سخنرانی

سخنرانی در جمع دانشجویان و اهالی شیراز (مقصد انبیا)

سخنرانی

‏زمان: 17 تیر 1358 / 13 شعبان 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: مقصد انبیا، استقرار نظام عادلانه‏

‏حضار: دانشجویان و اهالی شیراز، کارکنان مجمع اسلامی وزارت اقتصاد و دارایی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

مقصد اصلی انبیا

‏     ‏‏کوششهایی که انبیا می کردند و جنگهایی که با مخالفین راه حق می کردند، و‏‎ ‎‏خصوصاً جنگهایی که در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است، و مقصد‏‎ ‎‏کشورگشایی هم نبود. مقصد این بوده است که یک نظامی عادلانه که در آن نظام‏‎ ‎‏عادلانه، احکام خدا جاری بشود‏‏[‏‏باشد‏‏]‏‏.‏

‏     انبیا آن همه زحمت کشیدند نه فقط برای اینکه طرف را از صحنه خارج کنند و‏‎ ‎‏خودشان صحنه را دست بگیرند، بلکه مقصد اصلی این بوده است که این انسانهایی که‏‎ ‎‏انسانیت ندارند، این اشخاصی که در راه خلاف دارند سیر می کنند و آنها می دیدند که‏‎ ‎‏این راه خلاف، راه شقاوت است، راه ضلالت است، راهی است که مردم را در این دنیا به‏‎ ‎‏شقاوت و در آن دنیا هم به مهلکه می کشاند؛ انبیا از طرف خدای تبارک و تعالی مأمور‏‎ ‎‏شدند برای نجات مردم، مردم را اگر به حال خودشان می گذاشتند جز یک حیوانی که‏‎ ‎‏خوردن و خوابیدن را و شهوات را ادراک بکند و در راه آن، عمل بکند چیز دیگری را‏‎ ‎‏نمی توانستند بفهمند، از باب اینکه ماورای طبیعت بر مردم پوشیده است. آنی که مردم‏‎ ‎‏می دانند همین عالم را عالم طبیعت را و آنهایی که علمشان دیگر زیاد هست،‏‎ ‎‏خصوصیات طبیعت را زیادتر می فهمند. لکن همۀ آنها همین است که از طبیعت بهره ور‏‎ ‎‏می شوند و به طبیعت توجه دارند و انسان را هم به همین جنبۀ طبیعی می شناسند، و برای‏‎ ‎‏همین جنبۀ طبیعی انسان هم زحمت می کشند. ‏


صحیفه امامجلد 9صفحه 10
اهتمام مادّیین به طبیعت

‏     ‏‏تمام زحمات مادّیین که مربوط به مکتب الهی نباشد، صرف ادراک طبیعت و‏‎ ‎‏خصوصیاتی که در طبیعت است می شود و استفاده از طبیعت، آن هم طبیعت انسان از‏‎ ‎‏طبایعِ عالَم. هر چه نگاه بکنید از این تمدنهای بزرگ، جدید و از این پیشرفتهای عظیم‏‎ ‎‏انسانی، می بینید که همۀ آن مربوط به همین طبیعت است و مربوط به استفادۀ انسان از‏‎ ‎‏طبیعت است، آن هم استفادۀ انسان طبیعی از عالم طبیعت. از عالم طبیعت به آن طرف،‏‎ ‎‏این موجودات طبیعی نمی توانند بفهمند، و لهذا اینها راهی به آن عالم ندارند مگر از راه‏‎ ‎‏وحی که همۀ عالم در تحت سیطره اش هست و چون این انسان مثل سایر حیوانات نیست‏‎ ‎‏ـ که همان حیات طبیعی و دنیایی باشد ـ بلکه انسان یک طور خلق شده است که علاوه بر‏‎ ‎‏حیات طبیعی، حیات مابعدالطبیعه هم دارد، و آن حیات مابعدالطبیعه حیات صحیح‏‎ ‎‏انسان است، اینجا همان حیات حیوانی است، از این جهت مردم محتاج شده اند به اینکه‏‎ ‎‏در پیدا کردن راه صحیح از طریق وحی به اینها گزارش داده بشود و خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی هم منّت بر مردم گذاشت و انبیا را مبعوث فرمود تا اینکه راه را به اینها نشان بدهند.‏

