سخنرانی

سخنرانی در جمع پرسنل سازمان اِتکا (تحقق صحیح اسلام ـ توجه به خداوند)

سخنرانی

‏زمان: ظهر 6 مهر 1358 / 6 ذی القعده 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: تفاوت نظام شاهنشاهی با جمهوری اسلامی ـ نوید تحقّق صحیح اسلام در ایران ـ لزوم‏‎ ‎‏توجه همگانی به حق تعالی‏

‏حضار: افسران و پرسنل سازمان اِتْکا‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

جمهوری اسلامی و نظام شاهنشاهی

‏     من هر وقت مواجه با امثال آقایان می شوم لازم می دانم که بعض مسائل لازم گفته‏‎ ‎‏بشود، و به گروههای مختلف هم همین طور گفته ام. یک فرق مابین جمهوری اسلامی و‏‎ ‎‏نظام فاسد شاهنشاهی این است که در نظام شاهنشاهی آنهایی که در رأس هستند از باب‏‎ ‎‏اینکه خیانتکار هستند به حسب نوع ـ شاید کم پیدا بکنید نباشند ـ اینها از ملت می ترسند.‏‎ ‎‏برای خیانتی که کرده اند از ملت خودشان می ترسند. وقتی از ملت ترسیدند، برای اینکه‏‎ ‎‏حفاظت کنند خودشان را و صیانت کنند از آسیب ملت، ارتش را طوری بار می آورند که‏‎ ‎‏در مقابل ملت بایستد. ملت و ارتش در آن نظامها همیشه مقابل هم بودند. ارتش ایجاد‏‎ ‎‏رعب می کرده است در مردم. و مردم هم تا آنجا که می توانستند، اگر می توانستند،‏‎ ‎‏کارشکنی می کردند. اگر یک نفر از اینها می خواست عبور کند از یک خیابان، مثلاً‏‎ ‎‏محمدرضا اگر می خواست عبور کند از یک خیابانی، قبل از اینکه عبور بکند، آن خیابان‏‎ ‎‏و خانه های آن خیابان و اطراف آنجا توسط سازمان امنیت کنترل می شد، به طوری که‏‎ ‎‏خانه ها شاید بعضی از آنها خالی می شد! و اگر هم در آن یک زنی پیدا می شد! مأمور‏‎ ‎‏آنجا پاسداری می کردند، تا این شخص بیاید از اینجا عبور کند. این برای این است که‏‎ ‎‏همیشه این خوف را داشت که مبادا ملت که دشمن اوست او را ترور کند، یا آسیبی به او‏‎ ‎‏برساند. ارتش و سازمان امنیت و ژاندارمری، عرض می کنم که شهربانی و تمام اینها در‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 149
‏خدمت آن رژیم طاغوتی بودند. و رژیم طاغوتی برای حفاظت خودش، افراد آنها را‏‎ ‎‏یک طور خاصی تربیت می کرد که با ملت به طور خشونت رفتار کنند، و آسیبی، اگر‏‎ ‎‏احتمال می رود، نتواند به او بزنند. همیشه این مطلب بوده است. اگر یک نظامی می رفت‏‎ ‎‏توی بازار، این وقتی که وارد بازار می شد، دلش می خواست که به طور حکومت با مردم‏‎ ‎‏رفتار کند و هیاهو راه بیندازد. مردم هم پشت به او می کردند؛ تنفر از او داشتند، از پاسبانها‏‎ ‎‏هم همین طور، از سازمان امنیت دیگر بدتر، برای اینکه اخیراً از همه بدتر بود. این وضع‏‎ ‎‏رژیم طاغوتی و ارتشی که در خدمت او باشد، و ژاندارمری و سایر قوای انتظامی که در‏‎ ‎‏خدمت او باشد. وضع را این طوری درست کرده بودند که همه ‏‏[‏‏برای‏‎ ‎‏]‏‏حفاظت شاه‏‎ ‎‏باشند؛ و مردم را بترسانند که مبادا یک وقت به فکر یک کسی بیفتد که مخالفتی بکند.‏

