سخنرانی

سخنرانی در جمع دانشجویان تهران (علما ـ انقلاب ـ شهید مطهری)

سخنرانی

‏زمان: 19 اردیبهشت 1358 / 12 جمادی الثانی 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: مبارزات علما ـ دستاوردهایی از انقلاب اسلامی ـ شهادت آقای مرتضی مطهری‏‎ ‎‏             و بازتاب آن‏

‏حضار: دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

پیشگامی علما در مبارزه با دودمان پهلوی

‏     ... از خراسان قیام کردند علمای خراسان؛ قیام کردند منتها قدرتی نداشتند و شکست‏‎ ‎‏خوردند. گرفتند همۀ علمای خراسان را. با قضیۀ «مسجد گوهرشاد» و آن بساط، همه را‏‎ ‎‏گرفتند آوردند تهران حبس کردند. مرحوم آقازاده‏‎[1]‎‏، که رأس علمای آن وقت بود‏‎ ‎‏می آوردند با مأمور توی خیابان؛ سربرهنه می آوردند و می بردند به دادگاه که آنجا‏‎ ‎‏محاکمه اش کنند! از اصفهان علمای اصفهان قیام کردند به ضد رضاشاه.‏

‏     هرکس ادنی‏‎[2]‎‏ توجهی به این مسائل بکند و آن تبلیغاتی که آنها کردند کنار بگذارد،‏‎ ‎‏خودش بخواهد تفکر کند ببیند چه است قصه، می داند که این روحانیون بودند که همیشه‏‎ ‎‏مبارزه می کردند با آنها. البته معممینی هم درست می کردند آنها. داشتند در جیبشان‏‎ ‎‏«معمم»! در «سازمان امنیت» هم یک عدۀ زیاد «معمم» داشتند اینها که هر وقت شاه‏‎ ‎‏بخواهد یک جایی برود، بروند به عنوان «روحانیون» استقبال کنند، به نام روحانیون چه‏‎ ‎‏بکنند! اینها را داشتند. لکن روحانیون ‏‏[‏‏واقعی‏‏]‏‏ آنطور بودند؛ آن که معارضه می کرد آنها‏‎ ‎‏بودند. اخیراً هم می دانید، که در زمان همین آدم‏‎[3]‎‏ با آن وضعی که پیش آورد، باز اینها‏‎ ‎‏ایستادند و باز از مدرسۀ فیضیۀ قم شروع شد. آنها هم مدرسۀ فیضیه را خراب کردند و چه‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 211
‏کردند و آن بساط را درآوردند.‏

نقشۀ حساب شده برای جدایی حوزه و دانشگاه

‏     مقصود من این است که این نهضت از برکاتش یکی این بود که ماها را با هم مجتمع‏‎ ‎‏کرده یک جا. ماها از هم همچه دور بودیم که هیچ وقت حاضر نبودیم با هم بنشینیم و‏‎ ‎‏مطالبمان را به هم بگوییم که چه گرفتاریهایی ما داریم. شما علی_' حده بودید ما هم‏‎ ‎‏علی_' حده. اگر خیلی ـ مثلاً ـ آدمهای ملایمی بودیم دیگر دعوا نمی کردیم! اگر یک‏‎ ‎‏قدری هم تند بودیم، در دانشگاه تظاهر بر ضد ما، در مدرسه تظاهر بر ضد شما! این‏‎ ‎‏همه اش یک نقشۀ حساب شده ای بود که نگذارند ماها با هم مجتمع بشویم و با هم تفاهم‏‎ ‎‏کنیم. الآن از همۀ اوقات ایران وضعش حساستر است. یعنی اینها سابق به طرز علمی همین‏‎ ‎‏مطلب را فهمیده بودند که اگر اینها با هم مجتمع بشوند به ما ضرر وارد می شود؛ حالا‏‎ ‎‏لمس کردند این مطلب را. به طور عینی دیده اند، لمس کرده اند که مملکت ایران هیچ‏‎ ‎‏نداشت و آنها همۀ تجهیزات را داشتند اینها با مشت خالی بودند لکن وقتی که با هم‏‎ ‎‏اجتماع کردند و با هم شدند و قدرت ایمان در آنها پیدا شد و همه متحول شدند از یک‏‎ ‎‏صورت به یک صورت دیگر، این قطره ها وقتی که با هم جمع شدند، یک سیل عظیم‏‎ ‎‏بنیان کَنی از آن پیدا شد که آن دیوار بزرگی که آنها داشتند شکست؛ آن سد را شکست و‏‎ ‎‏از بین برد، در عین حالی که همۀ اقشار، منتها بعضیها ظاهرتر، بعضیها باطنتر کمک‏‎ ‎‏می کردند.‏

