سخنرانی

سخنرانی در جمع مردم قم و تأکید بر الهی بودن تحول در ملت

سخنرانی

‏زمان: 17 فروردین 1358 / 8 جمادی الاول 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: کارشکنی مدعیان هوادار خلق‏

‏حضار: پرسنل صنایع نظامی تهران ـ هزاران تن از اهالی قم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏دست غیبی در انقلاب اسلامی‏

‏     من در اواخرِ اوقاتی که در پاریس بودم توجه به یک مطلبی پیدا کردم که راجع به‏‎ ‎‏پیشرفت این نهضت خیلی دلخوش شدم، و این مطلب را در پاریس هم به اشخاص و‏‎ ‎‏اجتماعاتی که می شد تذکر دادم؛ و آن این بود که در انقلاباتی که در دنیا واقع می شود کم‏‎ ‎‏اتفاق می افتد ـ یا اتفاق شاید نیفتاده باشد ـ که اینطور باشد که یک مطلبی را که در مرکز‏‎ ‎‏مملکت می گویند، همین مطلب در کوره ده های دور افتاده هم باشد؛ و آن مطلبی را که‏‎ ‎‏روشنفکران می گویند، همان را مردم بازار و کوچه و دهقان و کشاورز هم همان را‏‎ ‎‏خواستار باشد. من در آن وقت اطلاع پیدا کردم و بعضی را هم که از ایران می آمدند پیش‏‎ ‎‏من، به من اطلاع می دادند که قضیۀ خواست ملت ایران یک خواستی است که گسترش‏‎ ‎‏پیدا کرده حتی در آن قرا و قصبات دورافتاده ای که از همۀ جهات دورند. یک نفر که‏‎ ‎‏همین اواخر آمد پیش من گفت که من از دهات کمره‏‎[1]‎‏ و دهات چاپلق‏‎[2]‎‏ و لرستان،‏‎ ‎‏آنجاها رفتم و دیدم، و از آنجاها گردش کردم و دیدم و می آیم اینجا. و او گفت که تمام‏‎ ‎‏دهاتی را که من دیدم، دیدم که صبح که می شود، آن آخوند ده جلو می افتد و مردم ده‏‎ ‎‏دنبال او راه می افتند و راهپیمایی می کنند! و اسم از یک جایی برد که من آنجا رفتم، «قریۀ‏‎ ‎‏حسن فلک» این در اطراف کمره هست و قلعه ای است که شاید مثلاً آن وقتی که من‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 489
‏دیدم ده ـ پانزده خانوار در آن زندگی می کردند؛ کوچک بود و در کنار یک کوهی واقع‏‎ ‎‏شده بود و از آبادیها دور بود. این شخص گفت من آنجا هم رفتم، آنجا همان حرفها را‏‎ ‎‏می زدند که در تهران می زدند! این از گسترشی که در همه جای ایران به وجود آورد. و‏‎ ‎‏یک گسترش دیگری که راجع به گروهها و جماعات بود؛ بچه های دبستان ـ یا کوچکتر از‏‎ ‎‏آنها ـ همین وِرْدی‏‎[3]‎‏ را که همۀ مردم می گفتند، اینها هم می گفتند؛ کارگرها، کارفرماها،‏‎ ‎‏معلمین، اجزای دادگستری، ملاّها، طلبه ها، روشنفکران ـ همه ـ یک مطلب می گفتند و با‏‎ ‎‏هم بودند. من این را اینطور فهمیدم که یک دست غیبی در کار است. انسان هر چه هم‏‎ ‎‏بخواهد مثلاً روشنگری داشته باشد و هر چه هم بخواهد یک همچو امری واقع بشود به‏‎ ‎‏این گسترش نمی تواند واقع بشود. من اینطور فهمیدم که خدای تبارک و تعالی در این‏‎ ‎‏مسئله نظر دارد و از آنجا اطمینان برایم پیدا شد که پیروزی هست. البته به این زودی و به‏‎ ‎‏این سهلی را نمی توانستم حدس بزنم. وقتی هم که شاه سابق از ایران رفت و دنبالش آن‏‎ ‎‏دولت بختیار آمد ـ که خیلی هم بی عقلی کرد، من هم نصیحتش کردم گوش نداد ـ من‏‎ ‎‏عازم آمدن شدم به این نکته که دیدم از طرف امریکایی ها دارد فعالیت می شود.‏

