سخنرانی

سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران (خطر نفاق و التقاط)

سخنرانی

‏زمان: 23 خرداد 1358 / 18 رجب 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: اخلال و توطئۀ گروهکها در دانشگاهها و مراکز کارگری و کشاورزی و ضرورت‏‎ ‎‏رویارویی با آنها ـ خطر نفاق و التقاط‏

‏حضار: گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تبلیغات مسموم گروهکهای وابسته به امریکا

‏     این گروهها که در دانشگاه و در رسانه ها و در سطح کشاورزی و در سایر جاها مشغول‏‎ ‎‏سمپاشی هستند و با اسم ملت دوستی و ملت خواهی و به اصطلاح خودشان کمونیست،‏‎ ‎‏مشغول فعالیت هستند، من گمانم این است که امریکایی هستند! امریکاییها در هر جا یک‏‎ ‎‏چیز درست می کنند. در این ممالک اسلامی، صورت کمونیست و شبیه مارکسیست‏‎ ‎‏درست می کنند. دست آنها پشت سر اینهاست به حَسب گمان من. باید از این آقایان که‏‎ ‎‏طرفدار توده ها هستند پرسید که حساب کنند این طرفداری شان را. ما حسابش را می کنیم:‏‎ ‎‏رفراندم با مصالح توده مخالفت داشت؟ بر خلاف مصلحت مردم بود؟ رژیم شاهنشاهی‏‎ ‎‏برود و یک رژیم انسانی ـ اسلامی بیاید، این خلاف مصلحت توده بود؟ اگر خلاف‏‎ ‎‏مصلحت توده بود، شما پس شاهنشاهی را می خواهید؛ پس شما کمونیست نیستید؛ شما‏‎ ‎‏امریکایی هستید که رژیم طرفدار امریکا را می خواهید. و اگر چنانچه برخلاف مصلحت‏‎ ‎‏ملت نیست ـ چنانچه نیست؛ همه می دانند که نیست ـ چرا مخالفت کردید؟ چرا صندوقها‏‎ ‎‏را سوزاندید؟ چرا مسلحانه از بعضی جاها جلوگیری کردید؟ چرا تحریم کردید؟ شمایی‏‎ ‎‏که طرفدار توده ها هستید خوب، توده ها هرچه می خواهند شما باید با آنها باشید.‏‎ ‎‏توده های ایران رفراندم را نمی خواستند؟ صدِ، 99 تقریباً نرفتند رأی بدهند با آن اشتیاق؟‏‎ ‎‏با آن وضع، که همه می دانید که حتی مریضها، معلولها رفتند و در بعضی جاها بعد از اینکه‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 134
‏رأی را در صندوقها انداختند، همان جا فوت شدند! به من این مطلب رسید؛ اینهایی که‏‎ ‎‏وقت رأی دادنشان نبود، مثل بچه های کمتر از سن رأی دادن، اظهار ناراحتی می کردند.‏‎ ‎‏یک عده شان اینجا جمع شد‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏. من برایشان صحبت کردم؛ دلداری دادم به آنها.‏‎ ‎‏خوب، یک همچو چیزی که همۀ ملت می خواست، چطور شد که این آقایانی که طرفدار‏‎ ‎‏ملت هستند مخالفت کردند؟ کشاورزی مخالف با مصالح مملکت ما و ملت ماست؟ اگر‏‎ ‎‏کشاورزی نشود، نفعش به جیب کی می رود؟ باید این را حساب بکنیم تا آقایان معلوم‏‎ ‎‏بشود چکاره اند. آن وقت که کشاورزان می خواستند تخم افشانی بکنند، اینها می رفتند‏‎ ‎‏مانع می شدند از آن کار. بعد که این را موفق نشدند و حالا می خواهند درو بکنند،‏‎ ‎‏می روند مانع می شوند از آن کار. اگر کشاورزی ما محصول نداشته باشیم، آیا خلاف‏‎ ‎‏مصلحت ملت است، یا مصلحت ملت است؟ مصلحت ملت ما، توده های ما، این است‏‎ ‎‏که کشاورزی ما راه نیفتد و ما همه چیزمان محتاج به امریکا باشد؟ این خدمت، خدمت به‏‎ ‎‏امریکاست، یا به شوروی؟ به امریکاست. اینها یا می گویند ما شوروی هستیم یا چین‏‎ ‎‏هستیم و اهل کمونیست چین هستیم؛ یا اینکه، آنطور که ما می گوییم، امریکایی هستند.‏