هدف از تعلیمات انبیا

‏     ‏‏تمام تعلیمات انبیا برای مقصد نشان دادن راهی است که انسان ناچار از این راه باید‏‎ ‎‏عبور کند. ناچار انسان از این عالم طبیعت به یک عالم دیگری عبور می کند؛ اگر سرخود‏‎ ‎‏باشد یک حیوانی است که از این عالم به عالم دیگر می رود. و اگر چنانچه به راه انبیا‏‎ ‎‏برود انسانیتش کامل می شود و هر چه بیشتر اطاعت کند، بیشتر انسانیتش رشد می کند.‏‎ ‎‏تمام کوشش انبیا برای این بوده است که انسان را بسازند؛ تعدیل کنند؛ انسان طبیعی را‏‎ ‎‏مبدل کنند به یک انسان الهی؛ در همین عالم که هست هم باز این جور باشد. نظر انبیا به‏‎ ‎‏این عالم با نظر اشخاص دیگر فرق دارد، آنها می خواهند این عالم را الهی کنند؛ یعنی به‏‎ ‎‏هر چه نگاه می کنند آثار الهیّت در آن ملاحظه کنند. سایر قشرها، چه فلاسفه باشند و چه‏‎ ‎‏سایر دانشمندان باشند، خصوصاً دانشمندان طبیعی، اینها تمام نظرشان به این است که‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 11
‏آثار طبیعت را کشف کنند، و استفاده از طبیعت بکنند. انبیا طبیعت را قبول دارند؛ لکن‏‎ ‎‏طبیعت را مهار می کنند به طوری که در تحت الهیّت مهار بشود؛ در تحت عالم بالاتر‏‎ ‎‏باشد. همان استفاده ای را که ماها که اطلاع از آن واقعیات نداریم ـ از این عالم طبیعت‏‎ ‎‏می کنیم. آن آدمی که از ماعدای طبیعت هم اطلاع دارد همین استفاده را می کند؛ با فرق‏‎ ‎‏اینکه، این که استفاده می کند نظرش به همین طبیعت است و او که استفاده می کند طبیعت‏‎ ‎‏را، آثار آن عالم می داند و حق تعالی را در طبیعت مشاهده می کند. این همه جنگهایی‏‎ ‎‏که در اسلام شده است و زحماتی که اولیای خدا کشیده اند و اینها برای اینکه اسلام را‏‎ ‎‏پابرجا کنند؛ احکام اسلام را پیاده کنند. آن هم برای اینکه انسانها را هدایت کنند به یک‏‎ ‎‏واقعیاتی که اطلاع بر آن ندارند، راه را نمی دانند؛ آنها می دانند راه را این طور باید‏‎ ‎‏بروند.‏

