سخنرانی

سخنرانی در جمع روحانیون (وظایف روحانیت ـ رفراندم ـ غربزدگی)

سخنرانی

‏زمان: 11 صبح 15 اسفند 1357 / 7 ربیع الثانی 1399‏

‏مکان: قم، مدرسۀ فیضیه‏

‏موضوع: مسئولیتهای روحانیت در شرایط مختلف ـ مسئلۀ رفراندم ـ بلای غربزدگی و‏

‏خودباختگی‏

‏حضار: علما و روحانیون حوزۀ علمیۀ قم ‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏انگیزۀ هجرت از نجف به پاریس‏

‏     من با اینکه نه حالم مقتضی است و نه وقتم، مع ذلک چون شما آقایان که ان شاءالله ‏‎ ‎‏بعدها به مقام رهبری اسلام و هدایت مسلمین نایل می شوید، حالا که چشمم به این وجوه‏‎ ‎‏کریمه افتاد، یک تنبهی لازم است عرض بکنم و آن اینکه در عین حال که همۀ آمال ما‏‎ ‎‏این است که احکام اسلام به آنطوری که هست در بین مسلمین پیاده بشود و اسلام به‏‎ ‎‏آنطوری که هست معرفی بشود و فقه اسلام تدریس بشود، تعلم بشود، حفظ بشود، که با‏‎ ‎‏حفظ احکام اسلام، اسلام محفوظ است و حفظ احکام اسلام بسته به وجود طبقۀ‏‎ ‎‏روحانیون سلام الله علیهم ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ در عین حال که مطلب این است، یک نکته ای است‏‎ ‎‏حالا، ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ آن نکته در نجف که من بودم، من هم یک طلبه ای بودم و به اندازۀ خودم‏‎ ‎‏مشغول بودم، برای آن نکته من دست برداشتم از درس و بحث و مطالعه و زیارت امام ـ‏‎ ‎‏علیه السلام ـ و حرکت کردم؛ نه حرکت برای پاریس بلکه حرکت برای کویت، و از کویت‏‎ ‎‏به سوریه بنا داشتم لکن قضایا طوری شد که خدا خواست و رفتم به پاریس. و در آنجا‏‎ ‎‏البته بهتر شد؛ یعنی اگر در لبنان بودیم یا در سوریه بودیم، حالا باز آنجا بودیم و شما هم‏‎ ‎‏اینجا و شاه هم آنجا. لکن این سفر یک سفر با برکتی بود. در عین حالی که در یک‏‎ ‎‏مملکت غیر مُسْلم بود. آن نکته این بود که فقه و درس و بحث برای حفظ اسلام است.‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 323
‏آن روزی که اسلام محتاج به این است که فقها هم در میدان بروند، باید بروند. آن روزی‏‎ ‎‏که اسلام محتاج به این است که حوزه ها تعطیل بشود و مشغول به یک کاری بشوند، برای‏‎ ‎‏حفظ بیضۀ اسلام باید درسها تعطیل بشود. و امروز آن روزی است که بسیار حساس‏‎ ‎‏است برای اسلام و مسلمین و ملت ما، که شاید حساستر از این موقع نباشد. و آن این است‏‎ ‎‏که سرنوشت مملکت اسلام باید تعیین بشود.‏

‏تعیین مقدرات مملکت به وسیله رفراندم‏

‏     حالا که رژیم سلطنتی رفته و از بین رفته است ـ و قاعده هم این بود که از اول وجود‏‎ ‎‏پیدا نکند ـ حالا برای اینکه ما طرز حکومت را تعیین کنیم، محتاج به یک فعالیتهایی‏‎ ‎‏است. البته در نظر من ـ شخص من ـ این است که احتیاج به رفراندم هم نیست؛ برای اینکه‏‎ ‎‏مردم آرای خودشان را در ایران اعلام کردند؛ با فریادها، با دادها اعلام کردند لکن برای‏‎ ‎‏اینکه یک اشکالی ‏‏[‏‏پیش نیاید‏‏]‏‏ مثلاً، اگر یک دولتی اشکالی داشته باشد در اینکه خوب‏‎ ‎‏این ثبت نشده است این رفراندم، تقاضا نشده است و باید تقاضا بشود ثبت بشود،‏‎ ‎‏شمارش بشود آرا ـ برای این، بنابراین است که یک رفراندمی بشود. و چون این رفراندم‏‎ ‎‏یک رفراندم اساسی است که مقدرات مملکت ما را تعیین می کند و ما اگر بخواهیم یک‏‎ ‎‏حکومت اسلامی، یک جمهوری اسلامی در ایران برقرار کنیم با این رفراندم باید بشود.‏