جریانی امریکایی زیر پوشش «اصلاحات ارضی»

‏     همه می دانند که کشاورزی ما یعنی همین کاری که شاه کرد و همین خیانتی که شاه‏‎ ‎‏کرد، به اسم «اصلاحات ارضی»، کشاورزی ما را به زمین زد و امریکا نفعش را برد. یک‏‎ ‎‏مقدارش امریکا یک مقدارش هم صهیونیسم. اینها اگر توده ای هستند به اصطلاح‏‎ ‎‏خودشان، کمونیست هستند، مارکسیست هستند واقعاً، دلسوز برای ملت هستند ـ آنها هم‏‎ ‎‏که هستند آنها هم نیستند! آنها هم دروغ می گویند. اما حالا ما فرض می کنیم ـ اگر چنانچه‏‎ ‎‏اینها برای ملت دلشان سوخته و می خواهند خدمت کنند به ملت، خدمت این است که ما‏‎ ‎‏محتاج باشیم که گندم و جو و برنج و عدس و همه چیزمان از امریکا بیاید؟ امریکا این‏‎ ‎‏چیزها چون زیاد است در آنجا می سوزاند؛ به دریا می ریزد؛ زیاد است. «اصلاحات‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 135
‏ارضی» را پیش آوردند که کشاورزی را به زمین بزنند. من همان وقت هم دکتر امینی‏‎[1]‎‎ ‎‏آن وقت نخست وزیر بود؛ گاهی کسی را می فرستاد پیش من، من همان وقت به او پیغام‏‎ ‎‏دادم که تو خودت اهل کشاورزی هستی، خودت مَلاک هستی، تو می دانی که اگر‏‎ ‎‏چنانچه این اوضاع به هم بخورد اداره نمی توانند بکنند؛ این برای اداره کردن نیست.‏‎ ‎‏خوب، حالا ما از این آقایانی که دور می گردند و کشاورزی را می خواهند نگذارند که به‏‎ ‎‏جریان بیفتد می پرسیم که خوب، به جریان که نیفتاد، نفعش تو جیب کی می رود؟ همه‏‎ ‎‏می دانیم که به جیب امریکا. پس شما از عمال امریکا هستید. اگر از عمال امریکا نباشید،‏‎ ‎‏باید بگویید که کشاورزی ‏‏[‏‏فعال‏‏]‏‏ بشود که نفع توی جیب امریکا نرود.‏

‏     خوب می آییم سراغ کارخانه ها. به نفع ملت است که این کارخانه ها راه بیفتد و جریان‏‎ ‎‏پیدا بکند، یا به ضرر ملت است؟ به نفع مملکت ماست که کارخانه هایش به کار بیفتد؟ یا‏‎ ‎‏ما باید در این محصول کارخانه ها هم دستمان را پیش دیگران دراز کنیم، نفعش را باز‏‎ ‎‏ببرند اکثرشان؟ پس شما عمال دیگران هستید.‏

اغتشاش در دانشگاه، خدمتی به امریکا

‏     می آییم سراغ دانشگاه. آیا به نفع دانشگاه هست که جوانهای ما تحصیل نکنند؟ هر‏‎ ‎‏روز توی دانشگاه بیایند یک بساطی درست کنند، یک میتینگی درست کنند، یک‏‎ ‎‏ـ عرض کنم ـ اغتشاشی ایجاد کنند که جوانهای ما درس نخوانند؟ این به نفع کیست؟ به‏‎ ‎‏نفع مملکت ماست این؟ ما اگر دانشگاهمان خوب باشد، دانشگاهمان صحیح عمل‏‎ ‎‏بکند، به نفع ملت است، یا به ضرر ملت؟ خوب، شما نمی گذارید که دانشگاه راه بیفتد،‏‎ ‎‏این به نفع کی تمام می شود؟ این هم به نفع خارج. برای اینکه همان طوری که آن دستها‏‎ ‎‏نمی گذاشت که دانشگاه جریان صحیحش را پیدا بکند که ما در این مطالب هم محتاج‏‎ ‎‏بشویم به خارج، دستمان را پیش غیر دراز کنیم، اینها هم دارند همین کار را انجام‏‎ ‎‏می دهند که ما در همه چیزمان محتاج به خارج باشیم. حالایی که ما یک مملکتی پیدا‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 8صفحه 136
‏کردیم و دست دیگران را کوتاه کردیم، الآن نفت را برای خود ما می خواهند استخراج‏‎ ‎‏کنند، خوب، شما می روید نمی گذارید نفت را هم استخراج کنند؛ این به نفع کیست؟ ما‏‎ ‎‏هر یک از کارهای اینها را وقتی بنشینیم حساب بکنیم، اینها به نفع امریکا بیشترش‏‎ ‎‏می شود.‏