‏تحول روحی ملت ایران‏

‏     در همان جا که ما بودیم می آمدند که شما حالا نروید، زود است! از طرف دولت‏‎ ‎‏ایران هم فعالیت می کردند که حالا نیایید شما! حتی به وسیلۀ رئیس جمهور فرانسه یک‏‎ ‎‏پیامی برای من ـ دولت ایران ـ فرستاد که حالا زود است؛ حالا زودرس است این آمدن،‏‎ ‎‏یک قدری صبر کنید! من اینطور حدس زدم که اینها می خواهند تجهیز کنند. اینها‏‎ ‎‏می خواهند ما را آنجا نگه دارند و خودشان کارهایشان را انجام بدهند. جوری بشود که‏‎ ‎‏دیگر کار از دست ما بیرون برود. من جدیت کردم که من باید بروم، دیدید که فرودگاه را‏‎ ‎‏بستند. من گفتم هر وقت که باز شود من باید بروم؛ ثانیاً بستند! من گفتم که هر وقت باز شد‏‎ ‎‏می رویم. بالاخره ما آمدیم. من در تمام این مدت ـ از این اواخر که دیگر اینطور به ذهنم‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 490
‏آمده بود ـ این معنا را یک مطلب الهی تلقی می کردم. و حالا هم همین معناست که یک‏‎ ‎‏ملت رنجدیده که هیچ نداشت در دستش، یک ملتی که وضعش اینطور بود که برای‏‎ ‎‏خودش حق اعتراض قائل نبود ـ شما ملاحظه می کردید که اگر یک پاسبان می آمد در‏‎ ‎‏بازار تهران می گفت که «چهارم آبان»‏‎[4]‎‏ است باید بیرق بزنید احدی به خودش اجازۀ‏‎ ‎‏اینکه بگوید «نه» نمی داد؛ در مقابل پاسبان نمی شد بگوید «نه»! اجازه به خودشان‏‎ ‎‏نمی دادند که بگویند «نه»، این تحول روحی در بین ملت پیدا شد که در ظرف یک سال و‏‎ ‎‏یک قدری بالاتر، آن ملت آنطور متحول شد به یک ملتی که در خیابانها ریخت و گفت‏‎ ‎‏که «مرگ بر شاه»! آنکه مقابل پاسبان برای خودش این حق را قائل نبود، همه با هم شروع‏‎ ‎‏کردند به فریاد «مرگ بر شاه». حتی یکی از دوستان من می گفت که در شیراز من توی‏‎ ‎‏خیابان بودم که دیدم یک صاحب منصبی در آنجا بود که بچه ها جمع شده بودند دورش‏‎ ‎‏و به او می گفتند: «مرگ بر کی، زنده باد کی»! این همین طور مانده بود در آنجا؛ وقتی که‏‎ ‎‏مرا دید گفت که بیا و مرا از دست این بچه ها نجات بده! بعد ایستاد رو به قبله و دستش را‏‎ ‎‏اینطور کرد ـ نزدیک گوش آورد ـ و بلند آنچه را که بچه ها می خواستند گفت و خودش‏‎ ‎‏را نجات داد! این یک مطلبی نیست که یک شخص، یک جمعیت... بتواند بکند؛ این را‏‎ ‎‏خدا کرده است.‏

