سخنرانی

سخنرانی در مدرسه علوی (لزوم ادامه مبارزه تا سقوط رژیم)

سخنرانی

‏زمان: 13 بهمن 1357 / 4 ربیع الاول 1399‏

‏مکان: تهران، مدرسه علوی‏

‏موضوع: مفاسد سلطنت غیرقانونی شاه و وجوب ادامۀ مبارزه تا سقوط رژیم‏

‏حضار: روحانیون‏

‎ ‎‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏جنایات بزرگ شاه‏

‏     بنده در این مدت که از ایران خارج بودم دعاگوی همۀ آقایان بودم، و حالا هم که‏‎ ‎‏برگشتم به خدمت آقایان برای خدمتگزاری، خدمت به روحانیت، خدمت به آقایان علما‏‎ ‎‏و فضلا، خدمت به جامعۀ ایرانی، حالا می بینم که رفقایی که ما داشتیم با ریش سیاه اینجا‏‎ ‎‏گذاشتیم با ریش سفید تحویل می گیریم. ما اشخاصی در زندان داشتیم که وقتی که از‏‎ ‎‏پیش ما رفتند در زندان، سالم بودند، قوی بودند؛ وقتی که از زندان بیرون آمدند، آنهایی‏‎ ‎‏که زنده مانده اند و از زندان بیرون آمده اند ضعیف شده اند، پیرمرد شده اند، مریض‏‎ ‎‏شده اند. این نیروهای انسانی که از دست ما رفته است، این از همۀ چیزها بالاتر بود.‏‎ ‎‏جنایاتی که سلسلۀ پهلوی در جامعۀ ما کرد، شاید هیچ جنایتی بالاتر از این جنایت نبود که‏‎ ‎‏نیروهای فعالۀ انسانی ما را، یا از بین بردند یا فعالیت آنها را خنثی کردند برای مدتهای‏‎ ‎‏زیاد. آنهایی که باید به این امت خدمت کنند، مثل علمای اعلام و اشخاص روشنفکر،‏‎ ‎‏اینها را در زندان بردند. ده سال، پانزده سال، پنج سال در زندان اینها را بردند. صرفِ نظر‏‎ ‎‏از آن زجرهایی که به اینها کردند، آن خلافِ انسانیتهایی که با این اولیای خدا کردند، این‏‎ ‎‏نیرو را هدر دادند؛ یعنی نیرویی که باید در جامعه فعال باشد. اگر مدرس است، عده ای را‏‎ ‎‏تربیت بکند؛ اگر محصل است، خودش تربیت بشود؛ اگر فعالیتهای سیاسی دارد، فعالیت‏‎ ‎‏سیاسی بکند؛ فعالیتهای مذهبی دارد، فعالیتهای مذهبی بکند ـ تمام اینها را اینها به هدر‏‎ ‎‏دادند.‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 24
‏مسئلۀ توبۀ شاه‏

‏     گاهی گفته می شود، گفته می شد، به اینکه خوب شاه می آید توبه می کند و توبه هم‏‎ ‎‏کرد؛ خوب دیگر چه می گویید؟ خدا که توبه را قبول می کند، شماها چه می گویید دیگر؟!‏‎ ‎‏این را من کراراً عرض کردم که اولاً توبه شرایطی دارد که تا آن شرایط تحقق پیدا نکند،‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی قبول نمی کند. آنچه بی شرطْ خدای تبارک و تعالی قبول می کند‏‎ ‎‏آن چیزهایی است که مربوط به حقوق الله است: کسی نماز نخوانده، کسی روزه نگرفته،‏‎ ‎‏کسی حج نرفته است، اینها چیزهایی است که اگر توبه بکند، شرطی ندارد، توبه اش را‏‎ ‎‏قبول می کند. و اما حقوق ناس ـ حقوق ناس را، توبه اش را تا این حق رد نشود قبول‏‎ ‎‏نمی کند. شما بفرمایید که حالا این شخص که آمده توبه کرده ـ فرضاً عرض می کنم ـ این‏‎ ‎‏راضی است به اینکه بیاید اموالی را که از مردم برده پس بدهد و کارهایی که از قبیل‏‎ ‎‏چپاول هست، اینها را جبران بکند؟ فرضاً که یک همچو کاری بکند و او مالی داشته باشد‏‎ ‎‏تا بتواند جبران کند ـ مال ملت را که نمی شود به خود ملت داد برای جبران مالهایی که اینها‏‎ ‎‏دارند! همه اش مال ملت است؛ مال خودشان نیست. برداشتند و فرار کردند و در بانکهای‏‎ ‎‏خارجه انبار کردند.‏