اخلال میان کارگران و توطئه تجزیۀ ایران

‏     بنابراین، شما به اسم «کمونیست»، به اسم «مارکسیست»، به اسم «توده»، برای امریکا‏‎ ‎‏کار می کنید! آدمهای غیر عاقلی نیستید که بیخودی برای امریکا کار کنید. نخیر، آدمهای‏‎ ‎‏عاقلی هستید: جیبتان را آنها پر می کنند! کی به شما پول می دهد که بروید جلوی‏‎ ‎‏کارخانه ها بایستید و بگویید تعطیل کنید، ما بیشتر از آنها به شما پول می دهیم؟! این پولها‏‎ ‎‏از کجا می آید که می روید دم کارخانه ها می ایستید و به کارگرها می گویید که ما بیشتر پول‏‎ ‎‏به شما می دهیم؛ شما کار نکن ما مزدتان را می دهیم. این پول از کجا برای شما می آید؟‏‎ ‎‏شما که از خودتان که چیزی ندارید بدهید؛ بی چیزید. شما اگر چیزدار بودید که این کارها‏‎ ‎‏را نمی کردید. این پولها را کی به شما می دهد که نگذارید کارخانه ها به راه بیفتد؟ اگر‏‎ ‎‏روسها می دهند، پس شما تابع آن هستید؛ پس شما عمال اجنبی هستید. اگر انگلیسها‏‎ ‎‏می دهند همین طور. و به گمان من امریکایی ها می دهند.‏

‏     پس شما در این جهت هم که می روید پول می دهید که کارگر کار نکند و خودتان هم‏‎ ‎‏که پول ندارید، این پولها از خارج می آید. وقتی که از خارج آمد، خوب شما این‏‎ ‎‏سرحدات ما که می خواهیم جلوی اجنبی را بگیریم، می خواهیم مملکتمان یک مملکت‏‎ ‎‏باشد، می خواهیم مستقل باشد، می خواهیم تجزیه نشود، چطور رفتید افتادید اطراف‏‎ ‎‏مملکت و با هر بساطی که می توانید می خواهید تجزیه را درست کنید؟ شما خدمتگزار‏‎ ‎‏این مملکت هستید؟ اگر خدمتگزارید چطور تجزیه می خواهید بکنید یک مملکت را؟‏‎ ‎‏این تجزیه به نفع کیست؟ به نفع ایران است؟ به نفع ملت ماست؟ یا آن هم به نفع دیگران‏‎ ‎‏است؟ شما هر جای قضیه را بگیرید مشت اینها باز است. باید این را به آنها گفت؛ باید‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 137
‏نوشت؛ باید تبلیغ کرد.‏