‏     اما رژیم اسلامی آن است که پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که در زمان‏‎ ‎‏خودشان در رأس بودند، به حسب اصطلاح ما در رأس بودند، در مسجد می آمدند و‏‎ ‎‏می نشستند با مردم؛ با اشخاصی که وارد می شدند دور هم می نشستند، و همچو‏‎ ‎‏می نشستند ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ معلوم نبود که کدام یک اینها پیغمبر است، همین طور حلقه ای‏‎ ‎‏می نشستند. این طور هم نبود یک صدر و ذیلی باشد؛ یک پتویی مثلاً افتاده باشد و‏‎ ‎‏تشکی باشد، صندلی ای باشد و تخت و تاجی باشد. شاید مسجدشان حصیر هم نداشت‏‎ ‎‏به این معنایی که مسجدهای شما دارد ـ و حتماً این طور نبوده ـ اگر هم یک چیزی بوده،‏‎ ‎‏یک چیز مختصری بوده. مسجدشان هم دیوارش به اندازۀ قامت یک آدم، شاید یک‏‎ ‎‏خورده ای هم کمتر بوده، به اندازۀ یک قامت. در بین مردم آنجا آن طور می نشست که‏‎ ‎‏وقتی از خارج یک کسی ‏‏[‏‏می آمد‏‏]‏‏ نمی شناخت. به حسب روایات این است که وقتی‏‎ ‎‏وارد می شد، می گفت کدام یک شما پیغمبر ‏‏[‏‏است؟‏‏]‏‏. این طور نبود که در نشستن و‏‎ ‎‏آداب جوری باشد که وقتی هر کس وارد می شود بفهمد که این «آریامهر» ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏، این‏‎ ‎‏حرفها نبود در کار. و امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ آن روزی که با او بیعت کردند، بیعت بر‏‎ ‎‏یک مملکتی که چندین مقابل ایران بود، خود ایران هم جزئش بود ـ در آن وقت ایران‏‎ ‎‏هم جزء ممالک اسلامی بود، حجاز و مصر و بسیاری از جاهای دیگر در حیطۀ او بود ـ‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 150
‏همان روز که بیعت کردند، بعد از بیعت بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ یک کاری‏‎ ‎‏که انجام می داد! در بین مردم هم هیچ باکی نداشت؛ برای اینکه مردم با او بد نبودند،‏‎ ‎‏خیانتی نکرده بود که از مردم بترسد. او هر چه کرده بود به نفع ملت خودش، به نفع‏‎ ‎‏مسلمین، انجام داده بود. یک کسی که به نفع مسلمین، به نفع ملت، کارها را انجام می دهد‏‎ ‎‏دیگر از ملت نمی ترسد، ملت پشتیبان هست.‏

مردم و رژیم پهلوی

‏     شما ملاحظه بکنید همین دو دوره ای که همه مان دیده ایم، منتها من زیادترش را‏‎ ‎‏دیده ام و شما کمترش را، در دورۀ سابق و این دورۀ اگر یک مشکلی پیدا می شد برای‏‎ ‎‏دولت سابق و شاه و وزیر و دبیر و رؤسا همه فریاد می زدند که مشکل حاصل شده، مردم‏‎ ‎‏چه می کردند؟ آن که می توانست، می گفت خدا کند زیادتر بشود! کمک هم شاید به آنها‏‎ ‎‏می کرد برای زیاد شدن مشکل. آن هم که نمی توانست، بی تفاوت بود، کار نداشت به این‏‎ ‎‏کارها. خوب، جهنم که برای تو مشکل است! بهتر. شماها یادتان نیست وقتی که این سه‏‎ ‎‏مملکت هجوم کردند و ایران را گرفتند در جنگ عمومی، من یادم هست و قم بودم، همه‏‎ ‎‏چیز مردم در خطر بود، همه چیز، سه تا لشکر دشمن وارد شده بودند، همه چیزشان در‏‎ ‎‏خطر بود، لکن آن روزی که صدا درآمد که رضاشاه را بیرونش کردند، مردم راحت‏‎ ‎‏شدند؛ مردم دعا کردند و به هم تبریک شاید می گفتند! و من به این دومی ‏‏[‏‏نصیحت‏‏]‏‎ ‎‏کردم که کاری نکن که وقتی رفتی مردم شادی کنند، چنانچه برای پدرت کردند. این را‏‎ ‎‏دیگر خود شما دیدید، من نبودم اینجا، که وقتی ایشان رفته است مردم چه کردند،‏‎ ‎‏خیابانها چه بساطی بود. علاوه بر اینکه کمک نمی کردند، این طور بودند خودشان، برای‏‎ ‎‏اینکه جبهه را یک جبهه مقابل قرار داده بود. مسئلۀ ملت اصلاً طرح نبود پیش اینها، هیچ‏‎ ‎‏کاری به ملت اینها نداشتند. اینها هرچه می توانستند قواشان را صرف سرکوبی خود ملت‏‎ ‎‏می کردند. وقتی سرکوبی ملت در رأس مقاصدشان بود، خوب، دیگر نباید توقع داشته‏‎ ‎‏باشند که ملت با آنها چه کار می کند.‏