‏جنایات جبران ناپذیر شاه‏

‏     و اگر ما دستمان رسید محاکمه اش می کنیم ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ توانستیم که بیاوریم او را به اینجا و‏‎ ‎‏محاکمه بکنیم یعنی تحویل ما دادند، محاکمه اش می کنیم ـ محاکمۀ حضوری؛ و اگر‏‎ ‎‏تحویل ندادند او را، ما محاکمۀ غیابی می کنیم، و او را محکوم می کنیم و آن مقداری که‏‎ ‎‏در ایران دارد از او می گیریم؛ آنی که در بانکها دارد اعلام می کنیم که این محکوم است و‏‎ ‎‏مال ملت است، حق ندارد بانک به محمدرضا بدهد چیزی را که از مردم خورده است.‏‎ ‎‏حالا ما فرض می کنیم که خیر، ایشان اموال شخصی دارد و آن اموال شخصی را به ارث از‏‎ ‎‏پدرش ـ فرض کنید ـ رسیده به او و آن اموال شخصی را می دهد و جبران می کند، خوب‏‎ ‎‏این ده سال حبسی که کرده و این قدرت انسانی را تلف کرده کی جبران می کند؟ کی‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 25
‏می تواند جبران کند این ده سال حبس، پنج سال حبس این علما، این دانشمندان، این‏‎ ‎‏رجال سیاسی که اینها را به هدر داده است؟ یعنی در یک محفظه ای نگه داشته اینها را تا‏‎ ‎‏قوایشان هدر رفته؛ فعالیتهایشان هدر رفته. اینها دیگر جبران نمی خواهد! اگر یک کسی‏‎ ‎‏را هدر دادند همۀ زندگی اش را، اینها را جبران کی می کند؟ این همه جراحت که بر‏‎ ‎‏اشخاص، بر قلوب مؤمنین، بر قلوب پیرزنها، پیرمردها، جوانها وارد کرده است، اینها را‏‎ ‎‏کی جبران می کند؟ یک نفر آدم یک شخص را اگر کشت، این قصاصش به این است که‏‎ ‎‏این یک نفر را در مقابل او بکشند؛ اگر یک نفر آدم هزاران آدم را کشت، حالا ما چطور‏‎ ‎‏آن را جبران بکنیم؟ اینکه هزاران نفر از بهترین اولاد این وطن را، بهترین اولاد این‏‎ ‎‏اسلام را در این حبسها کشته ـ پاهایشان را اره کردند! ما اطلاع از داخل زندان نداریم،‏‎ ‎‏یک مقدار کمی را اطلاع داریم؛ آن چیزی که در زندان می گذرد و می گذشته است بر‏‎ ‎‏مردم، ما اطلاع نداریم. ما فقط می بینیم که یک نفر از علما را پایش را اره کردند؛ بعضِ‏‎ ‎‏اشخاص را توی تاوه گذاشتند و بو دادند؛ یعنی برق را متصل کردند به این سطح این‏‎ ‎‏شیء و این را خواباندندش روی آنجا، این را بو دادند ـ حالا ما فرض کنیم که یک جان‏‎ ‎‏دارد این و ما یک جان را در مقابل یک جان گرفتیم، باقی اش چه؟‏

‏تز «شاه سلطنت کند نه حکومت»‏

‏     ما چطور از یک آدمی توبه قبول بکنیم، و بگوییم که این سلطان باشد و حکومت‏‎ ‎‏نکند! همان سلطنت بکند! آخر ما جواب این پیرزنی که چهارتا از اولادش رفته، دیشب‏‎ ‎‏سرسفره خودش و شوهرش و چهارتا اولاد بوده، امشب خودش ‏‏[‏‏هست‏‏]‏‏ و شوهرش،‏‎ ‎‏جواب این را ما چه بدهیم؟ بگوییم حالا ایشان «اعلیحضرت» باشند و آن بالاها بنشینند،‏‎ ‎‏و مراسم عید هم علمای درباری بروند سراغش و ـ عرض می کنم که ـ این نظامیها و این‏‎ ‎‏تمام اشخاصی که در این مراسم می رفتند بروند و او را به «اعلیحضرت» بشناسند و ـ‏‎ ‎‏عرض می کنم که ـ در مملکت هم‏ یَأْکلُ وَ یَمْشی!‎[1]‎‏ هر کاری دلش می خواهد بکند! ما فرض‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 26
‏می گیریم که این آدم توبه اش از روی حقیقت است ... و الاّ شما و ما همه می دانیم که این‏‎ ‎‏[‏‏توبه‏‏]‏‏ بیش از اینکه یک نیرنگی هست، نیست چیز دیگری. این نیرنگ برای این بود که‏‎ ‎‏ما را بازی بدهد و ما راضی بشویم به اینکه این آقا سلطان باشد و حکومت نکند تا این‏‎ ‎‏انقلاب بخوابد! انقلاب که خوابید، شمشیرش را بکشد پای همۀ شما را قطع بکند؛ یعنی‏‎ ‎‏نه عالِم دینی دیگر بگذارد، نه رجل سیاسی، نه دانشگاهی بگذارد، نه مدرسۀ فیضیه ای.‏‎ ‎‏این نقشه است؛ نقشه بوده. حالا هم که الآن ما مبتلا به یک نقشۀ دیگری هستیم.‏

