سخنرانی

سخنرانی در جمع علما و اقشار مختلف مردم (ریشه اختلافات داخلی)

سخنرانی

‏زمان: قبل از ظهر جمعه 11 اسفند 1357 / 3 ربیع الثانی 1399‏‎[1]‎

‏مکان: قم، مدرسۀ فیضیه ‏

‏موضوع: ریشۀ اختلافات داخلی ‏

‏حضار: نمایندگان علما و طلاب، و اقشار مختلف مردم ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

‏غرور، اسباب شکست‏

‏     من سخنان ایشان را تاکنون نشنیده بودم؛ و موجب شرمساری است که همۀ ما داریم. و‏‎ ‎‏من امیدوارم که نمایندگان ما همه موفق باشند. فقط یک نکته را می خواستم عرض بکنم‏‎ ‎‏و آن اینکه این مُبالغات را که راجع به من فرموده اند من نمی پذیرم.‏‎[2]‎‏ من یک خادمی از‏‎ ‎‏همۀ شماها هستم و قضیۀ رهبری و غیر رهبری در کار نیست؛ قضیۀ نهضت است و صف‏‎ ‎‏واحد، همه با هم.ایشان خوب بیان می کنند لکن راجع به من یک قدری باید عرض کنم‏‎ ‎‏تندروی فرمودند؛ و خصوصاً در حضور کسی از او اینطور تمجید کنند، ممکن است که‏‎ ‎‏باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد. من امیدوارم که همۀ آقایان این جهت را توجه‏‎ ‎‏داشته باشند که در عین حال که یک نهضت مقدس عالی بوده است که نظیرش را ما سراغ‏‎ ‎‏نداریم و یک نهضتی بود که با ضایعات کم، عایداتِ زیاد عاید ما شد، در ظرفِ ـ باید‏‎ ‎‏گفت ـ چند ساعت این رژیم منحوس را از بیخ و بن کند لکن غرور نیاورد. غرور اسباب‏‎ ‎‏شکست است. باید ما بنده باشیم و همه چیز را از خدا بدانیم.‏

‏فراگیری نهضت، عنایت خاص خدا‏

‏     من آن وقتها که می دیدم این نهضت همگانی شده است و همۀ اقشار ملت را ‏‏[‏‏فرا‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 281
‏]‏‏گرفته است ـ که بچه ای که پستانک دهنش است پستانک را درمی آورد و شعار می دهد و‏‎ ‎‏این در یک قشر محدود نیست بلکه قشرها را فرا گرفته است، از حدود هم گذشته است ـ‏‎ ‎‏من امیدوار می شدم برای این نکته که می دیدم که مسئله ای نیست که بشر بتواند، مسئله ای‏‎ ‎‏نیست که با رهبری درست بشود، مسئله ای نیست که مردم بتوانند؛ مسئله ای است الهی.‏‎ ‎‏این قدرت خدای تبارک و تعالی است که با عنایات خاص خودش اینطور کرد که تمام‏‎ ‎‏اقشار ملت ما یک زبان شدند؛ تمام اقشار یک مقصد شدند؛ مقصد واحد، شعار واحد.‏‎ ‎‏من امیدوار شدم.‏