صحیفه امامجلد 10صفحه 151
حمایت مردم از دولت در نظام جمهوری اسلامی

‏     در این حکومت دوم، که باز تمام اسلامی نیست، باز یک نسیمی از اسلام است، یک‏‎ ‎‏نسیم جزئی از اسلام در ایران آمده است، شما دیدید که وقتی قضیه کردستان پیش آمد‏‎ ‎‏چه کردند مردم از همه اطراف. نه نظامی تنها و نه پاسدارهای تنها؛ اقشار مردم، مردم‏‎ ‎‏کوچه و بازار، زنها اینجا آمده اند که شما اجازه بدهید ما برویم کردستان. گفتم نه آقاجان،‏‎ ‎‏لازم نیست شما بروید. و چنانچه آن وقت جلو گرفته نشده بود، برای اینکه خوب، خیلی‏‎ ‎‏آنجا شلوغ نشود، شاید آنجا بسیار می رفتند برای کمک کردن، منتها احتیاجی پیدا نشد‏‎ ‎‏ـ بحمدالله ـ خود ارتش با پاسدارها حل کردند، این برای چه بود؟ برای اینکه حالا مردم‏‎ ‎‏می بینند که این حکومتشان نمی خواهد آزارشان بدهد؛ نمی خواهد اذیّت کند؛ بیخودی‏‎ ‎‏کسی را نمی گیرد؛ خودش هم می آید توی ‏‏[‏‏مردم‏‏]‏‏؛ نخست وزیرتان هم می آید توی‏‎ ‎‏مردم و راه می رود و توی همین شلوغیها می آید و مردم هم به او تنه می زنند؛ از باب‏‎ ‎‏اینکه یک نفر از افراد است دیگر، ولی مردم پشتیبانش هستند. و آن روزی که برایش و‏‎ ‎‏برای مملکت یک مشکلی پیدا بشود، مردم مملکت را از خودشان می دانند؛ نمی گویند‏‎ ‎‏که منافع ما را آنها می برند، خوب، خودشان هم جلو بگیرند. این منافع مال خودمان‏‎ ‎‏است، خودمان هم باید حفاظت کنیم. برای ارتش و تمام قوای انتظامیه این باید یک‏‎ ‎‏عبرت باشد. این دو قطب را مطالعه کنند و عبرت بگیرند که آن طور وقتی عمل می شد،‏‎ ‎‏مردم با آنها آن طور بودند؛ کارشکنی می کردند، هر چه می توانستند از زیر بار بیرون‏‎ ‎‏می رفتند، اگر می توانستند هم کارشکنی می کردند. در این قطب، مردم موافق اند؛‏‎ ‎‏همراهی می کنند. این جهاد سازندگی شما خیال می کنید در آن وقت اگر بود این جهاد‏‎ ‎‏سازندگی می شد. هرچه فریاد می کردند، می گفت غلط کردند! این جهاد سازندگی که با‏‎ ‎‏یک ندا جهاد سازندگی این طور شد که از امریکا می آیند اینجا جوانها ـ که یک دسته ای‏‎ ‎‏پیش از این چند روز، چند وقت پیش از این آمدند ـ و می روند سراغ دهات اینجاها برای‏‎ ‎‏سازندگی. در تلویزیون دیده اید لابد که زن، مرد، زنهای محترم، مردهای محترم، اینها‏‎ ‎‏خودشان را الآن از ملت می دانند، و می روند با ملت ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ با برادرهای خودشان، مثل خانه‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 152
‏خودشان، می روند با آنها کار می کنند.‏