هدف ملت از نهضت اسلامی

‏     ‏‏ما تا حالا که این جمهوری اسلامی را، همۀ شماها زحمت کشیدید و همۀ قشرهای‏‎ ‎‏ملت متحد شدند با هم و خونها را دادند و زحمتها کشیدند و زجرها کشیدند و این سد را‏‎ ‎‏شکستند و رأی به جمهوری اسلامی هم دادند، این برای این نبود که فقط حریف را از‏‎ ‎‏میدان در بکنند و خودشان به جای او بنشینند، این برای این بود که یک رژیم فاسد را‏‎ ‎‏تبدیل کنند به یک رژیم صحیح، رژیم عادل. که وقتی رژیم عادل تحقق پیدا کرد و‏‎ ‎‏احکام اسلام آن طوری که باید تحقق پیدا کرد، آن وقت افراد اگر عمل کنند، راه‏‎ ‎‏صحیح واقعیت را پیدا می کنند و رژیم هم اگر چنانچه اسلامی باشد و عمل، عمل اسلام‏‎ ‎‏باشد و همۀ نظام، نظام اسلامی باشد، یک نظام عادلانه ای که به هیچیک از افراد تعدی‏‎ ‎‏نشود، در هر اداره ای بروید آنجا اسلام را ببینید، در هر بنگاهی بروید آنجا هم ببینید‏‎ ‎‏اسلام هست، اینکه حکومت می کند اسلام حکومت بکند؛ غیر اسلام در کار نباشد. ما تا‏‎ ‎‏حالا نرسیدیم به این، ما رأی دادیم به اینکه جمهوری اسلامی ‏‏[‏‏باشد‏‏]‏‏. حالا هم رژیم ما‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی است. اما این طور نیست که تا ما رأی دادیم جمهوری اسلامی، یک‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 12
‏جمهوری اسلامی شده باشد. فقط نظام الآن نظام جمهوری اسلامی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏، و دنیا هم‏‎ ‎‏شناخته است ایران را به اینکه اینجا رژیمش جمهوری اسلامی است؛ اما اسلام که این را‏‎ ‎‏نمی خواسته که ما یک رأی بدهیم و بگوییم جمهوری اسلامی، اسلام می خواسته که در‏‎ ‎‏رژیمش این طور باشد که هر جا پا بگذاری احکام اسلام باشد؛ غیرش نباشد. اگر ما با‏‎ ‎‏همۀ زحمتها، با همۀ خون دادنها، به اینجا رسیدیم که جمهوری اسلامی و باز رهایش‏‎ ‎‏کنیم، تمام کارهایمان هدر رفته؛ یعنی طاغوت فرق نمی کند که محمدرضا باشد، یا من و‏‎ ‎‏شما، حیطۀ شعاع عملیات مختلف است؛ یک کسی طاغوت است در خانواده خودش،‏‎ ‎‏یک کسی طاغوت است در خودش و همسایه هایش، یک کسی طاغوت است در‏‎ ‎‏محله اش، یک کسی در شهر، یک کسی هم در یک استان؛ یک کسی هم در سطح‏‎ ‎‏کشور. در طاغوتی ‏‏[‏‏بودن‏‏]‏‏ فرقی نیست؛ در شعاع عمل فرق است. همین طاغوتی که در‏‎ ‎‏خانوادۀ خودش طاغوت است اگر دستش برسد در محله هم طاغوت است. اگر دستش‏‎ ‎‏برسد، در همۀ سطح کشور طاغوت است. برای اینکه خودش وقتی طاغوت هست دیگر‏‎ ‎‏شعاع عمل کم و زیادش پیش او فرقی ندارد. دستش نمی رسد، دستش برسد، همان‏‎ ‎‏کارهایی که محمدرضا می کرد این آدم هم همان کارها را می کند، تا تربیت اسلامی و‏‎ ‎‏انسانی و تحت تربیت انبیا کسی نباشد، دستش نمی رسد، و الاّ وقتی دستش برسد همۀ آن‏‎ ‎‏کارها را می کند، حالا هم خیال می کند نمی کند. این آدمی که در منزل خودش ظلم‏‎ ‎‏می کند، در منزل خودش تعدّی بر اولادش، بر فرزندش، بر خادمش می کند، این اگر‏‎ ‎‏زیادتر بشود خدمه اش، زیادتر بشود اولادش، زیادتر بشود تابعش، همان قدر که آنها‏‎ ‎‏زیادتر می شوند این وسعت ظلمش زیاد می شود؛ برای اینکه آدمِ ظالم است. ظالم اگر ده‏‎ ‎‏نفر تحت سیطره اش باشند، ظلمش به اندازۀ ده نفر است. اگر سی و پنج میلیون جمعیت‏‎ ‎‏هم باشند، ظلمش به اندازۀ سی و پنج میلیون نفر است. آدم، همان آدم است، برای اینکه‏‎ ‎‏آدم نشده است؛ یک موجود طاغوتی شیطانی است. این موجود طاغوتی شیطانی اگر‏‎ ‎‏تحت سیطرۀ انبیا نرود، تحت تعلیم و تربیت انبیا نرود، هیچ فرقی مابین این فرد با‏‎ ‎‏آن فردی که یک عالم را دارد می چاپد در روحیات نیست، در عمل هست؛ از باب اینکه‏
صحیفه امامجلد 9صفحه 13
‏این دستش نمی رسد، او دستش می رسد. اینهایی که مثلاً فرض کنید در ایران سیطره‏‎ ‎‏داشتند، مثل محمدرضا، اگر در عراق هم سیطره اش می رفت، همین ظلمهایی که اینجا‏‎ ‎‏می کرد آنجا هم می کرد. اگر در همۀ ممالک اسلامی هم سلطه پیدا می کرد، همین‏‎ ‎‏کارهایی که اینجا می کرد در همه جا می کرد. اگر در همۀ عالم هم سلطه پیدا می کرد، همان‏‎ ‎‏مطالب بود. می بینید که این ابرقدرتها که دستشان را همه جا دراز می کنند برای چاپیدن،‏‎ ‎‏آن آدمی که چاپیدنش یک حدود خاص داشت وقتی که شد رئیس، یک قدری وسعت‏‎ ‎‏پیدا می کند و همان کارها را آنجا می کند. گمان نکنید که من و شما اگر دستمان برسد به‏‎ ‎‏آنها نکنیم، تا آدم نشویم همان حرفها هست.‏