‏تحول روحی و شهادت طلبی منشأ پیروزی‏

‏     این کار کارِ الهی بود. و این هم برای این بود که اجتماع ما، این جمعیت ما جوری شده‏‎ ‎‏بود و متحول شده بودند ـ این تحول باز تحول اسلامی بود ـ جوری شده بودند که‏‎ ‎‏شهادت را برای خودشان یک فوز عظیم دانستند. یک جوان ـ من در نجف بودم، یک‏‎ ‎‏جوان خیلی زیبا و در سن بین بیست تا سی ـ آمد پیش من و مرا قسم داد که شما دعا کنید‏‎ ‎‏که من شهید بشوم. این روحیۀ مادرهایی که دو ـ سه تا از بچه هایشان را داده بودند، وقتی‏‎ ‎‏که به ما می رسیدند می گفتند که این فدای اسلام، و من باز یکی دارم که آن هم باز‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 491
‏می خواهم شهید بشود. یک همچو روحیۀ فداکاری، یعنی همان روحیه ای که در زمان‏‎ ‎‏رسول الله برای مردم پیدا شده بود و در ظرف نیم قرن مسلمین را بر تقریباً دنیای آن روز‏‎ ‎‏غلبه داد، این روحیه در ملت ما پیدا شده بود که خودشان را با شوق و اشتیاق می خواستند‏‎ ‎‏فدا بکنند. آنچه ما را غلبه داد این روحیه بود؛ فلسفه نبود، جهان بینی نبود، اسلام شناسی‏‎ ‎‏نبود؛ هیچ این حرفها نبود. این روحیه که در ملت پیدا شد و این تحرکی که پیدا شد یک‏‎ ‎‏مطلب غیبی بود که در ظرف مدت کوتاهی یک همچو تحول روحی در جمعیت پیدا‏‎ ‎‏شد؛ و ما تا اینجا که آمدیم با این تحول روحی همراه هستیم. و این رفراندم را که شما‏‎ ‎‏دیدید و جلویش شکست آن ابرقدرتها را که دیدید، اینها همه را ما باید خارق عادت‏‎ ‎‏بدانیم. یک ملتی که هیچ ابزار نداشت و هیچ اسلحه نداشت ـ حالا یک چند تا تفنگ‏‎ ‎‏دست مردم می بینید ـ این ملت بی اسلحه، بی ابزار بر یک قدرتی که تا دندان مسلح بود و‏‎ ‎‏دنبالش هم امریکا بود که می گفت ما پشتیبانی می کنیم، انگلستان هم که تصریح می کرد،‏‎ ‎‏شوروی هم بود منتها عاقلتر بود، این قدرتی که پشتوانه اش هم این قدرتهای ابرقدرت‏‎ ‎‏بودند،‏‎[5]‎‏ به دست همین جمعیتی که توی خیابان و بازار فریاد می کردند، به دست اینها از‏‎ ‎‏بین رفت. البته ارتش هم کمک کرد اما بعد از اینکه اینها فریادهایشان را کردند آنها را هم‏‎ ‎‏متحول کردند، ارتش را از این فداکاری که به خیال خودشان برای آن مردک‏‎[6]‎‏ داشتند‏‎ ‎‏منحرف کرد به این طرف. یک عده ای که البته از آن بزرگها بودند که فرار هم کردند‏‎ ‎‏مع الأسف بسیارشان؛ و بعضی شان گرفتار هم شده اند. دیگران هم متحول شدند؛ آنها‏‎ ‎‏برگشتند به این طرف. نیروی هوایی، همین طور نیروهای دیگر، همین طور هوانیروز،‏‎ ‎‏همین طور همافران؛ اینها متحول شدند. این تحولات هم که در آنها پیدا شد باز یک امر‏‎ ‎‏عادی نبود که اینطور متحول کرد یک ارتشی را؛ متحول کرد که بتوانند‏‎[7]‎‏ برخلاف شاه ـ‏‎ ‎‏که مثلاً ‏‏[‏‏بزرگ‏‏]‏‏ ارتشتاران است! ـ برخلاف او قیام بکنند. اینها همه برخلاف یک امر‏
صحیفه امامجلد 6صفحه 492
‏عادی واقع شد، غیرعادی بود.‏

