سخنرانی

سخنرانی در جمع خانواده های شهدا (وابستگی به غرب ـ تباهی جوانان)

سخنرانی

‏زمان: 26 شهریور 1358 / 25 شوال 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: وابستگیهای همه جانبه در رژیم پهلوی و به تباهی کشیدن نسل جوان‏

‏مناسبت: شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعۀ مدرسۀ فیضیه‏

‏حضار: خانواده های شهدای انقلاب اسلامی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تحول جامعه به تحول اسلامی،انسانی

‏     ‏‏هم سرودی که خواندید دلپذیر بود و مؤثر و راهنما؛ و هم مسائلی که طرح کردید.‏‎ ‎‏باید بگویم که شما خودتان پیشاپیش راه را رفتید و مجالی برای اینکه من صحبتی بکنم‏‎ ‎‏خیلی نمانده است. و من به همین جهت دلخوشم که ملت ما خودش راه را پیدا کرده، و‏‎ ‎‏دارد راه را می رود. این تحول روحی که در ملت پیدا شده است و در شما جوانها، مردها،‏‎ ‎‏زنها، پیدا شده است، این موجب امیدواری است. و من امیدوارم که این راه را ما با‏‎ ‎‏آسانی، مشکلاتمان کم باشد، با آسانی این راه را طی بکنیم.‏

‏     وقتی یک جامعه متحول شد از آن صورتی که در زمان طاغوت بود به یک صورت‏‎ ‎‏اسلامی، به یک صورت انسانی، این کارهایی که شما انجام می دهید انسانی است؛‏‎ ‎‏اسلامی است. و از روی رضا و رغبت عمل می کنید؛ با اشتیاق عمل کنید این یک تحول‏‎ ‎‏روحی است، یک تحقق روحانی است، که باید ما امیدوار به او باشیم، و امیدوار هستیم.‏‎ ‎‏و امید است که آتیۀ بسیار روشنی را در ایران ببینیم؛ و شما ان شاءالله بهترش را ببینید.‏

هدف طاغوت در جلوگیری از رشد ملت و کشور

‏     ‏‏اینها که گفتید که نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، کجامان نقص دارد، کجامان‏‎ ‎‏نقص ندارد؟ کوشش کردند که نگذارند این مملکت، نگذارند این کشور، یک رشد‏‎ ‎‏انسانی بکند؛ یک رشد اقتصادی بکند؛ یک رشد فرهنگی بکند؛ یک رشد نظامی بکند.‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 1
‏در طول تاریخ، و در این پنجاه و چند سال اخیر، مأموریت داشتند اینها برای اینکه ما را‏‎ ‎‏عقب نگه دارند، نگذارند که یک دانشگاهی داشته باشیم؛ نگذارند که یک دبیرستان‏‎ ‎‏صحیح داشته باشیم. یک مأموریتی بود که آن مراکزی که از آن مراکز ممکن است که‏‎ ‎‏انسانهای آگاه پیدا بشوند آن مراکز را نگذارند که رشد بکند. رضاخان اوّلی که وارد شد،‏‎ ‎‏البته با صورت اسلامی وارد شد و در مجالس تعزیه داری و در مجالس روضه و در‏‎ ‎‏تکیه ها در ماه محرّم راه می افتاد دور و تکیه ها هم می رفت! ابتدا اینطوری، با این اسلحه،‏‎ ‎‏پیش آمد. بعد از اینکه قدرتش محکم شد و توانا شد، شروع کرد به کارهایی که مأمور‏‎ ‎‏بود. در رأس مأموریتش؛ کوبیدن روحانیون بود. این مدرسۀ فیضیه که ملاحظه می کنید،‏‎ ‎‏که آن وقت هم تمام حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه یا سه تا طلبه داشت! روز هیچ‏‎ ‎‏نمی توانستند توی حجره ها بروند. قبل از آفتاب حرکت می کردند تو باغات، باغهای‏‎ ‎‏شهر؛ و اواخر شب می آمدند. برای اینکه کارآگاهها و پاسبانها و اینها می آمدند اینها را‏‎ ‎‏می بردند که لباسشان را تغییر بدهند. حمله ها شد به این طایفه. دانشگاه را نمی توانستند‏‎ ‎‏آن وقت، روی اینکه مثلاً از دنیا یک چیزی داشتند، نمی توانستند به آن ترتیب حمله‏‎ ‎‏کنند به آن. آن وقت از راه تبلیغات و از راه تعلیماتِ بر خلافِ مسلک صحیح پیش‏‎ ‎‏آمدند، و برنامه های استعماری داشتند. این دو قدرت را اینها ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ اعتقادشان این بود که‏‎ ‎‏اگر اینها قوه پیدا بکنند، ممکن است که سایر ملت هم دنبال اینها بیایند و نگذارند کارها‏‎ ‎‏انجام بگیرد. و لهذا در رأس برنامه کوبیدن روحانیت بود، و کوبیدن دانشگاهیها.‏