نقشۀ امریکا

‏     مکرر ـ ما در پاریس که بودیم ـ از طرف امریکایی ها می آمدند با صورتهای مختلف،‏‎ ‎‏می آمدند که این باشد! این حالا چطور است، چطور است؛ ما همراهی با او می کنیم، چه‏‎ ‎‏می کنیم! اخیراً هم که من می خواستم بیایم نقشه این بود که ما حرکت نکنیم از آنجا: «حالا‏‎ ‎‏زود است نمی شود»، «حالا نیایید»! چه از جانب خود دولت ایران، که آن وقت بختیار‏‎ ‎‏بود و چه از جانب آنها که «حالا یک قدری صبر کنید، حالا زود است»! من فهمیدم یک‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 212
‏نقشه ای است برای اینکه می خواهند ما یک قدری تعویق بیندازیم ‏‏[‏‏تا‏‏]‏‏ آنها کارشان را‏‎ ‎‏تمام بکنند! لذا ما هم جدیت کردیم که نه، ما می رویم؛ هرچه پیش آمد بیاید!‏

موقعیت حساس

‏     مقصود این است که الآن اینها احساس کردند و لمس کردند که ملتی با هم شدند و‏‎ ‎‏یک قدرتی پیش آمده. یک قوۀ ایمان و تحولی در اینها پیدا شد که شهادت را برای‏‎ ‎‏خودشان فوز می دانند، فریاد می زنند که ما می خواهیم شهید بشویم. در مقابل تانک‏‎ ‎‏می ایستند، کشته می دهند لکن می گویند که دیگر اثر ندارد، دیگر مسلسل اثر ندارد.‏‎[4]‎‎ ‎‏این یک واقعیتی است که آنها لمس کردند. الآن بسیار موقعیت ما حساس است برای‏‎ ‎‏اینکه با این لمسی که کردند، با تمام قوا الآن دنبال این هستند که بشکنند این را ـ این‏‎ ‎‏نهضت را بشکنند. در داخل دانشگاهها بیایند شیطنت کنند؛ عمالشان بیایند شیطنت کنند.‏‎ ‎‏به نظر من اکثراً عمال امریکا هستند به صورتهای اسلامی‏‎[5]‎‏ به صورتهای کمونیستی، به‏‎ ‎‏هر صورتی که در می آیند ـ از زیرزمینی، روی زمینی ـ اینها اکثراً عمال آنها هستند.‏‎ ‎‏آنها‏‎[6]‎‏ هم دخالت دارند لکن اکثراً اینطورند. همه دخالت دارند.‏

وظیفۀ همۀ اقشار

‏     الآن ما ـ همه مان ـ هرکس که ایران را می خواهد، هرکس که اسلام را می خواهد،‏‎ ‎‏هرکس که این ملت را می خواهد که مقتدر بشود، ما ـ همه مان ـ موظفیم که با هم باشیم؛‏‎ ‎‏همان طوری که با هم این سد را شکستیم. اگر یک طایفه می گفتند که ما می خواهیم‏‎ ‎‏بکنیم، امکان نداشت برایشان؛ وقتی همه با هم شدند، شکستند این سد را. اگر الآن ما‏‎ ‎‏سستی بکنیم و این اجتماع اسلامی و اجتماع ملی را از دست بدهیم ـ خدای نخواسته ـ و‏‎ ‎‏شکست بخوریم در این نهضت، دیگر این مملکت روی سعادت به خودش نخواهد‏‎ ‎‏دید. برای اینکه یک همچو نهضتی که در تاریخ نظیر ندارد، یک همچو نهضتی دیگر‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 213
‏نخواهد تحقق پیدا کرد.‏