کوشش همگانی در اسلامی شدن نظام

‏     ‏‏باید همه فکر این معنا را بکنیم که رژیممان را رژیم اسلامی بکنیم. رژیم اسلامی به‏‎ ‎‏این است که این افرادی که در کار هستند، این افرادی که در این رژیم سر کار هستند،‏‎ ‎‏ـ فرض کنید که مشغول به خدمتگزاری هستند ـ کارمندهای دولتی همه شان، هر کدام‏‎ ‎‏آنجا که کار می کنند، کارشان کار اسلامی باشد. این فکر نباشد که حالا که این اداره‏‎ ‎‏آنجایش خراب است، خوب، بگذار اینجایش هم خراب باشد! حالا که آن آدم آنجا‏‎ ‎‏خلاف می کند، خوب، بگذار اینجا هم خلاف بکند، همه مکلّفیم؛ همۀ ما. اگر همۀ عالم‏‎ ‎‏خلاف بکنند، یک آدمی که تربیت شدۀ تحت مکتب انبیاست او خلاف نمی کند. تمام‏‎ ‎‏عالم وقتی که به هم بخورد و ظلم بشود، حضرت موسی خلاف نمی کند. از اینکه‏‎ ‎‏حالا همه دارند می چاپند پس باید من هم این کار را بکنم، نه. در تربیت انبیا این جور‏‎ ‎‏نیست. علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ همۀ عالم اگر کافر هم می شدند به حال او فرقی‏‎ ‎‏نمی کرد؛ جز غصه خوردن به اینکه چرا اینها دارند خلاف می کنند، و الاّ مَشْیِ او هیچ‏‎ ‎‏تغییری نمی کرد. آن روزی که تو خانه نشسته بود، با آن روزی که یک خلافت دارای‏‎ ‎‏آن وسعت ـ که ایران یک جزئش بود تا مصر و در حجاز و همۀ اینجا تحت سیطره بود و‏‎ ‎‏از اروپا هم یک مقداری ـ هیچ فرقی در حال روحیش نبود که حالا که من دارای یک‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 14
‏همچو چیزی هستم، باید مثلاً چه بشود، هیچ ابداً در روح او هیچ فرقی نمی کرد. برای‏‎ ‎‏اینکه روح، روح الهی بود. روح الهی در آن فرقی نمی کند یک جمعیت کمی تحت نظر‏‎ ‎‏او باشد، یا یک دنیا باشد، در حال روحی او فرقی نمی کند. او موظّف است عدالت کند.‏‎ ‎‏می تواند با این چهار تا که هست عدالت بکند؛ اگر توانست، به همه جا عدالت را گسترش‏‎ ‎‏می دهد. ‏