‏نیرنگهای رنگارنگ‏

‏     شما از اول دیدید چند جور اینها حقه بازی کردند. خدعه می خواستند بکنند. یکی‏‎ ‎‏آمد مقابل مردم: ای علما، ای مراجع عظام، ای علمای اعلام، ای چه! ای چه! ما یک‏‎ ‎‏کارهایی کردیم و اشتباهاتی کردیم و حالا از این اشتباه برگشتیم! همین علمای اعلام و‏‎ ‎‏مراجع عظامی که در آنجا می گوید که اینها مثل «حیوان نجس» می مانند، از ایشان احتراز‏‎ ‎‏کنید!‏‎[2]‎‏ همین علمای اعلامی که این آقا می گوید که «اینها مثل کرمهایی می مانند که توی‏‎ ‎‏نجاست می لولند»‏‎[3]‎‏ آن روز منطقش آن بود! حالایی که دُمش را گرفتند و گیر افتاده،‏‎ ‎‏حالا روباه بازی در آورده «علمای اعلام و مراجع عظام» می گوید! این جز خدعه چیزی‏‎ ‎‏هست؟ همین آدمی که در همان حال «علمای اعلام و مراجع عظام» می گوید و در مقابل‏‎ ‎‏مردم و ملت می ایستد و ‏‏[‏‏اظهار پشیمانی‏‏]‏‏ می کند، همین آدم دولت نظامی می گذارد در‏‎ ‎‏همان روز! این ‏‏[‏‏شخص‏‏]‏‏ ما را مثل اینکه خیلی نادان می داند! یا خودش احمق است که‏‎ ‎‏خیال می کند همه مثل خودش می مانند! در همان روز! همان روز و شبی که این دستش‏‎ ‎‏توبه نامه گرفته، آن دستش سرنیزه گرفته و مردم را با سرنیزه می کوبد! این توبه است؟! این‏‎ ‎‏حالا توبه کرده؟! ما از او قبول کنیم که آقا حالا دیگر توبه کردند و ـ عرض می کنم ـ عابد و‏‎ ‎‏مسلمان شده اند؟!‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 27
‏     حالا هم بعد از اینکه این آدم این حرف را زد و قبلش هم همین طور حکومت آشتی‏‎ ‎‏درست کرد ـ «دولت آشتی» ـ دولت آشتی او همان بود که اینقدر جمعیت و جوانهای ما‏‎ ‎‏را به خون و خاک کشیدند ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ این «آشتی» آنها، حالا هم یکی دیگر را آوردند توی کار.‏‎ ‎‏نه او آورده، امریکاست آقا! همۀ بدبختی ما از این امریکا و شوروی و انگلستان است.‏‎ ‎‏حالا هم یکی دیگر را روی کار آوردند‏‎[4]‎‏ که با حربۀ «ملیت»، با حربۀ «آزادیخواهی»،‏‎ ‎‏همان «آزادیخواهی» که خود آن مردک گفت «آزادزنان و آزادمردان»، همان «آزادی»‏‎ ‎‏را می خواهند بدهند! همان آزادی که می گفت من آزادی دادم به ملت؛ در صورتی که‏‎ ‎‏پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانک بود.‏

‏موهبت الهی به ستمگر و خیانتکار؟!‏

‏     آقا دولتی که منشعب می شود، منشأش عبارت از یک شاهی است که مخلوع است،‏‎ ‎‏یک شاهی است که خائن است، یک شاهی است که پسر رضا شاه است که مجلس‏‎ ‎‏مؤسسانِ سرنیزه ایِ فرمایشی درست کرد ـ این را که ما یادمان هست دیگر ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ مجلس‏‎ ‎‏مؤسسانی که درست کرد، با سرنیزه مجلس مؤسسان را درست کرد ـ وقتی با سرنیزه‏‎ ‎‏مجلس مؤسسان درست می شود، این مجلسِ مؤسسانْ قانونی است؟‏

‏     این یک دلیل بر اینکه این مرد سلطنتش قانونی نیست. و اما دلیل دیگرش بر اینکه‏‎ ‎‏قانونی نیست این است که به حسَب قانون اساسی، سلطنت یک «موهبتی است الهی»‏‎ ‎‏ـ حرف مفتی است که حالا من نقل می کنم، حرف مزخرفی است ـ یک موهبتی است‏‎ ‎‏الهی که ملت می دهند به شخص «اعلیحضرت». اگر «موهبت الهی» است، ملت می دهد‏‎ ‎‏یعنی چه؟! چطور ممکن است که یک موهبت الهی به یک ظالم خدا موهبت بکند؟!‏‎ ‎‏چطور امکان دارد که خدا یک کسی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که فوجها از مسلمانها را از بین برده، این همه‏‎ ‎‏خیانت به اسلام و مسلمین کرده، خدای تبارک و تعالی او را تأییدش کند؟! «موهبت» به‏‎ ‎‏او بکند؟! عنایت به او داشته باشد؟!‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 28
‏     از این هم که شما صرفِ نظر بکنید، ‏‏[‏‏و باور کنید که سلطنت‏‏]‏‏ موهبتی است ‏‎ ‎‏الهی، ملت داده است به یک کسی؛ این ملت است که دارید می بینید می گوید نه، تمام‏‎ ‎‏شد! این ملت اول که نداده بود، خوب حالا می گوییم داد. از اول که ملت اصلاً اینها را‏‎ ‎‏نمی خواستند؛ رضا شاه با زور سرنیزه آمد و با زور سرنیزه مجلس مؤسسان درست کرد و‏‎ ‎‏با زور سرنیزه مجلس درست می کرد. کی مجلس مجلسِ ما بود؟ همین مردک‏‎[5]‎‏ گفت که‏‎ ‎‏این مجلسهایی که درست کردند اینها، از سفارتخانه ها می آوردند و لیستش را می دادند!‏‎ ‎‏منتها حالا دیگر نه، اینطور نیست! حالا دیگر مملکت خیلی قدرتمند شده! دیگر اینطور‏‎ ‎‏هم نیست! خودش را مسخره می کند. این مجلسی که ما الآن داریم ـ مجلس «شورا» و‏‎ ‎‏مجلس «سنا» ـ یکی از این وکلا بیایند ادعا کنند که من وکیل ملتم تا ما دستشان را بگیریم‏‎ ‎‏ببریم توی آن ملتی که این وکیلش است، از ملت بپرسیم که آقا این وکیل شماست؟ اینها‏‎ ‎‏را نمی شناسند ملت! این وکیل محمدرضا خان است! محمدرضا خان هم سفارت به او‏‎ ‎‏گفته اینها را تعیین کن. یک همچو مجلسی که شاهش، او که رسمیت ندارد، مجلسش،‏‎ ‎‏اینکه رسمیت ندارد، دولتش دیگر چه می شود؟! دولتی که از شاه غیررسمی و از مجلسِ‏‎ ‎‏غیررسمی می آید! همین مجلسی است که خود این آقا‏‎[6]‎‏ تا چند روز پیش از این، که به‏‎ ‎‏وزارت نرسیده بود و به صدارت نرسیده بود، می گفت غیرقانونی است این، از «حزب‏‎ ‎‏رستاخیز» است و غیرقانونی است، چرا بگوییم حالا قانونی شده؟!‏

‏مجازات دولتِ غیرقانونی‏

‏     اگر آدمی در رأس دولتی واقع بشود به غیرِ قانون، این مجازات دارد. اگر وکیلی بدون‏‎ ‎‏اینکه مردم او را تعیین کرده باشند در مجلس برود و رأی بدهد و رَتْق و فَتْق امور را‏‎ ‎‏بخواهد کند، این مجازات دارد؛ اینها باید مجازات بشوند. همۀ بساط ایران اینطوری‏‎ ‎‏بوده، آنطوری هستش. حالا، حالا هم که خود آن مردک رفته، یک حشاشه ای مانده‏‎ ‎‏اینجا، باز همین حرفها و همین مزخرفات را می زنند. حالا دیگر می خواهند ما را بازی‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 29
‏بدهند به اینکه نه، ما هر چه ملت بگوید قبول داریم و هر چه که ملت بگوید ما ردش‏‎ ‎‏نمی کنیم، و ما هم تابع ملت هستیم و آزادی! اگر شما تابع ملتید، این ملت؛ این ملت ایران.‏‎ ‎‏این ملت ایران که سر تا پای ملت ایران ... غیر این ده ـ بیست تا یا پنجاه تا یا صد تا‏‎ ‎‏چماق به دستی که شما پول به او می دهید، یعنی اینهایی که پول باید بدهند به او،‏‎ ‎‏می دهند و می اندازندشان به جان مردم. یا زن و بچۀ مثلاً آن کارمندی که تحت نظر آنها‏‎ ‎‏هست می آید و شعار می دهد، آن شعار مفتضح که خودشان هم خجالت می کشیدند!‏‎[7]‎‎ ‎‏آن یک شعار بود، این هم یک شعار. این سرنیزه آورده اینها را؟! اینها ملت نیستند؟! این‏‎ ‎‏شعارهایی که الآن همه دارند می گویند که «مرگ بر این سلطنت»، همه دارند می گویند‏‎ ‎‏مرگ بر فلان مرد،‏‎[8]‎‏ اینها ملت ایران نیستند؟ اینها هم باز از آن طرف مرزها با شناسنامۀ‏‎ ‎‏اشتباهی وارد شده اند؟! این آقایان همه با شناسنامۀ اشتباهی وارد شده اند؟! اینهمه مردم‏‎ ‎‏که توی اینجا هستند و هر روز هستند با شناسنامۀ ‏‏[‏‏جعلی است‏‏]‏‏؟! اینهمه مردم دهات و‏‎ ‎‏شهر و همۀ اینها که فریاد می زنند که ما نمی خواهیم این سلطنت فاسد را، اینها همه از آن‏‎ ‎‏طرف مرزها با شناسنامۀ ‏‏[‏‏جعلی‏‏]‏‏ وارد شده اند؟! باید دست بردارند. اگر واقعاً اینها برای‏‎ ‎‏ملت دلسوز هستند بروند کنار.‏

‏ناآرامی و اغتشاش از مأموران دولت غیر قانونی‏

‏     شما دیدید که دیروز اینهمه جمعیت، امروز هم اینهمه جمعیت از این طرف شهر تا‏‎ ‎‏بهشت زهرا رفتند و آنهمه اجتماع بود، یک خلاف قانون، یک خلاف عدالت، یک کار‏‎ ‎‏خلاف اینها کردند؟ اگر کردند بگویید. چطور می شود که گاهی وقتها این کارها واقع‏‎ ‎‏می شود؟ برای این می شود که یکوقت مأمورها بیرونند از این جمعیت، می بینند‏‎ ‎‏نمی توانند توی این جمعیت بایستند ‏‏[‏‏چون‏‏]‏‏ اینها را غرقشان می کنند؛ آن وقت هیچ‏‎ ‎‏ناراحتی واقع نمی شود، ناآرامی نیست، تظاهر آرام، رفت و آمد آرام، همۀ چیزهایش‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 30
‏آرام است. یکوقت مأمورین وارد می شوند: این مأمورین وقتی که وارد می شوند، دستور‏‎ ‎‏دارند که «بزن، آنجا را بشکن، یاالله » می شکند؛ دنبالش دِ تفنگ بزن، دِ چه بکن!‏

‏     شما ‏‏[‏‏کنار‏‏]‏‏ بروید. اگر شماها می خواهید که منطقه ثبات داشته باشد، ایران ثبات داشته‏‎ ‎‏باشد، اصلاح بشود، شما بروید کنار، ما خودمان درست می کنیم. شما نمی گذارید که این‏‎ ‎‏منطقه مثلاً یا این ملت یا این مملکت آرام باشد؛ شما ناآرامی می آورید! شما دزدها را‏‎ ‎‏راه می اندازید این طرف و آن طرف، مردم را بزنند و چپاول کنند. شما نجف آباد را به‏‎ ‎‏صورت یک خرابه درآوردید. شما آنقدر قتل عام در تبریز و قم و تهران و قزوین همۀ‏‎ ‎‏شهرها ـ من نمی توانم یکی ‏‏[‏‏یکی نام ببرم‏‏]‏‏ ... ـ آن بساط درست کردید. همه را شما‏‎ ‎‏درست کردید. اگر شما کنار بروید و کار به مردم نداشته باشید، مردم دعوا ندارند؛ مردم‏‎ ‎‏آرامند؛ مُسْلمند. مردم می دانند که قواعد اسلام اقتضای این چیزها را نمی کند. شما کنار‏‎ ‎‏بروید. از فردا شما بروید کنار. شما یک آدم عادی هستی؛ نه نخست وزیری و نه آن‏‎ ‎‏وکیل هست و ‏‏[‏‏نه‏‏]‏‏ آن کس دیگر. یک آدم عادی هستی مثل سایر افراد، برای اینکه‏‎ ‎‏مقامت رسمی نیست. یک آدم عادی هستی غاصب؛ منتها تو را وادار کردند به اینکه باید‏‎ ‎‏این کار را بکنی. اینکه من می گویم وادار کردند، برای اینکه همان اشخاص، همان‏‎ ‎‏دولتهایی که پشتیبانی می کردند از شاه، همان اشخاص پشتیبانی می کنند از این آقا.‏‎ ‎‏می فرستند که این را چه، می گویند که ما پشتیبان این هستیم. آدم فرستادند اینجا.‏‎[9]‎‏ به‏‎ ‎‏ارتش گفتند که شما باید حتماً پشتیبانی بکنید از دولت. اگر ملی هست که محال است‏‎ ‎‏ـ امریکا «ملیت» را اصلاً زیر پا دارد می گذارد و گذاشته است ـ اگر ملی بود که محال بود‏‎ ‎‏که امریکا تأییدش بکند، انگلستان تأییدش بکند. حالا اینها یک اشخاص «ملی» شدند‏‎ ‎‏دلسوز به حال ملت ما یا خیر، همان چپاولگری و همان خیانت و همان بساطی که‏‎ ‎‏محمدرضا خان می کرد حالا با دست اینها می کنند؟! حالا چه این حیله باشد برای اینکه‏‎ ‎‏باز آن آلت بی اراده را برگردانند، چه از او مأیوس شده باشند و بخواهند که همین‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 31
‏دولتهای نیمه مرده را نگه دارند و این رژیم سلطنتی و این قضایا.‏

‏رژیم سلطنتی، خلاف عقل و قانون‏

‏     اصلاً رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بوده. خلاف قانون، خلاف قانون اساسی‏‎ ‎‏است «رژیم سلطنتی»! در قانون اساسی، در حقوق بشر، این است که هر ملتی باید‏‎ ‎‏خودش سرنوشت خودش را تعیین کند یعنی ما الآن خودمان باید سرنوشت خودمان را‏‎ ‎‏تعیین کنیم. ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم. اعقاب ما بعد می آیند؛‏‎ ‎‏خودشان سرنوشتی دارند، به دست خودشان باید باشد، نه به دست من و شما.‏

‏     «رژیم سلطنتی» اگر معنایش این باشد که یک سلطان خودش باشد و ملت تعیینش‏‎ ‎‏کند، این رژیم سلطنتی نیست؛ این یک سلطانی است که مردم تعیینش کرده اند که شاه‏‎ ‎‏[‏‏باشد‏‏]‏‏. اما اگر مردم ما ـ فرض کنیم که ـ تعیین بکنند سلطان را و اعقاب او را، آقا‏‎ ‎‏سرنوشت خود شما با شماست؛ سلطان را سلطان کردید، چون خودتان بودید. بسیار‏‎ ‎‏خوب، شما چه حقی دارید که اعقاب یک کسی را که برای یک کس دیگر می خواهد‏‎ ‎‏سلطنت بکند شما تعیین می کنید؟ چه حقی دارند پدرهای ما که سرنوشت ما را تعیین‏‎ ‎‏بکنند؟ رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی است، خلاف حقوق بشر است لهذا نباید‏‎ ‎‏باشد. رژیم سلطنتی فاسد است همه اش. حالا فرضاً که خیلی عادل هم باشد لکن خلاف‏‎ ‎‏حقوق بشر است. وضع مملکت ما تا حالا یک چیز مخلوط درهمی است که معلوم نیست‏‎ ‎‏اسمش چیست. اصلاً معلوم نیست اسم این چه است. ما مملکت را «مشروطه» اسمش را‏‎ ‎‏بگذاریم، مشروطه که این نیست، دیکتاتوری است. اما رژیم نیست دیکتاتوری.‏

‏حساسیت وضعیت کنونی ایران‏

‏     من به شما آقایان عرض بکنم و به همۀ ملت ایران عرض بکنم که امروز مملکت ما در‏‎ ‎‏یک موضع حساسی وارد شده است که این ملت بین مَوْت و حیات است؛ یا باید تا آخر‏‎ ‎‏اسیر باشیم و احکام دین و اسلام دستخوش مَفْسده جوها باشد، یا حالا پیروزی را به‏‎ ‎‏دست بیاوریم. امر دایر بین این دوتاست. هر فرد از افراد ملت که در این امر شرکت نکند‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 32
‏خائن است. خیانت به اسلام است. خیانت به اسلام می کند، خیانت به کشور می کند. اگر ما‏‎ ‎‏دُم اینها را نگیریم و بیرونشان نیندازیم، فردا دوباره یا او را برمی گردانند و یا همۀ منافع ما‏‎ ‎‏را با این دست می دهند به امریکا و غیر. و الآن و بعد هم که فهمیدند که این چیزی که‏‎ ‎‏می تواند جلوی اینها را بگیرد عبارت از اسلام و مسلمین و روحانیون هستند، این دفعه‏‎ ‎‏اگر خدای نخواسته تسلط پیدا بکنند نه روحانی می گذارند باقی بماند نه اسلام. وقتی‏‎ ‎‏مطلب به اینجا رسید، کدام آدم می تواند مخالفت بکند؟ کدام آدم می تواند ساکت باشد؟‏‎ ‎‏ساکت در حکم مخالف است. خائن است ساکت. امروز روزی نیست که شما بنشینید‏‎ ‎‏توی خانه تان و بگویید که تکلیف من این است که بروم مثلاً فرض کن دکان و برگردم،‏‎ ‎‏بروم مسجد و برگردم، بروم محراب و برگردم. امروز آن روز نیست. اگر آن روز بود،‏‎ ‎‏خوب من هم قم بودم و مشغول درسم بودم، مشغول بحثم بودم و مشغول استفاده از‏‎ ‎‏آقایان. امروز آنطور نیست آقا!‏

‎ ‎‏اقامۀ عدل از وظایف مهم‏

‏     امروز مطلب مهم است. از مهماتی است که جان باید پایش داد. همان مهمی است که‏‎ ‎‏سیدالشهداء جانش را داد برایش، همان مهمی است که پیغمبر اسلام بیست و سه سال‏‎ ‎‏زحمت برایش کشید، همان مهمی است که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ هجده ماه با‏‎ ‎‏معاویه جنگ کرد در صورتی که معاویه دعوی اسلام می کرد... برای اینکه یک سلطان‏‎ ‎‏جائر بود، برای اینکه یک دستگاه جائر بود، باید به زمینش بزند. آنقدر از اصحاب‏‎ ‎‏بزرگوارش را به کشتن داد، آنقدر از آنها را هم کشت؛ برای چه؟ برای اینکه اقامۀ حق‏‎ ‎‏بکند، اقامۀ عدل بکند.‏

‏     ما باید اقامۀ عدل بکنیم. عذر نیست که ما قوه نداریم؛ این ملت قوۀ ماست. این ملتی‏‎ ‎‏بود که با مشت جلوی تانک و توپ را گرفت؛ کشته هم داد. البته افتخار می کنیم به آنها؛‏‎ ‎‏رحمت می فرستیم. ما هم کشته می شویم ان شاءالله . روز سکوت نیست، روز فعالیت‏‎ ‎‏است. هر کس در هر منصبی که هست، در هر مقامی که هست نباید ساکت باشد. این‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 33
‏فریادی که اینها می زنند ـ زنها را شما ببینید چه فریاد می زنند، مردها چه فریاد می زنند‏‎[10]‎‎ ‎‏ـ اینها پشتوانۀ شما هستند «شَکَّرَالله ُ سَعْیَهُمْ». اگر اینها نبودند ما هیچ قدمی برنمی داشتیم؛‏‎ ‎‏اینهایند که ما را وادار می کنند به قدم برداشتن.‏

‏پیامی به ارتش‏

‏     و من به ارتش می گویم که ما صلاح شما را می خواهیم. ما ‏‏[‏‏نمی گوییم:‏‏]‏‏ نمی خواهیم‏‎ ‎‏که ارتش در دنیا باشد؛ ما می گوییم به شما نوکر نباشید شما! مستشار امریکایی بر شما‏‎ ‎‏حکومت نکند، صاحب منصبهای اسرائیلی به شما حکومت نکند. ما یک همچو چیزی‏‎ ‎‏می گوییم. این منطق ماست. ما فریاد می کنیم که استقلال می خواهیم، استقلال ارتشی‏‎ ‎‏می خواهیم، ارتش ما استقلال ندارد؛ ما فریادمان این است. ما داریم می گوییم آقا‏‎ ‎‏می خواهیم شما حاکم خودتان باشید، مستقل باشید؛ آن وقت آن آقا ـ فرض کنید که‏‎ ‎‏ارتش یا فلان ارتشبد یا فلان ‏‏[‏‏مقام ارتشی‏‏]‏‏ ـ مقابل ما می ایستد! مقاومتشان یعنی ما‏‎ ‎‏می خواهیم حاکم نباشیم و ما می خواهیم نوکر باشیم! ما می گوییم آقا باش! فریاد می زنیم‏‎ ‎‏و فعالیت می کنیم که آقا باشید. بعضی از اینها که از فطرت انسانی بیرون هستند و بودند و‏‎ ‎‏رفتند، اینها می گویند نه، ما نمی خواهیم ‏‏[‏‏آزاد و مستقل‏‏]‏‏ باشیم! ما باید حتماً تابع‏‎ ‎‏مستشارهای امریکا و مستشارهای اسرائیل باشیم!‏