‏فقط «جمهوری اسلامی»‏

‏     از این جهت لازم است که آقایان، اینهایی که قدرت بر این معنا دارند که تشریف‏‎ ‎‏ببرند در بلاد و در محالّی که آشنا هستند یا غیر آشنا، و مسائل را برای آنها بگویند و آنها‏‎ ‎‏را روشن کنند و دعوت کنند به اینکه رأی بدهید به جمهوری اسلامی ـ این هم با همین‏‎ ‎‏کلمه: نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر ـ برای اینکه الآن شیاطین افتاده اند دنبال‏‎ ‎‏اینکه «جمهوریِ» محض، همین جمهوری باشد، «جمهوری دمکراتیک» باشد و از این‏‎ ‎‏حرفها، برای اینکه آقایان تشریف ببرند و رفع ابهام بکنند، این خوب است. که به همان‏‎ ‎‏طوری که مدرسین محترمِ اینجا بنا دارند که یک مثلاً هیأتهایی را به اطراف یا اشخاصی‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 324
‏را به اطراف بفرستند برای روشن کردن مردم، این لازم است که عمل بشود. و غصه‏‎ ‎‏نخورید که درستان تعطیل می شود! ان شاءالله مجال درس خواندن ‏‏[‏‏دارید‏‎ ‎‏]‏‏ـ الحمدلله ‏‎ ‎‏جوان هستید و مجال درس خواندنتان هست. من هم یک طلبه بودم که وقتی دیدم وضع‏‎ ‎‏اینطوری است درسم را رها کردم و رفتم، و حالا هم آمدم پیش شما. الآن هم تعطیل‏‎ ‎‏هست. نه مطالعه دارم نه درس دارم. مشغول همین خدمت به شما آقایان هستم. ‏

‏مقصد الهی‏

‏     در هر صورت این نکته بود که از اینکه حالا مثلاً دو ماهی، چهار ماهی درس تعطیل‏‎ ‎‏بشود، از این نگرانی نداشته باشید. برای اینکه یکوقت انسان درس را تعطیل می کند برای‏‎ ‎‏اینکه برود تَعیُّش‏‎[1]‎‏ بکند، برای اینکه برود تنبلی بکند؛ یکوقت درس را تعطیل می کند‏‎ ‎‏برای خدا. همان طور که درس خواندن برای خدا ثواب و اجر دارد و ارزنده است پیش‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی، گاهی وقتها هم تعطیل درس و اشتغال به یک مطلب مهمی ـ بلکه‏‎ ‎‏مهمتر از درس ـ این هم ارزنده است پیش خدا. الآن تعطیل شما و رفتن در اطراف و‏‎ ‎‏دهات دوردست، شهرها، دهات دوردست، مقصد، مقصدِ الهی است. فرق نگذارید بین‏‎ ‎‏اینکه در یک شهرستانی بروید و با یک جمعیت انبوهی مواجه باشید، یا در یک دهی‏‎ ‎‏بروید و با یک جمعیت کمی. وقتی بنا شد مقصد الهی باشد، مابین این و آن فرق‏‎ ‎‏نگذارید بلکه گاهی آن اولی است. در شهرستانها ـ خوب ـ اقشار زیاد هستند، آمال زیاد‏‎ ‎‏است، شاید هوای نفس در آنجا زیادتر باشد اما در قرا و قصبات و دهات دورافتاده این‏‎ ‎‏مسائل کمتر است: هم افراد کم می روند هم جمعیتهای آنجا کم است، هم آنها از فقرا و ـ‏‎ ‎‏عرض می کنم ـ مستمندان هستند؛ طمع بین آنها کمتر است. از این جهت جنبۀ الهی آنجا‏‎ ‎‏بیشتر است. اینطور نباشد که همه مجتمع بشوند در شهرهای بزرگ. متفرق بشوند در‏‎ ‎‏شهرها و قصبات و دهات و ـ عرض کنم ـ قرا و همه جا، و همه را آگاه کنند که رفراندم که‏‎ ‎‏شد، همه بگویند جمهوری اسلامی می خواهیم؛ همین آرایشان را که می دهند... رأی‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 325
‏بدهند به جمهوری اسلامی. و هیچ زیر بار کلمۀ زاید و ناقص نروند. هر چند ممکن است‏‎ ‎‏کمونیستها بروند در اطراف و ترویج کنند و ... ولو اینکه آنها هم به واسطۀ شکستی که‏‎ ‎‏خورده اند اعلام کردند که ما هم جمهوری اسلامی می خواهیم! خوب هم کردند؛ یعنی‏‎ ‎‏عقل هم کرده اند، تدبیر هم کرده اند؛ برای اینکه اگر این را نگفته بودند، آن وقت‏‎ ‎‏عددشان معلوم می شد که چند نفرند! حالا برای اینکه نفهمند مردم چند نفر هستند و‏‎ ‎‏خیال کنند که خوب همۀ ایران که به جمهوری اسلامی رأی دادند، همۀ اینها هم‏‎ ‎‏کمونیست هستند به ما رأی دادند!. ‏