‏خوف دشمنان از آمدن امام به ایران‏

‏     آن وقت هم که در سختی بودم و هجوم از اطراف بود، تهدیدات از اطراف، از‏‎ ‎‏امریکا بود، از ایران بود، و می خواستند مانع بشوند از اینکه من بیایم به ایران، و آن‏‎ ‎‏نقشه ها را کشیدند ـ و بحمدالله آن نقشه ها نقش بر آب شد ـ من از آن وقت ... اگر مطمئن‏‎ ‎‏نشدم خیلی احتمال می دادم که مسئله، مسئلۀ غیرعادی باشد؛ و همین طور بود. و لهذا‏‎ ‎‏همۀ این تهدیداتی که شد و توصیه هایی که شد ـ از قِبَل دولت ایران به وسیلۀ دولت‏‎ ‎‏فرانسه، و امریکا به وسایل مختلف ـ اینها همه قوّت داد ذهن مرا که اینها توطئه‏‎ ‎‏می خواهند ببینند. از رفتن من به ایران اینها یک خوفی در دلشان هست و رفتن من را‏‎ ‎‏می خواهند تعویق بیندازند. «زودرس است حالا نروید»! به صورت اینکه می خواهند‏‎ ‎‏یک ـ مثلاً ـ نوازشی از ما بکنند، یک مصلحت بینی! و من می دیدم که دشمنها‏‎ ‎‏نمی خواهند مصلحت ما را ببینند؛ مصلحت خودشان این است! من این را که فهمیدم‏‎ ‎‏عازم شدم به اینکه نه، باید بروم. از رفقای ما هم، از دوستان ما هم توصیه می شد که حالا‏‎ ‎‏زود است؛ لکن من از اصرار آنها فهمیدم که نه زود نیست، حالا باید رفت! و اینها‏‎ ‎‏درصددند که همۀ قوا را جمع کنند و یک توطئه ای است در کار. اینجا هم که من آمدم،‏‎ ‎‏باز آقایان ـ بعضی از آقایان ـ می گفتند کاش مثلاً زودتر نمی آمدند؛ باز یک مقداری زود‏‎ ‎‏بود! ولی من اعتقادم این بود که زود نبود، و زود هم نبود. اگر ما اینها را مهلت داده بودیم‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 282
‏و یک قدری تعویق انداخته بودیم، شاید تا حال اگر تعویق انداخته بودیم اینها کارهای‏‎ ‎‏خودشان را کرده بودند و نقشه هایی که باید بکشند پیاده کرده بودند، و ما را تا آخر دیگر‏‎ ‎‏نمی گذاشتند کاری بکنیم. شاید ما را دیگر نمی گذاشتند به این حدود بیاییم. لکن من‏‎ ‎‏روی همان معنا ـ از کارهای اینها و از سفارشات اینها ـ اطمینان پیدا کردم به اینکه‏‎ ‎‏مسئله ای در کار است. رفقا هم که به من می گفتند خوب است که یک قدری تعویق‏‎ ‎‏بیندازید، می گفتم نمی شود، برای اینکه اینها دشمنهای ما هستند که می گویند نرو. اگر‏‎ ‎‏چنانچه اینها همچو چیزی نمی گفتند خوب یک چیزی بود؛ اما اینها دشمنهای ما هستند‏‎ ‎‏که می گویند حالا نرو، زودرس است حالا! برای آنها زودرس بود لکن به ما می گفتند که‏‎ ‎‏حالا رفتن شما زودرس است! از این جهت من آمدم.‏

‏در کمین بودن دشمنان انقلاب‏‏ ‏

‏     و بحمدالله تاکنون پیشرفتهای چشمگیری شد، به طوری که این نهضت نمونه است در‏‎ ‎‏همۀ نهضتهایی که در طول تاریخ واقع شده است. یعنی نهضتی است که همۀ قشرها‏‎ ‎‏[‏‏بودند‏‏]‏‏. من گمان نکنم که در تاریخْ نهضتی که بچۀ کوچولو هم همان شعار پیرمرد و‏‎ ‎‏شعار جوان را بدهد، تحقق پیدا کرده باشد. چنانچه نهضتی که اینطور یک همچو قدرت‏‎ ‎‏غول وار را و با پشتیبانیهای ابرقدرت ـ این نهضت با دست خالی پیش ببرد، این هم یک‏‎ ‎‏امر غیبی بود. ما نباید غرور پیدا کنیم که ما کردیم؛ خداست که این کارها را به ارادۀ‏‎ ‎‏مقدسۀ خودش انجام داد.‏