‏حفظ روحیۀ اسلامی‏

‏     ملت ما تا این وحدت کلمه را دارند و تا این اخلاص را به اسلام دارند، این اخلاص به‏‎ ‎‏اسلام که خودشان را فدایی برای اسلام می کنند و اسلام را همه چیز خودشان می دانند، تا‏‎ ‎‏این معنا محفوظ است، ما باید مطمئن باشیم که پیروزیم، و ما همه باید این معنا را حفظ‏‎ ‎‏بکنیم. شماها در بین کارگرها، در بین قشرهایی که محروم بودند ـ و ان شاءالله امیدواریم‏‎ ‎‏که نباشند دیگر ـ این روحیه را تقویت کنید. این روحیۀ اسلامی را تقویت کنید؛ به آنها‏‎ ‎‏بفهمانید که قدرتها را خدا شکست، و این اخلاص شما بود که خون خودتان را فدا‏‎ ‎‏کردید؛ این را حفظش کنید.‏

‏     اگر خدای نخواسته این روحیه را از دست بدهیم، خودمان را حالا پیروز بدانیم و هر‏‎ ‎‏کدام برویم سراغ کار خودمان ـ انسان تا توی راه دارد می رود قدرت دارد؛ این کاروانها تا‏‎ ‎‏توی راه دارند می روند قدرت دارند و وقتی به منزل رسیدند قدرتشان تمام می شود؛‏‎ ‎‏روحیۀ انسان هم اینطوری است: شما سوار اتومبیل شدید و از شهری به شهری رفتید، اگر‏‎ ‎‏انسان مقصدش ده فرسخ است، در سرِ نُه فرسخی رو به خستگی می رود؛ وقتی می رسد‏‎ ‎‏آنجا، دیگر افتاده است ـ ما اگر اعتقادمان این باشد که پیروز شدیم دیگر رو به سستی‏‎ ‎‏می رویم و ما ‏‏[‏‏هنوز‏‏]‏‏ پیروز نشدیم. ما مانعها را حالا یک مقداری رفع کردیم،‏‎ ‎‏ریشه هاشان هم هنوز باقی است.‏

‏در کمین بودن قدرتها‏

‏     شما الآن می بینید که تمام این قوایی که بیرون رفتند و شکست خورده اند، الآن در‏‎ ‎‏فعالیتند. امریکا به این زودی دست از ما برنمی دارد؛ انگلیس هم دست از ما برنمی دارد،‏‎ ‎‏شوروی هم دست برنمی دارد. اینها همه درصدد هستند که نقاط ضعف در ما پیدا بشود،‏‎ ‎‏از آن نقاط ضعف ما را بکوبند آنهایی که عاملین آنها هستند و پیوسته هایِ به آنها هستند؛‏‎ ‎‏من اعتقادم این است که اکثراً امریکایی هستند و اسمشان هم «فدایی خلق» است، در میان‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 493
‏اینها از آن طرفی‏‎[8]‎‏ کم هست؛ اینها را امریکایی ها درست کردند برای اینکه توی‏‎ ‎‏جمعیتها بروند و توی کارگرها بروند و تبلیغات بکنند که چه... اگر ما ان شاءالله برسیم به‏‎ ‎‏اسلام، برسیم به احکام اسلام، بتوانیم قدرت داشته باشیم اسلام را آنطوری که هست در‏‎ ‎‏خارج پیاده بکنیم، خواهید دید که هیچ یک از ملل دنیا آنطوری که اسلام آزادی طلب‏‎ ‎‏است، نیست. آنقدری که اسلام درصدد این است که طبقۀ ضعیف را ملاحظه بکند و‏‎ ‎‏یک طبقۀ توحیدی درست بکند دیگران نیستند.‏

‏دیکتاتوری زیر پوشش دمکراسی‏

‏     آن دمکراسی که در اسلام است در سایر جاها نیست، اسم در سایر جاها هست یعنی‏‎ ‎‏هیاهو و سر و صدا هست و تبلیغات هست. همین معنی «دمکراسی» را که اسم می برند، از‏‎ ‎‏این طرف و آن طرف صدا می کنند، در امریکا هم همین صداهاست و در انگلستان هم‏‎ ‎‏همین صداهاست، در شوروی هم همین صداها هست لکن وقتی که ما ملاحظه می کنیم‏‎ ‎‏می بینیم که همان مسائل دیکتاتوری در همه شان هست! دیکتاتوری در شوروی کمتر از‏‎ ‎‏دیکتاتوری در امریکا نیست و کمتر از دیکتاتوری شاه ما نیست. همه دیکتاتورند منتها‏‎ ‎‏می خواهند توده ها را بازی بدهند، این الفاظ را رویش می گذارند؛ این الفاظ فریبنده‏‎ ‎‏رویش می گذارند برای اینکه مردم را بازی بدهند.‏

