سخنرانی

سخنرانی در جمع هیأت دولت (وقایع دوران تبعید ـ وظایف ملت و دولت)

سخنرانی

‏زمان: 10 مهر 1358 / 10 ذی القعده 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: بیان وقایعی از دوران تبعید ـ وظایف ملت و دولت ـ دولت باید کشور را با قدرت و حُسن‏‎ ‎‏نیّت اداره کند ـ پرهیز از کم کاری در ادارات‏

‏مناسبت: در آستانۀ میلاد حضرت رضا (ع) و سالروز هجرت امام خمینی از نجف به پاریس‏

‏حضار: هیأت دولت‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

بیان وقایعی از دوران تبعید 

‏     من مختصراً قصه ای که واقع شد عرض می کنم. ما که از ترکیه وارد عراق شدیم، بعد‏‎ ‎‏هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کراراً آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست،‏‎ ‎‏و هر جا باشید، هر جا بخواهید، هر کاری داشته باشید انجام می دهیم. تا دولتها تغییر کرد.‏‎ ‎‏یکی پس از دیگری تغییر کرد، و منتهی شد به این اواخر، که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن‏‎ ‎‏مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد.‏‎ ‎‏ابتدا چند نفری در ‏‏[‏‏اطراف‏‏]‏‏ منزل ما به عنوان حفاظت. و شایعه هم درست می کردند که‏‎ ‎‏اشخاصی آمده اند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر آمده اند! که من گفتم‏‎ ‎‏این متنش دلیل بر دروغ بودن است، برای اینکه ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمی شود؛‏‎ ‎‏باید یک نفر بیاید. کم کم مأمورها زیاد شدند. باز هم همین که ما می خواهیم حفاظت‏‎ ‎‏کنیم. لکن من از اول به بعضی دوستان می گفتم قضیۀ حفاظت نیست؛ قضیۀ مراقبت از این‏‎ ‎‏است که ما چه می کنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس اَمْن آمد. او آدم ملایمی بود، و‏‎ ‎‏صحبتهایش هم همه تعارف بود و اینکه شما هر کاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر‏‎ ‎‏عملی انجام بدهید مانعی ندارد و فلان، و ایشان رفت. بعد از چند روز یک نفر دیگری‏‎ ‎‏آمد ـ که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن ـ ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 194
‏چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی توانیم تحمل‏‎ ‎‏کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. و شاید امروز همین مقدار گفت. و روز بعدش باز آمد و‏‎ ‎‏بیشتر و گفت که نباید شما چیزی بنویسید، یا در منبر صحبتی بکنید، یا نواری پر کنید و‏‎ ‎‏بفرستید؛ برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف‏‎ ‎‏شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه می نویسم، و هم در موقعش در منبر‏‎ ‎‏صحبت می کنم، و هم نوار پر می کنم و به ایران می فرستم. این تکلیف شرعی من است.‏‎ ‎‏شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و چه و بالاخره منتهی شد به‏‎ ‎‏اینکه من همچو علاقه ای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم خدمت بکنم آنجا‏‎ ‎‏خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم. گفت: خوب، شما هر جا‏‎ ‎‏بروید همین مسائل هست؛ یعنی جلوگیری می شود. گفتم که من ـ در صورتی که هیچ در‏‎ ‎‏ذهن من این نبود، تا آن وقت هم نبود ـ که من می روم خارج. من می روم پاریس که‏‎ ‎‏مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمرۀ ایران نیست. البته ناراحت شد اما‏‎ ‎‏حرفی نزد. بعد آقای دعایی‏‎[1]‎‏ هم بودند آنجا برای ترجمه ـ آقای دعایی که الآن سفیرند‏‎ ‎‏ـ بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با دوستان من بدرفتاری کنند. گفته بودند ـ آقای دعایی‏‎ ‎‏گفت به من ـ که ما با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه‏‎ ‎‏خواهیم کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمه ای وارد بشود. به‏‎ ‎‏آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره رابگیرید و ویزا بگیرید. البته قبلاً هم‏‎ ‎‏یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ایشان با ناراحتی گفته بود که شما می خواهید ما‏‎ ‎‏را با فلانی طرف بکنید؟ نه، نمی دهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج. و ما‏‎ ‎‏می خواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کوِیْت برویم؛ و از‏‎ ‎‏کوِیْت که دو ـ سه روز بمانیم، برویم به سوریه. و هیچ هم در ذهن من این نبود که به‏‎ ‎‏فرانسه بروم. بنابراین گذاشتیم، و بین الطلوعین یک روزی البته، تحت مراقبت مأمورین‏
صحیفه امامجلد 10صفحه 195