‏غلبۀ مشتهای گره شده بر قدرتهای مجهز‏

‏     در هر صورت همین کلمۀ «جمهوری اسلامی». من هم رأیم همین است. رأیم را هم‏‎ ‎‏ان شاءالله در صندوق می اندازم؛ رأی من هم مثل رأی شماها «جمهوری اسلامی» است و‏‎ ‎‏اگر این را ان شاءالله تعقیب کنید ـ و امید است نصرت پیدا کنید و نصرت پیدا می کنید‏‎ ‎‏ان شاءالله ـ خداوند با شماست. خدای تبارک و تعالی نظرش با شماست. دلیل این که‏‎ ‎‏نظرش با شماست این پیروزی است که پیدا کردیم. ما در عین حالی که هیچ بودیم یعنی‏‎ ‎‏هیچ نداشتیم دیگر ـ این تفنگها که حالا می بینید بعد از پیروزی است، قبل از اینکه تفنگی‏‎ ‎‏در کار نبود ـ چیزی نداشتیم ما؛ ما بودیم و یک آه و ناله و یک فریاد و یک مشتِ گره‏‎ ‎‏شده. و خدا خواست که این ناله و فریاد مردم را و این مشت خالی را غلبه بدهد بر همۀ‏‎ ‎‏قدرتهای بزرگ به مثل قدرتی که اینها داشتند و همۀ اسباب و آلات را داشتند؛ مع ذلک‏‎ ‎‏خداوند خواست که در بین خودشان‏‎[2]‎‏ تفرقه افتاد، خودشان متصل شدند. یعنی دیدند‏‎ ‎‏که ما خیرِ آنها را می خواهیم؛ برای اینکه روحانیت خیر آنها را می خواهد. ارتشیها هم‏‎ ‎‏این را فهمیدند متصل شدند؛ نیروی هوایی متصل شدند ـ عرض می کنم که ـ همۀ اقشار‏‎ ‎‏متصل شدند به ما. و این موجب پیروزی شد و این اسبابی بود که خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏فراهم کرد. ‏