لزوم رویارویی با توطئه گران

‏     آقا شما نشسته اید که چهار تا کمونیست بیایند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را؟!‏‎ ‎‏شما مگر کمتر از آنها هستید؟ عدد شما بیشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست.‏‎ ‎‏شما این مسائل را که بگویید، خیانت اینها را می توانید واضح بکنید در آن مکان، در‏‎ ‎‏دانشگاه. خیانتشان را می توانید واضح بکنید که خودشان بگذارند بروند. بایستید،‏‎ ‎‏صحبت کنید. بگویید آقا، خوب بیایید یکی یکی بگویید ببینم شما چکاره هستید‏‎ ‎‏آمده اید توی دانشگاه دارید اخلال می کنید؟ می خواهید چه بکنید؟ می خواهید درس‏‎ ‎‏بگویید برایمان؟ شما کار خودتان را اول حساب بکنید که چکاره هستید توی این‏‎ ‎‏مملکت. شما از اهل این مملکت هستید، یا عمال غیر هستید خودتان را به ما‏‎ ‎‏می چسبانید؟ بایستید آقا بگویید. البته باید اشخاصی هم که گوینده هستند بیایند در‏‎ ‎‏دانشگاه و من پیشنهاد می کنم که آقای آقا سید علی آقا بیایند، خامنه ای. شما ممکن است‏‎ ‎‏که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند به جای آقای مطهری. بسیار خوب‏‎ ‎‏است ایشان، فهیم است؛ می تواند صحبت کند؛ می تواند حرف بزند.‏

خاطره ای از شهید مدرس

‏     در هر صورت عمده، فعالیت خود شماهاست. مرحوم مدرس، خدا رحمتش کند‏‎ ‎‏ـ مردی بود که ملک الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی نیامده ـ‏‎ ‎‏می گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند؛ نه بخورید و بروید شکایت کنید! من‏‎ ‎‏رفتم پیشش ـ خدا رحمتش کند ـ اخوی ما‏‎[2]‎‏ نوشته بود به من که یک نفری است اینجا‏‎ ‎‏رئیس غله است. آن وقت یک رئیس غلۀ زمان رضاشاه بود. به من نوشت که بروید به‏‎ ‎‏آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دو تا سگ دارد یکی اش را اسمش را‏‎ ‎‏«سید» گذاشته، یکی اش را «شیخ»! شما بروید ‏‏[‏‏بگویید‏‏]‏‏ که این را از اینجا بیرونش کنند.‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 138
‏من رفتم به ایشان گفتم. گفت بکُشیدش! گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من می نویسم‏‎ ‎‏بکشیدش. گفتم آخر شما اینجا مأمور هستید، شما اینجا هستید، آنها آنجا نمی توانند.‏‎ ‎‏گفت چطور شد که وقتی قافله ها از گلپایگان می آیند عبور کنند و بروند به کمره‏‎[3]‎‎ ‎‏می خواهند عبور کنند می فرستید لختشان می کنند، حالا نمی توانید بکشید یک کسی را؟!‏

گروهکها، در خدمت امریکا

‏     اینها تودهنی می خواهند آقا! عدد شما زیادتر است؛ حجت شما بالاتر است؛ خیانت‏‎ ‎‏آنها واضح است. گفتن می خواهد. اجتماع بکنید، بگویید مطالب را. یک رئیس، یک‏‎ ‎‏معلم را که می بینید کمونیستی است بیرونش کنید از دانشگاه. من نمی گویم حالا جنگ‏‎ ‎‏بکنید با آنها، جنگ نمی خواهیم حالا بشود، اگر یکوقتی منتهی به این شد، به یک روز‏‎ ‎‏اینها را بیرونشان می کنیم! اما حالا نمی خواهیم یک جنگی بشود؛ می خواهیم حالا با‏‎ ‎‏ملایمت بشود؛ اما خوب، با صحبت. آنها صحبت می کنند؛ شما هم صحبت بکنید. شما‏‎ ‎‏ننشینید یکی دیگر برایتان صحبت بکند؛ یک روحانی بیاید صحبت کند؛ خودتان‏‎ ‎‏بروید، هر کدامتان می توانید، در مقابل آنها بایستید صحبت کنید. آن می گوید؛ شما هم‏‎ ‎‏بگویید. آن وقت یکی یکی انگشت بگذارید روی کارهایشان که تو این کاری که می کنی‏‎ ‎‏برای چیست؟ تو، تو تابع کی هستی که این کارها را می کنی؟ تو ایرانی هستی و این کار را‏‎ ‎‏می کنی، یا امریکایی هستی یا شوروی؟ یا برای آنها کار می کنی، یا برای ایران. اگر برای‏‎ ‎‏آنها کار می کنی، جای شما اینجا نیست، برو آنجاها کار بکن. تو برای آنها داری کار‏‎ ‎‏می کنی. واضح است که منفعتی که به دست می آید از نبود زراعت در ایران جیب امریکا‏‎ ‎‏می رود. همه می دانند این را. ما چه چیزهایمان از امریکا وارد می شود و این بازاری بود‏‎ ‎‏که شاه درست کرد و حالا شما تابع او هستید؛ شما دنبال او هستید، شما می خواهید همان‏‎ ‎‏رژیم را پیش بیاورید، نمی خواهید که یک رژیم صحیحی باشد، شما هم تابع همان‏‎ ‎‏هستید.‏