‏اینجا، از در که من بیرون آمدم آقای یزدی‏‎[2]‎‏ را دیدم. آقای یزدی از همان در که من‏‎ ‎‏آمدم بیرون، دیگر همراه ما بود تا حالا. بعد، حرکت کردیم طرف کویت. و به سر حد‏‎ ‎‏کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقه ای، که مثل اینکه حالا روابط بود با ایران، چه‏‎ ‎‏بود نمی دانم ـ گمانم این است که رابطه با ایران بود ـ آمد آن مأمور و گفت که نه، شما‏‎ ‎‏نمی توانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما می رویم از اینجا به فرودگاه،‏‎ ‎‏از آنجا می رویم. گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از‏‎ ‎‏همانجا برگشتیم ما به عراق. و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. و من در بصره‏‎ ‎‏بنابراین گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها‏‎ ‎‏می دادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه، و بعد، در همانجا هم ـ حالا بصره بود یا بغداد یادم‏‎ ‎‏نیست ـ که یک اعلامیه ای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت‏‎ ‎‏رفتنمان را برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ ارادۀ‏‎ ‎‏ما در آن دخالت نداشت. هر چه بود، و تا حالا هرچه هست و از اول هرچه بود با ارادۀ‏‎ ‎‏خدا بود. من هیچ برای خودم یک چیزی که، عملی خودم کرده باشم، یک چیزی برای‏‎ ‎‏خودم قائل باشم نیستم، برای شما هم قائل نیستم. هرچه هست از اوست. کارهایی‏‎ ‎‏می شود که ما اصلاً در ذهنمان نمی آمد که این کار مثلاً باید بشود می شد، و می دیدیم که‏‎ ‎‏نتیجه دارد. در همین آخر که ما آمدیم تهران، و آقایان هم به عنوان وزارت بودند؛‏‎ ‎‏حکومت نظامی اعلام کردند، من اصلاً نمی دانستم که اینها برای چه حکومت نظامی‏‎ ‎‏اعلام کرده اند ـ بعد به ما گفتند ـ لکن به ذهنم آمد که ما بشکنیم این حکومت نظامی را.‏‎ ‎‏آنها روز اعلام کردند که از ظهر به آن طرف حکومت نظامی. و من نوشتم و شکسته شد،‏‎ ‎‏و بعد ما فهمیدیم که توطئه بوده است. این حکومت نظامی برای این بوده است که بعدش‏‎ ‎‏مستقر بشوند در خیابانها نظامیها و قوایی که دارند؛ و شب کودتا کنند و همۀ ماها را و‏‎ ‎‏شماها را از بین ببرند، این را هم خدا کرد، هیچ ما در ذهنمان یک مسئله ای نبود. ما به‏
صحیفه امامجلد 10صفحه 196
‏حسب آن عادت که نباید حکومت نظامی این قدر باشد و دارند مخالفت می کنند. ما در‏‎ ‎‏پاریس که وارد شدیم، البته دوستان آنجا، آقایانی که بودند، همه به ما محبت کردند. من‏‎ ‎‏جمله آقای حبیبی‏‎[3]‎‏ تشریف داشتند؛ آقای بنی صدر‏‎[4]‎‏ بودند؛ آقای قطب زاده‏‎[5]‎‏ بودند؛‏‎ ‎‏آقای یزدی که همراهمان بودند؛ و دوستانی که در آنجا بودند. و بعد هم در خود پاریس‏‎ ‎‏یک جایی بود که من گفتم اینجا مناسب ما نیست. رفتیم به همان دهی‏‎[6]‎‏ که نزدیک بود.‏‎ ‎‏آنجا هم از اطراف کم کم هی آمدند. البته دولت فرانسه ابتدائاً، حالا چه جور بود، یک‏‎ ‎‏قدری احتیاط می کرد؛ لکن بعدش نه، با ما محبت کردند. و ما مطالبمان را در پاریس‏‎ ‎‏بیشتر از آن مقداری که توقع داشتیم منتشر کردیم. و گاهی خبرگزاریهای امریکا‏‎ ‎‏می آمدند آنجا و ما صحبت می کردیم. و به من می گفتند که این در تمام امریکا و یک‏‎ ‎‏مقداری هم در خارج امریکا پخش می شود. ما مسائل ایران را، آنکه واقع بود در ایران،‏‎ ‎‏و مصایبی که بر ملت می گذشت، آنجا گفتیم. و قشرهای مختلفی که از دوستان و جوانان‏‎ ‎‏ایران در خارج بودند از همه اطراف هر روز تقریباً دسته ای، دسته هایی می آمدند. و آن‏‎ ‎‏هم اسباب باز تقویت ما بود. آنها هم فعالیت می کردند؛ صحبت می کردند؛ مجالس‏‎ ‎‏داشتند. ما اخیراً که بنا گذاشتیم که بیاییم به ایران، فعالیتهای شدید شروع شد برای اینکه‏‎ ‎‏نیاییم ایران. البته قبلش هم از طرف دولت امریکا و آنها خیلی پیغامها می دادند، که بعضی‏‎ ‎‏وقتها خودشان می آمدند، یک نفر می آمد بعنوان می گفت من بازرگانم. لکن معلوم بود‏‎ ‎‏که یک مرد سیاسی بود، و صحبتها می کرد، و اینکه شما حالا نروید به ایران؛ حالا زود‏‎ ‎‏است رفتن ایران؛ نُورَس است حالا، و بعد هم که پشتیبانی از شاه می کردند زیاد. و بعد هم‏‎ ‎‏که شاه رفت و شاه سابق رفت، و بختیار وارث بحقّش؛ یعنی در جنایت جای او بود، آن‏‎ ‎‏وقت هم فعالیتها شروع شد به اینکه شما نیایید به ایران، حتی از ایران ـ از کجا بود ـ به‏
صحیفه امامجلد 10صفحه 197
‏وسیلۀ دولت فرانسه برای ما آوردند خواندند که شما حالا نیایید ایران؛ و حالا اسباب چه‏‎ ‎‏هست و چه می شود. و اگر شما بروید به ایران، حمّام خون راه می افتد! و از این حرفها‏‎ ‎‏زیاد زدند. و این اسباب این شد که من در ذهنم آمد که رفتن ما به ایران برای اینها یک‏‎ ‎‏ضرری دارد! اگر چنانچه نفع داشت برایشان. و می توانستند که ما وقتی رفتیم ایران فوراً ما‏‎ ‎‏را توقیف کنند، این حرفها را نمی زدند، می گفتند بیایید ایران. ما عازم شدیم و آمدیم. و‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی در همۀ این مسائل از اول نهضت تا حالا با ما و با شما و با ملت ایران‏‎ ‎‏همراهی فرمود.‏

