سخنرانی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره رمز پیروزی انقلاب

سخنرانی

‏زمان: 1 بهمن 1357 / 22 صفر 1399‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: رمز پیروزی انقلاب، حفظ اتحاد و یکپارچگی و قیام برای خدا ‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

وحدت کلمۀ ملت منشأ قدرت و پیروزی

‏          من قبل از اینکه چند کلمه با آقایان صحبت کنم، باید از عموم این جوانها و‏‎ ‎‏برادران و خواهرانی که در خارج کشور هستند و در این مدت که من موجب زحمت آنها‏‎ ‎‏شدم، هم تشکر کنم و هم عذر بخواهم. من از خدای تعالی سلامت همۀ شما را و عزت و‏‎ ‎‏سعادت همه را خواهانم، و امیدوارم که در ایران یک محیط صحیحی که تحقق پیدا کند،‏‎ ‎‏شما همه برگردید و به ملت خودتان و به کشور خودتان خدمت کنید.‏

‏شما دیدید که در اثر وحدت کلمه در جامعۀ ایرانی یک قدرتی که خودش را ابرقدرت‏‎ ‎‏حساب می خواست بکند و دنبال او ابرقدرتها بودند، همۀ ابرقدرتها از او تأیید کردند‏‎ ‎‏بلکه مع الأسف دوَل اسلامی هم ـ قاطبتاً تقریباً ـ با او همراهی کردند، دیدید که با وحدت‏‎ ‎‏کلمۀ ملت، تمام کنگره های قصرش فرو ریخت یکی بعد از دیگری. آن حزب‏‎ ‎‏«رستاخیز»ی که آنقدر برای آن مدیحه سرایی کردند، هم خود او و هم عمال خبیث او‏‎ ‎‏آنقدر دربارۀ آن مبالغه ها کردند، مدحها خواندند. و خود ایشان گفت که اگر کسی داخل‏‎ ‎‏این حزب نشود او را ما تذکره اش را می دهیم و می گوییم برود بیرون، آنقدر پافشاری‏‎ ‎‏راجع به این حزب کرد لکن ملت ایرانْ مقابل حزب و مقابل حزب ساز و مقابل تانک و‏‎ ‎‏توپ و مسلسل ایستاد و مجبور کرد این آدم دیکتاتور را به آنکه از حزبش صرف نظر‏‎ ‎‏بکند و حزب را کَاَنْ لَمْ یَکُنْ فرض کند. و آن خیانتی که کرده بود راجع به تغییر تاریخ‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 503
‏اسلام، باشرفترین تاریخها، سازنده ترین تاریخها، آن تاریخی که انسانها را ـ مستضعفین‏‎ ‎‏را بیدار کرد و تمام قلدرهایی که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همۀ‏‎ ‎‏ابعاد، هم ابعاد معنوی و هم ابعاد مادی ساخت، و این شخص می خواست این شرافت را‏‎ ‎‏از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهی را به جای‏‎ ‎‏آن بگذارد، و دیدید که به واسطۀ همت مردم ایران همۀ قشرها قیام کردند، و این مطلب‏‎ ‎‏را هم ملزم شد که از دست بدهد. و دیدید که به واسطۀ اتفاق کلمه ای که شما ایرانی ها‏‎ ‎‏داشتید این آدم با آن همه مداحیهایی که خودش از خودش می کرد و دیگران از او و آن‏‎ ‎‏همه حرفها که دربارۀ او مدیحه سراها می گفتند، ملزم شد که بیاید در مقابل ملت و توبه‏‎ ‎‏کند و عذر بخواهد؛ برای اینکه مردم را فریب بدهد البته، لکن ملزم شد به اینکه عذر‏‎ ‎‏بخواهد. و دیدید که اتفاق کلمۀ شما ملت ایران موجب شد که تمام ابرقدرتها عقب زدند؛‏‎ ‎‏و اول که از او حمایتها کردند، هر کدام حرفها زدند: دخالت نظامی می کنیم، تجزیه‏‎ ‎‏می شود ایران، از این حرفهایِ ـ شعرهایی که همیشه می خوانند خواندند، و شما دیدید که‏‎ ‎‏با اینکه همۀ ابرقدرتها دنبال سر او بودند و می خواستند از او حمایت کنند، ملزم شد که از‏‎ ‎‏ایران بیرون برود و حالا هم بیرون ایران است؛ و مع الأسف فرار کرد از چنگ مسلمین و‏‎ ‎‏از چنگ جوانهای ما ولیکن یک آتیۀ نزدیکی او را به ایران خواهند خواست ـ ان شاءالله ‏‎ ‎‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏ و او ذخایری که از ملت ما برده است و در این آخر هم حمل کردند به‏‎ ‎‏خارج از ایران، این ذخایر را و آن مالهایی که از ایران برد ان شاءالله از او گرفته خواهد شد‏‎ ‎‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏ و به سزای اعمالی که کرده است و ظلمهایی که کرده است ان شاءالله ‏‎ ‎‏می رسد. ‏