فریبکاریهای رژیم پهلوی

‏     ‏‏در زمان این دومی‏‎[1]‎‏ هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسی ابتدائاً کارها را انجام‏‎ ‎‏بدهد، و معلمهایی هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسی از جهاتی. یکی راجع به‏‎ ‎‏اینکه خودش را به دیانت می بست. قرآن چاپ کرد! هرچند وقت یک دفعه می رفت در‏‎ ‎‏حرم حضرت رضا و می ایستاد و نماز می خواند و زیارت می کرد! این یک راه بود. یک‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 2
‏راه دیگر هم که برای طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما می خواهیم این مملکت‏‎ ‎‏را به «تمدن بزرگ» برسانیم. کتاب مأموریت برای وطنم را یکی دیگر نوشته و به ایشان‏‎ ‎‏نسبت داده!‏‎[2]‎‏ خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. این هم یک دامی بود‏‎ ‎‏برای اینکه مردم را غافل کند از اینکه دارد همه چیزشان را از بین می برد. از این طرف،‏‎ ‎‏اینکه ما می خواهیم برای ملت چه بکنیم و می خواهیم مملکت را صنعتی اش کنیم!‏‎ ‎‏می گویند که کلاغ مثل کبک می خواست راه برود، راه رفتن خودش هم یادش رفت! این‏‎ ‎‏نمی خواست اصلاً مثل کبک راه برود؛ می خواست بازی بدهد مردم را. درصدد بودند‏‎ ‎‏اینها که مردم را اغفال کنند، سرخوش کنند، به اینکه ما مملکتمان بعدها صنعتی می شود،‏‎ ‎‏و بعد از یکی دو سال دیگر ما در ... ادعاها بود دیگر، بعد از یکی دو سال دیگر ما‏‎ ‎‏می رسیم به همان ابرقدرتها! می شویم مثل ژاپن! ژاپنی که الآن با امریکا تَنه می زند و‏‎ ‎‏صنعتش در خود امریکا جلو از امریکاست. اینها می گفتند ما می شویم مثل ژاپن! چه‏‎ ‎‏کردند؟‏