سیاست گام به گام، شگرد شاه

‏     آنهایی که می آمدند پیش من، چه از قشر علما که به من پیغام می دادند و می خواستند‏‎ ‎‏خیرخواهی ـ فرض کنید ـ بکنند و چه قشرهای دیگری که می آمدند حتی اخیراً در‏‎ ‎‏پاریس پیش من، از باب اینکه مأیوس بودند که بشود یک همچو کاری را انجام داد،‏‎ ‎‏خیرخواهی می کردند که حالا بگذارید یک قدری یواش یواش کار پیش برود؛ بگذارید‏‎ ‎‏که این‏‎[7]‎‏ باشد، و او حکومت نکند سلطنت بکند و آنطوری که قانون برایش وظیفه‏‎ ‎‏مشخص کرده بکند و اینها! و ما بعدها مجلس درست می کنیم و او را روی قوانین کنارش‏‎ ‎‏می گذاریم! خودش هم این حیله را می خواست بکند، اینها غفلت کرده بودند! او از روی‏‎ ‎‏حیله و شیطنت برای من مکرر پیغام داد که «شما بگذارید من اینجا باشم، تمام جهات‏‎ ‎‏ایران دست شما، همه دست شما، من همان سلطنت می کنم»! من می دانستم که مطلب‏‎ ‎‏اینها نیست. به آن آقایان می گفتم که خوب، شما یک همچو نهضتی که الآن هست اگر‏‎ ‎‏این سست بشود دوباره می توانید ایجادش بکنید؟ می گفتند نه. گفتم که اگر این آدم‏‎ ‎‏برخلاف کرد ـ حالا گفت که من سلطنت می کنم نه حکومت، فردا وقتی که نهضت‏‎ ‎‏خوابید شمشیر را کشید ـ شما یک قدرتی دارید که کنترل بکنید او را؟ تأمین دارید که او‏‎ ‎‏به قول خودش وفا کند؟ گفتم حالا که یک همچو نهضتی پیدا شده است، و نظیر این هم‏‎ ‎‏دیگر نمی شود که پیدا بشود، ما همه مقاصدمان را چرا نگوییم؟ مقصد اصلی ما این است‏‎ ‎‏که این خارجیها نخورند اموال ما را، این خارجیها همه چیز ما را نبرند، این خارجیها‏‎ ‎‏فرهنگ ما را عقب نزنند، این خارجیها ارتش ما را انگل نکنند.‏

‏     مقصد ما عمده اش آنها هستند؛ اینها یک شاخه ای از اوست. ما چرا حالا مهلت‏‎ ‎‏بدهیم به اینکه ـ چنانچه ـ او قدرت پیدا کند، پاهای همۀ ما را خرد و قلم خواهد کرد! و‏‎ ‎‏این دنبال این است که قدرت پیدا بکند و حالا می آید ادعا می کند که «آی ملت چه، آی‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 214
‏مردم چه، آی علمای اعلام»! خوب، این همان بود که علمای اعلام را می گفت مثل‏‎ ‎‏حیوانِ نجس می مانند! چطور حالا آمده می گوید: «آی علمای اعلام، مهلت بدهید! من‏‎ ‎‏اشتباه کردم»! این اشتباه را او همیشه خواهد کرد!‏