قتل عامها، غارتها، زندانها

‏     گرچه قبلاً هم عرض کردم که ما قدرت این را، یعنی اصلاً از بشر همچو قدرتی ساقط‏‎ ‎‏است که بتواند سزای اعمال اینطور جنایتکارها را بدهد؛ آنقدری که در قدرت انسان‏‎ ‎‏است همین مقدار است که اگر یک نفر یکی را کشت، به جای او او را بکشند اما اگر یک‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 504
‏کسی یک ملتی را به این وضعی که الآن ملاحظه می کنید کشاند، قتل عامها کرد، حبسهای‏‎ ‎‏طولانی، جوانهای ما را در حبس برد و به پیری به ما برگرداند، در بین اینهایی که در حبس‏‎ ‎‏بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضی دستها که با من مصافحه می کردند آن وقت دست‏‎ ‎‏یک پهلوان بود و حالا که مصافحه می کند دست یک آدم عادی شده. آن زجرها و‏‎ ‎‏ناراحتیهایی که به جوانهای ما، به روشنفکرهای ما، به علمای ما، به دانشگاهیهای ما، به‏‎ ‎‏بازرگانهای ما، آن زجرها و تبعیدها و آنقدر زحماتی که به اینها دادند و اینها متحمل‏‎ ‎‏شدند، ما نمی توانیم جبران کنیم. یک جان بیشتر ندارد؛ شما همه تان هم جمع بشوید‏‎ ‎‏همان یک جان را از او می گیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است،‏‎ ‎‏حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمی که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت‏‎ ‎‏ماست بگیرید، این نمی شود جبران. شما فرض بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست‏‎ ‎‏و پای او را ببرید و چشمهایش را درآورید، از این کارها هم بکنید ـ فرض کنید ـ باز هم‏‎ ‎‏جبران نمی شود. این دلیلِ بر این است که یک عالَم دیگری هست که جبران اینطور‏‎ ‎‏چیزها در آنجا می شود. برای هر کشتنی، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن‏‎ ‎‏است. برای زجرهایی که به جوانهای ما داده، زجرهای طولانی و تا ابد ممکن است باشد.‏‎ ‎‏نمی شود آقا که یک کسی بیاید و سی و چند سال به این مردم آن جور حکومت جائرانه‏‎ ‎‏بکند و مأمورینش در همۀ اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالِم و غیر عالِم ما‏‎ ‎‏آنطور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلاً، اگر دست ما هم برسد نتوانیم‏‎ ‎‏جبران بکنیم. نمی شود که خدای تبارک و تعالی یک همچو کاری را اجازه بدهد که یک‏‎ ‎‏نفر آدم این کارها را بکند و بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین‏‎ ‎‏باشد که مالش را بگیرند. در بین جوانهای ما اشخاصی بودند که در جوانی رفتند و پانزده‏‎ ‎‏سال عمرشان را هدر داده این. او می توانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد،‏‎ ‎‏هدایتها بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند، روشنگریها‏‎ ‎‏بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادی را از مرگ نجات بدهد ـ تمام این قشرهایی که از‏‎ ‎‏ما اینها در زندان کردند، اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگی اشان را، بیشتر‏
صحیفه امامجلد 5صفحه 505
‏زندگی اشان را از دست دادند؛ یعنی یک زندگی توی محبسی که هیچ کاری نمی تواند‏‎ ‎‏بکند، از همۀ کارها او را باز داشتند؛ اینها جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمدرضا‏‎ ‎‏درست می شود؟ جبران می شود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم تقریباً‏‎ ‎‏اواخر عمرش هست؛ یک کسی که تمام این جنایات را کرده، حالا می شود که من و شما‏‎ ‎‏بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او بگیریم و مثلاً اگر دست ما برسد ـ دست ما که به‏‎ ‎‏همۀ ذخایر او نخواهد رسید، جاهای خیلی امانی آنها را برده اما یعنی امین برای او و برای‏‎ ‎‏ملتهای خودشان و خائن برای ما، آن جواهراتی که پدرش برد نمی دانیم الآن در خزینۀ‏‎ ‎‏کدام، انگلستان بردند آن وقت، این جواهری هم که، جواهراتی هم که ایشان حمل کرده‏‎ ‎‏است که گفته اند که حمل کردند چمدانهای پر جواهر این ملت را حمل کردند و بردند،‏‎ ‎‏علاوه بر این پولهای بسیار گزافی که صورتها را حالا یک مقداری از آن را فاش کردند ـ‏‎ ‎‏شما فرض کنید که بتوانید که همۀ اینها را هم از او بگیرید لکن می توانید شما این هدری‏‎ ‎‏که داده است این نیروی ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههای ما را به‏‎ ‎‏یک صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد. کاش هدر بود، نیروهای انسانی ما‏‎ ‎‏را منقلب کرد به یک نیروهای غیرانسانی. این سینماهایی که در زمان ایشان مشغول‏‎ ‎‏فعالیت بودند، آن مراکز فحشایی که اینها درست کردند، مراکز فحشایی که موجود کردند‏‎ ‎‏برای اینکه جوانهای ما را بکِشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل حیاتی خودشان، از‏‎ ‎‏مسائل زندگی بخش خودشان، این مراکز اسباب این شد که این نیروی انسانی که باید در‏‎ ‎‏خدمت کشور ما باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروی غیرانسانی.‏‎ ‎‏چطور ما می توانیم جبران کنیم این جنایات را؟ جنایاتْ قابل جبران به دست بشر نیست.‏‎ ‎‏این به دست ماورای این عالَم جبران می شود؛ و بدانید که جبران می شود ‏‏[‏‏ان شاءالله ‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏. این قرآن است که هر کس هر ذره کاری که بکند می بیند او را. آنجا یک همچو‏‎ ‎‏عالَمی است. ‏فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ . وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرةٍ شَرّاً یَرَه؛‎[1]‎‏ خودش را می بیند. آیه‏‎ ‎
صحیفه امامجلد 5صفحه 506
‏اینطور می فرماید و مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو مناسبی‏‎ ‎‏منعکس است و در آنجا خودش را می بیند. و اینها جبران خواهد شد و شما دلتان محکم‏‎ ‎‏باشد که اگر دستتان هم نرسد به او، که برسد هم نمی توانید جبران کنید، اما این جنایات‏‎ ‎‏جبران خواهد شد در آنجا.‏