‏     حالا هم صفهای ما باید فشرده تر بشود. یک قشر نمی تواند این خرابیها را ترمیم کند.‏‎ ‎‏همه با هم، همه با هم، تمام اقشار با هم به پیش! اگر چنانچه از این به بعد سستی بشود،‏‎ ‎‏خدای نخواسته این نهضت رو به سستی برود، آنها در کمینند؛ و دشمنهای ما دست‏‎ ‎‏برنداشته اند. اینجا مملکت نفت است، اینجا مملکت چیزهای دیگر؛ ذخایر زیرزمینی‏‎ ‎‏زیاد است. آنها دست از اینجا برنمی دارند. اینجا سرحدی است که برای آنها قضیۀ‏‎ ‎‏سوق الجیشی در کار است. آنها به این زودی دست برنمی دارند. لکن ملت ما باید‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 283
‏هوشیار باشد؛ ملت ما خیال نکند تمام شد مطلب. آقایان خیال نکنند که مطلب تمام شد،‏‎ ‎‏حالا باید دیگر رها کنیم. خیر، مطلب مهم است و از این به بعد، همه با هم باشیم.‏

‏اختلافات منشأ شکست اسلام‏

‏     تبلیغات ما باید قویتر بشود از سابق؛ اقشار ما باید فشرده تر بشوند از سابق؛ صفهای ما‏‎ ‎‏باید فشرده تر بشود؛ اختلافات ما باید کمتر بشود. من متأسفم که در بعضی از بلاد‏‎ ‎‏می شنوم اختلاف شده است. اختلاف سرِ چه؟ برای چه اختلاف؟ آنهایی که اختلاف‏‎ ‎‏می اندازند، اینها معلوم شد از اسلام اصلاً حظی ندارند. این اختلاف معنایش این است:‏‎ ‎‏شکست اسلام.‏

‏     اگر ما با هم مختلف بشویم، اسلام شکست می خورد. اگر در قشر روحانی خدای‏‎ ‎‏نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات برای دنیاست ـ برای دین که اختلافی در‏‎ ‎‏کار نیست، همۀ ما، همۀ ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافی پیدا بشود‏‎ ‎‏اختلاف روی اساس دنیاست، شیطان است که اختلاف می اندازد ـ اگر سایر مردم توجه‏‎ ‎‏کنند که ملاّها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، طلبه ها روی هواهای نفسانی با‏‎ ‎‏هم مختلف هستند، مردم از شما رو برمی گردانند. ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ از شما رو برگرداندند، اسباب‏‎ ‎‏شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است. وظیفۀ شما سنگین است آقا! شما‏‎ ‎‏باید با اخلاق خودتان، با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید.‏

‏     شما هادی مردم هستید. شما باید چراغ باشید. شما باید نور باشید. تهذیب کنید نفوس‏‎ ‎‏خودتان را. حب دنیا را از نَفْسِتان بیرون کنید، رأس کل خطیئه است. همۀ خطاها از حب‏‎ ‎‏دنیاست، از حب شهرت است. این حب را از دل خودتان بیرون کنید، بمیرانید این حب‏‎ ‎‏را؛ زنده بشوید به زندگانی اسلام: زندگانی الهی. شما الهی بشوید. وحدت پیدا بکنید.‏‎ ‎‏صفتان را واحد کنید.‏

‏     دشمنها در کمین شما هستند، در کمین ملت ما هستند. دشمنها حالا فهمیدند که‏‎ ‎‏وحدتی که در ایران پیدا شده است، آنها را شکست داد. الآن بیشتر درصدد هستند برای‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 284
‏اینکه چشیدند آن مزه ای را که وحدت داشت در بین ما. آنها عذاب او را چشیدند! الآن‏‎ ‎‏درصدد اینند که شماها را متفرق کنند، از هم جدا کنند شما را: خودتان را از هم جدا کنند،‏‎ ‎‏شما را از قشرهای دیگر جدا کنند، دانشگاه را از دانشگاههای اسلامی ـ دانشگاه علوم‏‎ ‎‏قدیمه ـ جدا کنند، قشرهای متجدد و متنور‏‎[3]‎‏ را از شماها جدا کنند. چنانچه در دویست ـ‏‎ ‎‏سیصد سال به این طرف این نقشه بوده است. نقشه ای بوده است که ایران را ویران نگه‏‎ ‎‏دارند برای پیشرفت ‏‏[‏‏خودشان‏‏]‏‏. شما مطالعه کنید کتبی که در این باب هست. ایران را‏‎ ‎‏نمی شود ویران کرد الاّ به ویران کردن جناحها؛ نمی شود فتح کرد الاّ به اینکه شما را از هم‏‎ ‎‏جدا کنند.‏