‏     همۀ ما الآن که اسم جمهوری اسلامی روی خودمان گذاشتیم و رژیم سابق را‏‎ ‎‏فرستادیم ـ بحمدالله ـ به خارج و دفنش کردیم، و دیگر هم زنده نخواهد شد ان شاءالله ،‏‎ ‎‏همۀ ما الآن مکلفیم که این رژیمی که ادعا داریم که تحقق پیدا کرده، واقعیتش تحقق‏‎ ‎‏پیدا کند؛ از حدّ لفظ به حدّ معنا بیاید؛ از حدّ رأی به حدّ خارج بیاید. شما که مأمورین‏‎ ‎‏یک وزارتخانه هستید یک طور باید عمل بکنید، آنها هم که در وزارتخانۀ دیگرند یک‏‎ ‎‏طور؛ همه باید مأمورین اسلامی باشید. هر فرد باید خودش را موظف بداند به اینکه این‏‎ ‎‏کاری که الآن این کار جزئی که پشت میز نشسته به او محوّل است، این کاری که به او‏‎ ‎‏محوّل است، روی عدالت عمل بکند؛ منتظر نشود که وزیر، عادل بشود. وزیر، عادل‏‎ ‎‏بشود یا عادل نباشد، شما باید عادل باشید. نخست وزیر عادل باشد یا نه، برای خودش‏‎ ‎‏ضرر دارد و نفع دارد. آن حسابش علی_' حدّه هست. شما هم حسابتان علی_' حدّه است،‏‎ ‎‏پیش خدا حسابش علی_' حدّه است، پیش ملت هم حسابش علی_' حدّه است. شما که این‏‎ ‎‏کار جزئی، این پیشخدمتی که این کار جزئی دستش هست، عدالت در آن کارش باید‏‎ ‎‏بکند. آن رئیس اداره هم که در آنجا نشسته آن هم عدالت در همان کار باید بکند؛ منتظر‏‎ ‎‏نشود دیگران عادل بشوند تا او عادل بشود، مثل این است که من منتظر بشوم دیگران نماز‏‎ ‎‏بخوانند تا من نماز بخوانم، یا منتظر بشوم دیگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم! چه‏‎ ‎‏طور وظایف طبیعی را آدم این طوری عمل می کند. وظایف طبیعی را هر کسی‏‎ ‎‏شخصی عمل می کند؛ شما هیچ وقت انتظار کشیدید دیگران نفس بکشند تا شما بکشید؟‏‎ ‎‏دیگران نگاه کنند تا شما نگاه ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏؟ هیچ همچو نیست. شما به حسب طبیعتتان وظایف‏‎ ‎‏طبیعی را شخصاً عمل می کنید. وظایف الهی هم همین طور است. همان طوری که‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 15
‏وظایف طبیعی را شخصاً عمل می کنید، وظایف الهی را هم شخصاً شما موظفید عمل‏‎ ‎‏کنید، به علاوه، موظفید که دیگران را هم وادار کنید به این کار. در اینجا موظف نیستید که‏‎ ‎‏دیگران را وادار کنید که نگاه کن. اما در آنجا موظفید دیگران را تعدیل کنید؛ دیگران را‏‎ ‎‏هم تربیت کنید.‏