تفاهم نه قدرت نمایی

‏     اینها یک مسائلی است که ما باید از آن عبرت بگیریم که وقتی مسائل اسلامی شد،‏‎ ‎‏ملی شد، کار برای خود مردم شد، این طور نبود که بخواهند آقایی بفروشند، بخواهند‏‎ ‎‏قدرت بفروشند و قدرت نمایی کنند ارتش باید بفهمد این را که با قدرت نمایی نمی شود‏‎ ‎‏تا آخر یک مملکتی را اداره کرد، با تفاهم می شود. وقتی مردم فهمیدند که ارتش مال‏‎ ‎‏خودشان است و در منافع خودشان دارد قدم برمی دارد، آن وقت گل می ریزند سرشان.‏‎ ‎‏چنانچه دیدید ریختند، و می ریزند هم حالا برایشان؛ تظاهر می کنند، شعار می دهند. اما‏‎ ‎‏وقتی ببینند که هر جا پا بگذارند اینها می کوبند اینها را، بخواهد برود فرض کنید یک‏‎ ‎‏کلانتری عرض حال بدهد، این هم که می خواهد برود، دلش می لرزد که حالا برویم‏‎ ‎‏اینجا چه جور گرفتاری برای ما پیدا بشود. این طور بود دیگر. اینهایی که «پاسدار» اسم‏‎ ‎‏خودشان را گذاشته بودند، مردم را می کوبیدند، اذیت می کردند، جرم می کردند. و همین‏‎ ‎‏طور کسانی که باید پشتیبان ملت باشند برخلاف مسیر ملت بودند. حالا که همه شان‏‎ ‎‏بحمدالله ـ خداوند ان شاءالله همه را حفظ کند ـ در مسیر ملت وارد شده اند و همراه با ملت‏‎ ‎‏هستند و خدمتگزار ملت هستند، ملت هم با آنها خدمت می کند، متقابل است خدمت،‏‎ ‎‏خدمت متقابل است. شما به آنها خدمت می کنید؛ آنها هم به شما خدمت می کند. این‏‎ ‎‏یک عبرتی است برای همۀ ماها که بفهمیم که برنامه باید چی باشد.‏

نوید تحقّق اسلام در ایران

‏     عرض کردم اسلام باز در ایران محتوایش تحقق پیدا نکرده. یک اسمی و یک کمی‏‎ ‎‏هم، یکی کمی هم صورتش پیدا شده. حالا این طور شده. و اگر ان شاءالله اسلام در ایران‏‎ ‎‏آن طوری که خدا و رسول می خواهند پیدا بشود، آن وقت معلوم می شود که دولت‏‎ ‎‏اسلامی یعنی چه، و دولت طاغوتی یعنی چه، آن وقت برادری همۀ شما درست‏‎ ‎‏مستحکمتر می شود؛ و مملکت هم آباد می شود؛ و خیانتها از بین می رود؛ برادریها ظهور‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 153
‏می کند. و من امیدوارم که بشود این؛ و ما و شما بتوانیم با هم دست به دست هم بدهیم،‏‎ ‎‏همه پشتیبان هم، همه خدمتگزار به اسلام و خدمتگزار به خدای تبارک و تعالی، برای‏‎ ‎‏درست کردن یک مملکتی، و نجات دادن مملکت از دست دشمنها. آنهایی که الآن هم‏‎ ‎‏باز چشمهاشان به اینجا دوخته شده است، و منافع خودشان را دیدند از دست رفته است،‏‎ ‎‏چشمها را به اینجا دوخته اند که بلکه به خیال خودشان باز یک رژیمی نظیر او یا بدتر از او‏‎ ‎‏را ایجاد کنند. و من امیدوارم که دیگر موفق نشوند. ‏

‏     و عمدۀ امید این است که یک ملت الآن بیداری پیدا کرده. ملت ما یک هوشیاری‏‎ ‎‏پیدا کرده که حالا در هر جای مملکت شما بروید، هر جا که بروید، می بینید مردم روشن‏‎ ‎‏هستند؛ مردم تکلیفشان را می فهمند چیست. و این خیلی امیدواری برای ما دارد که دیگر‏‎ ‎‏قیام به شخص و به این و به آن ندارد، همه اش قیام به خداست. همیشه هست این طور،‏‎ ‎‏همیشه این طور است که کار کار الهی است؛ دیگران هیچ نیستند. هیچ کس در مقابل آن‏‎ ‎‏قدرت چیزی ندارد، و هرچه هست از اوست، همۀ قدرتها قدرت اوست، و الاّ شما از‏‎ ‎‏کجا قدرت دارید؟ بشر چی هست که قدرت داشته باشد. بشر که هیچ، هیچ کس، نه‏‎ ‎‏ملائکۀ مقرَّبین، نه انبیای مُرسَلین، نه دیگران، هیچ کس از خودش چیزی ندارد، هرچه‏‎ ‎‏هست از مبدأ خیر است.‏