صحیفه امامجلد 8صفحه 139
عافیت طلبان در خدمت منافع قدرتها

‏     شما می خواهید همان بساط را درست کنید برای ما. ما هم تا حالا زحمت کشیدیم،‏‎ ‎‏این ملت اینقدر خون داده است، اینقدر زحمت کشیده است، شما آن کنارها نشستید‏‎ ‎‏تماشا کردید. مثل بسیاری از این روشنفکرها آن کنار نشستند تماشا کردند. این جوانهای‏‎ ‎‏ما از دانشگاهی و از ـ عرض می کنم که ـ جنوب شهری و از اینها ریختند و کارها را انجام‏‎ ‎‏دادند، حالا که کارها را انجام دادند، اینها از آن طرف مرزها راه افتاده اند و آمده اند اینجا‏‎ ‎‏و با تذکره های نمی دانم درست و غیر درست ایرانی اند، اما بیرون بودند اینها بسیارشان.‏‎ ‎‏حالا آمده اند اینجا و می خواهند باز اخلال بکنند؛ می خواهند باز همان مسائل را ایجاد‏‎ ‎‏کنند. نه اینکه اینها می خواهند که یک رژیمی باشد مثلاً فرض کنید که ‏‏[‏‏چون‏‏]‏‏ با اسلام‏‎ ‎‏مخالفند اسلامی نباشد؛ یک رژیم آزادمنش دمکراتیک به اصطلاح آنها باشد؛ نخیر،‏‎ ‎‏این مسئلۀ اینها نیست. مسئله این است که اینها می خواهند همان مسائل پیش بیاید. نشد با‏‎ ‎‏عنوان شاهنشاهی، یک عنوان دیگر رویش بگذارند. باز قضیه، قضیۀ امریکایی باشد؛‏‎ ‎‏لکن با یک صورت دیگری غیر شاهنشاهی. حالا دیگر شاهنشاهی تمام شد. اگر بتوانند‏‎ ‎‏آن را می آورند؛ اما حالا نمی توانند، می خواهند یک بساط دیگری درست کنند، همان‏‎ ‎‏مسائل، همان منافع این ملت رنجدیده باز برود تو جیب امریکایی ها؛ و باز برود ‏‏[‏‏توی‏‏]‏‎ ‎‏جیب نفتخوارهای مفتخوار. اینها عمال آنهایند برای این کار. دلیلش هم همینهاست که‏‎ ‎‏من دارم می گویم. و واضح است جواب آنها. هی «مکتب»، «مکتب»! کدام مکتب،‏‎ ‎‏مکتب مارکسیسم؟ این شکست خورده در دنیا حالا گیر این بچه ها افتاده، اگر راست‏‎ ‎‏بگویند. لکن درست نمی گویند. قضیه، قضیۀ مکتب نیست؛ قضیه، قضیۀ منافع است منافع‏‎ ‎‏را می خواهند ببرند. آنها بهتر به آنها منفعت می رسانند، تابع آنها هستند. و الاّ خوب،‏‎ ‎‏یک مملکتی که می خواهد، ادعایش این است، که ما می خواهیم دست همه خوب، بنابر‏‎ ‎‏همین است، ما می خواهیم دست همۀ اجانب بریده بشود از این مملکت، این به نفع ملت‏‎ ‎‏ماست یا به ضرر؟ اگر به نفع ملت ماست و شما هم ملی هستید، شما هم دلسوز هستید‏‎ ‎‏برای این مملکت، توده ای هستید، خوب شما کمک کنید. ما می خواهیم قطع بشود دست‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 140
‏اجنبیها ـ و قطع شد الحمدلله ـ حالا شما کمک کنید که دوباره برنگردد؛ نه اخلال کنید که‏‎ ‎‏دوباره برگردد آن مسائل. کمک به این است که بروید کارخانه ها را کاری کنید راه بیفتد؛‏‎ ‎‏کارگرهای نفت را کاری کنید که کارهایشان را انجام بدهند. حالا که نفت منافعش برای‏‎ ‎‏خود شماهاست، راه بیفتد اینها، کشاورزها را بروید تشویق کنید که کار بکنند؛ دانشگاه را‏‎ ‎‏تشویق کنید که راه بیفتد. شما همه جا اخلال می کنید؛ پس شما یک مردم اخلالگر‏‎ ‎‏هستید؛ نه یک مردم مثلاً دانشمندی که می خواهید به ما چیز یاد بدهید، شما می خواهید‏‎ ‎‏اخلال بکنید. و باید جلویشان را بگیرید. مسائل را به آنها بگویید؛ در دانشگاه بنویسید،‏‎ ‎‏منتشر کنید. کسانی که برخلاف این هستند، بروید یکی یکی پیش آنها، بروید بگویید‏‎ ‎‏شما اینکاره هستید. شما چه می گویید باز به ما؟ چطور می خواهید یک دانشگاه را در‏‎ ‎‏دست بگیرید در صورتی که اخلالگر هستید؟ یک اخلالگر دزد که نمی تواند دانشگاه را‏‎ ‎‏اداره کند.‏