صحیفه امامجلد 6صفحه 326
‏نگاهی به حکومت الهی و حکومتهای طاغوتی‏‏ ‏

‏     ان شاءالله پیروز خواهید شد و ان شاءالله بتدریج، یک حکومت عدل اسلامی‏‏[‏‏برقرار‏‎ ‎‏خواهد شد‏‏]‏‏ که مردم و عالَم بفهمد معنای اسلام چه است و معنای حکومت چه است. آیا‏‎ ‎‏حکومت این بوده است که تا حالا بوده است؟ که حالا که حاکم جائر رفته است، حالا‏‎ ‎‏می فهمیم که چه گنجینه ها برده است در بانکها، چه چیزها اینها به سرقت بردند و در‏‎ ‎‏بانکها سپردند. این مال ملت را غارت کردند و فرار کردند. این حکومتْ حکومت است‏‎ ‎‏یا آن حکومت که وقتی که می خواهد غذا بخورد، یک نان خشکی با نمک؟ شبی که‏‎ ‎‏صبح آن شب مولا امیرالمؤمنین ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ شهادت می رسد، وقتی که به حسب نقل برایشان‏‎ ‎‏غذا می آورند می بیند که شیر آورده و نمک آورده ‏‏[‏‏است‏‎ ‎‏]‏‏و نان، نانی که او می خورده‏‎ ‎‏نه نان سنگکی که شما می خورید؛ آن نانی که او می خورد، می فرماید ـ به طوری که نقل‏‎ ‎‏شده است ـ که چه وقت دیدی که من دو تا خورش داشته باشم که حالا آوردی؟! رفت‏‎ ‎‏نمک را بردارد، در نقل است که قَسمش داد به جان خودش که شیر را بردارد؛ شیر را‏‎ ‎‏برداشت. دو لقمه با نمک میل فرمود.‏‎[3]‎‏ و صبح آن روز هم به شهادت رسید. و هیچ هم‏‎ ‎‏نگفت؛ هیچ هم نداشت. یعنی چیزهایی تهیه کرده بود با دست خودش لکن همه وقف‏‎ ‎‏بود. بعد از آنکه آن نهر بزرگ را با فعالیت خودش با دست خودش حضرت امیر حفر‏‎ ‎‏کرد، وقتی که آب بیرون آمد فرمود: ‏بَشِّرِالْوَرَثَةَ‎[4]‎‏ لکن برای ورثه هم نگذاشت، وقف کرد.‏‎ ‎‏آیا آن طرز حکومت بهتر است، ‏‏[‏‏یا حکومتهای جائر‏‎ ‎‏]‏‏آن حکومتی که رسول الله کرد‏‎ ‎‏بهتر است، که وقتی که تو‏‏[‏‏ی‏‎ ‎‏]‏‏مجلس، توی مسجد نشسته بود و مردم و اصحاب هم‏‎ ‎‏نشسته بودند، می آمدند می گفتند کدام یکی از شما پیغمبر است، کدامتان هستید؟ یا آنکه‏‎ ‎‏وقتی تشریفات طوری است که همه می فهمند دارای این تشریفات، عبارت از حاکم‏‎ ‎‏است؟! حکومت اسلام این است. البته ما نمی توانیم یک همچو حکومتی درست کنیم،‏‎ ‎‏ما قادر نیستیم، لکن می توانیم یک مقداری نزدیک بشویم به آن حکومت. می توانیم‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 327
‏دست دزدها را قطع بکنیم. و تا حالا بحمدالله عمده شان قطع شد دستشان. عمدۀ آنهایی‏‎ ‎‏که سران قوم بودند و ذخایر ما را بردند و در بانکها گذاشتند، عمدۀ آنها دستشان دیگر از‏‎ ‎‏بردن زیادی قطع شد. و امید است که دست ما برسد و ما بگیریم از آنها؛ این که‏‎ ‎‏دزدیده اند و برده اند، بگیریم از آنها.‏

‏لزوم معرفی حکومت اسلامی‏

‏     در هر صورت، الآن وقت این است که ما فعالیت بکنیم برای اینکه این جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی را پیاده کنیم و رأی از مردم ‏‏[‏‏بگیریم‏‏]‏‏ تقاضا کنیم از مردم که رأی بدهند به‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی؛ و همه هم آزادند اما شما هدایتشان کنید. الزام نیست که بروید مأمور‏‎ ‎‏بگذارید مثل سابق که مأمور می گذاشتند سر مردم که رأی بدهید، بعد هم که از مردم رأی‏‎ ‎‏نمی گرفتند خودشان رأی می دادند! رأیها را خودشان می خواندند و خودشان می دادند و‏‎ ‎‏تمام می شد قضیه ـ نه، مردم آزادند لکن شما هدایت کنید مردم را. مردم ما مسلمانند،‏‎ ‎‏اسلام را می خواهند؛ شما معرفی کنید اسلام را، معرفی کنید حکومت اسلامی را، معرفی‏‎ ‎‏کنید احکام اسلام را. به آنها بفهمانید که اگر شما یک حکومت عدلی بخواهید، یک‏‎ ‎‏حکومت انصافی بخواهید، بخواهید که در رفاه باشید، بخواهید که فقرای شما در رفاه‏‎ ‎‏باشند، بخواهید که اغنیا به شما ظلم نکنند، بخواهید که دولتها به شما ظلم نکنند، بخواهید‏‎ ‎‏که پاسبانها دیگر نتوانند به شما ظلم کنند، ارتش نتواند به شما ظلم کند، اگر یک همچو‏‎ ‎‏[‏‏حکومتی‏‏]‏‏ را بخواهید، رأی بدهید به جمهوری اسلامی تا اینکه ان شاءالله اسلام و‏‎ ‎‏احکام اسلام پیاده بشود؛ که البته طولانی است مطلب. اینقدر خرابی شده است، اینقدر‏‎ ‎‏خرابی در این مملکت شده است که ما نمی توانیم تصور آن را بکنیم. اینقدر در ادارات‏‎ ‎‏خرابی شده است، اینقدر در وزارتخانه ها خرابی شده است که به این زودیها نمی توانیم‏‎ ‎‏جبران بکنیم. ‏

‏اعتراض به شرایط طاغوتی در وزارتخانه ها‏

‏     الآن وزارتخانه ها ـ این را می گویم که به دولت برسد، آنطوری که برای من نقل‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 328
‏می کنند ـ باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانۀ اسلامی نباید در آن معصیت‏‎ ‎‏بشود. در وزارتخانه های اسلامی نباید زنهای لخت بیایند؛ زنها بروند اما با حجاب باشند.‏‎ ‎‏مانعی ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعی باشند، با حفظ جهات شرعی‏‎ ‎‏باشند. نباید در آنجا ظرف طلا و نقره ـ که به نص اسلام حرام است ـ استعمال بشود. نباید‏‎ ‎‏این تزیینات فوق العاده ای که صرف شده است در اینجا و آنجا باز محفوظ باشد. اینها را‏‎ ‎‏بگذارید در بانکها، بگذارید در ‏‏[‏‏خزانه‏‏]‏‏ برای ملت خرج بکنید. ملت عدالت‏‎ ‎‏می خواهد، اتاق بزرگ نمی خواهد. ملت وزارتخانه می خواهد، وزارتخانۀ اسلامی، نه‏‎ ‎‏آن وزارتخانۀ کاخ دادگستری، کاخ نخست وزیری، کاخ وزارتِ مالی، هی کاخ! کاخ مال‏‎ ‎‏ملت است. این تزییناتی که الآن در این کاخها موجود است، علاوه بر اینکه بسیاری اش یا‏‎ ‎‏بعضی اش از محرّمات است و حتماً باید دولت توجه کند به آن، دولتی که می گوید دولت‏‎ ‎‏اسلامی است ـ و هستند ـ نباید تحت تأثیر واقع بشود و هر طوری سابق بوده همان طوری‏‎ ‎‏که در زمان محمدرضاشاه خان بوده است حالا هم همان فرم باشد. پس شما چکاره اید!‏‎ ‎‏تو که می گویی من مسلمان هستم، چکاره هستی؟ ما یکی یکی باید بگوییم؟ دانه دانه باید‏‎ ‎‏بسپاریم؟ اینها باید اصلاح بشود و شماها‏‎[5]‎‏ ـ من می دانم ـ مسلمانید ـ من همۀ افراد اینها‏‎ ‎‏را بعضی شان را می شناسم، بعضی شان را هم معرفی کرده اند به من ـ اینها همه متعهدند،‏‎ ‎‏همه مسلمانند، لکن ضعیف النفسند! می ترسند که مبادا یک وقت میهمانی از اجانب بیاید‏‎ ‎‏در کاخ دادگستری یا در کاخ نخست وزیری و آنجا ببیند که یک ‏‏[‏‏محیط‏‏]‏‏ محقری است؛‏‎ ‎‏باید حتماً به فرم غرب باشد؟!‏

‏قدرت روحی در پرتو اجتناب از زخارف دنیا‏

‏     ضعیفید آقا! تا ضعیفید زیر بار اقویا هستید. آن وقتی که نَفْس شما قوی شد و اعتنا‏‎ ‎‏نکردید، اعتنا به این زخارف نکردید، آن وقت است که از شما حساب می برند. صدر‏‎ ‎‏اسلام را مطالعه کنید ببینید چه جور بوده وضع. آنهایی که ممالک را فتح کردند، آنهایی‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 329
‏که دنیا را گرفتند، آنهایی که قدرتشان را بر عالَم نشان دادند، زندگی شان چه جور بود؟‏‎ ‎‏وقتی حریر فرش کرده بودند در یکی از دارالسلطنه ها؛ این جوانهای اسلام آمدند آنجا‏‎ ‎‏گفتند: «اگر چه حرام نفرموده است فرش حریر را لکن چون لباس حریر را ـ اینطور نقل‏‎ ‎‏می کنند ـ حرام فرموده، ما روی فرش حریر هم نمی نشینیم». با سر شمشیر در حضور‏‎ ‎‏سلطان کنار گذاشتند اینها را و روی زمین نشستند.‏‎[6]‎‏ اینها آدم بودند، اینها قوی بودند. آن‏‎ ‎‏کسی که در رأس بود، در زندگی از همۀ افراد پایین تر بود: شاید در یمامه، شاید در‏‎ ‎‏سرحدات یک نفر باشد که گرسنه باشد؛ یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب‏‎ ‎‏بکند؛ بنابراین من اینجا که هستم باید زندگی ام این باشد یعنی یک لقمه نان با یک قدری‏‎ ‎‏نمک. این حکومت ما بود. و ما هم البته قدرت نداریم خودشان فرمودند شما قدرت‏‎ ‎‏ندارید لکن ‏أَعِینُونی بِالوَرَعِ وَالاِْجْتِهادِ ـ بالتَّقوی والوَرَع وَالاِْجْتِهاد‎[7]‎‏ اعانت کنید امیرالمؤمنین‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیه ـ را.‏

‏     دولتها بفهمند که قدرت به این نیست که ظرف طلا باشد و ظرف نقره باشد، قدرت به‏‎ ‎‏این نیست که پرده های کذا باشد، بزرگی و عظمت به این نیست که پرده های کذا باشد و‏‎ ‎‏مبلهای کذا باشد از مال این ملت ضعیف! خود ملت توی این غارها زندگی بکند و شما‏‎ ‎‏در کاخهای دادگستری و در کاخهای نخست وزیری؟! تعدیل کنید خودتان را؛ اگر از‏‎ ‎‏خودتان شروع نکنید نمی توانید اصلاح کنید. وزارتخانه ها را اصلاح کنید. همۀ درد و‏‎ ‎‏بلای ما این است که ما غربزده هستیم. ما سالهای طولانی زیر بار غرب بودیم، زیر بار‏‎ ‎‏امریکا بودیم، سالهای متمادی مأنوس شدیم ما. اصلاً قلوبمان قلوب غربی است. متبدل‏‎ ‎‏شدیم به یک انسان غربی. ‏

‏تحول معجزه آسای توده ها از اسلام‏

‏     و به این زودی نمی توانید شما برگردید؛ لکن همت کنید برگردید. شما حالا‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 330
‏می خواهید بگویید روی پای خودمان می خواهیم بایستیم، باز هم رنگ غرب؟! حالایی‏‎ ‎‏که می گویید روی پای خودمان، باز هم «جمهوری دمکراتیک»؟! یعنی جمهوری‏‎ ‎‏غربی؟! مستقلیم ما؛ ما می خواهیم مستقل باشیم. ما اسلام است مذهبمان. ما قوانینمان‏‎ ‎‏قوانین اسلام است؛ قوانین غنی اسلام است. همه چیز باید متحول بشود. حضرت امیر در‏‎ ‎‏آن فرمایششان ـ که من حافظه ندارم که یادم بماند مطلب ـ که شما را متبدل می کنند، مثل‏‎ ‎‏اینکه از ته بالا بیاید، از بالا پایین بیاید، مثل دیگی که کفچه به آن می زنند که زیرش رو‏‎ ‎‏بشود رویش زیر بشود،‏‎[8]‎‏ باید متحول بشوید ـ همین جور تحولی که ملت ما در ظرف‏‎ ‎‏مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو تحول معجزه آسا که یک روز از پاسبان حساب می بُرد،‏‎ ‎‏بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول مملکت‏‎ ‎‏حساب نبردند! یک روز جرأت نمی کردند که توی خانه شان اسم شاه را به ناگواری‏‎ ‎‏ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند مرگ بر این ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏! همچو متحول شد. کی‏‎ ‎‏این کار را کرد؟ اسلام، قوت ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و‏‎ ‎‏اینها نیست که! کار اسلام است.‏

‏توجه به زاغه نشینان‏

‏     متشبث بشوید به اسلام. متحول کنید خودتان را. نقطۀ اول این است که خود انسان‏‎ ‎‏متحول بشود؛ خود انسان از غربزدگی بیرون بیاید. ‏‏[‏‏آیا‏‏]‏‏ باید حتماً ما وزارتخانه هایمان‏‎ ‎‏آنطور تشریفات داشته باشد که هر کسی تویش برود خیال کند که در یک جایی غیر از‏‎ ‎‏ایران است؟! یک جای دیگری است؟! یک بساط دیگری است؟! از آنجا وقتی بیاید در‏‎ ‎‏این زاغه نشینان ما، که یک شب به من نوشته بودند عدد محله هایی که در تهران از اینها‏‎ ‎‏هست ـ چادرنشینها، این زاغه نشینها، این خانه های گلی خیلی خرابه ـ اینها را به من نوشته‏‎ ‎‏بودند که قریب سی تا، یا سی و چند تا محله ما در تهران داریم که از برکت «اصلاحات‏‎ ‎‏ارضی» مردم از محالّ خودشان کوچ کردند آمدند اینجا، با این زندگی فلاکتبار دارند‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 331
‏زندگی می کنند لکن ندیده بودم. در چند شب پیش از این در همین قم ظاهراً بود ـ در‏‎ ‎‏تلویزیون ـ که من نگاه کردم نشان دادند. انسان اگر انصاف داشته باشد، یک قدری‏‎ ‎‏انصاف داشته باشند، باید چقدر متأثر باشد از اینکه یک جمعیت انسان مُسْلم، انسان،‏‎ ‎‏اینطور زندگی بکند و ما به فکر اینها نباشیم.‏