‏اقتصاد وابسته‏

‏     ما می گوییم که این اقتصاد را ما باید درستش کنیم. اینها که سرِ کار بودند و سرِ سلطنت‏‎ ‎‏و دولت و اینها... دیدید که چقدر از این مال مردم ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ خوردند؛ اقتصاد ما را به عقب‏‎ ‎‏راندند. آقا مصیبتها بر این ملت وارد شده و ما غافلیم. ما الآن زراعت نداریم. مخازنمان‏‎ ‎‏هم اگر چند سال دیگر این مردِکه بود از بین رفته بود. ایران می ماند ‏‏[‏‏به صورت‏‏]‏‏ مملکتی‏‎ ‎‏که هیچ مؤونه ندارد، هیچی ندارد. مؤونۀ ما نفت است. نفت را ـ همه اش را ‏‏[‏‏غارت‏‎ ‎‏کردند‏‎ ‎‏]‏‏و هی هم وعده می داد که ده تا بیست سال دیگر تمام است این! آن وقتی که تمام‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 34
‏می شد چه داشتیم؟ وعده ها زیاد است البته! وعده به اینکه صنعتی می کنیم مملکت را !‏‎ ‎‏کدام صنعتی کردید شما؟ ذوب آهنتان برای این بوده است که یک دسته از این‏‎ ‎‏شوروی ها را بیاورید در اینجا بر شما حکومت کنند! شما کاری نکردید. شما از آنجا همۀ‏‎ ‎‏چیزها را گرفتید آوردید اینجا چفت و بندش می کنید: مونتاژ! نه صنعتتان صنعت است، نه‏‎ ‎‏زراعتْ ما داریم، نه فرهنگ داریم.‏

‏فرهنگ استعماری و وابسته‏

‎ ‎‏     آقا، نیروی انسانی ما را به باد دادند اینها. این فرهنگ ما یک فرهنگ استعماری است‏‎ ‎‏که نگذارد این نیروی انسانی رشد بکند. اینها را به یک حد محدودی نگه بدارد، نگذارد‏‎ ‎‏اینها رشد بکنند. رشد انسانی را نمی گذارند بکنیم. من که در فرانسه بودم از این اطراف‏‎ ‎‏می آمدند سراغ من؛ مِنجمله از آلمان مکرر آمدند اینهایی که در نیروهای اتمی کار‏‎ ‎‏می کنند. مطالبی اینها می گفتند؛ مِنجمله اینکه نمی گذارند که ما چیز بفهمیم! چند صد نفر‏‎ ‎‏آنجا برده اند و می خواهند نیروی اتمی درست کنند برای خودشان. می گویند نمی گذارند‏‎ ‎‏ما کار ‏‏[‏‏یاد بگیریم‏‏]‏‏ علاوه بر این، می گویند اینکه الآن دارند درست می کنند برای‏‎ ‎‏مملکت مضر است. آنهایی که در همان جا کار می کردند به ما گفتند که این کار برای‏‎ ‎‏مملکت مضر است، خطر دارد برای مملکت اینها! هر جا الآن شما دست بگذارید، اسم‏‎ ‎‏محمدرضا خان رویش نوشته و خیانتش! هر جا‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ ارتش را دست بگذاری، این‏‎ ‎‏مستشارهای امریکایی که آمده، اسم او رویش ثبت است و خیانتش. فرهنگ را رویش‏‎ ‎‏دست بگذاری، عقب ماندگی اش، اسم او رویش ثبت و خیانتش. زراعتمان را دست‏‎ ‎‏رویش بگذاریم همین طور. مراتعمان را همه را دادند به این و آن. «ملی» کردند! ملی‏‎ ‎‏کردن معنایش این است که دادند یکی اش را، یک مرتع بسیار بزرگی که غنیترین مراتع‏‎ ‎‏می گویند هست، به ملکۀ انگلستان و به بعضی از کسانی که ـ شرکتی که با او هست ـ دادند!‏‎ ‎‏مراتع ما از بین رفته؛ داده اند به آنها. جنگلهای ما را به کسان دیگر دادند. «ملی» کردند‏‎ ‎‏یعنی دست مردم را از آن کوتاه کردند و به غیر دادند!‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 35
‏ادامۀ مبارزه، واجب عقلی و شرعی‏