اهمیت کشاورزی ایران و نابودی آن در دورۀ شاه

‏     ‏‏آن چیزی که در ایران لازم بود باشد و اقتصاد ایران به او بستگی داشت، که عبارت از‏‎ ‎‏کشاورزی بود، از بین رفت. کشاورزی را به صورت اینکه ما می خواهیم، به اسم اینکه ما‏‎ ‎‏می خواهیم، صنعتی کنیم مملکت را، اول کشاورزی اش را از بین بردند. کشاورزی که از‏‎ ‎‏بین رفت، اشکالاتی پیدا شد: یکی اینکه ما شدیم برای امریکا یک بازاری برای خرید‏‎ ‎‏کالاهای امریکا؛ یعنی گندمها و سایر حبوباتی را که آنها زیادی داشتند و باید بریزند به‏‎ ‎‏دریا یا بسوزانند، به ما به قیمت اعلا می فروختند و پول ما را می گرفتند. یکی دیگر اینکه‏‎ ‎‏این کشاورزها را از اطراف ایران کوچ داد این طرح، و آورد اطراف تهران و اطراف‏‎ ‎‏شهرهای دیگر، بیشترش در تهران. اینهمه محله هایی که در تهران درست شده، محلۀ‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 3
‏گودالها و محلۀ نمی دانم چه و حصیرها و این خانه های حصیری و این خانه های چه، این‏‎ ‎‏بیچاره هایی که در محل خودشان کشاورز بودند. کشاورزی را از بین بردند به اسم اینکه‏‎ ‎‏می خواهیم ما اربابْ رعیتی را برداریم، همه بشوند ارباب! ما هم چقدر غافل. ملت ما هم‏‎ ‎‏چقدر حالا یا غافل بود، یا خوب، سرنیزه بود. چه همه «دهقان»! این بیچاره هایی که الآن‏‎ ‎‏اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توی سوراخی هستند ـ آنی که خانه دارد خانه شان را‏‎ ‎‏نمی دانم شما دیدید یا نه. من در تلویزیون یک دفعه، دو دفعه دیدم، که خوب، اسباب‏‎ ‎‏تأسف است، یک سوراخی است! یک عده ای بچه و بزرگ از تویش بیرون می آید ـ‏‎ ‎‏اینها دهقانهایی هستند که می خواست اربابشان‏‎[3]‎‏ کند، و زندگی شان را بکلی به هم زد.‏‎ ‎‏مملکت ما را از حیث کشاورزی، که می توانست خودکفا باشد بلکه صادر کند، ‏‏[‏‏...‏‏]‏‎ ‎‏مملکت ما از حیث کشاورزی یک مملکت غنی است. اگر کشاورزی صحیح در این‏‎ ‎‏مملکت بشود، ممکن است آذربایجان کافی باشد برای همۀ مملکت؛ باقی اش باید صادر‏‎ ‎‏بشود. یا خراسان برای همۀ مملکت کافی باشد، و باید باقی اش صادر بشود. ما الآن در‏‎ ‎‏زمان ایشان ـ نمی دانم شما در روزنامه ها گاهی دیدید یا نه؟ ـ خیلی افتخار می کردند که ما‏‎ ‎‏چند صد مثلاً هزار چیز خریدیم! این افتخارشان این بود که ما گندم خریدیم، جو‏‎ ‎‏خریدیم! یک مملکت را از این جهت ساقط کرده اند، و فریاد هم می زدند که ما همچو‏‎ ‎‏هستیم که گندم و جو از امریکا خریدیم و امسال ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ گرسنگی نمی میریم! اینطور اینها‏‎ ‎‏وارد شدند. همۀ آن قوه ها ـ قدرتهای انسانی را در این مملکت متوقف کردند و یا عقب‏‎ ‎‏راندند. من در پاریس که بودم، از جاهای مختلف، ممالک مختلف، پیش من زیاد‏‎ ‎‏می آمدند. مِنْ جمله آلمان، که خوب نزدیک بود. اینهایی که در این ‏‏[‏‏مرکز انرژی‏‏]‏‏ اتمی‏‎ ‎‏بودند و در آنجا کار می کردند از طرف ایران، اینها هم آمدند پیش من، گفتند که این‏‎ ‎‏کاری که ما انجام می دهیم اولاً مُضر برای ایران است؛ ثانیاً نمی گذارند ما بفهمیم!‏‎ ‎‏می خواهند نگه دارند به یک سطحی که نتوانیم بفهمیم. اگر هم درست بشود، برای ایران‏
صحیفه امامجلد 10صفحه 4
‏مُضرّ است. یک همچو طرحهایی بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند. الآن، حالا‏‎ ‎‏الآنش که من خیلی اطلاع ندارم. در زمان ایشان این جوانهای ما که می رفتند در امریکا و‏‎ ‎‏اروپا پخش شده بودند در آنجا، همه جا را پر کرده بودند ـ از قراری که برای من نقل‏‎ ‎‏کردند ـ دیپلمهایی که آنها می دادند، تصدیقهایی که آنها به جوانهای ما می دادند، غیر از‏‎ ‎‏آن تصدیقهایی بود که به خودشان می دادند! جوانهای ما را، زود به آنها یک تصدیق‏‎ ‎‏می دادند، نخوانده ملاّ! مال خودشان را دقت می کردند. اینطور به من کرراً شاید گفته‏‎ ‎‏باشند، برای چه؟ برای اینکه نگذارند این رشد بکند؛ این قدرت را نگذارند پیدا بشود. از‏‎ ‎‏این قدرت آنها می ترسیدند. همان طوری که از آخوند اینها می ترسند، از دانشگاهی هم‏‎ ‎‏می ترسند. این دو تا را می خواهند کنار بگذارند. ملت هم اگر این دو قدرت را نداشته‏‎ ‎‏باشد، نمی تواند جلو برود. و اینها با این دو قدرت مخالفند.‏