حق تعالی مبدأ همۀ قدرتها 

‏     توجه به او داشته باشید؛ و متوجه باشید که پیروزی را از او ما داریم. و من این را گفتم:‏‎ ‎‏تمام وسائلی که کوبنده بود و با دو ساعت می توانستند این مملکت را بریزند به هم ـ خود‏‎ ‎‏او هم گفت که من اگر بروم خراب می کنم و می روم ـ لکن خدا خواست که یک رعبی در‏‎ ‎‏دل اینها افتاد که دیگر گوش نکردند به بزرگها که می خواستند خرابکاری بکنند. این یک‏‎ ‎‏کمکی بود که خدای تبارک و تعالی به ملت ما کرد که اینها به فکر این نیفتادند که توپ و‏‎ ‎‏تانک را بریزند و مردم را بکشند و تهران را خراب کنند و به هم بریزند، و هرچه‏‎ ‎‏می خواهد بشود. اگر هم یک دفعه نقشه اش را کشیدند ـ که در زمان بختیار این نقشه‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 154
‏کشیده شد، آن روزی که اعلام حکومت نظامی دادند، بعدها به ما گفتند، بنا بر این بود‏‎ ‎‏تانکها و توپها را بیاورند در خیابانها و مستقر کنند، و شبش بریزند و اشخاصی که احتمال‏‎ ‎‏می دهند که مخالف با آنها باشند همه را از بین ببرند ـ آن را هم خدا خواست که نشد. اینها‏‎ ‎‏یک چیزهایی بود که خدا انجام داد، ماها چیزی نیستیم، هرچه بود او کرد، همۀ کارها ‏‏[‏‏با‏‏]‏‎ ‎‏او بود. توجه به او را از یاد نبرید. توجه به او منشأ همه خیرات است، برای دنیای شما،‏‎ ‎‏برای آخرت شما. به ذکر خدا مطمئن می شود قلبها: ‏أَلاَ بِذِکْرِالله ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‎[1]‎‏ قلبها اگر‏‎ ‎‏بخواهد مطمئن باشد، که بهترین نعمت این است که انسان مطمئن باشد الآن شما اینجا‏‎ ‎‏نشسته اید، نه شما از من می ترسید، نه من از شما، برادریم همه، این «اطمینان» است.‏‎ ‎‏خوب، این با آن وقت فرق داشت که اگر یک اجتماعی در یک جایی می شد، همه‏‎ ‎‏دلشان لرزه داشت که حالا ما اینجا هستیم، بیرون برویم چه می شود. و حتماً اگر یک‏‎ ‎‏اجتماع این طوری در اینجا بود، بیرون که رفتید سرنوشت شما همه حبس بود، و‏‎ ‎‏سرنوشت ما، خوب، همین بود. این الآن یک نعمتی است که خدا به ما داده که همه‏‎ ‎‏مطمئنّاً، برادروار پیش هم نشسته ایم، حرفهایمان را می زنیم، این را حفظش کنید. توجه به‏‎ ‎‏خدا را حفظ کنید. توجه به ملت را حفظ کنید. خودتان را خدمتگزار بدانید به بندگان‏‎ ‎‏خدا. بزرگی نفروشید به این مردم. این مردم بزرگ اند، بندۀ خدا هستند، به اینها بزرگی‏‎ ‎‏نفروشید؛ عُلوّ‏‎[2]‎‏ بر اینها نکنید. خداوند دار آخرت را برای کسانی قرار داده است که به‏‎ ‎‏مردم نه عُلوّ نمی کنند؛ نه فساد می کنند، نه اصلاً ارادۀ عُلوّ نمی کنند: ‏لاَیُریدُونَ عُلُوّاً فِی الأَرْضِ وَ‎ ‎لا فَسَاداً‎[3]‎‏ نه اراده می کنند که یک بزرگی کنند به مردم و بزرگی بفروشند و مستکبر باشند؛‏‎ ‎‏و نه مَفْسَده باشند و یک کشوری را به فساد بکشند ـ چنانچه دیدید. ان شاءالله خداوند‏‎ ‎‏همه تان را حفظ کند. همه موفق باشید. و مشکلات همه ان شاءالله رفع بشود. من هم‏‎ ‎‏دعاگوی شما هستم؛ و هم خدمتگزار شما.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 10صفحه 155

  • ـ سورۀ رعد، آیۀ 28: «آگاه باشید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست.»
  • ـ برتری، بزرگی.
  • ـ سورۀ قصص، آیۀ 83: «آنان که در زمین ارادۀ علوّ و فساد و سرکشی ندارند».