دعوت از ملت برای کمک به نهضت و دولت

‏     و یکی از بزرگترین همراهیهایی که خدای تبارک و تعالی با ملت ما کرد این بود که‏‎ ‎‏اینها را از مقابلۀ جدی منصرف کرد. اگر اینها می خواستند که مثلاً مثل حالای افغانستان‏‎ ‎‏رفتار کنند، خوب، خیلی زیاد ما ضایعه داشتیم که بکوبند و بزنند و چه بکنند. حالا رُعْبی‏‎ ‎‏در دل بسیاریشان افتاد یا چه شد، که انصراف حاصل شد، و بحمدالله تا اینجا که رسیده‏‎ ‎‏است خوب بوده است. ضایعه بوده است، اما کم بوده است. و آن چیزی که ما دریافتیم‏‎ ‎‏زیاد بوده است. و من امیدوارم که از این به بعد هم با همت آقایان، آقای بازرگان،‏‎[7]‎‏ و‏‎ ‎‏آقایان وزرا، که من همه شان را علاقه دارم و اکثرشان را می شناسم، من امیدوارم که همه‏‎ ‎‏دست به هم بدهند و این بار را به منزل برسانند.‏

‏     و من از ملت ایران می خواهم که کمک کنند به این نهضت. کمک کنند به این دولت.‏‎ ‎‏امروز دولتی است که خدمتگزار مردم است، مثل دولتهای سابق نیست که می خواست‏‎ ‎‏تحمیل به مردم بشود؛ می خواست که ذخایر مردم را به باد بدهد. این دولتی است که‏‎ ‎‏می خواهد حفظ کند ذخایر ملت ما را. می خواهد حیثیت ملت را حفظ کند؛ و می خواهد‏‎ ‎‏خدمت کند به ملت. البته در یک همچو موقع و انقلابی، مخالفین هم زیادند. آنهایی که‏‎ ‎‏منافع خودشان را در خطر می بینند یا از جیبشان رفته است اینها زیادند. و ریشه هایی‏

صحیفه امامجلد 10صفحه 198
‏هستند که متفرق هستند در کشور. و البته کارشکنی می کنند و تبلیغات سوء می کنند؛ لکن‏‎ ‎‏ملت باید بداند که ان شاءالله ما پیروز هستیم، و خواهیم مطلب را به آخر رساند؛ و خواهیم‏‎ ‎‏یک مملکت مستقل، آزاد و اسلامی متحقق کنیم. و آمال ما این است که احکام اسلام در‏‎ ‎‏همه جا، در همۀ قشرها، در همۀ وزارتخانه ها، در همۀ مملکت، هر جا که هست، در‏‎ ‎‏بازارها، در کشاورزیها، در دور و نزدیک مملکت، همه جا، احکام اسلام جاری باشد. و‏‎ ‎‏آقایان وزرا توجه دارند البته که مملکت اسلامی است؛ نباید در وزارتخانه ها یک چیزی‏‎ ‎‏که برخلاف اسلام است، برخلاف مصالح مملکت است، خدای نخواسته عمل بشود.‏‎ ‎‏تصفیه باید بشود این وزارتخانه ها و این مملکت و همه جا.‏

ادارۀ کشور با اقتدار و حُسن نیت 

‏     و باید ان شاءالله با قدرت و با حُسن نیت ـ که بحمدالله دارید ـ این مملکت اداره بشود،‏‎ ‎‏و ـ ان شاءالله ـ مسائل حل بشود. و مسلّماً مادامی که نیت ما خالص است و برای خداست،‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی با ماست و پیروز خواهیم شد. چنانچه در این راه قدرت بزرگی که‏‎ ‎‏در مقابل ما بود و پشتیبان او تمام قدرتها، اعم از اَبَرقدرتها و غیره بودند، لکن چون حُسن‏‎ ‎‏نیت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمی که در صدر اسلام بود، الآن هم زنها به‏‎ ‎‏من می گویند، بعضی زنها می آیند، که شما دعا کنید ما شهید بشویم. برای کردستان بعضی‏‎ ‎‏از زنها می آمدند اینجا می گفتند که شما اجازه بدهید ما برویم کردستان، برویم در آنجا‏‎ ‎‏جنگ بکنیم. من گفتم نه، صلاح نیست خود ملت، خود ارتش، کار را انجام می دهد. یا‏‎ ‎‏مثلاً زنها و مادرهایی که بچه هایشان شهید شده است می گویند ما مفتخر هستیم، و یکی‏‎ ‎‏دوتای دیگر که داریم اینها را هم می خواهیم شهید بشوند؛ و دعا کنید که شهید بشوند.‏‎ ‎‏این یک تحولی بود که همان تحولی که در صدر اسلام بین مسلمین حاصل شده بود که‏‎ ‎‏شهادت را برای خودشان فوز می دانستند و نمی ترسیدند از اینکه کشته بشوند؛ کشته شدن‏‎ ‎‏را شهادت می دانستند؛ دنیا را راه عبور می دانستند؛ عالم آخرت را مستقر و مقرِّ‏‎[8]‎‏ انسانی‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 10صفحه 199
‏می دانستند. از این جهت، این پیروزی ما مرهون یک همچو تحول روحی است که در‏‎ ‎‏مردم پیدا شد. و الاّ ما که نه اسلحه داشتیم و نه نظام بود در کار و نه یک کارهایی داشتیم‏‎ ‎‏که مطابق اصول جنگی و اینها باشد. فقط چیزی که بود ایمان در مردم بود، و بحمدالله ‏‎ ‎‏وحدت کلمه. و من می خواهم از خدای تبارک و تعالی که این وحدت کلمه محفوظ‏‎ ‎‏بماند، و ان شاءالله تمام مشکلات ما حل بشود.‏

‏     هم آقایان وزرا و خصوصاً وزیر نفت، زیاد توجه داشته باشند که در آن محلی که‏‎ ‎‏هستند خیلی باید با دقت عمل بکنند. و باید اشخاصی هم که در آنجا هستند، کارگرانی که‏‎ ‎‏در آنجا هستند و کارمندانی که در آنجا هستند، پشتیبانی کنند از ایشان.‏‎[9]‎‏ ایشان مردی‏‎ ‎‏است صالح و محتاط، که من در «احتیاط» ایشان یک قدری اشکال دارم. لکن آدم‏‎ ‎‏درستی، محتاطی است. و ان شاءالله امیدوارم که در آنجا به طور شایسته عمل بکنند. و من‏‎ ‎‏از کارمندان و کارگران نفت می خواهم که پشتیبانی کنند؛ کار کنند برای مملکت و‏‎ ‎‏کم کاری نکنند؛ تعطیل نکنند. الآن مملکت دیگر مال خودشان است. نفت از خودشان‏‎ ‎‏است. هدر نمی رود؛ به مصالح مملکت خرج می شود. وقتی که مال خود ما شد، موظفیم‏‎ ‎‏که همه مان خدمت بکنیم. الآن مملکت مثل عائلۀ خود ما هست؛ همان طوری که ما برای‏‎ ‎‏عائله مان باید با محبت عمل بکنیم، الآن باید ما برای مملکتمان با محبت ‏‏[‏‏عمل کنیم‏‏]‏‏. هم‏‎ ‎‏آقایان وزرا و هم مردم و هم کارگران و کارمندان.‏

لزوم پرهیز از کم کاری در ادارات

‏     و گاهی من می شنوم که در ادارات یک قدری کم کاری هست، گاهی بیکاری هست.‏‎ ‎‏و این موجب تعجب من است. اگر چنانچه خدای نخواسته اینها از رژیم سابق هستند و‏‎ ‎‏می خواهند برای آنها خدمت کنند، خوب، موظف اند آقایان که آنها را یادداشت کنند و‏‎ ‎‏اسمهایشان را و تصفیه کنند. و اگر چنانچه این طور نیست و خود مردم اند و علاقه دارند به‏‎ ‎‏اسلام و علاقه دارند به مملکتشان، من نمی فهمم کسی علاقه داشته باشد به مملکتش و‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 10صفحه 200
‏آن وقت از مملکتش اجر ببرد و عمل نکند. خوب این اجرتی که اینها می گیرند در مقابل‏‎ ‎‏عمل است. اگر عمل کم بکنند، حرام است این اجرت؛ جایز نیست استفاده بکنند از این.‏‎ ‎‏بنابراین، آنهایی که اعتقاد به اسلام و اعتقاد به مملکت خودشان و اعتقاد به این نهضت‏‎ ‎‏دارند، اینها باید عمل بکنند، بلکه زیاد کنند عملشان را که جبران بکند این چیزهایی که‏‎ ‎‏در سابق بود و آن نقیصه هایی که در سابق بود جبران بشود. کم کاری اصلش معنا ندارد،‏‎ ‎‏حالا باید پُرکارتَر بشوند. دو مقابل کار بکنند. شما می بینید، که ادارات، می بینند، که الآن‏‎ ‎‏قشرهای مختلفی می روند حتی در بیابانها خدمت می کنند؛ می روند در مدارس خدمت‏‎ ‎‏می کنند؛ خوب، ادارات هم باید خدمت بکنند تا اجرتی که می گیرند اجرت مشروع‏‎ ‎‏باشد.‏

‏     من از خدای تبارک و تعالی می خواهم که همۀ ما را بیدار کند؛ و همۀ ما را خدمتگزار‏‎ ‎‏این ملت، و همۀ ما به سعادت و سلامت این راه را ـ که راه الی آخرت و الی الله است ـ با‏‎ ‎‏سلامت طی بکنیم، که در وقتی که در مَعْرَض حساب واقع می شویم، حسابمان سالم باشد‏‎ ‎‏و آبروی ما در پیشگاه خدا و اولیای خدا نریزد. خداوند همۀ شما را حفظ کند. و با‏‎ ‎‏سلامت و سعادت مشغول عمل باشید.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 10صفحه 201

  • ـ آقای سید محمود دعایی.
  • ـ آقای ابراهیم یزدی.
  • ـ آقای حسن حبیبی.
  • ـ آقای ابوالحسن بنی صدر.
  • ـ آقای صادق قطب زاده.
  • ـ «نوفل لوشاتو».
  • ـ آقای مهدی بازرگان.
  • ـ جایگاه.
  • ـ آقای علی اکبر معین فر.