سوغات غرب، تباهی جوانان

‏     ‏‏حالا الحمدلله یک تحولی در مملکت ما پیدا شده؛ یعنی وقتی که ملاحظه می کنیم،‏‎ ‎‏خانمها را از آن وضعی که سابق می خواستند برایشان پیش بیاورند به اسم اینکه‏‎ ‎‏«آزاد زنان و آزاد مردان» فهمیدند همه اش حُقه است و بازی. نه مردها آزاد بودند در‏‎ ‎‏زمان ایشان؛ نه زنها، و نه مطبوعات، و نه رادیو، و نه هیچی. آزادی در کار نبود. اسم،‏‎ ‎‏صحبتش و تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم که آنها می خواستند برای مملکت ما ـ حالا‏‎ ‎‏هم بعضی از نویسنده های ما پیشنهاد همان را دارند! ـ آن آزادی است که هم جوانهای‏‎ ‎‏پسر ما را و هم جوانهای دختر ما را به تباهی می کشد. آن آزادی را آنها می خواهند. که‏‎ ‎‏من از این تعبیر می کنم به آزادی وارداتی، «آزادی استعماری»؛ یعنی یک آزادی که در‏‎ ‎‏ممالکی که می خواهند وابسته به غیر باشد این آزادیها را سوغات می آورند: هروئین‏‎ ‎‏آزاد؛ مثلاً مشروبات هم آزاد؛ مَحالِّ‏‎[4]‎‏ فساد، که می دانید آنطوری که می گفتند از تهران‏‎ ‎‏تا آخر شمیران صدها محل فساد به بدترین فسادها، آن هم آزادی است! اینها آزاد! اما‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 5
‏قلم نه، بیان هم نه، اینها آزاد نه! آن آزادی که آنها می گفتند و هِی آزاد آزاد می کردند‏‎ ‎‏این معنا بود که مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی باشد، و مراکز فحشا بیشتر از مراکز‏‎ ‎‏علم باشد. جوانهای ما را بِکِشند به آن مراکز فحشا. خوب، جوان است و اول جوانی‏‎ ‎‏است، وقتی راه باز باشد و تبلیغات باشد و آسان کنند کار را برایشان، کشیده می شوند به‏‎ ‎‏آن طرف. وقتی یک جمعیت که باید برای مملکتشان فاعل باشند، مؤثر باشند، این را‏‎ ‎‏کشیدند به طرف فحشا، این دیگر نمی تواند، این مغزِ عادت کرده به فحشا، فکر بکند که‏‎ ‎‏نفت ما را کی می بَرد، به فکرش نمی آید هیچ، و اینها می خواهند اینطور باشد.‏

‏     بحمدالله آنی که حالا به ما مژده می دهد همین تحولی است که پیدا شده؛ یعنی جوانها‏‎ ‎‏از آن طرف کشیدند به خیابانها و فریاد زدند بر ضد استعمار و بر ضد دیکتاتوری. حالا‏‎ ‎‏هم رشد همچو شده است که مشغولند، خودشان به طور خودکار، بدون اینکه تبلیغاتی‏‎ ‎‏لازم داشته باشند به طور خودکار، مشغولند به اینکه تربیت کنند بچه ها را.‏