لزوم پایداری و روشنگری در سنگر دانشگاه

‏     و ما اگر دانشگاهمان اداره نشود، کارمان زار است! دانشگاه، تمام مسائل به دست‏‎ ‎‏دانشگاه است. یعنی این دو تا قطبِ دانشگاه و روحانی همۀ مقدرات مملکت تو مشت‏‎ ‎‏اینهاست. دانشگاهی، دانشجو، چه دانشجوی قدیمی، چه دانشجوی جدید، همۀ مسائل‏‎ ‎‏توی دست اینها باید حل بشود. اینها قوۀ متفکرۀ یک ملت هستند. اگر دانشگاه را ما‏‎ ‎‏سست بگیریم و از دست ما برود، همه چیزمان از دستمان رفته است. یک مسئله ای است‏‎ ‎‏که نباید شما بنشینید که من عمل بکنم؛ و نه من هم باید بنشینم که شما تنها. ما هر دو باید‏‎ ‎‏دست به دست هم بدهیم، آنقدری که من می توانم من انجام بدهم آنقدری که شما‏‎ ‎‏می توانید شما انجام بدهید. جوان هستید، در مقابلشان بایستید؛ صحبت کنید؛ حرف‏‎ ‎‏بزنید. اشخاصی که می توانند در آنجا بیایند حرف بزنند، بروید پیدایشان کنید بردارید‏‎ ‎‏بروید، دعوتشان کنید به دانشگاه. ننشینید که من تعیین کنم. البته من آسید علی آقا‏‎[4]‎‏ را‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 8صفحه 141
‏صالح می دانم برای این کار. لکن ننشینید که من دعوت کنم. لازم نیست که یکی باشد. هر‏‎ ‎‏چند روز یک دفعه یک نفر، اجتماع کنید در همان دانشگاه، و یک نفر از همین آقایانی‏‎ ‎‏که صحبت می توانند بکنند، حرف می توانند بزنند، بیاورید دانشگاه صحبت بکنند‏‎ ‎‏برایشان. حاضر به صحبت هم اینقدرها نیستند اینها؛ فقط اخلال می خواهند بکنند.‏

‏     در هر صورت، من امیدوارم که مأیوس نباشید و با قدرت جلو بروید و با قدرت‏‎ ‎‏دانشگاه را خودتان اصلاح کنید. هر معلمی که می بینید انحراف دارد بروید با او صحبت‏‎ ‎‏کنید. دعوا نکنید؛ صحبت بکنید. بگویید شماها اینکاره هستید و اینکاره نمی تواند در‏‎ ‎‏دانشگاه بیاید و رئیس دانشگاه یا استاد دانشگاه بشود؛ نمی شود. و البته اگر مسائلی باشد‏‎ ‎‏که من هم از دستم برآید که خدمت بکنم، من خدمتگزارم و می کنم. و اگر چنانچه‏‎ ‎‏اینهایی که گفتید باید به جایی رجوع بشود، بنویسید روی ورقه ای بدهید اینجا تا من با‏‎ ‎‏آنها صحبت کنم تا درست بشود.‏

‏[‏‏در اینجا یکی از حاضران از طرح آماده شده برای جهاد روستاها سخن به میان آورد، امام فرمودند:‏‏]‏‏ ‏

‏     بله، این مورد تأیید است، لکن به طور مقید. من گفتم به آقایانی که آمدند پیش من‏‎ ‎‏راجع به این معنا: در دهات و به اسم اینکه از طرف دولت آمده و هر کاری بکند، نباشد.‏‎ ‎‏باید به نظر معتمدین، اشخاصی که می شناسند آن اشخاص را، انتخاب بشوند، که‏‎ ‎‏گروههایی که می روند در ده و اینها اگر که یکوقت گروه منحرف باشند، دهات را‏‎ ‎‏منحرف می کنند. این باید انتخاب بشود از اشخاصی که متعهدند؛ از اشخاصی که‏‎ ‎‏صحیحند. و البته یک خدمتی است به جامعه. این ‏‏[‏‏طرح‏‏]‏‏ خوبی است برای مملکت ما.‏

خطر اسلام شناسان بیگانه از اسلام

‏     بله،‏‎[5]‎‏ اینها مصیبتشان بدتر از آنهاست. یکوقت این است که یک کسی می آید‏‎ ‎‏تکلیفش معلوم است. آن وقت ما بچه که بودیم، در خمین می گفتند «امیر مُفَخَّمْ» ـ آن‏‎ ‎‏وقت از بختیاریها بود، آنجا رئیس بود در آنجاها ـ گفته بود که سردار حشمت ـ این یکی‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 8صفحه 142
‏از خوانین آنجا بود؛ یکی از شاهزاده ها بود ـ این تکلیفش معلوم است، دشمنی اش‏‎ ‎‏معلوم، دوستی اش هم معلوم. اما فلان آدم ـ گفته بود ـ امان از این آدم که بظاهر دوست‏‎ ‎‏است، لکن کمر آدم را می شکند! این بظاهر «دوست»ها کارشان مشکلتر از آن‏‎ ‎‏غیردوستها هستند. آنها تکلیفشان معلوم است، ما می دانیم چه بکنیم. ... حالا من‏‎ ‎‏نمی گویم که کی اینطور است. من اینها را الآن درست نمی توانم بگویم. اما اینهایی که‏‎ ‎‏سرِخود هرچه دلشان می خواهد گردن قرآن می گذارند! اینها کارشان مشکلتر از‏‎ ‎‏آنهاست. هر کی دلش هر طوری! اینکه در صدر اسلام این کلمه مکرر وارد شده است که‏‎ ‎‏اگر کسی قرآن را به رأی خودش تفسیر کند ‏فَلیَتَبَوَّءُ مَقعَدَهُ مِنَ النَّارِ‎[6]‎‏ این جایش توی آتش‏‎ ‎‏است، این پیش بینی یک همچو مطالبی است که یکوقتی هر کسی به رأی خودش یک‏‎ ‎‏چیزی درست می کند. برخلاف آنچه می گوید قرآن می خواهند درست کنند، اینها‏‎ ‎‏کارشان یک قدری مشکلتر است؛ برای اینکه ـ اینها ـ تشبث به قرآن می کنند.‏

قرآن و نهج البلاغه، دستاویزی برای نفاق و نفوذ

‏     من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد‏‎[7]‎‏ آمد پیش من. قبل از این بود که آن‏‎ ‎‏منافقین پیدا بشوند. پیش من، شاید بیست روز ـ بعضیها می گفتند 24 روز ـ مدتی بود پیش‏‎ ‎‏من. هر روز ‏‏[‏‏می‏‏]‏‏آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج البلاغه، از‏‎ ‎‏قرآن. همۀ حرفهایش را زد. من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و‏‎ ‎‏قرآن وسیله برای مطلب دیگری است. و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم‏‎ ‎‏آسید عبدالمجید همدانی به آن یهودی گفته بود. می گویند یک یهودی در همدان‏‎ ‎‏مسلمان شده بود. بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب‏‎ ‎‏سوءظن مرحوم آسید عبدالمجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه‏‎ ‎‏چیست. یکوقت خواسته بودش، گفته بود که تو مرا می شناسی؟ گفت: بله. گفت: من‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 143
‏کی ام؟ گفت: شما آقای آسید عبدالمجید. گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟‏‎ ‎‏من یک یهودی بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده ام. گفته بود نکتۀ اینکه تو‏‎ ‎‏تازه مسلمان که همۀ پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد پیغمبر و ملاّ و این‏‎ ‎‏چیزها، تو از من بیشتر مقدسی، این نکتۀ این چیست؟ من شنیدم که یهودی گذاشت و‏‎ ‎‏رفت! معلوم شد حقه زده. یک قضیه ای بوده. می خواسته با صورت اسلامی کارش را‏‎ ‎‏بکند. تو یهودیها اینگونه کارها هست. من به نظرم آمد که این قضیه... اینقدر نهج البلاغه‏‎ ‎‏و خوب، من هم یک طلبه هستم؛ من اینقدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که‏‎ ‎‏ایشان بود! ده ـ بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همه اش‏‎ ‎‏گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم‏‎ ‎‏جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام‏‎ ‎‏مسلحانه حالا وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست می دهید و کاری هم ازتان‏‎ ‎‏نمی آید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می خواست من تأییدش بکنم. بعد‏‎ ‎‏هم معلوم شد که مسئله همان طورها بوده.‏

هوشیاری و تأثیرناپذیری

‏     بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آنها اشخاصی سفارش کرده بودند که اینها‏‎ ‎‏را تأیید کنید، اینها مردم کذایی هستند، فلان، مع ذلک من باور نکردم. حتی از آقایان‏‎ ‎‏خیلی محترم تهران سفارش کرده بودند که اینها مردم چطور هستند؛ و من باورم نیامده‏‎ ‎‏بود. اینهایی که اینقدر از قرآن و از نهج البلاغه و از دیانت زیاد دم می زنند و بعد فقرات‏‎ ‎‏قرآن را یکجور دیگری غیر از آنچه باید معنا می کنند و فقرات نهج البلاغه را یکجوری‏‎ ‎‏دیگر غیر از آنچه که باید معنا می کنند، اینها را نمی توانیم ما خیلی رویشان اطمینان داشته‏‎ ‎‏باشیم.‏

‏     این «بعثی»های عراق همین فقرات نهج البلاغه را که امثال اینها استشهاد می کنند، آنها‏‎ ‎‏هم در چیزها می نویسند و در پلاکاردشان می نویسند و منتشر می کنند. همین، همین‏

صحیفه امامجلد 8صفحه 144
‏فقرات نهج البلاغه را! این بعثیهایی که اصلاً کاری به این مسائل ندارند اینها را می نویسند‏‎ ‎‏و به دیوارهای نجف و به خیابانهای نجف منتشر می کنند. به اینها ما نمی توانیم من‏‎ ‎‏نمی گویم چطورند؛ ممکن هم هست که یک نفرشان سالم باشد، یا شاید اشتباه نداشته‏‎ ‎‏باشد، لکن ما نمی توانیم به آنها اعتماد کنیم؛ به آنها نمی شود اعتماد کرد.‏

‏[‏‏امام در پاسخ یکی از دانشجویان که پرسید: موضع ما در برابر آنها باید چگونه باشد، فرمودند:‏‏]‏

‎     ‎‏موضع شما همین است که با آنها خیلی دوستانه نباشد؛ البته نباید طردشان کرد؛ نباید‏‎ ‎‏درگیری با آنها کرد.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 8صفحه 145

  • ـ علی امینی.
  • ـ آقای سید مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی.
  • - نام قدیم منطقۀ خمین و حوالی آن.
  • ـ آقای سید علی خامنه ای.
  • ـ در ادامه سخن یکی از حضار.
  • ـ عوالی اللآلی، ج 4، ص 104، توحید صدوق، ص 90.
  • - یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق منافقین.