‏ملی شدن داراییهای رژیم پهلوی‏

‏     بتدریج! حالا یک روز عقب، هی عقب، عقب! ما تهران که بودیم این مطلب را گفتیم‏‎ ‎‏به اینها که باید کلیۀ دارایی ـ دارایی نمی گوییم که دارایی آنها بوده است ـ کلیۀ آن‏‎ ‎‏چیزهایی که محمدرضاخان و پدرش و اتباع اینها غصب کردند از این ملت، باید همۀ‏‎ ‎‏اینها ملی بشود و به صرف مستمندها برسد؛ هیچ ارتباطی به دولت ندارد؛ غنیمتی است به‏‎ ‎‏دست آمده است با نهضت این ملت ـ یعنی این ملتی که از طبقۀ سوم است. شما آمار‏‎ ‎‏اینهایی که کشته شدند ـ یکوقتی اگر می توانید، هرکس می تواند در هرجا هست به دست‏‎ ‎‏بیاورد ـ اگر یک دولت‏‏[‏‏مند‏‏]‏‏ توی آن هست، اگر یک تاجر درجۀ اول توی آن هست،‏‎ ‎‏اگر یک خان توی آن هست، اگر یک سردار توی آن هست، اگر یک وزیر توی آن‏‎ ‎‏هست، اگر یک کمونیست توی آن هست، شما پیدا کنید به ما اطلاع دهید! همۀ آنها‏‎ ‎‏مسلمانهایی بودند که توی خیابانها ریختند و گفتند که «مرگ بر او» و «ما جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی می خواهیم». همۀ کشته های ما از اینها‏‏[‏‏ست‏‏]‏‏. شما افشا کنید، ببینید پیدا کنید که‏‎ ‎‏چند نفر تاجر معتبر بودند، چند نفر خان بوده توی اینها، چند نفر رئیسِ مثلاً کذا بوده‏‎ ‎‏است، چند نفر وزیر بوده است، چند تا مدیر کل بوده است؟ یکی از اینها را نمی توانید‏‎ ‎‏پیدا کنید! هرچه بوده، ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ این ملت، این تودۀ جمعیت و ملت بوده است؛ این ملت‏‎ ‎‏مسْلم. غنایم مال اینهاست و باید به اینها داد: مستمندان، اینهایی که صدمه دیدند، آنهایی‏‎ ‎‏که کشته داده اند، آنهایی که جوان داده اند، پیرزنهایی که جوانهایشان از بین رفت. این‏‎ ‎‏غارتگری اینها را، باید برای اینها زندگی تأمین کرد. و زاید هم هست، خیلی زاید است.‏‎ ‎‏یک مملکت را می شود اداره کرد با این دزدیهای اینها! این مقداری است که حالا در‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 332
‏خود ایران به دست می آید. آن مقداری که خارج است که اخیراً نوشته بود روزنامه که در‏‎ ‎‏این اخیر، در این آخر ـ یک همچو تعبیری، حالا درست یادم نیست ـ که 15 میلیارد یا 23‏‎ ‎‏میلیارد دلار! میلیارد! 23 میلیارد دلار یعنی 23 هزار میلیون دلار! اگر اینها را پهلوی هم‏‎ ‎‏بچینند تا کرۀ مشتری هم خواهد رفت! اینطور، اینطور پهلوی هم یکی یکی بچینند. این‏‎ ‎‏قلمهایی است که این آخری برده اند خارج؛ در بانک سوئیس چه دارند خدا می داند!‏‎ ‎‏نمی توانیم ما بفهمیم. این قلمی که گفتم مال خود این مردیکه است ـ نه مال خودش و‏‎ ‎‏اتباعش ـ مال خود اوست. ماهی پنجاه میلیون فرح خانم از نفت می گرفته! پنجاه میلیون،‏‎ ‎‏سی میلیون سی میلیون از نفت می گرفته! حالا از جاهای دیگر چه می گرفته؛ در تمام‏‎ ‎‏شرکتهایی که در ایران بوده است اینها شریک بودند، سهیم بودند. سهیم بودند نه اینکه‏‎ ‎‏خریدند! صاحب کارخانه ها یا برای اینکه مردم را بچاپند اینها را شریک کردند یا اینکه‏‎ ‎‏اگر اشخاصی بودند که اهل چاپیدن نبودند، برای اینکه محفوظ باشند از مأمورین‏‎ ‎‏ساواک و امثال ذلک اینها را شریک قرار دادند که شریک دزد باشند... رفیق قافله هم‏‎ ‎‏بشوند!‏

‏سیاست گام به گام‏

‏     من ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ تهران که می آمدم آقایان آمدند آنجا و من به آنها عرض کردم که باید قضیه‏‎ ‎‏اینطور بشود؛ بنا هم دارند البته، اما مثل اینکه قدم قدم می خواهند راه بروند. در این‏‎ ‎‏نهضت هم بعضی قدم قدم می گفتند برویم، که حالا قدم اولش را‏‏[‏‏برداریم‏‏]‏‏ من به آن‏‎ ‎‏آقایی که آمد پاریس و این مطلب را گفت گفتم در قدم اول پایتان را می شکنند!.‏

‏     ان شاءالله خداوند به همۀ شما سلامت، صحت، عافیت عنایت کند. ان شاءالله شما‏‎ ‎‏همان طوری که معروفید به جندالله ، جندالله باشید یعنی برای خدا کار بکنید. ان شاءالله ‏‎ ‎‏خداوند همۀ شما را سعادتمند کند، هم در دنیا و هم در آخرت.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 333

  • ـ خوشگذرانی، به عیش گذراندن.
  • ـ نظامیان رژیم پهلوی.
  • ـ بحار الانوار، ج 42، ص 226.
  • ـ «بشارت باد بر ورثه» بحارالانوار، ج 41، ص 39.
  • ـ هیأت دولت موقت.
  • ـ تاریخ طبری، ج 3، ص 519 ـ 518.
  • ـ نامۀ امام علی ع به عثمان بن حنیف: مرا یاری کنید با پارسایی و کوشش، با تقوا، پارسایی و سختکوشی. نهج البلاغه، نامۀ شمارۀ 45.
  • ـ لتغربلن غربله... .