‏ضرورت اتحاد روحانیون با یکدیگر‏

‏     روحانیون با هم باید باشند؛ اینها همه لشکر امام زمان هستند: همه با هم. اگر خدای‏‎ ‎‏نخواسته در صفوف شما یک خللی پیدا بشود، این خللْ خللِ شیطانی است، برای‏‎ ‎‏هواهای نفس است؛ و اگر این خلل پیدا بشود، در ملت خلل واقع می شود. در ملت اگر‏‎ ‎‏خلل واقع شد، آنهایی که در کمین هستند حمله خواهند کرد و شما را از بُن خواهند کنْد.‏‎ ‎‏این دفعه اگر خدای نخواسته اینها غلبه بکنند، نه از روحانی چیزی باقی می گذارند و نه از‏‎ ‎‏متنورالفکر، منورالفکر؛ نه از قشر جدید چیزی باقی می گذارند و نه از قشر قدیم. اینها‏‎ ‎‏فهمیدند که با این وحدت ما قدم برداشتیم استعمار را شکست دادیم؛ اما شکستی که‏‎ ‎‏اولش است. اگر چنانچه خدای نخواسته یک خللی واقع بشود، خدای تبارک و تعالی از‏‎ ‎‏شما ناراضی است، از قشر روحانی ناراضی است. روحانی مبدأ امور است. اگر خللی‏‎ ‎‏واقع بشود: ‏اِذا فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَم؛‎[4]‎‏ عالِم فاسد عالَم را متعفن می کند؛ تعفن عالِم، عالَم را‏‎ ‎‏متعفن می کند. در جهنم از تعفن عالِم پناه می برند به آتش! و این تعفنْ تعفنِ توجه به‏‎ ‎‏دنیاست، توجه به مقام است، توجه به ریاست است. از این چیزها اجتناب کنید. ‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 285
‏فقه، تهذیب و مبارزه‏

‏     شمایی که الآن جوان هستید می توانید خودتان را تهذیب کنید؛ اگر پیر شدید، ضعیف‏‎ ‎‏می شوید نمی توانید. الآن قوای شما قوی است و شیطان در شما ضعیف. وقتی سن شما‏‎ ‎‏زیاد شد، قوای شما ضعیف می شود و شیطان در شما قوی. آن وقت دیگر نمی توانید،‏‎ ‎‏شکست می خورید. الآن باید خودتان را تهذیب کنید. حوزه های علمیه باید خودشان را‏‎ ‎‏تهذیب کنند. در خلال تهذیب، هر کاری که هست تعقیب کنند از عِلمیات. ما فقاهت‏‎ ‎‏لازم داریم. اگر فقیهی از بین برود، اسلام از بین می رود. ما فقیه لازم داریم، باید دنبال‏‎ ‎‏فقه باشیم. در عین حالی که دنبال فقه هستید، همان طوری که ائمه ـ علیهم السلام ـ بودند،‏‎ ‎‏حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ بود، در عین حالی که نمازش آنطوری بود، در عین حالی که‏‎ ‎‏عبادتش آنطور بود، شمشیرش هم آنطور بود؛ در عین حالی که بسط علم و توحید‏‎ ‎‏می کرد و مثلِ نهج البلاغه را گذاشت برای ما، در عین حال جنگ می کرد، در عین حال‏‎ ‎‏شمشیر می کشید؛ در عین حال که زاهد بود، در عین حال قوی و قدرتمند بود؛ جنگجو‏‎ ‎‏بود. اینها با هم باید باشند.‏

