سخنرانی

سخنرانی در جمع هیأت قائمیۀ تهران (قیام برای خدا ـ تکلیف مسلمین)

سخنرانی

‏زمان: 8 خرداد 1358 / 3 رجب 1399‏‎[1]‎

‏مکان: قم‏

‏موضوع: قیام برای خدا، و تکلیف مسلمین در عصر حاضر‏

‏حضار: هیأت قائمیۀ تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

«قیام لله » شکست ندارد

‏     امیدوارم که ما همه جزء هیأت قائمیه باشیم و همه با آن وظایفی که اسلام، قرآن،‏‎ ‎‏تحت لوای حضرت صاحب ـ سلام الله علیه ـ برای ما تعیین فرموده اند عمل کنیم و‏‎ ‎‏صورتها را محتوای واقعی به آن بدهیم، و الفاظ را معانی حقیقی. شاید این وصفی که‏‎ ‎‏برای حضرت صاحب ـ سلام الله علیه ـ ذکر شده است دنبال همین آیۀ شریفه که‏‎ ‎‏می فرماید: ‏قُل إنَّمَا أعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ اَن تَقُومُوا ِلله ِ مَثنَی و فُرَادَی‎[2]‎‏ دنبال همین معنا باشد که همه باید‏‎ ‎‏قیام بکنیم، قیام واحد؛ که بالاترین قیام همان قیام آن شخص واحد است و همۀ قیامها باید‏‎ ‎‏دنبال آن قیام باشد؛ و قیامْ «لله » باشد. خدای تبارک و تعالی می فرماید که من فقط یک‏‎ ‎‏موعظه دارم به شما: ‏قل إنمَا أعِظُکُمْ بِواحِدَة‏. به امت بگو که فقط من یک موعظه دارم به شما،‏‎ ‎‏و آن موعظه این است که قیام کنید، و قیامْ «لله » باشد؛ «قیام لله » کنید. البته آن حضرتْ قیامِ‏‎ ‎‏لله می فرمایند؛ و آن للهی که و آن خلوصی که برای ایشان هست، برای دیگران نیست‏‎ ‎‏لکن شیعه های بزرگوار آن حضرت هم باید پیروی از او بکنند در اینکه قیام کنند «لله »،‏‎ ‎‏برای خدا؛ که اگر قیام برای خدا باشد، اگر عمل برای خدا باشد اگر نهضت برای خدا‏‎ ‎‏باشد، شکست ندارد. برای اینکه آن چیزی که برای خدا هست اگر در صورت هم خیال‏‎ ‎‏بشود که شکست خورد، به حَسَب واقع شکست نخورده است. حضرت امیر ـ سلام الله ‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 8
‏علیه ـ با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند لکن شکست نبود. این شکستِ صوری،‏‎ ‎‏شکست حقیقی نبود؛ چون قیامْ لله بود، قیامِ لله ، این شکست ندارد. تا امروز هم او غالب‏‎ ‎‏است، تا ابد هم او غالب است. ‏