آزادی و اتحاد، از دستاوردهای انقلاب

‏     در هر صورت، الآن یک وضعی ما داریم که در حال حرکت بودیم و غفلت از‏‎ ‎‏مسائل، مردم داشتند. شکستند این سد را، حالا که برگشته، این پوسیده هایی که مانده اند‏‎ ‎‏از آنها و مردم هم یک قدری به حال خودشان برگشته اند، حوائج خودشان را می بینند،‏‎ ‎‏[‏‏دائماً‏‏]‏‏ می روند دنبال حوائج خودشان، دیگر از آن مقصد اصلی یک قدری دارند کنار‏‎ ‎‏می روند، حوایج خودشان را می بینند، از این طرف آن ریشه هایی هم که از آنها مانده‏‎ ‎‏است افتاده اند دور کارخانه ها و مدرسه ها و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات می کنند که‏‎ ‎‏«ای دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ می خواهید چه بشود حالا؟ ما می گوییم تا‏‎ ‎‏حالا ـ بعدها هیچ چیز هم نمی شود ـ ما الآن با هم نشسته ایم آزاد داریم صحبت می کنیم.‏‎ ‎‏شما جرأت نمی کردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمی کردیم پیش شما بیاییم؛ فردا‏‎ ‎‏بیرون می رفتیم می گرفتند ما را می بردند حبس می کردند، زجر می کردند، داغ می کردند؛‏‎ ‎‏روی تاوه جوانهای ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد‏‎ ‎‏نشستیم؟ ولو نداریم چیزی بخوریم اما آزادیم. از این بهتر چی که آن خارجیها که‏‎ ‎‏می آمدند و بر ما حکومت می کردند حالا نمی توانند حکومت کنند؟ رفتند سراغ کارشان!‏‎ ‎‏حالا شیطنت می کنند؛ آن وقت با قدرت از سفارت خود، این مردک‏‎[8]‎‏ گفت که از‏‎ ‎‏سفارت صورت می آوردند و لیست می آوردند که اینها باید وکیل بشوند و وکیل هم‏‎ ‎‏می کردند! خودش در کتابش‏‎[9]‎‏ نوشته این را منتها برای مداحی خودش! می گوید دیگر‏‎ ‎‏حالا اینطور نیست؛ من حالا همه را سرِ جای خودش نشانده ام! اینکه می گفت پدر من‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 215
‏کذا و کذاست، مجبور بود که این اعتراف را بکند که لیست می آوردند از قنسول‏‎ ‎‏انگلستان یکوقتی ـ بعد هم قنسول امریکا ـ می آوردند و می گفتند اینها باید وکیل بشوند؛‏‎ ‎‏آنها هم همینها را وکیل می کردند! مردم هم هیچ اطلاعی از این مسائل نداشتند.‏

‏     حالا می خواهید چه بشود؟ شما یک همچو رفراندمی که همۀ مردم با آزادی‏‎ ‎‏ـ یک کسی نبود که به آنها فشار بیاورد که آقا باید بروی یا نباید بروی، همه با آزادی،‏‎ ‎‏همۀ طوایف با آزادی، خودشان رفتند سر صندوقها و رأی دادند؛ ما بهتر از این چه‏‎ ‎‏می خواهیم؟ ما می خواهیم یک مملکت، آزادی باشد. البته اینها همه چیز ما را برده اند.‏‎ ‎‏اینها آنچه که برای ما گذاشتند قرضهای زیادی است که از بانکها گرفتند و فرار کردند،‏‎ ‎‏میلیاردها قرض کردند و فرار کردند؛ علاوه بر بردن جواهرات و بردن همه چیز ما. قبلاً‏‎ ‎‏هم پولها را فرستادند توی بانکهای سوئیس و سایر جاها و امریکا و کذا. وقتی هم‏‎ ‎‏می خواستند بروند باز جواهرات را هرچه توانستند بردند. آنی که مانده است، آن است‏‎ ‎‏که نتوانستند ببرند و حالا می بینید این مقدار است، اینها را نتوانستند ببرند! حالا این‏‎ ‎‏مقدارش مانده است. اینها همه چیز را بردند و دولت را ورشکست کردند.‏