‏تحریف اسلام واقعی‏‏ ‏

‏     اسلام همه چیز است ... یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما‏‎ ‎‏القا کردند، این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم. چنانکه مذهب‏‎ ‎‏مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح مسخ شد. مسیح هرگز نمی شود که دعوتش این‏‎ ‎‏باشد که فقط عبادت بکنید، ظَلَمه را بگذارید به کار خودشان! این نمی شود؛ نبی‏‎ ‎‏نمی تواند اینطور باشد. مسخ شده است اینها. اینها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلین‏‎ ‎‏مسخ کردند؛ اسلام را به صورت دیگر نشان دادند. و این از کیدهایی بود که با نقشه ها‏‎ ‎‏پیاده شده است؛ و ما خودمان هم باور کردیم «آخوند را به سیاست چه»! این حرفْ‏‎ ‎‏حرفِ استعمار است: آخوند را به سیاست چه؟! «ساسَةُ العباد»‏‎[5]‎‏ در دعای جامعه،‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 286
‏«زیارت جامعه» است؛ «ساسة العباد». چطور امام را به سیاست آره، اما آخوند را به‏‎ ‎‏سیاست نه؟! حضرت امیر یک مملکت را اداره می کرد، سیاستمدار یک مملکت بود؛‏‎ ‎‏آن وقت آخوند را به سیاست چه؟! این مطلبی بود که مُستَعمِر‏‎[6]‎‏ برای اینکه آخوند را‏‎ ‎‏جدا کند از دولت و ملت، القا کردند به او؛ آخوند هم باورش آمد! خود آخوند با ما‏‎ ‎‏مبارزه می کند که شما چکار دارید به سیاست! «این آخوند سیاسی است»! این چیزی‏‎ ‎‏بوده است که ما را ... به عقب راند. آخوندْ نمونۀ اسلام است.‏

‏     اسلام همه چیز است. قرآن همه چیز است. قرآن «انسانْ درستْ کن» است، کتاب‏‎ ‎‏انسان سازی است. قرآن همه چیز دارد: سیاست دارد، فقه دارد، فلسفه دارد، همه چیز‏‎ ‎‏دارد. انسان همه چیز است و باید همۀ احتیاجاتش را قرآن تأمین بکند. انسان یک‏‎ ‎‏اعجوبه ای است که همۀ عالم است، و قرآن یک اعجوبه ای است که ادارۀ انسان را به همۀ‏‎ ‎‏اقشار می کند. در عین حالی که فقیه درست می کند، حکیم درست می کند، فیلسوف‏‎ ‎‏درست می کند، شمشیرزن درست می کند، جنگجو درست می کند. فقیه باید جنگجو هم‏‎ ‎‏باشد؛ فقیه باید سیّاف‏‎[7]‎‏ باشد، ولی فقیه هم باشد و فقهش را از دست ندهد.‏

‏جندالله یا جند شیطان؟‏

‏     اینطور نباشد که حالا بگویید که حالا که وقت نهضت است دیگر درس هیچی! این‏‎ ‎‏غلط است. علم همه چیز است؛ علم همۀ جهات است. حضرت امیر برای علم شمشیر‏‎ ‎‏می زد، برای توحید شمشیر می زد، برای بسط فقه شمشیر می زد. خیال نکنید که حالا که ما‏‎ ‎‏وارد شدیم در مسائل سیاسی، دیگر نباید وارد به مسائل علمی بشویم. شما که جوانید‏‎ ‎‏باید فقاهت ایجاد کنید، فقاهت در خودتان ایجاد کنید؛ باید فقیه بشوید، فقیه، از او کار‏‎ ‎‏می آید اما فقیه مهذب، طلبۀ مهذب، انسان مهذب، ملت مهذب. همه باید اخلاق‏‎ ‎‏خودشان را تهذیب کنند، همه باید جهاد با نفس بکنند لکن شماها اَوْلی هستید. شمایی‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 6صفحه 287
‏که جندالله هستید باید به امر خدا ‏‏[‏‏عمل کنید‏‏]‏‏؛ «جندالله » معنایش این است که به امر خدا‏‎ ‎‏باید عمل بکنند، به فرمان او. همان طور که جندی به فرمان سرلشکرش، به فرمان‏‎ ‎‏سپهبدش عمل می کند، شما جندالله هستید به فرمان او باید عمل کنید. اگر چنانچه از‏‎ ‎‏فرمان او تخطی بکنید، جندالله نیستید؛ هر مقداری که نازل شد: یا جندالله یا جُندِ شیطان.‏‎ ‎‏اگر دنیا مَطمَح نظر‏‎[8]‎‏ شماست جندالشیطان، اگر حق تعالی مطمح نظر شماست جندالله .‏