‏مخالفت مدعیان «فدایی خلق» با ملت‏

‏     شما ملاحظه بکنید چه می خواهند الآن این عمال اینها. الآن اینها که دارند شلوغ‏‎ ‎‏می کنند و می گویند ما برای خلق می خواهیم خودمان را فدایی خلق بکنیم، چه‏‎ ‎‏می خواهند اینها؟ اگر اینها فدایی ملتند، ملت که همه شان آمده اند و می گویند «جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی». اگر اینها ‏‏[‏‏ادعای‏‏]‏‏ فدایی خلق و طرفداری خلق را دارند، خوب اینها هم بیایند،‏‎ ‎‏اگر برای این است که زندگی اینها اداره بشود. خوب الآن همۀ قوا درصدد هستند ـ اگر‏‎ ‎‏این شلوغیها را کنار بگذارند ـ اینجا زندگی اینها را مرفه کنند. و این خلق است و این مردم‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 494
‏که همه می گویند «جمهوری اسلامی». در این رفراندم که شما دیدید که: در دنیا همچو‏‎ ‎‏رفراندمی سراغ دارید که از 35 میلیون، بیست میلیون بیشتر پای صندوق بروند رأی‏‎ ‎‏بدهند، و از بیست میلیون و چند صد هزار، صد و چهل هزار مخالف داشته باشند؟! اصلاً‏‎ ‎‏در دنیا یک همچو چیزی سابقه دارد؟ بعدها هم غیر آن اشتیاق اسلامی اگر در مردم باشد‏‎ ‎‏یک همچو چیزی سابقه دارد؟ آن وقت ببینید اشتیاقی که مردم داشتند برای رأی دادن،‏‎ ‎‏آن علاقه و اشتیاقی که مردم داشتند که پای صندوقها بروند؛ این را شما همه مشاهده‏‎ ‎‏کردید که با چه اشتیاقی با چه علاقه مندی رفتند رأی دادند که این هم بی سابقه بوده.‏

‏     اینها دیگر از ما چه می خواهند؟ اگر اینها منافع خلق را می خواهند، خوب اینها مهلت‏‎ ‎‏بدهند تا ما درست کنیم. اینها نمی گذارند. الآن همینهایی که به اسم «فدایی خلق» و ...‏‎ ‎‏توی مردم افتاده اند، همینها مانع می شوند از اینکه برای این خلق یک زندگی درست‏‎ ‎‏بشود! برای اینکه اینها شلوغ می خواهند بکنند و دستور دارند از بالاترها ـ که من‏‎ ‎‏بیشترش اعتقادم هست که از امریکاست ـ اینها دستور دارند که با این صورت بین مردم‏‎ ‎‏تفرقه بیندازند، نگذارند آن معنایی که در اسلام است ـ آن محتوای اسلام ـ را نگذارند‏‎ ‎‏بین مردم پیاده شود. آنها از آن معنا می ترسند که اگر اسلام در این ممالک اسلامی، به آن‏‎ ‎‏معنایی که هست، پیاده بشود اینها دیگر نقش ندارند در ملتهای اسلام. اینها از این‏‎ ‎‏می ترسند و می خواهند نگذارند این معنا بشود. و الاّ اگر این افرادی که الآن در ایران‏‎ ‎‏هستند و شلوغ می کنند و نمی گذارند آرامش پیدا بشود، اگر برای خلق و برای مردم‏‎ ‎‏فداکاری می خواهند بکنند، بیایند کمک کنند. اگر اینها آزادی می خواهند که ما آزادی‏‎ ‎‏داریم می دهیم؛ دیگر الآن اختناقی در کار نیست، همه دارند حرفهایشان را می زنند. اگر‏‎ ‎‏اینها رفاه خلق را می خواهند باید مهلت بدهند و بیایند کمک کنیم و با هم ـ همه با هم ـ‏‎ ‎‏کمک کنیم و رفاه خلق را درست کنیم. اگر اینها شلوغی می خواهند ـ چنانچه‏‎ ‎‏می خواهند ـ برای این نیست که برای ملت باشد؛ برای ملت که شلوغی حالا فایده ندارد،‏‎ ‎‏جز خونریزی که فایده ندارد. برای ملت آن فایده دارد که حالا همه با هم باشند؛ جمعیتها‏‎ ‎‏همه با هم باشند و همه، این مملکتی که خرابه شده و دست ما دادند، بسازند. اگر اینها‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 495
‏می خواهند شلوغ بکنند که امریکایی ها دوباره برگردند به اینجا، خوب تکلیف ما این‏‎ ‎‏است که با اینها معارضه بکنیم؛ تکلیف همۀ ایرانی ها این است.‏