نمایش وحدت مردمی

‏     حالا باید با زحمت، همۀ اقشار دست به هم بدهند تا این گرفتاریها رفع بشود. مگر‏‎ ‎‏دولت می تواند مملکتی را که اینطور خراب کردند ـ با ضعفی که الآن هست ـ اداره بکند‏‎ ‎‏و درست بکند؟ دانشگاه باید بیاید کار را درست بکند؛ خودشان باید درست بکنند.‏‎ ‎‏کشاورزها باید خودشان همت بکنند. کارگرها باید خودشان همت بکنند. و باید همۀ ما‏‎ ‎‏بدانیم که اینها، این ریشه های گندیده ای که از اینها مانده است، افتاده اند دوره و‏‎ ‎‏نمی گذارند که آرامش پیدا بشود. برای اینکه اینها می دانند که اگر آرامش پیدا بشود و‏‎ ‎‏این مملکت به همین حال خودش باقی باشد، این اقشاری که حالا هستند ـ اینها با هم‏‎ ‎‏هستند ـ دیگر به هم نمی خورد و دست اینها همیشه کوتاه است. لهذا اینها دنبال این معنا‏‎ ‎‏هستند که نگذارند یک آرامشی پیدا بشود. شما را از ما باز جدا کنند و ما را از دیگران‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 216
‏جدا کنند و همه را از هم؛ به هم بریزند. پیشتر مثلاً یکی از چیزهایی که بود این ارتشیها در‏‎ ‎‏نظر ملت یک مردمی فاسدِ کذا ـ آنطور که می گفتند. آنها هم از اینها می خواستند که به‏‎ ‎‏اینها زورگویی بکنند چه چه؛ و دوتایی ‏‏[‏‏ملت و ارتش‏‏]‏‏ همچو دشمن هم بودند که اگر‏‎ ‎‏یک جمعی از اینها یک جا پیدا می شد، مردم دنبال اینها هیچ نمی آمدند. الآن وضع‏‎ ‎‏جوری شده است که امروز در مدرسۀ فیضیه اقشار مختلفی با هم جمع بودند: یک دسته‏‎ ‎‏از شیراز ـ پادگانهای شیراز ـ آمده بودند در آنجا مجتمع بودند، یک دسته فرهنگیها آمده‏‎ ‎‏بودند مجتمع بودند، یک دسته ـ عرض کنم که ـ پزشکان همین طور؛ از اطراف. که من به‏‎ ‎‏آنها گفتم که خوب، شما ببینید ما همه قبلاً از هم فرار می کردیم؛ حالا با هم نشستیم و ...‏‎ ‎‏صحبت می کنیم. عشایر آمده بودند؛ عشایری که هیچ وقت با ما صحبتی نمی کردند آمده‏‎ ‎‏بودند، همه با هم جمع شده بودند. خوب، اینها یک مسائلی است که شده است. البته‏‎ ‎‏بازسازی بعد از انقلاب از امور بسیار مشکل است.‏

انقلاب اسلامی و دیگر انقلابها

‏     و بحمدالله  ‏‏[‏‏انقلاب‏‏]‏‏ ایران از همۀ انقلابات بهتر بوده. این انقلابْ سفید بود نه آن‏‎ ‎‏انقلاب ایشان! انقلاب سفید این بود که در سایر ممالک در شوروی، در فرانسه انقلابی‏‎ ‎‏که در آنجاها پیدا شده انقلاب خونینی بوده که میلیونها آدم کشته شده است و خرابیها‏‎ ‎‏وارد شده است؛ بدتر از همه ‏‏[‏‏هم‏‏]‏‏ که شوروی. مرحوم قرنی‏‎[10]‎‏ می گفت که مقاومت‏‎ ‎‏دولت ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ در مقابل مردم سه ساعت و نیم بود! ما خیال می کردیم خوب دو ـ سه روز یا‏‎ ‎‏یک شب شد؛ ایشان گفت سه ساعت و نیم بود! خوب، اینها کودتا کردند، اینها قیام‏‎ ‎‏کردند، کودتا کردند: اول رفتند سراغ نیروی هوایی که آنجا را بکوبند و بعد هم بریزند‏‎ ‎‏همۀ ماها را بکشند و مسئله و غائله را ختم کنند. مردم ریختند و موافقت کردند و آنها هم‏‎ ‎‏[‏‏قشرهایی از سربازها‏‏]‏‏ اینها هم متصل به مردم شدند ... . مرحوم قرنی به من گفت که در‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 217
‏سه ساعت و نیم حل شد قضیه و شکست خوردند اینها. این برای این بود که مردم قیام‏‎ ‎‏کردند؛ مردم آشنا شدند به وظایف خودشان، بیدار شدند و این قیام را کردند و این‏‎ ‎‏پیشرفت را کردند.‏