رژیم سلطنتی، خلاف قوانین عقلیۀ

‏     اینها همه تا اینجا که رسیده است، که باز نصفۀ راه یا کمتر از راه را پیمودیم، اتفاق‏‎ ‎‏کلمه، اجتماع یک امت بر یک امر، این اجتماع امت بر یک امر موجب این شد که این‏‎ ‎‏کنگره هایی که تا ـ به قول خودشان ـ عرش کشیده شده بود اینها یکی یکی ریختند،‏‎ ‎‏وارفتند، مثل یخی که آب بشود. لکن باز ما راهْ زیاد داریم؛ این اولش است. مقصد ما تنها‏‎ ‎‏رفتن او نیست، این یکی از مطالب است؛ ما رژیم سلطنتی را اصلاً غلط می دانیم، از اول‏‎ ‎‏این غلط بوده، خلاف قوانین انسانی بوده؛ رژیم سلطنتی از اول خلاف قوانین عقلیۀ‏‎ ‎‏انسان است. یک کسی حالا در مجلس به او رأی بدهند، یا خیر فرض بفرمایید‏‎ ‎‏ـ صحیحش را من می گویم، باطلش که مال ایران آن باطلش است، من وجه باطلش را من‏‎ ‎‏نمی گویم، من وجه صحیحش را می گویم ـ شما فرض کنید که یک مجلس مؤسسان ملی‏‎ ‎‏ـ صددرصد ملی ـ تأسیس بشود و این یک کسی را با اعقابش به حکومت بنشانند،‏‎ ‎‏خودش و سلسلۀ بعد؛ ما به این مجلس مؤسسان که از جانب ملت است و به این ملت،‏‎ ‎‏می گوییم بسیار خوب شما زمانی که خودتان تشریف داشتید حق داشتید که سرنوشت‏‎ ‎‏خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مایی که دویست سال بعد از شما به این دنیا‏‎ ‎‏می آمده ایم به چه مناسبت شما تعیین کردید آقای پدربزرگ؟! شما با چه قانون، با چه‏‎ ‎‏حق، سرنوشت ماهایی که در این زمان هستیم تعیین می کنید؟ شما حق دارید که ... این‏‎ ‎‏حرفی است ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ همۀ عقول با آن موافقند منتها اینقدر تعمیه‏‎[2]‎‏ می کنند بین مردم و‏‎ ‎‏تبلیغات سوء می کنند که مردم باور می کنند؛ گاهی وقتها اینقدر شور است که خان هم‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 507
‏می فهمد! یک مملکتی که می گویید قانون این است، عقل این است، حقوق بشر این‏‎ ‎‏است که سرنوشت هر آدمی به دست خودش باشد، هر ملتی سرنوشتش به دست خودش‏‎ ‎‏باشد، این صحیح؛ ملت ایران حالا سرنوشتش باید به دست خودش باشد؛ الآن اگر‏‎ ‎‏بخواهد یک کسی را تعیین کند برای وکالت، تعیین کند برای ریاست جمهور، حق دارد‏‎ ‎‏که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنید اجتماع کردیم و یک نفر را رئیس جمهور‏‎ ‎‏کردیم و اجتماع کردیم هر ناحیه یک وکیل درست کرد، این صحیح، حالا اگر ما همه مان‏‎ ‎‏مجتمع شدیم که یک مجلس مؤسسان درست کردیم، مجلس مؤسسان از ناحیۀ ما همه‏‎ ‎‏صحیح؛ او حق دارد ـ این مجلس مؤسسان ـ که سرنوشت این ملتی که الآن هست، موجود‏‎ ‎‏هست تعیین کند؛ آنی که الآن نیست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ایران است‏‎ ‎‏نه چیز دیگری، هیچ چیز نیست حالا، ملتی نیست این؛ گروه هایی که در صد سال دیگر‏‎ ‎‏در اعقاب شماها می آیند، آنها ملت ایران الآن نیستند، آنها الآن هیچند، من نمی توانم‏‎ ‎‏سرنوشت آنها را تعیین کنم. آخر ما چه حقی داریم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم؟‏‎ ‎‏آنها دیگرانند. به مجرد اینکه ما همه در ایران هستیم، به مجرد اینکه ما همه مسلمان‏‎ ‎‏هستیم نمی توانیم ما سرنوشت یک جمعیتی که الآن موجود نیستند بعدها ملزم باشند آن‏‎ ‎‏اعقاب ما به اینکه این آقا را به «اعلیحضرتی» بشناسند! آخر به چه مناسبت تو همچو‏‎ ‎‏کاری می کنی؟ به من و شما چه ربط دارد این؟ پس سلطنت اصلاً، اصلاً قضیۀ سلطنت‏‎ ‎‏یک مطلب خلاف عقلی است، خلاف شعور انسانی است. این در صورتی که یک‏‎ ‎‏مؤسسان صحیح صددرصد ملی باشد، این است که برای اعقابْ هیچ اثری نباید داشته‏‎ ‎‏باشد. اما اگر ما رجوع کنیم به تاریخ ـ و ما که شاهد خود قضیه بودیم، شما جوانها آن وقت‏‎ ‎‏نبودید ـ ما شاهد قضیه بودیم که قضیه چه جور بود و چه جور تحقق پیدا کرد، با سرنیزه‏‎ ‎‏مجلس درست کردند! با سرنیزه رأی درست کردند! مگر کسی جرأت می کرد رأی‏‎ ‎‏ندهد؛ جرأت می کرد نفس بکشد. درست کردند و البته یک عده ای هم آن وقت از جان‏‎ ‎‏گذشتند مخالفت کردند لکن مابقی همه سرنیزه بالای سرشان بود، یا تطمیع. زیاد به آنها‏‎ ‎‏چیز دادند. یا سرنیزه بود.یک مجلسی سرنیزه ای درست کردند و باآن مجلس ِ سرنیزه ای‏
صحیفه امامجلد 5صفحه 508
‏به ما تحمیل کردند یک همچو موجوداتی را. اگر هم صحیح بود، غلط بود. اگر صحیح‏‎ ‎‏بود نسبت به آن کسی که در آن زمان بود صحیح؛ اما نسبت به کسی که در آن زمان نبود،‏‎ ‎‏ماهایی که شماهایی که در آن وقت نبودید، رفراندم آن وقت و ـ نمی دانم ـ مجلس‏‎ ‎‏مؤسسانِ آن وقت هیچ دخالت نمی تواند داشته باشد در سرنوشت شما.‏

دستور شاه برای کودتا و کشتار

‏     ما یک قدم جلو رفتیم؛ آن اینکه این شخص را از مملکتمان بیرون کردیم. او‏‎ ‎‏می خواست که ماها را بیرون کند یعنی هر کس وارد در حزب رستاخیز نشده است باید از‏‎ ‎‏این مملکت بیرون برود، شما بحمدالله با هم متحد شدید و اتفاق کلمۀ شما این شد که آن‏‎ ‎‏کاری که او می خواست سر شما بیاورد سر او درآورید؛ بیرونش کردید! بعدها هم کسی‏‎ ‎‏نمی تواند او را بیاورد. اگر می توانستند نگهش می داشتند ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏؛ نگه داشتن‏‎ ‎‏آسانتر از بیرون رفتن و برگشتن است. البته آنها الآن به فکر هستند؛ گفته می شود که در‏‎ ‎‏طیاره که داشته می رفته این خبیث امر می کرده است به اینکه کودتا کنید ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏؛‏‎ ‎‏طیاره در هوا بوده و باز از هوای نَفْسش دست برنداشته ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ از آنجا ـ اینطور‏‎ ‎‏گفته می شود ـ امر کرده که کودتا. و کودتایی که او می گوید دیگر اینطور این حرفها‏‎ ‎‏نیست: بکشید و بزنید! از او اطاعت نکردند. در همین چند روز هم می گویند در یکی از‏‎ ‎‏پادگانها ـ الآن هم، امروز هم برای من باز این را نوشته بودند ـ دستور داده بودند به اینکه‏‎ ‎‏باید ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ شهر همدان کودتا کنید و بمباران کنید و بساط درست کنید. گوش ندادند و‏‎ ‎‏اعتصاب غذا کردند و گوش ندادند، و الآن هم آن پادگان دربست مال ملت است.‏

فداکاری با مبادی معنوی

‏     اینها برای چی بود؟ برای دو مطلب: یک مطلبْ این اتفاق کلمه ای که در ایران پیدا‏‎ ‎‏شد؛ یک مطلب دیگر ـ آن پشتوانه ای که عبارت از حق و حقیقت ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏، خدا بود.‏‎ ‎‏برای خدا و اسلام داد زدید گفتید ما اسلام را می خواهیم، آزادی می خواهیم، استقلال‏‎ ‎‏می خواهیم. حکومت اسلام ـ حکومت اسلامی همان آزادی و استقلالی را به شما‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 509
‏می دهد، منتها شما تشریح کردید مطلب را، و الاّ حکومت اسلامی یعنی آزادی، یعنی‏‎ ‎‏استقلال. این پشتوانه داشتن اجتماع شما به ارادۀ الله تعالی موجب پیروزی شما تا‏‎ ‎‏اینجاست.و اگر این دو جهت محفوظ بماند تا قیامتان بحق باشد ـ ‏اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَن تَقُومُوا‎ ‎لله ِ‎[3]‎‏ ـ برای خدا قیام کنید نه برای شهوات نفسانیه؛ اگر انسان برای شهوات نفسانیه قیام‏‎ ‎‏بکند و برای خدا نباشد، این به جایی نمی رسد کارش؛ این بالاخره فَشَلْ می شود؛ چیزی‏‎ ‎‏که برای خدا نیست دوام نمی تواند داشته باشد. کوشش کنید که قیام شما، این نهضتی که‏‎ ‎‏دارید، نهضت الهی باشد؛ لله باشد. من نمی توانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته‏‎ ‎‏باشد و برای مردم کوشش کند. من اصلاً باورم نمی آید. آنهایی که مبادی معنوی دارند،‏‎ ‎‏آنهایی که خدا قائلند، آنهایی که جزا قائلند، آنهایی که عطا قائلند، اینها تعقل دارد که‏‎ ‎‏یک کسی خودش را، جان خودش را بدهد یک جان بالاتر بگیرد؛ همه چیزش را بدهد‏‎ ‎‏و از خدا زیادتر، آنقدری که هیچ چشمی نمی تواند ببیند و هیچ گوشی نمی تواند بشنود‏‎ ‎‏بگیرد. این یک امری است معقول که ما عبا بدهیم صدتا عبا بگیریم. یک جانی که توی‏‎ ‎‏این کالبدْ محبوس است بدهیم آزاد بشویم، یک جانی که الهی است، آزاد است، محیط‏‎ ‎‏است، همه چیز است، اراده اش فعال است، می گوید بشو می شود، هر چیز و هر چه‏‎ ‎‏بخواهد می شود، یک همچو چیزی بگیرد. این معقول است که انسان در اینجا فداکاری‏‎ ‎‏کند جان بدهد؛ اما آن کسی که این مبادی را ندارد، یا بسیار احمق است یا دروغ است‏‎ ‎‏مطلب. من می گویم دروغ است مطلب؛ تعمیه است. اینکه من برای مردم، برای توده‏‎ ‎‏دارم زحمت می کشم، از او می پرسم خوب، حالا خودت را کشتند چه؟ تو همچو آدمی‏‎ ‎‏هستی که برای توده؟ انسان هر چه می خواهد برای خودش می خواهد. انسانی که برای‏‎ ‎‏خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه ممکن است پیدا بشود، نه یک فوج. تا مبادی‏‎ ‎‏روحی و الهی در کار نباشد، نمی شود که دوام داشته باشد. و لهذا خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏می فرماید من یک موعظه به شما می کنم، در تمام موعظه هایی که همه می کنند می فرماید‏
صحیفه امامجلد 5صفحه 510
‏که من فقط یک موعظه به شما می کنم: «موعظه کن» خدای تبارک و تعالی است، آنکه‏‎ ‎‏این موعظه را رسانده رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است، آن کتابی که توی آن‏‎ ‎‏این موعظه ثبت شده است قرآن، این اسنادش؛ می فرماید من یک، فقط یک موعظه‏‎ ‎‏می کنم و آن این است که برای خدا قیام کنید، برای خدا قیام کنید. هم قیام کنید، هم‏‎ ‎‏قیامتان برای خدا باشد. اگر بخواهید قیام شما یک قیامِ مُثْمِر باشد، نتیجه داشته باشد‏‎ ‎‏قیامتان، منتهی به تفکیک و تجزیه و امثال ذلک نشود، تمام وجهۀ همت شما یک نقطه‏‎ ‎‏باشد و آن هم یک نقطۀ ماورای عالم طبیعت؛ یک نقطۀ غیرمتناهی در همه چیز؛ همه‏‎ ‎‏توجه به او داشته باشید. اگر یک همچو مطلبی شد، آن وقت قیام شما و نهضت شما یک‏‎ ‎‏نهضت اسلامی سالم، دوام دار. آنطور نیست که ... برای اینکه پشتوانه اش دائم است؛‏‎ ‎‏چیزی که پشتوانه اش دائم است، دائم است.‏

تأکید بر موعظۀ خداوند

‏     من این موعظۀ خدای تبارک و تعالی به لسان قرآن را دارم به شما می رسانم. این‏‎ ‎‏موعظه به ما می فهماند به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشیم؛ وجهۀ ما یک چیز باشد:‏‎ ‎‏«الله »، ‏اَنْ تَقُومُوا لله‏، قیام لله . دیگر نمی تواند که یک کسی یک طرف برود، یک کسی یک‏‎ ‎‏طرف دیگر. اگر دیدید که در یک قیامی دسته دسته و حزب شد و حزبْ حزب و جبهه‏‎ ‎‏جبهه شد، بدانید خدا در کار نیست. اگر همه با هم متوجه به یک نقطه ‏‏[‏‏باشند‏‏]‏‏ ... دعوت‏‎ ‎‏به وحدت کلمه است، به وحدت عقیده است. وحدت عقیده وحدت کلمه می آورد،‏‎ ‎‏وحدت عمل می آورد. ‏اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَة‏؛ یک موعظه فقط، فقط یک موعظه. توی این‏‎ ‎‏موعظه همه چیز هست. شما این یک موعظه را گوش کنید، عمل کنید، همه چیز شما در‏‎ ‎‏این یک موعظه هست. موعظۀ خداست، آن هم فقط یک موعظه. همۀ چیزهایی که شما‏‎ ‎‏تصور بکنید توی این یک کلمه ‏‏[‏‏هست‏‏]‏‏. اینکه قرآن معجزه است برای این چیزهاست‏‎ ‎‏که سه تا چهار تا کلمه تمام حیثیات بشر را اداره می کند. ‏اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لله ِِ مَثْنی و‎ ‎فُرادی‏. قیام اگر قیامِ لله ِ شد، همه چیز متمرکز می شود در همان الوهیت. و این قیام شما چون‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 511
‏یک بویی از الوهیت می داد، تا اینجا رسیده است که قدرتهای بشری را زیر پا گذاشت‏‎ ‎‏یعنی مشت غلبه کرد بر تانک، مشت غلبه کرد بر توپ؛ توپها و تانکهایی که در ایران‏‎ ‎‏آورده بودند و متمرکز کرده بودند. و اینها، مشتهای جوانها و پیرها و زنهای ما در مقابلش‏‎ ‎‏ایستاد و گفت که دیگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ برای اینکه لله ِ است. مگر با خدا می شود‏‎ ‎‏معارضه کرد؟ مگر مقابله می شود با خدا کرد؟ این کارْ خدایی است، لله ِ است، برای‏‎ ‎‏خداست. همۀ این دعویهایی که اینها داشتند پیچید و کنار گذاشت.‏

اصلاح ویرانیها و خرابیها

‏     اما حالا باز اول کار است. شما خیال نکنید ما رسیدیم به مطلب، و برویم بخوابیم سر‏‎ ‎‏جایمان. خیر قیامِ لله ، الآن اول کار است. به حَسَب آن چیزی که اهل معرفت می گویند،‏‎ ‎‏منزل اول است یقظه‏‎[4]‎‏؛ ما خیلی راه داریم الآن. آقا ما وارث یک مملکت هستیم که همه‏‎ ‎‏چیزش را این مرد به باد فنا داد، همه چیزش را. شما روی هر مطلبی که دست بگذارید،‏‎ ‎‏روی هر مظهری از مظاهر تمدن که دست بگذارید، این به باد داده است. به باد داد و‏‎ ‎‏فریاد زد که من «تمدن بزرگ» آوردم! دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا‏‎ ‎‏داد، نفت ما را همه اش را تقریباً ـ می گوید بیست سال دیگر مانده ـ نمی دانم ـ چند سال‏‎ ‎‏دیگر! اینطور که شما می دهید بله. همه چیز ما را به باد ‏‏[‏‏داد‏‏]‏‏. جوانهای ما را فانی کرد، به‏‎ ‎‏باد فنا داد. از همۀ شناعتها ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ جنایتها بالاتر، از دست دادن نیروی انسانی است؛ انسان‏‎ ‎‏است که می تواند کار بکند و ارزش دارد والاّ آب و خاک و اینها ارزش ندارد، انسان‏‎ ‎‏ارزش دارد. این انسانیت را سلب کرد از ایران؛ جوانها و نیروهای جوانهای ما را اصل به‏‎ ‎‏باد فنا داد. این جوانهایی که الآن در آلمان آمدند برای نیروی اتمی، از آنها شما بپرسید ـ‏‎ ‎‏خوب آمدند به من گفتند ـ شما هم از آنها بپرسید، خودشان هم می دانند می گویند ما را‏‎ ‎‏پایین نگه داشتند، نمی گذارند و هیچ اثر هم ندارد کار ما؛ کاری بی اثر! و نگه داشتن‏‎ ‎‏نیرویی که استعداد دارد ترقی بکند، در یک حدی خفه اش می کنند نگهش می دارند.‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 512
‏همه چیز این مملکت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشویم و این تتمه و لاشه را هم‏‎ ‎‏بیرون بریزیم، باز ده ـ بیست سال لازم است که همۀ اقشار ملت فعالیت کنند تا بتوانند این‏‎ ‎‏نقیصه ها را رفع بکنند. شما بخواهید زراعت ما را برگردانید به حالی که قبل از این‏‎ ‎‏اِفساداتِ ارضیه‏‎[5]‎‏ بود، بخواهید به آن حال برگردانید، ده ـ بیست سال زحمت لازم دارد.‏‎ ‎‏همۀ مردم باید دست به هم بدهند، باید زارعین و دهقانها و اینها ـ کشاورزها مشغول کار‏‎ ‎‏بشوند، دیگران کمک کنند به آنها. تنها با یک قشر، با یک دولت نمی شود.‏

حکومت مطلوب

‏     ما امروز می خواهیم همۀ ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت‏‎ ‎‏کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبی ای باشد که مردم از آن بترسند نگاهش‏‎ ‎‏کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسی را می خواهیم که ـ البته نمی شود این ـ اینکه‏‎ ‎‏من می گویم می خواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت‏‎ ‎‏امیر ـ سلام الله علیه ـ که زمان سلطنتش، استغفرالله که سلطنت می گویم، امارت، امارت‏‎ ‎‏شرعیه اش، خلافتش که اینقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ـ نمی دانم ـ‏‎ ‎‏ایران و همۀ اینها را داشت، آن وقت بعد پا می شد خودش راه می افتاد در خانۀ این زن‏‎ ‎‏رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانۀ یک زنی رفته ـ به حَسَب آنطوری که تاریخ نقل‏‎ ‎‏می کند و آقایان نقل می کنند ـ رفته و دلجویی کرده به بچه ها ... بعد کاری می کند که این‏‎ ‎‏بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمی کنند، یک آدم ماورای‏‎ ‎‏طبیعت این کار را می تواند بکند؛ یک صدایی در می آورد که این بچه بخندد! می گوید‏‎ ‎‏می خواستم اینها، اول که من رفتم گریه می کردند، می خواستم با خنده بیرون بیایم. ما‏‎ ‎‏یک همچو آدمی می خواهیم نه یک کسی که از سایه اش بترسیم. ما یک حاکمی‏‎ ‎‏می خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با‏‎ ‎‏او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیری می خواهیم که وقتی‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 513
‏یهودی آمده ادعا کرده، قاضی می فرستد سراغ امیر که بیا، می آید می نشیند در مجلس‏‎ ‎‏قضا، همین قاضی که خودش نصب کرده، در مجلس قضا می نشیند؛ قضاوت می نشیند،‏‎ ‎‏طرح دعوا می شود و رأی برخلاف حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ می دهد.‏‎[6]‎‏ آن هم تنفیذ‏‎ ‎‏می کند که اوقاتش هم تلخ نمی شود. شما می توانید که این همه چیزی که از بنیاد پهلوی‏‎ ‎‏برده، حکومتها می توانند ادعا کنند؟ حالا هم حتی می توانند بیاورند این مردکه را بیاورند‏‎ ‎‏اینجا که آقا بنیاد پهلوی را بیا حسابش را پس بده؟ پانزده میلیون دلار فلان، ده میلیون‏‎ ‎‏دلار فلان، پنج میلیون دلار فلان، سی میلیون دلار فلان؛ همه از اجزا و بستگان و پسر و‏‎ ‎‏دختر!‏

‏     ما یک حکومت عادل می خواهیم. عادل یعنی دزد نباشد لااقل! نمی خواهیم اقتدا به‏‎ ‎‏حاکممان بکنیم ـ باید هم اینطور باشد ـ ما می خواهیم اینطور باشد که این مال ملت را‏‎ ‎‏ندزدد، برندارد برود.‏

غارتگران و خارج کنندگان ارز

‏     خوب، شما مطالعه کنید این صورتی که مال یکی دو ماه است ـ خوب مطالعه هم‏‎ ‎‏کرده اید لابد ـ این صورتی که مال یکی دو ماه است، چقدر اینها ـ ببیند اینها تویشان،‏‎ ‎‏یک نفر آدم متدین پیدا می شود؟ این آخوندهای مفتخور ـ به اصطلاح اینها ـ تویِ این‏‎ ‎‏[‏‏لیست‏‏]‏‏ توی این قائمه ها‏‎[7]‎‏ یک آخوند را پیدا می کنید؟ یک ملاّ را پیدا می کنید؟ اینها‏‎ ‎‏تبلیغات است، «آخوند مفتخور» تبلیغات اینهاست برای اینکه می خواهند آخوند را‏‎ ‎‏زمین بزنند. آنکه می تواند تودهنی بزند آخوند است، آنی که با منبر و محرابش جلو توپ‏‎ ‎‏و تانک می ایستد آخوند است. اینها می خواهند این قوه را از شما بگیرند؛ اسلام هم که‏‎ ‎‏می خواهند بگیرند؛ قرآن هم که می خواهند بگیرند ـ همه را می خواهند بگیرند شما‏‎ ‎‏بشوید یک افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده: نه خدا داشته باشید و نه امام داشته‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 514
‏باشید و نه قرآن داشته باشید و نه موعظه چی داشته باشید و نه منبری داشته باشید و نه‏‎ ‎‏محرابی و نه آخوند؛ هیچی. پس چه بکنند؟ پس همین کارهایی که تا حالا کردند ادامه‏‎ ‎‏بدهند؛ همین کارهایی که تا حالا کردند. تبلیغات کردند زمان آن مرد خدانشناس.‏‎[8]‎‏ چه‏‎ ‎‏تبلیغاتی بر ضد روحانیت کردند که روحانیت را دیگر توی اتومبیلها راه نمی دادند. مردکه‏‎ ‎‏می گفت که، گفته بود که من دو طایفه را سوار اتومبیل نمی کنم، قرار با خدا گذاشتم: یکی‏‎ ‎‏آخوند، یکی فاحشه! اینطور درست کرده بودند. چرا؟ برای اینکه از آخوند‏‎ ‎‏می ترسیدند. یک آخوند توی مجلس بود پدرش را درمی آورد، یک «مدرس» بود.‏‎ ‎‏یک مدرس توی مجلس بود مکرر شکست داد او را؛ ایشان را گرفتند کشتند.‏

وحدت کلمه 

‏     وحدت کلمه، ‏لله ِ‏ بودن، این پیروزی را به شما داده تا حالا. این وحدت کلمه را‏‎ ‎‏حفظش کنید. این حزب بازی را کنار بگذارید، این جبهه بازی را کنار بگذارید، این‏‎ ‎‏آخوند و دانشگاهی را کنار بگذارید؛ خدا می داند ضرر به شما می زند، ضربه می زند به‏‎ ‎‏شماها هر کدام. در خارجْ آدم می آید می بیند که جبهه های مختلف است. آن به آن‏‎ ‎‏می گوید و به او می گوید، او چه می کند او چه می کند. کنار بگذارید آقا. اگر چنانچه‏‎ ‎‏مسلمانید مسلمانی اقتضای این می کند که کنار بگذارید؛ اگر ملی هستید ملی بودن‏‎ ‎‏اقتضای این کار را می کند؛ اگر عاقلید عقلْ اقتضای این را می کند. اینها را دیگران درست‏‎ ‎‏کردند به اعتقاد من. دیگران درست کردند که ما را متفرق از هم بکنند. کنار بگذارید این‏‎ ‎‏مسائل را، با هم بشوید: ‏یَدالله مَعَ الجَماعَة.‎[9]‎‏ همه با هم بشوید. تا اینجا آوردید تا آخر ببرید.‏‎ ‎‏آخر یعنی آن وقتی که دست اجانب از مملکت شما کوتاه بشود؛ مملکت بشود مال‏‎ ‎‏خودتان، خودتان اداره اش بکنید، خودتان هر چه دارید دلتان خواست بفروشید. نفت را‏‎ ‎‏خواستید بفروشید، خواستید نفروشید. البته می خواهیم بفروشیم اما نه آن فروشی که این‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 515
‏مرد کرد که هم نفت را داد هم پایگاه درست کرد. به جای نفت پایگاه برای آنها درست‏‎ ‎‏کرد. اینطور البته نمی شود؛ ادامه ندارد این.‏

از دست دادن اتحاد، عامل شکست  

‏     اتفاق کلمه داشته باشید که اگر این پایگاه اتفاق کلمه را از شما گرفتند بدانید که‏‎ ‎‏شکست می خورید. اگر این جمعیتهای توی ایران که همه داد می کنند آزادی، همه داد‏‎ ‎‏می کنند خدا، اگر این تفرقه در آن پیدا شد و یک قشری در آن پیدا شد که یک شعار‏‎ ‎‏دیگری غیر الهی داد و لله نبود، بدانید که شکست شان می دهند. آنها درست می کنند این‏‎ ‎‏مطالب را. الآن وقتی است که اینها شکست خورده اند، دیگر هر چه دستشان می رسد‏‎ ‎‏درست می کنند. یک گروه درست می کنند به اسم کذا و یک گروه درست می کنند به اسم‏‎ ‎‏کذا، برای اینکه تعمیه کنند و این ملت روحیه اش از دست برود. من عرض می کنم که‏‎ ‎‏محکم باشید، روحیه تان را نگه دارید. وقتی ابرقدرتها نتوانستند غلط بکنند، این چهارتا‏‎ ‎‏بچه نمی توانند کاری بکنند. محکم باشید سر جای خودتان. قدرت ملت یک قدرتی‏‎ ‎‏است که هیچ قدرتی با او نمی تواند مقابله کند. شما دیدید و دارید می بینید آنی که همۀ‏‎ ‎‏قدرتها دنبالش بود شما بیرونش کردید. ما تا آن جایی که دست همۀ اجانب، چه اجانب‏‎ ‎‏چپ و چه اجانب راست، دست اینها در مملکت ما یک چیزی دارد، ما نهضتمان ادامه‏‎ ‎‏دارد و تا جان داریم فریاد می کنیم ‏‏[‏‏حضار: صحیح است‏‏]‏‏. این تفرقه و این اختلاف کلمه‏‎ ‎‏را دست از آن بردارند آقایان. و من، هم از شماها و هم از قشرهایی که در ایران هستند‏‎ ‎‏این تقاضا را دارم، ملتمسانه این تقاضا را از همه تان دارم که همۀ شما دنبال یک مطلب‏‎ ‎‏بروید که بخواهید مملکت خودتان را از چنگ دیگران آزاد کنید. من دارم سینه می زنم‏‎ ‎‏برای امریکا، من دارم سینه می زنم برای روسیه، من دارم سینه می زنم برای چین‏‎ ‎‏ـ همه اش غلط است. بدتر از بدتر از همند! برای خودت چرا سینه نمی زنی بدبخت؟‏‎ ‎‏مملکت برای خودش ... مملکت از من است، من باید به یکی دیگر بخواهم تحویل‏‎ ‎‏بدهم؟! و باز هم ملی هستم؟! باز هم توده ای هستم؟! توده ای آن است که برای ملت‏

صحیفه امامجلد 5صفحه 516
‏خودش باشد نه برای چین و ـ نمی دانم ـ دیگران باشد. دست بردارید از اختلافات. همه‏‎ ‎‏زیر پرچم اسلام بیایید. اگر بخواهید که همه قدرتها را کنار بگذارید و خودتان باشید،‏‎ ‎‏خودتان با یک اخلاق فاضله، یک مملکت نمونه ای که اخلاقش فاضله باشد، یک‏‎ ‎‏مملکت نمونه ای که ظلم به دیگران نکند، طمع به مال دیگران نداشته باشد، ظلم هم‏‎ ‎‏تحمل نکند، مالش هم به دیگران ندهد، برنامۀ ما این است که نه ظلم بکنیم، نه ظلم‏‎ ‎‏بشنویم. نه می خواهیم به مردم تحمیل کنیم، نه تحمل می کنیم تحمیل دیگران را. همه با‏‎ ‎‏هم باشید و لله ِ باشد. قصدهایتان را خالص بکنید لله ِ، و صفوفتان را فشرده تر بکنید؛ و من‏‎ ‎‏امیدوارم که خداوند به شماها نصرت بدهد، و نصرت می دهد ان شاءالله . ‏‏[‏‏ان شاءالله ‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏. ‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 5صفحه 517

  • ـ سورۀ زلزال، آیۀ  7 و 8.
  • ـ کور کردن، در اینجا منظور نادیده گرفتن حقایق.
  • ـ بخشی از آیۀ 46 سورۀ سبأ.
  • ـ بیداری. منازل السائرین، خواجه عبداللّه انصاری، شرح تلمسانی، ص 53.
  • ـ «اصلاحات ارضی» را امام ـ به طنز ـ در اینجا چنین نام داده اند.
  • ـ کنزالعمال، ج 4، ص 6.
  • ـ مراد، ستونهای عمودی اسامی و ارقامی است که کارکنان بانک مرکزی منتشر ساختند.
  • ـ رضا خان.
  • ـ حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316.