‏     ما نمی توانیم تصور کنیم خیانتهایی که اینها به ما کردند. اگر ان شاءالله یک حکومت‏‎ ‎‏عدلی روی کار آمد، یک حساب و کتابی در کار بود، یک قلمِ آزاد بود حتی برای‏‎ ‎‏نوشتن آن چیزهایی که اینها دزدی کردند، آن وقت خواهید دید که این روزنامه ها چه‏‎ ‎‏مطالبی پیششان هست که پیش ما نیست؛ و این مردمی که الآن در انزوا زندگی می کنند چه‏‎ ‎‏مسائلی را اطلاع دارند که من و شما اطلاع نداریم. اینها مملکت ما را به نیستی بردند. و ما‏‎ ‎‏برایمان واجب عقلی است، واجب شرعی است که در این موقع دنبال بکنیم، و این‏‎ ‎‏نهضتی که ایران بپا کرده است به آخر برسانیم. دست اجانب را از این خزاین ملی کوتاه‏‎ ‎‏کنیم، و دست اجانب را از مسائل دینی مان کوتاه کنیم، و این اختناقی که از همۀ اطراف بر‏‎ ‎‏ما سلطه داشت و ‏‏[‏‏شدید‏‏]‏‏ بود، این اختناق را از بین ببریم و مملکت برای خودمان باشد،‏‎ ‎‏خودمان اداره اش بکنیم. خودمان ‏‏[‏‏بسازیم‏‏]‏‏، نمی توانید اداره ‏‏[‏‏بکنید؟!‏‎[11]‎‏] مگر دزدی‏‎ ‎‏باید کرد؟ حتماً باید یک دزدی باشد تا بتواند اداره کند؟! اینهمه مردم امین که ما داریم‏‎ ‎‏در خارج کشور، در کشور که اینها همه تحصیل کرده، همۀ جهات را می دانند، در خارج‏‎ ‎‏تحصیل کردند، مطّلع هستند، امین هم هستند، یک «دزد»ی را برمی داریم یک «امین»ی‏‎ ‎‏را جایش می گذاریم، مملکت به هم می خورد؟! «خیر، باید مسئلۀ انتقالْ قانونی باشد»!‏‎ ‎‏این، اینقدر ادراک نمی کند که مسئله، مسئلۀ انقلاب است نه مسئلۀ یک رژیمی با رژیم‏‎ ‎‏دیگر! مسئلۀ انقلاب است. در مسئلۀ انقلابی این حرفها نیست! شورای انقلاب یا آن کسی‏‎ ‎‏که انقلاب را بپا کرده، این می تواند این کار را بکند. و در دنیا نظیرش مکرر اتفاق افتاده.‏‎ ‎‏همین رژیم عراق و همان رژیم افغانستان که چند روز پیش از این ‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏]‏‏افغانستان واقع‏‎ ‎‏شد، همین بود که انقلاب بود و دنیا هم پذیرفت؛ نه آرای عمومی بود و نه هیچ چیز.‏‎ ‎‏«خیر، انقلاب باید که جنگ بشود»؛ ما حالا دو سال است جنگ داریم می کنیم. مردم با‏‎ ‎‏اسلحۀ سرد یا مشت و ـ عرض می کنم که ـ اینها و آنها با اسلحۀ گرم و مسلسل. ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ جنگ‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 36
‏مگر باید حتماً طرفینْ مساوی با هم باشند؟! این حرفها چیست می زنند!‏

‎ ‎‏نصیحت به ارتش و دولت‏

‏     من به این ارتش نصیحت می کنم که به این ملت بپیوندید. صلاح شما، صلاح ملت‏‎ ‎‏شما هست که به این ملت بپیوندید. مملکت مال خود شماست، ملت مال شماست، شما‏‎ ‎‏مال ملتید؛ خدمتگزار به ملت باشید. دست از این کارهایی که بعض ِ گردن کلفتهایتان‏‎ ‎‏می کردند بردارید. توبه کنید؛ توبه را خدا قبول می کند، ملت هم قبول می کنند. جنایت‏‎ ‎‏شما مثل آن نیست که ملت قبول نکنند. گناه شما جور دیگر است. برگردید به دامن‏‎ ‎‏این‏‏[‏‏ملت‏‏]‏‏. چنانچه برگشتند یک عده ای. عده ای شرافتمند برگشتند و گفتند که خیر، ما با‏‎ ‎‏ملت موافق. همبستگی خودشان را اعلام کردند. از همین نظامیها در اصفهان، در تهران،‏‎ ‎‏در همدان، در جاهای دیگر، در خراسان؛ شما هم برگردید، چیزی نشده.‏

‏     و یک نصیحتی هم به دولت می کنم که آقا! شما یک آدم عادی هستید، آبرویت را‏‎ ‎‏می ریزی، برو کنار. «من سرِ لج افتاده ام»! آخر برای چه انسان سر لج بیفتد و یک ملتی را،‏‎ ‎‏مقدرات یک ملتی را مَلْعبه کند که «من لُرَم، سر لج افتادم»! حتماً باید با پس گردنی‏‎ ‎‏ردشان کنند؟ خوب، مثل آدم بیا توبه کن. بگو صحیح است حرفهای ملت، امر امرِ ملت‏‎ ‎‏است.‏

‏     من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه را خواهانم. و امیدوارم که خداوند همۀ شما را‏‎ ‎‏سلامت بدارد، و ما را موفق کند به اینکه به شماها خدمت بکنیم و شما را موفق کند که به‏‎ ‎‏خدا خدمت بکنید.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 37

  • ـ می خورد و راه می رود.
  • ـ از سخنان شاه معدوم در 6 خرداد1342.
  • ـ از سخنان شاه در 23 اسفند 1341.
  • ـ شاپور بختیار.
  • ـ شاه.
  • ـ شاپور بختیار.
  • ـ اشاره به تظاهرات گروهی به طرفداری از قانون اساسی، به اشارۀ امریکا و بختیار.
  • ـ شاه.
  • ـ هایزر(ژنرال چهار ستارۀ هوایی امریکا و معاون فرماندهی ناتو) در 14 / 10 / 1357برای یک مأموریت  فوق سرّی وارد تهران شد. وی وظیفۀ هدایت امرای ارتش را در مقابله با انقلاب اسلامی به عهده داشت.
  • ـ اشاره به صدای مردمی که در خارجِ محل سخنرانی امام شعار می داده اند و تظاهرات می کردند.
  • ـ ادعاها و گزافهای بختیار.