‏‎ ‎‏بیاوریم. ما حرفمان ابهامی ندارد.‏

نیاز به ارتش در حکومت اسلامی

‏     تبلیغاتْ حالا هم می کنند به اینکه اگر یک حکومت اسلامی پیش بیاید چه خواهد‏‎ ‎‏شد، اگر پیش بیاید چه خواهد شد. یا خیر پیش نظامیها می روند تبلیغ می کنند که همۀ نظام‏‎ ‎‏را به هم می زنند! ما نظامْ لازم داریم، چطور همۀ نظام را به هم بزنند؟! چطور ارتش را به‏‎ ‎‏هم می زنند؟! ما چند تا دزدش را کنار می گذاریم، باقی اش را قبول داریم. صاحب منصبها‏‎ ‎‏این را بدانند، ما صاحب منصب پاک را قبول داریم، نجسها بروند؛ آنهایی که مال ملت را‏‎ ‎‏خورده اند، آنهایی که در بانکهای خارجی مال ملت را انباشته اند، اینها بروند سراغ‏‎ ‎‏کارشان. بروند، نه اینکه یعنی گم شوند، نه اینکه بروند یعنی پا شوند بردارند و بروند؛ باید‏‎ ‎‏ازشان گرفت اینها را. من اگر دستم می رسید نمی گذاشتم این مردکه برود. باید بایستد‏‎ ‎‏حساب پس بدهد. داری کجا می روی؟ پولها را برداشتید رفتید.‏

‏     ما ارتش لازم داریم، احترام به ارتش می گذاریم. ما طبقۀ جوان ارتش را،‏‎ ‎‏صاحب منصبان جوان ارتش را برایشان احترام قائل هستیم. در طبقۀ بالاتر هم اگر چنانچه‏‎ ‎‏یک صاحب منصب یا چند صاحب منصب صحیح پیدا شد، آنها هم محترم هستند. ما‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 373
‏آنهایی که دزدی کردند با آنها مخالفیم. در قشرهای دولتی، ما به همۀ قشرهای دولتی‏‎ ‎‏احترام قائل هستیم؛ اگر در بین آنها یکی دو تا پیدا شد که فاسدند، فاسدها باید بروند،‏‎ ‎‏تصفیه باید بشود؛ و الاّ مملکت نظام لازم دارد، مملکت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم‏‎ ‎‏دارد، همۀ اینها را لازم دارد، اما نه اینطوری که حالا دارند درست می کنند.‏

غیرقانونی بودن مبانی رژیم شاه

‏     الآن ما با این دولت‏‎[13]‎‏ مخالفیم برای اینکه این دولتْ غیرقانونی است چون شاه‏‎ ‎‏معرفی کرده است و غیر قانونی است؛ و مجلسین معرفی کرده اند یا می کنند، و هر‏‎ ‎‏دوتایشان غیرقانونی هستند. مجلسْ مجلسِ ملت نیست؛ مجلسْ مجلس شاه است یا‏‎ ‎‏مجلس امریکاست. ما این دولت را دولت خائن می دانیم، برای اینکه خیانت، بالاترْ‏‎ ‎‏خیانت این است که مجلس را فاسد بداند و مع ذلک از او رأی اعتماد بگیرد! این خیانت‏‎ ‎‏به ملت است. رأی اعتمادْ ایشان می گیرد از کسی که ملت هیچ اطلاع ندارد از وکالت اینها‏‎ ‎‏ـ این را دیگر هیچ کس نمی تواند انکار کند ـ و امر به تشکیل کابینه را از کسی می گیرد که‏‎ ‎‏ملت یک سال است داد می زند که مرگ بر این آدم و دارد با قلدری با مردم رفتار می کند.‏‎ ‎‏یک همچو دولتی دولت باطل است. و هرکس و هر مقامْ ادنی موافقتی با این دولت‏‎ ‎‏بکند، خائن است بر ملت ما و به حَسَب حکم الهی هم فاسق؛ و کارِ حرام کرده، هر کس‏‎ ‎‏می خواهد باشد. و شما آقایانی که در خارج هستید این مطلب را باید برسانید به همه جا‏‎ ‎‏که ما ملت ایران همه این را دارند می گویند، من نمی گویم این را؛ شما هم جزء ملت‏‎ ‎‏هستید، شما هم همۀ این معنا را قبول دارید که ما یک همچو حکومت تحمیلی که شاه‏‎ ‎‏آورده، و این هم می خواهد شاه را نگه دارد و تصریح می کند که شاه باید برگردد به‏‎ ‎‏ایران، یک همچو حکومت خائن به ملت ماست و باید برود ‏‏[‏‏حضار: صحیح است‏‏]‏‏. ‏

‏ان شاءالله همه موفق باشید ... .‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 5صفحه 374

  • ـ اطلاعیۀ رسمی اعلام می کرد که شاه برای معالجه و استراحت به خارج از کشور می رود.
  • ـ پنهان کردن، پوشانیدن حقیقت امری.
  • ـ طرفین معامله.
  • ـ سورۀ طارق، آیۀ 9: «روزی که رازهای درون آشکار شود».
  • ـ جمع سریره؛ راز درون، نهانی.
  • ـ سورۀ فرقان، آیه 20: «می خورند و راه می روند».
  • ـ سورۀ انفال، آیۀ: 17.
  • ـ سورۀ فتح، آیۀ 10: «در حقیقت با خدا بیعت کردند».
  • ـ سورۀ بقره، آیۀ 257: «خداوند ولیّ کسانی است که ایمان آوردند، آنان را از تاریکیها خارج و به سوی نور هدایت می کند؛ و کسانی که کفر ورزیدند اولیای آنها طاغوتها هستند که آنان را از نور خارج و به سوی تاریکیها می برند».
  • ـ خوک.
  • ـ اشاره به یکی از حضار.
  • ـ رضاخان.
  • ـ دولت بختیار.