برادری و محبت، به جای بیدادگری و وحشت

‏     و حالا ماها احتیاج به این داریم که باز این نهضت را حفظش کنیم تا بتوانیم بسازیم‏

‏والاّ این خرابی باقی می ماند و گرفتاری اش برای همۀ ماست. شماها باید در دانشگاه ‏‏[‏‏که‏‏]‏‎ ‎‏هستید ـ همۀ اقشار دانشگاه باید دانشگاه را بسازند؛ آنها هم که در بازارند بازار را باید‏‎ ‎‏درست کنند؛ آنها هم که کشاورزند آنجا را درست کنند. همه دست به هم بدهیم تا‏‎ ‎‏ان شاءالله این آشفتگیها تمام بشود و مملکت خودمان مستقل و آزاد. نه ‏‏[‏‏اینکه‏‏]‏‏ از‏‎ ‎‏حکومت بترسیم. الآن ما از نخست وزیر نمی ترسیم، نه شما نه ما؛ برای اینکه اسلام است.‏‎ ‎‏در صدر اسلام هیچ کس از پیغمبر نمی ترسید. ترس نبود توی کار. محبت توی کار بود.‏‎ ‎‏حضرت امیر، که رئیس یک مملکت پهناور بود، از حجاز تا مصر، تا ایران، تا یک‏‎ ‎‏مقداری از اروپا، مردم از او نمی ترسیدند، ترس توی کار نبود؛ با هم نشسته بودند، با هم‏‎ ‎‏ناهار می خوردند، با هم کار می کردند. خودش هم یک کارگری بود مثل سایر کارگرها.‏‎ ‎‏خودش ـ همان وقتی که با او بیعت کردند ـ کلنگش را برداشت رفت سراغ آن قناتی که‏‎ ‎‏خودش با دست مبارکش آن قنات را درست کرد؛ و بعد هم وقفش کرد. دیگر ترسی‏‎ ‎‏توی کار نیست که حالا ما بترسیم که یک سازمان امنیتی بیاید ما را بگیرد و ببرد و بخواهد‏‎ ‎‏داغ کند! ما بهتر از این چه می خواهیم؟‏

ایمان و اتحاد، رمز پیروزی

‏     من امیدوارم که این ‏‏[‏‏وحدت‏‏]‏‏ محفوظ بماند برای ما، با وحدت کلمه همه مان با هم‏‎ ‎‏ـ همه با هم ـ با حفظ آن رمز حقیقی که ایمان است. آن رمز حقیقی، که مایِ هیچ را به‏‎ ‎‏همه چیز غلبه داد، آن ایمان مردم بود. الآن هم بعضی از همین افراد می آیند پیش من و به‏‎ ‎‏من می گویند که دعا کنید که من شهید بشوم! یا مادری که بچه اش را از دست داده می آید‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 218
‏تشکر می کند و می گوید که دعا کنید که بچۀ دیگر من هم اگر بخواهد شهید بشود! این‏‎ ‎‏تحولی که در روحیۀ مردم پیدا شد و این جهت ایمانی که در مردم پیدا شد، این مسئله را‏‎ ‎‏جلو برد. دیگر جوانهای ما از این تانکها نمی ترسیدند. این قم مرکز جنگ بود. در این‏‎ ‎‏خیابان «چهارمردان»‏‎[11]‎‏ مرکز جنگ بود. جنگ بین جوانها که هیچ چیز نداشتند ولی‏‎ ‎‏کم کم یاد گرفتند و درست کردند و با تانکها و با توپها و با آن بساط قلدری که بود‏‎ ‎‏[‏‏جنگیدند‏‏]‏‏ و الحمدلله پیش بردند.‏

ضایعۀ شهادت مطهری و موج سراسری

‏      مملکت مال خودتان است الآن؛ هیچ کس در آن دخالت ندارد. آزاد هستید. لکن‏‎ ‎‏باید برای ساختن این مملکت هرکس، در هر جا هست، فعالیت بکند یعنی هر فرد‏‎ ‎‏ـ هر فرد ما ـ خیال نکند از او کاری برنمی آید؛ این فردْ، فرد است، راست است تنهایی‏‎ ‎‏نمی تواند، اما هر فرد با فرد وقتی که همه کار کردند، از همه کار می آید؛ چنانکه از‏‎ ‎‏یک یک فرد نمی شد این سد شکسته بشود، از یک گروه نمی شد؛ وقتی همه با هم شدند‏‎ ‎‏شکستند. ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند. و باید از این چیزها هم هیچ ابداً ـ ما‏‎ ‎‏باک نداشته باشیم که از ما آدم کشته می شود. این اسلام از اول اینطوری پیدا شده که هی‏‎ ‎‏شهید داده و جلو رفته، ‏‏[‏‏دائماً‏‏]‏‏ شهید داده و جلو رفته. زمان پیغمبر هم همین طور بود. در‏‎ ‎‏«اُحُد»‏‎[12]‎‏ آنقدر آدم از اینها کشتند و در سایر جنگها آنقدر از مسلمین کشته شدند لکن‏‎ ‎‏هیچ باک نداشتند. کشته می دادند و یک قدم جلو می رفتند؛ باز کشته می دادند یک قدم‏‎ ‎‏جلو می رفتند. و بحمدالله حالا وضع جوری شده است که ما یک کشته که می دهیم یک‏‎ ‎‏موج پیدا می شود سرتاسر ایران و در خارج ایران. در خارج ایران هم قضیۀ فوت مرحوم‏‎ ‎‏آقای مطهری‏‎[13]‎‏ ـ که انصافاً یک ضایعه ای برای ما بود و برای همۀ ایران ـ آنطور که‏‎ ‎‏می دانید همۀ جاهای دیگر هم هست که رادیوها اطلاع می دهند که در پاکستان در کجا،‏

صحیفه امامجلد 7صفحه 219
‏در کجا ـ همه جا ـ موج پیدا شد. اینها هم اشتباه می کنند که آقای مطهری را می کشند. باید‏‎ ‎‏بفهمند که قضیه دیگر این نیست که یک نفر کشته بشود، مردم عقب می روند؛ یکی کشته‏‎ ‎‏می شود همه جلو می آیند و فریادشان بیشتر می شود، رسوایی آنها هم بیشتر می شود! و‏‎ ‎‏من امیدوارم که این روحیه بماند برای ما و برای ملت ما. خداوند همۀ شما را تأیید کند و‏‎ ‎‏موفق باشید.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 7صفحه 220

  • ـ آقای محمد نجفی خراسانی آقازاده.
  • ـ پایینترین، کمترین.
  • ـ محمدرضا پهلوی.
  • ـ اشاره به شعار معروف «توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد / حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد».
  • ـ اشاره به گروهکهایی مانند فرقان و مجاهدین خلق.
  • ـ شوروی و بلوک شرق.
  • ـ محمدرضا پهلوی.
  • ـ شاه.
  • ـ مأموریت برای وطنم.
  • ـ آقای ولی اللّه قرنی، اولین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی که به دست گروهک «فرقان» به شهادت رسید.
  • ـ از محلات قم.
  • ـ دومین جنگ بزرگی که پیامبر ص در آن شرکت کردند.
  • ـ آقای مرتضی مطهری.