فلسفۀ قیام عاشورا

‏     سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان ، از‏‎ ‎‏مخدَّراتشان قیام کردند. چون قیام لله بود، اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند. در‏‎ ‎‏صورتْ ایشان کشته شدند لکن اساس سلطنت را، اساس سلطنتی که می خواست اسلام را‏‎ ‎‏به صورت سلطنت طاغوتی درآورد. خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این‏‎ ‎‏نبود که غصب خلافت کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطری که اینها داشتند این‏‎ ‎‏بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند، می خواستند معنویت را به‏‎ ‎‏صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه «ما خلیفۀ رسول الله هستیم» اسلام را منقلب کنند‏‎ ‎‏به یک رژیم طاغوتی. این مهم بود. آنقدری که این دو نفر ضرر به اسلام می خواستند‏‎ ‎‏بزنند یا زدند جلوتری ها آنطور نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند‏‎ ‎‏بکنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خلیفۀ رسول الله » و در‏‎ ‎‏مجلسِ شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خلیفۀ رسول الله » نماز هم می رود در‏‎ ‎‏جماعت می خواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهدا رفع‏‎ ‎‏کرد. قضیه قضیۀ غصب خلافت فقط نبود. قیام سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ قیام بر ضد‏‎ ‎‏سلطنت طاغوتی بود. آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن رنگ درآورد‏‎ ‎‏که اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگری می شد. اسلام می شد مثل رژیم‏‎ ‎‏2500 سالۀ سلطنت. اسلامی که آمده بود و می خواست رژیم سلطنتی را و امثال این‏‎ ‎‏رژیمها را به هم بزند و یک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند، می خواست «طاغوت» را‏‎ ‎‏بشکند و «الله » را جای او بنشاند، اینها می خواستند که «الله » را بردارند، «طاغوت» را‏‎ ‎‏جایش بنشانند. همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق. کشته شدن سیدالشهدا‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 9
‏ـ سلام الله علیه ـ شکست نبود چون قیامْ لله بود، قیامِ لله شکست ندارد.‏

‏     خدای تبارک و تعالی می فرماید: فقط یک موعظه ـ همۀ موعظه ها را حالا. یک‏‎ ‎‏موعظه ـ من دارم. پیغمبر اکرمْ واسطه، خدا واعظ، ملت مُتَّعِظ. من فقط یک موعظه ـ‏‎ ‎‏بیشتر از یک موعظه ندارم. ‏إنّما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لله ‏ اینکه برای خدا قیام کنید؛ وقتی که‏‎ ‎‏دیدید که دین خدا در معرض خطر است، برای خدا قیام کنید. امیرالمؤمنین می دید که‏‎ ‎‏دین خدا در خطر است، معاویه دارد وارونه می کند دین خدا را، برای خدا قیام کرد.‏‎ ‎‏سیدالشهدا هم همین طور برای خدا قیام کرد. هر وقت دیدید ـ این یک مطلبی است که‏‎ ‎‏برای یک وقت نیست؛ موعظۀ خدا همیشگی است ـ هر وقت دیدید که بر ضد اسلام، بر‏‎ ‎‏ضد رژیم انسانی ـ اسلامی ـ الهی خواستند که قیام کنند، خواستند وارونه کنند مسائل‏‎ ‎‏اسلام را، به اسم اسلامْ اسلام را بکوبند، اینجا لله باید قیام کرد. و نترسید از اینکه شاید‏‎ ‎‏نتوانیم، شاید شکست بخوریم؛ شکست تویش نیست.‏

‏     من در پاریس که بودم بعضی خیراندیش ها می گفتند که نمی شود دیگر! وقتی که‏‎ ‎‏نمی شود باید چه کرد؟ باید یک قدری ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ گفتم ما تکلیف شرعی داریم عمل می کنیم و‏‎ ‎‏مقید به این نیستیم که پیش ببریم. برای اینکه آن را ما نمی دانیم، قدرتش را هم الآن‏‎ ‎‏نداریم اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعی خودمان را عمل می کنیم. من اینطور تشخیص‏‎ ‎‏دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعی عمل کرده ایم هم‏‎ ‎‏رسیده ایم به مقصد. اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعی مان عمل کرده ایم. نتوانستیم،‏‎ ‎‏حضرت امیر هم نتوانست؛ تکلیف را عمل کرد ولی در مقابلش ایستادند؛ اصحاب‏‎ ‎‏خودش ایستادند در مقابلش، نتوانست. این چیزی نیست. خوب، ما به اندازۀ قدرتمان‏‎ ‎‏می توانیم کار بکنیم. وقتی که ما دیدیم که ـ یا شما دیدید که ـ یک رژیمی اسلام را دارد‏‎ ‎‏وارونه می کند، به اسم عدالت اسلامی دارد ظلم را ترویج می کند، می خواهد اسلام را‏‎ ‎‏اینجوری معرفی کند؛ یکوقت می ایستد می گوید من کاری به اسلام ندارم، این سبکتر‏‎ ‎‏است تکلیف برای انسان. یکوقت یک کسی قرآن طبع می کند و زیارت سیدالشهدا،‏‎ ‎‏حضرت رضا ـ سلام الله علیه ـ می رود و در ملأ عام نماز می خواند و حرفهایش هم این‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 10
‏است که «عدالت اسلامی را ما می خواهیم جاری کنیم، ما می خواهیم اسلام را» و آن‏‎ ‎‏وقت اسلام را که فریاد می زند «ما اسلام را می خواهیم درست کنیم»، وارونه درست‏‎ ‎‏می کنند؛ اینجاست که تکلیف مشکل است. اینجاست که اسلام در خطر است؛ که‏‎ ‎‏انعکاسش در خارج و گاهی هم در داخل، اگر اینها موفق می شدند در داخل هم گاهی‏‎ ‎‏انعکاس این بود که «خوب، همین است دیگر، رژیم اسلامی همین است»! ما قیاممان،‏‎ ‎‏شما قیامتان برای خدا باید باشد. وقتی دین خدا را انسان در خطر دید برای خدا باید قیام‏‎ ‎‏کند. وقتی احکام اسلام را در خطر دید برای خدا باید قیام کند. توانست، عمل کرده به‏‎ ‎‏وظیفه و پیش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظیفه کرده. گاهی وقتها تقیّه حرام است. آن‏‎ ‎‏وقتی که انسان دید که دین خدا در خطر است نمی تواند تقیّه بکند. آن وقت باید هرچه‏‎ ‎‏بشود برود. تقیّه در فروع است، در اصول نیست. تقیّه برای حفظ دین است. جایی که دین‏‎ ‎‏در خطر بود جای تقیّه نیست، جای سکوت نیست. ‏

‏     حالا ما ببینیم وظیفه مان چیست. تا حالا انجام دادید وظایف اسلامی تان را ـ و‏‎ ‎‏خداوند به همۀ شما اجر عنایت کند ـ تا حالا همه با هم دست به هم دادید، جناح‏‎ ‎‏روحانی، جناح دانشگاهی، جناح بازاری، جناح اداری، جناح ارتشی ـ یک قشرشان البته‏‎ ‎‏ـ همه دست به هم دادند و این دیوار بلندی که واقع شده بود بین ملت و آن چیزی که باید‏‎ ‎‏به آن برسد ـ و اسلام ـ آن را شکستید. خداوند به شما اجر عنایت کند. اما حالا تمام شده‏‎ ‎‏دیگر قضیه؟ ما حالا دیگر آسوده هستیم و هر کدام باید برویم سراغ کارهایمان یا خیر،‏‎ ‎‏آسوده نیستیم باز هم؟ باز هم بین راه هستیم؟ الآن ما باز محتوای اسلام را، واقعیت اسلام‏‎ ‎‏را در ایران پیاده نکردیم. ما، همۀ ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ صحیح. با رأی تنها‏‎ ‎‏اسلام نمی آید. به حسب رسمیت، رسمیت مملکت ایران الآن جمهوری اسلامی است،‏‎ ‎‏به حسب رأی همۀ مردم؛ اما محتوای اسلام باید در این جمهوری اسلامی تحقق پیدا‏‎ ‎‏بکند. فقط ما بگوییم جمهوری اسلامی و همۀ جهاتش غیر اسلامی باشد، این اسلام‏‎ ‎‏نمی شود که! آن هم سابق می گفت اسلام! معاویه هم داد می کرد اسلام! نماز جماعت هم‏‎ ‎‏می رفت می خواند، امام جماعت هم بود. خلفای بنی العباس هم بعضی شان از فضلا و‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 11
‏علما بودند و بعضی شان ـ یا همه شان ـ هم نماز جماعت می خواندند و آداب صوری را‏‎ ‎‏عمل می کردند؛ لکن محتوای اسلام را اینها، محتوای قرآن را اینها می خواستند تهی‏‎ ‎‏کنند. اینها با اعمالشان می خواستند که یک اسلامِ منهای محتوا مثل حالا؛ اسلامِ منهای‏‎ ‎‏روحانیت اسلام منهای محتواست. محتوای اسلام را اینها دارند درست می کنند. اینها‏‎ ‎‏می خواستند که یک اسلامی ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ «اسلام را قبول داریم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! دیگر‏‎ ‎‏از حد لفظ نرود به محتوا. ‏

تز استعماری «اسلام منهای سیاست»

‏     محمدرضاخان هم اسلام را می گفت قبول داریم. هیچ هم مضایقه نداشت از اینکه‏‎ ‎‏شما بروید توی مساجد نمازتان را بخوانید؛ ولو اینکه این مضایقۀ این هم داشت از ترس‏‎ ‎‏یک چیز دیگر. انگلیس ها که آمده بودند عراق را گرفته بودند، شنیدم که آن سردارشان‏‎ ‎‏دیده بود که یک کسی دارد بالای مأذنه یک چیزی می گوید ـ اذان می گفتند. گفته بود‏‎ ‎‏این چیست؟ گفته بودند اذان می گوید. گفته بود که به امپراتوری انگلستان هم ضرر دارد‏‎ ‎‏این؟ گفته بودند نه. گفت بگوید، هرچه می خواهد بگوید! نماز و روزۀ ما به امپراتوری‏‎ ‎‏انگلستان ضرری نداشت، هیچ هم کاری نداشتند؛ بروید هرچه می خواهید نماز بخوانید،‏‎ ‎‏هرچه می خواهید روزه بگیرید! آنی که به امپراتوری همه ضرر داشت آن اسلام و‏‎ ‎‏محتوای واقعی اسلام بود که مع الأسف بسیاری اش مَنْسی واقع شده است. سیاسات‏‎ ‎‏اسلام همچو منسی شده است که اصلاً سیاست یک ننگی بود در اینجا! فلان آخوند‏‎ ‎‏«سیاسی» است! و «ساسة العباد»، که در «زیارت جامعه» می خوانیم، اگر به یک‏‎ ‎‏مقدس مآبی هم می گفتند، تعبیرش لابد می کردند. جرأت نمی کرد بگوید که آن هم‏‎ ‎‏سیاسی است. این یک چیز ننگ آوری بود که یک کسی در حکومت دخالت بکند که‏‎ ‎‏این حکومت باید صحیح باشد؛ جریان صحیح باید باشد. این از تبلیغات همان شیاطین‏‎ ‎‏بود که می خواستند قشر اسلام را ـ صورتش را نگه دارند و ماها مشغول به همین صورتها‏‎ ‎‏باشیم و محتوا نباشد در کار. کارهایشان را انجام بدهند، محتوای اسلام که مهمش‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 12
‏اسلام قیامِ لله ، نهضتِ لله ، جلوگیری از ظلم ظالمین، از ستم ستمکاران، اجرای عدالت‏‎ ‎‏اسلامی، اینها را مَنْسی؛ برویم هرچه دلمان می خواهد مسئله بگوییم! هرچه می خواهیم‏‎ ‎‏نماز بخوانیم! مسئله گفته نشود که باید جلوگیری از طاغوت کرد. این را نگویید مسئله؛‏‎ ‎‏هرچه دیگر می خواهید بگویید اما این نباید گفته بشود. سینه بزنید لکن هیچ صحبت از‏‎ ‎‏سیاست نکنید؛ همان سینه بزنید بی محتوا! باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد.‏

دوری گزینی از اعمال بی محتوا و نمایشی

‏     امسال باید چراغان بکنید با محتوا؛‏‎[3]‎‏ نه صِرف چراغان. صرف چراغان خوب است‏‎ ‎‏اما آن فایده ای که برای اسلام باید داشته باشد ‏‏[‏‏ندارد‏‏]‏‏. خصوصاً چراغان برای کسی که‏‎ ‎‏قیام می کند، چراغان برای قیام لله . یک پرتوی باشد این چراغان از قیام لله ، از جلوگیری از‏‎ ‎‏مفاسد، از ریشه کندن این ریشه های فاسدی که الآن بین مردم منتشر هستند باز؛ این‏‎ ‎‏ریشه هایی که می خواهند نگذارند این نهضت پیش برود با هر صورت. چراغان در کمال‏‎ ‎‏خوبی، در کمال عظمت ـ با محتوا. باید امسال فرق کند با همۀ سالها. شما امسال باید‏‎ ‎‏جبران کنید آن جهات سابق ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏. یکوقت به وقوف است، یکوقت به حمله.‏‎[4]‎‏ آن جهاد‏‎ ‎‏بود که آن روز کردید، این هم جهاد است که امروز می کنید؛ اما متوجه باشید که ‏أنْ تقُومُوا‎ ‎لله، إنما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لله‏؛ اینکه نهضت، قیام، برای خدا باشد. هر کاری می کنید برای‏‎ ‎‏خدا باشد. نمایش نباشد، برای خدا باشد. پرنمایش اما نه برای نمایش، برای خدا.‏‎ ‎‏محتوایش را حفظ کنید. گویندگانی بیایند در مجالس شما که مسائل را درست بگویند‏‎ ‎‏برایتان. ‏

بازار سرمایه داری و بازار اسلامی

‏     ما الآن به آخر نرسیدیم. تا حالا ‏‏[‏‏جمهوری اسلامی‏‏]‏‏ جز یک الفاظی بیشتر نبوده. البته‏‎ ‎‏کارهایی کرده اند اما آنی که ما می خواهیم تا حالا نشده است. یک رأیی دادیم به‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 13
‏جمهوری اسلامی. آن رژیم رفت و یک رژیم دیگری است لکن باید همه چیز اسلامی‏‎ ‎‏بشود. آن روزی ما به آخر مقصد رسیدیم که همه چیزمان اسلامی باشد. بازار یک بازار‏‎ ‎‏اسلامی باشد. بازاری که یک متاعی را یک تومان می خرد و سی تومان به این فقرا و‏‎ ‎‏ضعفا می دهد این بازار اسلامی نیست. بازاری که قاچاق وارد می کند و به قیمتهای گزاف‏‎ ‎‏می دهد و اقتصاد اسلام را می خواهد به هم بزند این اسلامی نیست؛ این بازارْ اسلامی‏‎ ‎‏نیست. اینها باید اسلامی بشود؛ خودشان اسلامی اش کنند. بازاری که به فکر ضعفا و فقرا‏‎ ‎‏نباشد، بازاری که پهلویش ضعیف باشد و به فکر نباشد، این بازارْ اسلامی نیست. ملتی که‏‎ ‎‏اینجا قصرهای روی هم روی هم درست کنند، و آنجا زاغه نشینها باشند ـ شما همه‏‎ ‎‏زاغه نشین را دیدید چه طورند؛ لابد شماها دیدید، من هم صورتش را دیدم. یک‏‎ ‎‏مملکتی که زاغه نشینها آنطور باشند و مردم به فکر اینها نباشد، این مملکتْ مملکت‏‎ ‎‏اسلامی نیست. این صورت است، محتوا ندارد.‏

پیروی از امام علی (ع) در همه ابعاد

‏     حضرت امیر می فرماید ـ به حَسَب نقل ـ که شاید در سرحدات یک کسی گرسنه‏‎ ‎‏باشد؛ به خودش رنج می دهد که مبادا یکی کسی از او گرسنه تر باشد. آن امیر ماست، او‏‎ ‎‏آقای ماست، امام ماست. ما هی بگوییم امام و اقتدا نکنیم به او؟ در کارها هیچ اقتدا‏‎ ‎‏نباشد؟ «امام» معنایش این است؟ «شیعه» معنایش این است که مشایعت کند؛ همان طوری‏‎ ‎‏که تابوت را که می برند، اگر همه از این طرف دنبال تابوت رفتند، تشییع کردند او را، اگر‏‎ ‎‏تابوت را از این طرف می برند یکی از این طرف برود، این را تشییع نکردند؛ شیعه باید‏‎ ‎‏اینطوری باشد؛ مشایعت کند علی را. البته قدرت نداریم ما مثل او. هیچ کس قدرت‏‎ ‎‏ندارد؛ اما به زهد، به تقوا، به رسیدگی به مظلومها، به رسیدگی به فقرا، مشایعت کنیم از او.‏‎ ‎‏نمی توانیم مثل او زندگی بکنیم، نمی توانیم که مشی او را داشته باشیم، قادر بر این نیستیم؛‏‎ ‎‏او یک موجودی بوده معجزه ای؛ جمع مابین تضاد، جمع بین همۀ ضدها را کرده بود.‏‎ ‎‏یک آدم در قدرت آنطور که ـ به حَسَب نقل ـ از این طرف می زد دو تا می کرد، از این‏‎ ‎‏طرف در جنگ می زد می کشت تمام کسانی که بر ضد اسلام بودند؛ از آن طرفْ یک‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 14
‏آدم زاهد، یک آدم عابد؛ تا صبح بنشیند نماز بخواند آدم زاهد و عابد اهل جنگ نیست.‏‎ ‎‏آدم جنگجو هم بیشترش اهل زهد و تقوا و امثال ذلک نیست. جمع می کرده او بین همه.‏‎ ‎‏ماها نمی توانیم اما می توانیم که اقتدا کنیم به او تا حدودی؛ می توانیم رسیدگی کنیم به‏‎ ‎‏فقرای مملکتمان، به ضعفایمان. ‏

‏     یک تحولی در ایران پیدا شد ـ تحول روحی؛ که این تحول روحی از این غلبه ای که‏‎ ‎‏کردید بر طاغوت و او را عقب زدید، و همۀ دنیا به قول شما متحیر بود، این تحول از آن‏‎ ‎‏بالاتر بود. تحول روحی که در ملت پیدا شد، ملتی که از یک پاسبان می ترسید ریخت در‏‎ ‎‏خیابانها؛ بچه و بزرگش گفت: «ما شاه را نمی خواهیم». از یک پاسبان می ترسید دیروز؛‏‎ ‎‏امروز اینطور شد. این تحولْ تحول روحی بود که خداداد. یک ملتی که چِک و چِک‏‎ ‎‏می کرد در معاملاتش برای زیاد شدن و کم شدن ـ در یک برهه از زمان ـ همچو انسانی‏‎ ‎‏رفتار می کرد با اهل ملت خودش و همچو تحول برایش حاصل شده بود که یکی از‏‎ ‎‏آقایان می گفت که دیدم یک زنی ... در آن تظاهرات ـ آن وقت که تظاهر می کردند ـ یک‏‎ ‎‏زنی یک کاسه ای دستش است، پول در آن است. گفتم لابد مثلاً فقیر است؛ تا رسیدم به‏‎ ‎‏او ... دیدم می گوید که امروز تعطیل است و اینهایی که دارند می روند ممکن است‏‎ ‎‏بعضی شان بخواهند تلفن کنند؛ پول هم که حالا نمی توانند پیدا کنند، من اینها را گذاشته ام‏‎ ‎‏برای تلفن. این یک امر کوچکی است ولی خیلی بزرگ است این. یک تحولی است که‏‎ ‎‏عظمتش خیلی زیاد است. در یک برهه از زمان، آن وقتی که انقلاب بود و فشار بود،‏‎ ‎‏وقتی که ـ آنطور که من می شنیدم ـ وقتی که این آقایان که در خیابان می آمدند عبور‏‎ ‎‏می کردند، از اطراف، از خانه ها چیز به آنها می دادند، آب می آوردند، گلاب می زدند،‏‎ ‎‏چه می دادند، ساندویچ می دادند. یک حس انسانی تعاون پیدا شده بود در آن حال‏‎ ‎‏انقلاب. این انقلاب روحی از آن انقلابی که در خارج واقع شد عظمتش زیادتراست. اگر‏‎ ‎‏این انقلاب را ما حفظ بکنیم وآقایان حفظ بکنند، بدانند که از همۀ پیروزیها بالاتر است.‏

مغایرت گرانفروشی و قاچاق گری با روحیۀ انقلابی

‏     این انقلاب روحی را حفظش کنید. حالا که رسیدیم ما به ـ مثلاً ـ یک قسم از‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 15
‏پیروزی، و آن رفع موانع است، حالا مدتی اعتصاب شده است و مثلاً کم دخلی شده‏‎ ‎‏است، حالا اینطور نباشد که تلافی بخواهید درآورید. تلافی آن اعتصابهایی که کردید‏‎ ‎‏حالا بخواهید به جان مردم بیفتید و تلافی کنید. اگر اینطور باشد، آن روحیۀ اسلامی ـ‏‎ ‎‏الهی از دست رفته است؛ و اگر آن روحیه از دست رفت، پیروزی هم از دست ما می رود.‏‎ ‎‏این را باید حفظش کنید. این تحول روحی را باید حفظش کنید. نگویند که حالا گذشت‏‎ ‎‏و دیگر چطور؛ هر که برود سراغ کار خودش، و هر که سر کسب خودش! و آنطوری که‏‎ ‎‏هر روز تقریباً ـ حالا با کم و زیادتش ـ به ما هی می آیند شکایت می کنند که گرانفروشی‏‎ ‎‏چقدر شده، گرانفروشی چه شده، قاچاق گری چقدر شده، هروئین فروشی چقدر شده،‏‎ ‎‏تریاک فروشی چقدر شده. اگر برگردد آن تحول روحی، که یک برهه از زمان بود و شما‏‎ ‎‏را به پیش برد، اگر خدای نخواسته آن برگردد، خوف این است که جهات دیگر هم‏‎ ‎‏برگردد، عنایت خدا برگردد... .‏

‏     عنایت خدا به این ملت، این پیروزی را به ما داد. هیچ کس نکرد، خدا کرد. هیچ کس،‏‎ ‎‏نیست؛ آنکه هست خداست؛ عنایت کرد به ما. این حس تعاون که در مردم پیدا شد،‏‎ ‎‏رحمت خدا به اینها توجه پیدا کرد. خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش؛‏‎ ‎‏به ضعفا عنایت دارد. این حس تعاون که پیدا شد، رحمت خدا دنبالش بود. این رحمت‏‎ ‎‏خدا و عنایت خدا شما را به پیروزی رساند. کوشش کنید این را نگهش دارید. اگر نگه‏‎ ‎‏داشتید پیروزی شما تا آخر است ـ تا آخرِ آخر، و اگر خدای نخواسته از دست ما برود‏‎ ‎‏نمی دانم چه می شود. من امیدوارم که امسال با شکوه هرچه تمامتر و با محتوای هرچه‏‎ ‎‏تمامتر این جشن بزرگ ان شاءالله تعالی انجام بگیرد‏‎[5]‎‏ و آقایان هم با سلامت و سعادت و‏‎ ‎‏آقا ان شاءالله به سلامت، و همه مان با هم این نهضت را به پیش ببریم که همه با هم یک‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی، با محتوای اسلامی، در همۀ جهات ‏‏[‏‏تشکیل بدهیم‏‏]‏‏. خداوند‏‎ ‎‏تأییدتان کند ان شاءالله .‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 8صفحه 16

  • ـ تاریخ این سخنرانی در صحیفۀ نور ذیل تاریخ 10 / 3 / 58 درج شده است.
  • ـ سورۀ سبأ، آیۀ 46.
  • ـ مقصود، اعیاد بزرگی است که در ماه رجب و شعبان است.
  • ـ اشاره به عدم برگزاری جشن نیمۀ شعبان در سال 1357 به عنوان اعتراض به رژیم محمد رضا پهلوی که با جشن و چراغانی می خواست مردم را فریب دهد.
  • ـ ظاهراً جشن نیمۀ شعبان.