عمل به وظیفه

‏     ‏‏هر کدام ما موظفیم خودمان عمل کنیم؛ و موظفیم دیگران را هم وادار کنیم. اگر‏‎ ‎‏یک همچو روحیه ای در یک ملتی پیدا بشود، که ان شاءالله امیدوارم پیدا بشود، اگر‏‎ ‎‏یک همچو روحیۀ تعاون معنوی، همان طوری که در این برهه ای که انقلاب بود یک‏‎ ‎‏تعاون مادی پیدا شده بود این هم معناً بود، اما معاونت راجع به این بود که اینهایی که‏‎ ‎‏می آمدند در خیابانها تظاهر می کردند خانه ها به آنها آب می دادند؛ غذا می دادند، عرض‏‎ ‎‏کنم، مردم کمک می کردند؛ معاونت می کردند. اگر یک روحیۀ معاونت معنوی پیدا‏‎ ‎‏بشود در انسان، در همه که هر کسی خودش را موظف بداند به اینکه علاوه بر اینکه‏‎ ‎‏خودش یک آدمی است که می خواهد عدالت بکند، وظیفه شناس است، پشت میز که‏‎ ‎‏نشسته کار خودش را که می کند و کار مردم را که می خواهد انجام بدهد روی وظایف‏‎ ‎‏است، نه روی طمع است، نه روی ترس و خوف است، روی وظیفه است آن طوری که‏‎ ‎‏وظایف شخصی خود را آدم عمل می کند، برای خودش وظیفه می داند که برای‏‎ ‎‏بچه هایش لباس بخرد؛ این یک وظیفه ای است پیش آدم، نه خوف است و نه طمع. اگر‏‎ ‎‏انسان ـ آن کسی که متصدی یک کاری است ـ وظیفه بداند این را که من حقوق مثلاً‏‎ ‎‏می گیرم وظیفه ام این است؛ نخیر، حقوق هم نمی گیرم وظیفه انسانیم این است؛ وظیفۀ‏‎ ‎‏اسلامیم این است که حالا که متکفل یک امری شدم و یک دسته ای به من محتاج اند که‏‎ ‎‏کارهایشان را راه بیندازم، کارها را تعویق نیندازم، همان قدری که می توانم، به هر ترتیبی‏‎ ‎‏که جریان دارد جریان بدهم، با رفاقت، جلو و عقب انجام ندهم، خلاف عدالت نکنم،‏‎ ‎‏اگر جلو و عقب انجام بدهم این همان کارهای طاغوت است، طاغوت در یک چیزِ کم،‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 16
‏در یک شعاعِ کم، چنانچه هر کداممان توجه به همین معنا داشته باشیم، هر کسی به‏‎ ‎‏خودش متوجه بشود، خودش را درست کند، اداره ای که دارای پانصد نفر مأمور است،‏‎ ‎‏هر مأموری آن کاری را که به او محوّل است سرش را زیر بیندازد و کارش را انجام‏‎ ‎‏بدهد، یک اداره درست می شود، یک وزارتخانه درست می شود، باقی درست می شود،‏‎ ‎‏همۀ کشور درست می شود. اگر یک همچو چیزی در یک کشوری پیدا شد، این کشور‏‎ ‎‏مترقی است. کشور مترقی این نیست که سینماهای کذا داشته باشد و آن کارهایی که در‏‎ ‎‏آن می شد. یا مترقی آن است که مراکز فحشا، آن قدر زیاد باشد، مشروبخوری آن قدر‏‎ ‎‏زیاد باشد؛ این انحطاط است.‏

ملاک مترقی بودن یک کشور

‏     ‏‏کشور مترقی این است که افرادش مترقی باشند. فرد مترقی آن است که وظیفه شناس‏‎ ‎‏باشد، وظایف اداریش، وظایف الهیش. اگر انسان وظیفه شناس شد، یک انسان مترقی‏‎ ‎‏است؛ یک انسان عادل است. یک مملکتی اگر ان شاءالله موفق بشویم، موفق بشوید، به‏‎ ‎‏اینکه ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ این مملکت همه وظیفه شناس بشوند و جمهوری اسلامی بشود، جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی این است که ادارۀ مالیه اش هم اسلامی باشد؛ ادارۀ عدلیه اش هم اسلامی باشد.‏‎ ‎‏تحول باید پیدا بشود. تحول در نظام و تحول در افراد که این نظام را می خواهند پیش‏‎ ‎‏ببرند. به مجرد اینکه تحول در نظام هم باشد و تحول در افراد نباشد، فایده ندارد. برای‏‎ ‎‏اینکه وقتی تحول در افراد نباشد، اگر حالا هم یک کسی یک تحولی در نظام درست‏‎ ‎‏کند، فردا همین افرادند که این نظام را می خواهند پیش ببرند؛ همین افراد نظام را مُعْوَج‏‎ ‎‏می کنند؛ برخلاف می کنند.‏

اهمیّت تحوّل روحی افراد

‏     ‏‏تحول در افراد، در روحیۀ افراد، میزان است، و این با این است که همۀ آقایان بنای بر‏‎ ‎‏این بگذارند که کارهایشان را روی وظیفه شان عمل بکنند. خودشان را ببینند در یک‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی؛ ببینند در یک مملکتی هستند که رأس این مملکت‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 17
‏امام زمان ـ سلام الله علیه ـ مراقبشان هست؛ مأمورهای مخفی دارد؛ ملائکة الله مأمورند،‏‎ ‎‏خودش را تحت مراقبت ببیند، بگوید که ما یک مملکتی الآن هستیم که یک مراقبی‏‎ ‎‏داریم معصوم، و ما تحت مراقبت هستیم، اعمالمان باید یک اعمالی باشد که یک وقتی‏‎ ‎‏به عرض ایشان رسید، راضی از ما باشد. در هر جا که کار می کنید، شما برای مسلمانها‏‎ ‎‏می خواهید خدمت بکنید.‏

دولت، خدمتگزار است نه فرمانفرما

‏دولتها خدمتگزار مردم هستند، نه فرمانفرما. این رژیم طاغوتی است که مثلاً یک‏‎ ‎‏نخست وزیرش، یک رئیس جمهورش، فرمانفرمایی بخواهد بکند، طاغوت همین است.‏‎ ‎‏بله، آن مقداری که وظیفه هست که امر و نهی بکند، وظیفه است می کند. اما بخواهد‏‎ ‎‏زاید بر آن مقدار وظیفه فرمانفرمایی بکند، حالا که رسیده به اینجا سوء استفاده بکند،‏‎ ‎‏این همان رژیم طاغوتی است، حالا دستش به زیادتر نمی رسد، یا خوف دارد از اینکه‏‎ ‎‏مردم به او اشکال بکنند. اگر دستش باز بشود، همان کارهایی که محمدرضا می کرد شاید‏‎ ‎‏من هم بکنم؛ اگر دست برسد. تا تربیت یک تربیت صحیح نباشد فایده ندارد.‏

‏     و شما آقایان ان شاءالله من امیدوارم خودتان، رفقایتان، دیگران، سفارش کنید همه‏‎ ‎‏که ما الآن در یک نظامی واقع شده ایم که ما می گوییم ما اسلامی هستیم. شما یک گروه‏‎ ‎‏اسلامی هستید الآن. یک گروه اسلامی اگر همان ادعا باشد، خوب، همۀ عالم می توانند‏‎ ‎‏ادعا کنند. مگر محمدرضا نمی گفت من مسلمانم، قرآن هم طبع می کرد، خدمت‏‎ ‎‏حضرت رضا هم می رفت و می ایستاد و برایش زیارتنامه هم می خواندند و نماز هم‏‎ ‎‏می خواند و همۀ این کارها را می کرد؛ اما نبود این طور. ما اگر بخواهیم رژیممان رژیم‏‎ ‎‏اسلامی باشد و این ادعایی که می کنیم که ما مُسْلِم هستیم و ما طرفدار اسلام هستیم و‏‎ ‎‏طرفدار رژیم اسلامی هستیم، باید این قدم را هم برداریم که مهمّش این قدم است که‏‎ ‎‏محتوای یک مملکتی اسلامی باشد. هر جایش برویم در مملکت اسلامی رفتیم، نه اینکه‏‎ ‎‏وقتی رفتیم بازار، ببینیم بازار همان بازار و همان رباخوری و همان اجحاف و همان‏

صحیفه امامجلد 9صفحه 18
‏گرانفروشی بیجا و همانها، و بعد هم فریاد می کند که اسلام! بعد هم چراغانی می کنند!‏‎ ‎‏خیال می کنند با این می شود امام زمان را بازی داد! نمی شود. تا یک نوری در قلب ما‏‎ ‎‏پیدا نشود فایده ندارد. هر چه هم از این اعمال بکنیم، اعمال است. از این اعمال همه‏‎ ‎‏می کنند، باید این اعمال بشود؛ نه اینکه اینها نشود، این اعمال بشود، پیوند با قلب داشته‏‎ ‎‏باشد، با قلبمان یک کاری کنیم که این عمل را قلب ما آورده باشد.‏

عدالت اجتماعی، هدف جمهوری اسلامی

‏     ‏‏در هر صورت ما الآن در یک جمهوری لفظی اسلامی هستیم، نه جمهوری اسلامی.‏‎ ‎‏جمهوری طرح جمهوریت است. حالا طرحش هست، طرحش هم حالا به تمامی باز‏‎ ‎‏نیست. وقتی مملکت ما جمهوری اسلامی است که همه چیزش اسلامی باشد. هر چه‏‎ ‎‏ناقص باشد، جمهوری اسلامی ناقص ما داریم، حالا جمهوری اسلامی لفظی داریم. اگر‏‎ ‎‏چهار تا اداره مان درست بشود، یک جمهوری اسلامی ناقصی. به اندازۀ این اسلامی‏‎ ‎‏شده. اگر ان شاءالله همه اش اسلامی بشود، آن وقت مدّعی هستیم. ادّعای ما این است که‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی، و این ادّعا صحیح است و از ما می پذیرند این را. و این را هم نباید هر‏‎ ‎‏یک فکر کند که بگذار دیگران بشوند تا من بشوم. هر کسی باید آن کاری را که می کند‏‎ ‎‏آن کار را خوب انجام بدهد. شما شبیه خوان های سابق را دیده اید، این شبیه که‏‎ ‎‏می خواندند، «شمرِ» خوب آن بود که خوب شمر باشد! اگر آن شمر بنا بود یک کاری‏‎ ‎‏بکند که سیدالشهدا باید کند، این خوب «شمر»ی نیست! سیدالشهدا، به حسب شبیه هم‏‎ ‎‏آن است که آن عمل را خوب انجام بدهد، اگر آن عمل را خوب انجام بدهد، یک‏‎ ‎‏شبیه خوان خوبی است. هر یک ما باید آن عملی که دستش می دهند خوب انجام بدهد.‏‎ ‎‏نرود سراغ اینکه دیگران چه می کنند، بخواهد دخالت ‏‏[‏‏کند‏‏]‏‏ در کار دیگران. نه، دخالت‏‎ ‎‏در کار دیگران نکنید. شما آن کاری که به آن موظف هستی همان کار را خوب انجام‏‎ ‎‏بده، برادرت هم که پهلویت نشسته اگر انجام خواست بدهد، دیدی یک خلافی‏‎ ‎‏می خواهد بکند، به او بگو که آقا ما جمهوریمان اسلامی است.‏


صحیفه امامجلد 9صفحه 19
‏     جمهوری اسلامی معنایش این است که عدالت باشد، عدالت این است که این آدمی‏‎ ‎‏که الآن احتیاج به من دارد، از خارج آمده الآن، از راه دور آمده، به این اداره احتیاج‏‎ ‎‏دارد، زود رسیدگی بشود به احتیاج این. این طور نباشد که یک کسی که آشنای ما‏‎ ‎‏هست، جلو کارش را انجام بدهیم، یک کسی که خیر، غریبه هست، عقبتر انجام بدهیم و‏‎ ‎‏هکذا، چیزهایی که شما می دانید می شد، این چیزهایی که می شد دیگر نگذارید بشود.‏

‏     خداوند ان شاءالله همۀ شما را حفظ کند؛ توفیق بدهد و امیدوارم که همۀ ما با هم‏‎ ‎‏بتوانیم که یک جمهوری اسلامی درست کنیم.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 9صفحه 20