تربیت انسانی و اسلامی فرزندان

‏     ‏‏تربیت کنید این بچه ها را به تربیت انسانی، تربیت اسلامی که همان تربیت انسانی‏‎ ‎‏است. اگر این مملکت مسلمان بشود، تربیت تربیت اسلامی باشد، هیچ قدرتی نمی تواند‏‎ ‎‏مقابلش بایستد. چنانچه دیدید که این قدرتی که شکست داد این قدرت بزرگ را همین‏‎ ‎‏قدرت ایمان بود. همین بود که فریاد می کردند که شهادت می خواهیم. حالا هم دارند هِی‏‎ ‎‏می گویند، هِی هم زنها هم می گویند؛ مردها هم می گویند. این قدرت بود که جلوی این‏‎ ‎‏فسادها را گرفت و شکست داد اینها را. این قدرت را حفظش کنید. اگر بخواهید مملکتتان‏‎ ‎‏یک مملکتی باشد از خودتان باشد، کشورتان یک کشور سالم باشد، یک کشور مفید‏‎ ‎‏باشد، خودکفا باشد، باید از این سوغاتیهایی که غرب برای ما فرستادند و می فرستند‏‎ ‎‏[‏‏اگر به‏‏]‏‏ ما این معنا گفته بشود که ما با صنعت خارجیها یا علم مربوط به صنعتشان‏‎ ‎‏مخالفیم، ابداً مخالف نیستیم. ما با این آزادیهایی که از غرب می آیند و اینها هم دامن به‏‎ ‎‏آن می زنند و آزادی وارداتی است، با این مخالفیم. اینکه جوانهای ما را به تباهی‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 6
‏می کشید و به تباهی می کشد. ما با صنعت مخالف نیستیم. ما با هیچی مخالف نیستیم. اصلاً‏‎ ‎‏سرِ تمدنْ ما می گوییم کلاه سر ما می گذارند. غربی و شرقی کلاه سر ما می گذارید که ما‏‎ ‎‏می خواهیم به شما تعلیمات بدهیم. می خواهند ما را نگه دارند؛ متوقف کنند. می خواهند‏‎ ‎‏ما را محتاج به مستشار بکنند. نظاممان مستشار داشته باشد و فرهنگمان هم مستشار داشته‏‎ ‎‏باشد، و همه چیزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اینکه بیایند به ما تعلیم و تربیت‏‎ ‎‏یاد بدهند؛ بیایند ما را تا یک حدودی نگه دارند. ما با این مخالفیم.‏