‏نمونه ای از رفتار حاکم اسلامی‏

‏     ما آنها را نصیحت می کنیم. ما علاقه داریم که همۀ افراد ملت ما در رفاه باشند.‏‎ ‎‏نصیحت به آنها می کنیم که بیایید. شما چه می خواهید؟ بیایید همانی را که شما‏‎ ‎‏می خواهید، در اسلام بیشترش هست. همان معانی که شما ادعا می کنید، اسلام نقشه اش‏‎ ‎‏را دارد؛ اسلام پیاده کرده یکوقتی این را. اسلام یکوقتی حکومتی داشته است که‏‎ ‎‏حاکمش را قاضی اش می خواهد که «بیا یهودی علیه تو ادعا کرده، بیا»! می رود آنجا با‏‎ ‎‏کمال ادب کنار یهودی می نشیند. وقتی هم که قاضی می گوید «یا اَبَاالْحسن»، می گویند:‏‎ ‎‏«نه، به من نگو اَبَاالحسن؛ برای اینکه باید با من مساوی صحبت کنی».‏‎[9]‎‏ شما همچو‏‎ ‎‏دمکراسی در دنیا اطلاع دارید که رئیس دولت را قاضیِ منصوب از قِبَل خودش، احضار‏‎ ‎‏کند و او حاضر شود و بعد قاضی بر ضدّ او حکم کند و او هم قبول کند و تسلیم بشود؟ چه‏‎ ‎‏می خواهید بگویید؟ این رؤسای «کرملین» اینطور هستند؟ این رؤسای امریکا اینطور‏‎ ‎‏هستند؟ این رؤسای انگلستان اینطور هستند؟ یا ادعا هست؟ می شود یکوقتی مثلاً یکی از‏‎ ‎‏رؤسای اینها را کسی بخواهد در محکمه که بیایید یک کسی به شما ادعا دارد؟ یا گفتن‏‎ ‎‏همان و اعدام آن آدم همان!؟‏

‏تبلیغات پوچ آریامهری‏

‏     اینها چه می خواهند؟ اینها شلوغی می خواهند. اینها نیتشان حسن نیست، نیت فاسد‏‎ ‎‏دارند؛ اینها می خواهند این مملکت را دوباره برگردانند به همان حال اول که اربابها بیایند‏‎ ‎‏و همه چیز ما را ببرند و برای ما هیچ نگذارند. شما حالا ملاحظه می کنید که این قدرتی که‏‎ ‎‏این مردک‏‎[10]‎‏ داشت و این تبلیغاتی که اینها داشتند، این سرپوشی بود؛ این سرپوش‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 496
‏برداشته شد، می بینید که ایران هیچ محتوا نداشت. الآن هر جا دست بگذارید خالی است!‏‎ ‎‏زراعت ما را که از بین بردند؛ که هیچ ما دیگر نداریم مگر حالا همت کنند و به واسطۀ‏‎ ‎‏همت، حالا یک کاری بشود. و امسال، از شاید پانزده سال پیش از این می گویند تا حال،‏‎ ‎‏مثل امسال نبوده است برای اینکه یک قدری به مردم مهلت داده شده است. همه چیز ما‏‎ ‎‏الآن از دست رفته است. اینها با هُو و جنجال و تبلیغات، هر وقت که فرض کنید شما رادیو‏‎ ‎‏را باز می کردید تبلیغاتی بود که برای «آریامهر» بود، همه اش راجع به تبلیغات بود ـ‏‎ ‎‏تبلیغات پوچ: «مأموریت برای وطنم»! این را درست می گفت اما مأمور بود که وطن را به‏‎ ‎‏این حالی که الآن هست برساند و همه را انجام هم داد!‏

‏خطرناک بودن گرایش به سستی‏

‏     ما اگر این وحدت کلمه و این خاصیت که عبارت از اسلامیت است که در آن همه چیز‏‎ ‎‏هست، اگر این را ما حفظش بکنیم، تا آخر با پیروزی هستیم و اگر ـ خدای نخواسته ـ یا‏‎ ‎‏اینها اخلال بکنند و ما شل بیاییم و جلویشان را نگیریم و ملت جلویشان را نگیرد، و یا‏‎ ‎‏خودمان خیال کنیم که پیروز هستیم و به سستی گرایش پیدا بکنیم من خوف این را دارم‏‎ ‎‏که ـ خدای نخواسته ـ با فرم دیگر همان مسائل را پیش بیاورند. البته با فرم شاهنشاهی‏‎ ‎‏دیگر نمی گویند برای اینکه این شکست خورده است؛ این را می دانند که قابل عمل‏‎ ‎‏نیست، یک فرم دیگری رویش می گذارند. بلدند آنها، مطالعات دارند. اگر ما ایستادگی‏‎ ‎‏کنیم و قدرتی که الآن در دستمان است ـ که قدرت ملت است ـ حفظ کنیم، وحدت کلمه‏‎ ‎‏را حفظ کنیم، همه پیروز خواهیم شد و اگر ـ خدای نخواسته ـ این حفظ نشود خوف این‏‎ ‎‏مطلب هست که دوباره ما را برگردانند به آن حال و اگر ـ خدای نخواسته ـ ما را شکست‏‎ ‎‏بدهند ـ این دفعه اینها لمس کرده اند وحدت ایران را و قدرت اسلام را لمس کرده اند؛‏‎ ‎‏پیشتر می گفتند احتمال را می دهیم، علم بود پیشتر؛ حالا لمس است، لمس کرده اند که‏‎ ‎‏ایران با قدرت اسلام و وحدت کلمه پیش برد ـ قطع می کنند همه چیز ما را. این دفعه دیگر‏‎ ‎‏قطع می کنند همۀ قدرتها را! نه روشنفکر می گذارند در عالم بماند و در ایران بماند و نه‏

صحیفه امامجلد 6صفحه 497
‏کسی دیگر را می گذارند؛ تمام را خواهند سرکوب کرد. ما بیدار باشیم! نگذاریم این پیش‏‎ ‎‏بیاید؛ و نگذاشتن به این است که همه با هم ـ همه با هم ـ کمک بکنیم: کارگر با کارفرما‏‎ ‎‏کمک بکند، و همه با هم با انصاف رفتار کنند، با انسانیت رفتار بکنند، با رحم و مروت‏‎ ‎‏رفتار بکنند و نگذارند این نهضت خاموش بشود تا ان شاءالله آن معنایی که مقصد اصلی‏‎ ‎‏ماهاست برسیم. خداوند ان شاءالله همۀ شما را موفق کند و به سعادت برسید.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 6صفحه 498

  • ـ از نواحی اطراف خمین.
  • ـ از نواحی اطراف اصفهان.
  • ـ وِرْد، دعای زیر لب. منظور، شعارهایی است که مردم بر لب داشتند.
  • ـ روز تولد محمدرضا پهلوی.
  • ـ اصل: بود.
  • ـ محمدرضا پهلوی.
  • ـ اصل: بتوان.
  • ـ وابسته به بلوک شرق شوروی و اقمارش.
  • ـ ابن اثیر 3 : 201؛ سنن بیهقی 10 : 136؛ الصواعق: 78.
  • ـ محمدرضا پهلوی.