‏ظلّ الله معیار تمیز حق از باطل‏

‏     ظلّ الله همین طور است. سلطانْ ظلّ الله است. اگر تخلف از یک جهتی بکند،‏‎ ‎‏ظلّ الشیطان می شود. ظل، سایه است؛ سایه همۀ چیزهایش به ذی ظل است، خودش هیچ‏‎ ‎‏ندارد. ظلّ الله کسی است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد؛ مثل سایه باشد: خودش هیچ.‏‎ ‎‏سایه خودش هیچ حرکتی ندارد؛ ذی ظل هر حرکتی کرد سایه هم همان طور حرکت‏‎ ‎‏می کند. امیرالمؤمنین ظلّ الله است، پیغمبر اکرم ظلّ الله است که هیچ حرکتی از خودش‏‎ ‎‏ندارد؛ هر چه هست از خداست. اینها ظلّ الشیطان هستند! به این سلاطین ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ ظلّ الله ‏‎ ‎‏می گفتند، ظلّ الشیطان هستند! ظلّ الله میزانِ تمیز ماست که این سلطان آیا حق است یا‏‎ ‎‏باطل. ظلّ الله میزان تمیز است که ما با همین تعبیر بفهمیم که آیا این سلطان حق است یا‏‎ ‎‏باطل. اگر از خودش عملی کرد، باطل است؛ اگر امر خدا را اجرا کرد ظلّ الله است و الاّ‏‎ ‎‏ظلّ الشیطان است.‏

‏     جندالله هم، که شما برای خودتان انتخاب کردید و یا برای شما انتخاب شده است،‏‎ ‎‏همین است؛ به امر خدا: اگر گفت بنشین، بنشین، اگر گفت بایست، بایست. اگر اینطور‏‎ ‎‏باشد جندالله است اما اگر خدا فرمود که فلان عمل را بکن و شما تخلف کردید،‏‏[‏‏این‏‏]‏‎ ‎‏تخلف از شیطان است؛ به همین مقدار از بین می رود. یکوقت می بیند که انسان تا آخرْ‏‎ ‎‏همۀ کارهایش لله ِ نبوده است، همۀ کارهایش برای شیطان بوده است: یک انسان در‏‎ ‎‏صورت، یک شیطان در واقع. آنجا هم که برود به صورت شیطان درمی آید.‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 288
‏فقها پاسداران اسلام‏

‏     کوشش کنید آقایان در تهذیب نفس، در تحکیم مبادی اسلام، در تحکیم فقه اسلام،‏‎ ‎‏در بسط فقه اسلام؛ این فقه غنی. در عالم مثل فقه شما چیزی نیست؛ این فقه غنی را‏‎ ‎‏بسطش بدهید. لکن در عین حالی که فقیه هستید جناح سیاست را رها نکنید. تفکر کنید‏‎ ‎‏در امور، وارد بشوید در امور، دخالت کنید در امور. «من فقیهم و دیگر کاری ندارم به‏‎ ‎‏چیزی»، نمی شود این. شما فقیه هستید ولی باید در امور دخالت کنید، در مقدرات مردم‏‎ ‎‏دخالت کنید. شما پاسداران اسلام هستید؛ باید پاسداری کنید. خداوند ان شاءالله همۀ شما‏‎ ‎‏را توفیق بدهد. خداوند ان شاءالله ما را در پناه شما حفظ کند.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 289

  • 1ـ در صحیفۀ نور 22 جلدی تاریخ 16 / 12 / 57 و در صحیفۀ نور (چاپ جدید) 15 / 12 / 57 درج شده است که به استناد گزارش مطبوعات صحیح نیست.
  • 2ـ اشاره به بیانات مدح آمیز نماینده طلاب.
  • ـ روشنفکر.
  • ـ کتاب خصال، شیخ صدوق، باب الإثنین، ص 37.
  • ـ متولیان سیاست بندگان.
  • ـ استعمارگر.
  • ـ شمشیرزن.
  • ـ محل نظر.