مخالفت روحانیت با تمدن دروغین

‏     ‏‏روحانیت با ترقی مخالف نیست؛ با ترقی محمدرضایی مخالف است. با این تمدن،‏‎ ‎‏«دروازۀ تمدن» مخالف است. این «دروازۀ تمدنی» که همه چیز ما را به باد داد. با این‏‎ ‎‏آزادی «آزاد زنان و آزاد مردانی» که ایشان می گویند مخالفند؛ نه با آزادی. آزادی سر‏‎ ‎‏جای خودش، اما بی بند و باری؟ آزادی یعنی هر که دلش می خواهد هر کاری بکند!‏‎ ‎‏می خواهم هروئین بکشم، به شما چه! می خواهم قمار کنم! می خواهم کارهای زشت‏‎ ‎‏بکنم! با این مخالف است روحانیت. نه با آزادی بیان؛ نه با آزادی قلم؛ نه با آزادی گفتار؛‏‎ ‎‏نه با روشنگریها؛ نه با صنعت. شما صنعت درست کنید، کی مخالف با آن است. اما یک‏‎ ‎‏قضیۀ ذوب آهن را حالا چندین سال است که اینها درست کردند؛ حالا هم می گویند باز‏‎ ‎‏اگر بخواهیم که ضرر ندهیم، چند سال دیگر لازم است که کار بکنیم تا ضرر نکنیم، و الاّ‏‎ ‎‏در هر ماه چقدر میلیون ضرر ما داریم می کنیم! ما ضرر می بریم در اینها. ما چشممان از‏‎ ‎‏اینها بدی دیده است. آن چیزهایی هم که عرضه می کنند، به صورت خوب عرضه‏‎ ‎‏می کنند، ما از باب اینکه آدمی هستیم که مار گزیده و او از ریسمان سیاه و سفید می ترسد،‏‎ ‎‏ما از آن قبیل هستیم، ما از این پیشنهادهای اینها می ترسیم، برای اینکه ما از اینها بدی‏‎ ‎‏دیدیم. ما ندیدیم هیچ وقت اینها بخواهند ما را تربیت کنند؛ مثلاً صنعت یاد ما بدهند.‏‎ ‎‏صنعتشان این است که دارید می بینید که ذوب آهنشان حالا تا چند سال دیگر آیا بشود،‏‎ ‎‏آیا نشود! حالا ماهی چقدر، چند میلیون، چند، چقدر میلیون ـ که من حالا یادم نیست ـ‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 7
‏ضرر دارد می دهد! زراعتمان را از آن طرف از بین بردند؛ فرهنگ را از بین بردند؛ ارتش‏‎ ‎‏را وابسته کردند. همه چیز را در هم ریختند. اموال هم هرچه توانستند، جواهر و هر چه‏‎ ‎‏توانستند، بار کردند و رفتند و فرار کردند. ان شاءالله خداوند این تحولی که برای شما‏‎ ‎‏حاصل شده است، که مایۀ امیدواری ماست، حفظ کند. و شما این بچه ها را تربیت کنید. و‏‎ ‎‏یک همچو خوی انسانی، یک همچو تحول ‏‏[‏‏روحی برای‏‏]‏‏ انسانیت، که در صدد این‏‎ ‎‏هستید که این بچه هایی که باقی ماندند از این شهدا، و موجب تأثر ما، تأسف ماست. و‏‎ ‎‏باید بگویم یک بار سنگینی است به دوش من وقتی که ببینم یک بچه، پدرش را از دست‏‎ ‎‏داده و می آید پیش من؛ یا یک پدر پیر بچه اش را از دست داده. لکن آن چیزی که ما را‏‎ ‎‏دلخوش می کند این است که برای خدا بوده است.‏

درس عاشورا

‏     ‏‏چیزی که برای خداست آسان می شود. همان طوری که در این چیزی که خواندید، از‏‎ ‎‏کربلا شروع کردید. خوب، کربلا هم همین مسائل بود اما برای خدا بود. چون برای خدا‏‎ ‎‏بود آسان بود. شما هم ان شاءالله برای خداست. و همان طوری که یک چیز خواندید که‏‎ ‎کُلُّ یَوْمٍ عَاشوُرا وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلا‎[5]‎‏ این یک عبارت آموزنده است. نه معنایش این است که هر‏‎ ‎‏روز کربلاست، هر روز بنشینید گریه بکنید . ببینید چه کرده، کربلا چه صحنه ای بوده، هر‏‎ ‎‏روز این صحنه باید باشد: مقابلۀ اسلام با کفر؛ مقابلۀ عدل با ظلم؛ مقابلۀ عدد کم با ایمان‏‎ ‎‏زیاد، در مقابل عدد زیاد با بی ایمانی. نه از جمعیت کم بترسید؛ و نه از شکست بترسید،‏‎ ‎‏شکستی در کار نیست. وقتی کار برای خدا باشد، شکست تویش نیست. کشته بشوید‏‎ ‎‏بهشتی هستید؛ بکشید هم بهشتی هستید. خداوند ان شاءالله همۀ شما را حفظ کند و همه‏‎ ‎‏موفق باشید. من خدمتگزار همه تان هستم و دعاگو.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 10صفحه 8

  • - محمدرضا پهلوی.
  • - گفته می شد که کتاب «مأموریت برای وطنم» را شجاع الدین شفا و کتاب «تمدن بزرگ» را امیر طاهری سردبیر روزنامۀ کیهان نوشته اند و به اسم محمدرضا شاه به چاپ رسانده اند! در مورد کتاب دوم، همۀ آنانی که با شیوۀ نگارش امیر طاهری آشنایی داشتند، موضوع را تأیید می کردند.
  • - اصل: دهقانشان.
  • - جایگاهها، محلها.
  • - هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلاست.