سخنرانی

سخنرانی در جمع فرهنگیان محلات (خیانت های پهلوی ـ تلاش برای خودکفایی)

سخنرانی

‏زمان: 3 دی 1358 / 4 صفر 1400 ‏

‏مکان: قم ‏

‏موضوع: خیانتهای دودمان پهلوی ـ گسستن زنجیرهای وابستگی ـ تلاش برای خودکفایی و‏‎ ‎‏بی نیازی ‏

‏حضار: فرهنگیان و معلمان شهرستان محلات ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

نقش فرد، در جامعه 

‏     محلات یک محلی است که من بعضی تابستانها می رفتم. تابستان را آنجا بودم. و در‏‎ ‎‏آن وقت که من آنجا بودم احساس می کردم که مردم محلات با مردم بسیاری از جاها فرق‏‎ ‎‏دارند. توجهشان به دیانت بیشتر بود از بعضی جاهای دیگر. از خیلی جاهای دیگری. و‏‎ ‎‏من اینکه فهمیدم این بود که محل به واسطۀ خوبی علما خوب بودند، علمایی که در‏‎ ‎‏محلات بودند، علمایی بودند که اخلاق صحیح، وظایف ملاییشان را، وظایف دیانتشان‏‎ ‎‏را خوب عمل می کردند. مردم هم به تبعیت آنها خوب شده بودند. اهل مسجد بودند.‏‎ ‎‏همه اهل دعا و اهل عبادت و اهل کار و همه چیز بودند. محلات، من حالا قریب بیشتر از‏‎ ‎‏شاید سی سال است، یک همچو چیزهایی است که دیگر آنجا را ندیدم. نمی دانم الآن‏‎ ‎‏باز همان است. من امیدوارم که همان باشد. اگر انسان خودش متحول بشود به یک انسانی‏‎ ‎‏که تحت تربیت انبیا باید انسان بشود، جامعه هم به تبع او به ترقی می رسد. گاهی یک فرد‏‎ ‎‏در یک جامعه موجب فساد می شود، و گاهی هم یک فرد در یک جامعه موجب صلاح‏‎ ‎‏می شود. این فرد گاهی از قشر قدرتمندان هست که مردم به او توجه دارند. گاهی از قشر‏‎ ‎‏روحانیین هست که آن هم مردم به او توجه دارند. قشر قدرتمندها کمتر تویشان پیدا‏‎ ‎‏می شود که اشخاص ساخته شده باشند. من که حالا یاد ندارم. اما کمتر پیدا می شود. در‏‎ ‎‏قشر روحانیین پیدا می شود. و اگر روحانی، در یک محل یک روحانی متعهد باشد، آن‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 394
‏محل را تصفیه می کند، و اگر در هر یک از بلاد چند نفر روحانی باشند که آنها آنطور که‏‎ ‎‏باید، آنطور که دستور اسلام است باشند، از باب اینکه مردم تبعیت از آنها می کنند، مردم‏‎ ‎‏هم اصلاح می شوند و با اصلاح مردم یک جامعۀ صحیح پیش می آید. ‏

شیوه و شگرد قدرت یابی رضاخان 

‏     شما دیدید که در این پنجاه سال، خوب اکثراً یادتان نیست، زمان رضا خان را اکثراً‏‎ ‎‏یادتان نیست لکن من یادم است، یعنی من از قبل از اینکه رضا خان کودتا کند یادم هست.‏‎ ‎‏رضا خان به واسطۀ مأموریتی که داشت ابتدا به یک صورت مقدس مآبی آمد تو کار.‏‎ ‎‏مقدس مآبی به آن حدودی که یک نظامی باید باشد. در محرم روضه داشت. در یک‏‎ ‎‏جایی بود که روضه خوانی داشت. و خودش هم حاضر می شد. دستجات از ارتشیها راه‏‎ ‎‏می انداخت که من او را خودم دیدم. دستجات مختلفی از ارتشیها راه می انداخت. و آن‏‎ ‎‏وقت معروف بود که خود او در ماه محرم تکیه هایی که در تهران بود می گفتند که می رود.‏‎ ‎‏بعضیها می گفتند که پیاده می رود. همه تکیه ها را در این شبهای محرم. بتدریج تکیه ها را‏‎ ‎‏می رود تا آن وقتی که قدرتش مستقر شد. با اسلحه دیانت آمد تا آن وقتی که قدرتش‏‎ ‎‏محکم شد. آن وقت که محکم شد مأموریتش را شروع کرد. و مهم مأموریتش یکی این‏‎ ‎‏بود که روحانیون را بکوبد. روحانیون را آنطور کوبید که تبلیغات را راه انداختند، شعرا بر‏‎ ‎‏ضد روحانیون. دستگاهها تجهیز شدند بر ضد روحانیین. به طوری که قشرهای ناآگاه هم‏‎ ‎‏برگشتند از روحانی. شوفرها روحانی را یا سوار نمی کردند، یا اگر سوار می کردند، اهانت‏‎ ‎‏می کردند. من خودم سوار اتوبوس بودم. یک شیخ هم بود. بنزین اتوبوس بین راه تمام‏‎ ‎‏شد. او گفت که در اثر این شیخ بود. این شیخ چون بود اتومبیل ایستاد. بنزین تمام شده‏‎ ‎‏بود. تمام شدن بنزین را گردن شیخ می گذاشت! بعض از رفقای ما گفت که من در اراک‏‎ ‎‏بودم و می خواستم بیایم به قم مثلاً. رفتم. شوفر گفت که ما بنا گذاشتیم دو طایفه را سوار‏‎ ‎‏ماشین نکنیم. یکی فواحش، یکی آخوندها! از همه جهات شروع کردند فشار آوردن.‏‎ ‎‏ممنوعشان کردند از منبر رفتن. اصلاً مجالس را از بین بردند. شروع کردند به سربازی‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 395
‏بردن. شروع کردند عمامه ها را برداشتن. و به طوری که ما شاید مثلاً قبل از آفتاب، چه‏‎ ‎‏وقت، که خلوت باشد می رفتیم در یک جایی. رفقا یک چند نفری که بودند، آنها یکی‏‎ ‎‏یکی می آمدند. و آنجا بودیم که نمی توانستیم بیرون برویم برای اینکه تعرض می کردند.‏‎ ‎‏و یک درسی که من داشتم، یک روز دیدم که یک نفر آمد. جمعی بودند، یک نفر آمد.‏‎ ‎‏گفتم رفقاتان؟ گفت اینها قبل از آفتاب می روند توی باغات. برای اینکه مأمورین‏‎ ‎‏می آیند توی مدرسه ها می گردند معممین را می برند. این برای چه بود، این برای این بود‏‎ ‎‏که این قشر را مؤثر می دانستند اینها. ولو حالا به خیال خودشان این قشر را می گفتند که‏‎ ‎‏نمایندۀ اسلام اند. مردم به آنها توجه دارند. اگر اینها یک قدرتی داشته باشند،‏‎ ‎‏نمی گذارند کارها انجام بگیرد. کارهایی که می خواستند، نمی گذارند انجام بگیرد، از این‏‎ ‎‏جهت به اینها فشار می آوردند. ‏

برنامه هایی برای انحطاط نسل جوان 

‏     یک کار دیگر هم که آنها می کردند ـ کارها زیاد بود، یعنی برنامه زیاد بود ـ اینکه قشر‏‎ ‎‏جوان را، در مفاسد را به روی آنها باز کردند. در همۀ شهرها، خصوصاً تهران که بیشتر از‏‎ ‎‏همه جا مورد نظر بود، آن جاهایی که جوان اگر برود در آن فاسد می شود، درهای آن باز‏‎ ‎‏بود به روی آنها. تبلیغات هم از همه طرف. سینماها به آن وضعی که شنیدید. مراکز فساد‏‎ ‎‏به آنطوری که گفته شده است. مراکز فروش مشروبات الکلی که از کتابخانه زیادتر بود. از‏‎ ‎‏کتابفروشی زیادتر بود. می گفتند بین تهران تا شمیران و آنجاها چقدر جاهایی بود که‏‎ ‎‏برای فحشا مهیا کرده بودند. این قشر جوان که باید از او کار برآید و از او امید هست و‏‎ ‎‏می تواند برای کشور خودش خدمت بکند، اینها را از آنجایی که مرکز خدمت است‏‎ ‎‏می کشاندند به مراکز فحشا، تا اینها را یک موجود مهمل بار بیاورند. چنانچه این خوب‏‎ ‎‏دیگر اخیراً منتهی شد به اینکه زمان این مردک‏‎[1]‎‏ شد. و این از پدرش عمیقتر کار‏‎ ‎‏می کرد. این بیشتر از او نقشه داشت. یعنی نقشه ای که برایش دستش داده بودند. این‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 396
‏هروئین به این فراوانی، که الآن هم ملت ما به شرش مبتلاست، این یک مسئله نبود که‏‎ ‎‏همین ‏‏[‏‏طور‏‏]‏‏ من باب اتفاق همچو توسعه پیدا کند. این یک برنامه بوده است. برای اینکه‏‎ ‎‏وقتی یک جوانی هروئینی بشود دیگر همه چیزش را از دست می دهد. یک قوۀ فعاله‏‎ ‎‏است. این قوۀ فعاله وقتی که مبتلای به هروئین بشود، مبتلای به مشروبات بشود، عادت‏‎ ‎‏کند که به سینما برود؛ به سینمای کذایی، عادت کند که به این مرکزهای فحشا برود که همۀ‏‎ ‎‏اینها را برای اینکه این قشر جوانی که آمال یک کشور است، این را نگذارند که بیدار‏‎ ‎‏بشود، همه چیزش را ببرند، این بی تفاوت باشد. آدم هروئینی اینطوری است. آدم‏‎ ‎‏تریاکی اینطوری است. آدمی که مبتلای به مسکرات است اینطوری است. آدمی که‏‎ ‎‏مبتلای به فحشا است اینطوری است، که اگر هر بساطی سرش درآورند این دیگر‏‎ ‎‏نمی تواند که قیام کند و کار انجام بدهد. اینها خواستند که مملکت ما اینطور بشود که قشر‏‎ ‎‏جوانش از بین برود. بی تفاوت بشود، و هر چه اینجا دارند ببرند، و آنها هم توجه به آن‏‎ ‎‏نکنند. در هر جا به یک نقشه ای توسل پیدا کردند. تا اینکه نگذارند این مملکت بیدار‏‎ ‎‏بشود. ‏

قیام عمومی با عنایت خداوندی 

‏     خدا خواست که به داد این مملکت رسید که مردم را بیدار کرد. خدا بیدار کرد مردم‏‎ ‎‏را. توجه مردم از آن مسائل کم کم برگشت. همان جوانهایی که یک وقت اصلاً به این‏‎ ‎‏مسائل اعتنایی نداشتند، خداوند تأیید کرد و توجه پیدا کردند، به حیث که جوانهایی که‏‎ ‎‏باید بروند سراغ مثلاً جوانیشان، در این نهضت آمدند. ریختند به خیابانها و فعالیت‏‎ ‎‏کردند، و برای اسلام خدمت کردند. و این پیروزی که نصیب ماها شد، نصیب ملت ما شد‏‎ ‎‏در اثر این تحولی بود که به ارادۀ خدای تبارک و تعالی برای ملت حاصل شد. تحولی که‏‎ ‎‏ملتی که توجه به این مسائل نداشت، آنهایی که به مسائل سیاسی توجه داشتند کاری به‏‎ ‎‏دیانت نداشتند، مسائل سیاسی آن هم به نرخ روز. آن روزی که بیرق امریکا بالا باشد‏‎ ‎‏برای او صحبت می کند. آن روزی که بیرق ـ فرض کنید ـ انگلستان بلند بشود برای او‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 397
‏صحبت می کند. آن روز هم که بیرق اسلام باشد برای او صحبت می کند. اینها یک مبنایی‏‎ ‎‏ندارد بسیاریشان. اینطوری هستند. یک مبنایی ندارد روی آن مبنا یک کاری بکند. و این‏‎ ‎‏قشرشان که توجه به مسائل ممکن بود پیدا بکنند، اینها توجه این جوری بود وضعشان.‏‎ ‎‏قشرهای دیگر هر کسی مشغول کار خودش بود. کاسب کسب می کرد. زارع زراعت‏‎ ‎‏می کرد. همه چیزشان را هم که می بردند هی می گفتند خوب آقا فرض کن، اینکه توجه‏‎ ‎‏می کرد، می گفت ما چه بکنیم نمی توانیم. اکثراً هم توجه نداشتند به این مسائل. این یک‏‎ ‎‏دست غیبی الهی بود که این ملت را از آن حال رخوت، از آن حال سستی، از آن حال‏‎ ‎‏بیخبری برگرداند به یک حال خبرداری؛ همه مجهز شدند. نمی شود که بدون تأیید الهی‏‎ ‎‏یک همچو توسعه ای پیدا بکند یک مسئله. همه جا می رفتی می دیدی یک مطلب‏‎ ‎‏می گویند که ما جمهوری اسلامی می خواهیم: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی،‏‎ ‎‏آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی. این یک مسئله ای نبود که بشود یک نفر آدم، ده‏‎ ‎‏نفر آدم، صد نفر آدم، کار را انجام بدهند. یک مسئله بود الهی و انجام گرفت. به طوری‏‎ ‎‏که تمام قشرهای ملت با هم یکصدا شدند. با آن یک صدا هم پیش بردند. و ما مادامی که‏‎ ‎‏این نهضت را نگهش داریم، حفظش کنیم پیروز هستیم. و ما امیدواریم که حفظ بشود.‏

نجات کشتی انقلاب، وظیفه همگانی 

‏     توجه داشته باشید به اینکه امروز روزی نیست که ما و شما و ملت ما و همه توجه به‏‎ ‎‏گرفتاری خودشان؛ گرفتاری شخصی، داشته باشند. یک روزی که یک گرفتاری برای‏‎ ‎‏اسلام دارد پیش می آید، یک گرفتاری برای کشور دارد پیش می آید، در معرض این‏‎ ‎‏است که مفسدها افساد بکنند و بخورند این کشور را. برگردانند به حال دیگر، که همه‏‎ ‎‏چیزمان از بین برود، روز این نیست که ما بنشینیم بگویم که حقوقم کم است. خانه ام چه‏‎ ‎‏جوری است. الآن روز این نیست. باید الآن ما این کشتی که از همه اطراف موجهای بسیار‏‎ ‎‏خطرناک به آن متوجه است، ما باید ننشینیم حالا که، همان نظیر خود کشتی، حالا اگر چه‏‎ ‎‏یک عده ای در کشتی بودند و کشتی افتاد به خطر غرق، آن وقت اینها بنشینند بگویند که‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 398
‏خانه مان چه جوری است! هیچ کس نمی نشیند. همه در صدد این هستند کشتی را نجات‏‎ ‎‏بدهند. یک وقت که یک کشوری مبتلا شده است به یک همچو مسائل، مثل الآن که‏‎ ‎‏کشور ما مبتلاست به مواجهه ای با یک قدرتی که تمام تبلیغات دنیا را دستش هست.‏‎ ‎‏دولتها هم الاّ نادر، همه همراه او هستند. یک همچو موقعی ملت ما نباید در فکر این باشد‏‎ ‎‏که حالا در اداره که من می روم جایم کجا باشد. در فرهنگ باید چه جور باشد. همۀ اینها‏‎ ‎‏یک موقع آرام باید طرح بشود. ‏

اختلافات استعماری قومی ـ قبیله ای 

‏     امروز روز این است که ما تمام چیزهایی که مربوط به خودمان است، مربوط به‏‎ ‎‏اداره مان است، همه را کنار بگذاریم. یک نظر، یک توجه داشته باشیم. و آن توجه به‏‎ ‎‏اینکه این دشمن را عقب بزنیم و می توانیم و می توانید. یک ملت اگر یک چیزی‏‎ ‎‏خواست، نمی شود خلافش کرد. خدا همراهش است یَدُالله ِ مَعَ الْجَماعَةِ‏‎[2]‎‏. یک جمعیت‏‎ ‎‏که برای خدا قیام کرده و با الله اکبر مطلبش را پیش برده است، این را نمی شود تحمیلش‏‎ ‎‏کرد.‏

‏     تحمیلاتی که بر ملتها می شد از باب این بود که قشرهای مختلف هر کدام مشغول کار‏‎ ‎‏خودشان بودند. آنها هم ایجاد اختلاف می کردند بینشان. حزبهای مختلف درست‏‎ ‎‏می کردند که هر کدام دشمن دیگری بود. در قشرهای مختلف مملکت کارهای مختلف؛‏‎ ‎‏این کی هست، ترک. آن کی، کرد. آن کی، سیستانی. آن کی، بلوچ. آن کی، فارس. حتی‏‎ ‎‏در یک شهر، این محله و آن محله با هم اختلاف داشتند. شاید شماها یادتان نباشد. محله‏‎ ‎‏کذا با محلۀ کذا با هم اختلاف داشتند که اگر از آن محله یک کسی می آمد به این محله،‏‎ ‎‏کتک می خورد و می رفت. اینها یک چیزهایی بود حساب شده که نگذارند یک ملت با‏‎ ‎‏هم مجتمع بشوند. نگذارند که یک جمعیتهایی یک طرف بروند، متوجه بشوند به یک‏‎ ‎‏چیزی. متوجه بشوند به یک طرف. این وقتی اختلافات پیدا شد، نخواهد شد. ‏


صحیفه امامجلد 11صفحه 399
هم صدایی توده ها در راه اسلام 

‏     خدا خواست که با همه نیرنگهایی که آنها داشتند ملت ما یکصدا شد. صدا هم همچو‏‎ ‎‏نبود که برای دنیا باشد. اصلش توجه به اینکه گرفتاری من دارم نبود. این مردم ریختند‏‎ ‎‏توی خیابانها و در پشت بام، پایین و اینها. و همه آن روزی که داد می کردند این بود که این‏‎ ‎‏شخص‏‎[3]‎‏؛ این سلسله، بلکه اصل شاهنشاهی باید برود و اسلام بیاید. ما با این مطلب‏‎ ‎‏پیروز شدیم. و بعد از پیروزی، دشمنها بیشتر به این معنا؛ به این نیرنگ توجه پیدا کردند.‏‎ ‎‏برای اینکه دیدند ضربه خوردند. دیدند از وحدت ملت و اینکه همه برای اسلام داشتند‏‎ ‎‏فریاد می کردند ضربه خوردند. آنها از اسلام ضربه خوردند. از اسلام که ضربه خوردند‏‎ ‎‏دنبالش ‏‏[‏‏دائماً‏‏]‏‏ برای اسلام یک کارهایی، یک حرفهایی پیش می آوردند که:‏‎ ‎‏«جمهوری اسلامی لازم نیست باشد، همان جمهوری باشد»، و هکذا. تا حالا هم باز‏‎ ‎‏صداشان هست. ملت ما باید توجه به این بکند که آنی که ملت ما را پیش برد و آنها را‏‎ ‎‏عقب زد، آن را نگهش دارد، آن توجه به خدا و وحدت کلمه. تا توجهتان به خداست و‏‎ ‎‏[‏‏پیوسته‏‏]‏‏ توجه به اینکه فرشم چه جوری و نمی دانم خانه ام چه جوری و اینها، تا این‏‎ ‎‏هست اگر این پیدا شد، اختلافات شروع می شود. اگر انسان متوجه شد به اینکه من حالا‏‎ ‎‏باید کارم چه جور باشد، حالا باید وضعم چه جور باشد، این موجب این می شود که یک‏‎ ‎‏اختلافاتی پیدا بشود. امروز روز این کار نیست. امروز روز این است که ما از اختلافاتمان‏‎ ‎‏دست برداریم، و آن چیزهایی که مربوط به حفظ وحدتمان هست، و مربوط به مصالح‏‎ ‎‏کشورمان. ‏

تلاش در راه گسستن زنجیرهای وابستگی 

‏     امروز می دانید که ما را دارند تهدید می کنند به حصر اقتصادی. خوب، ما باید فکر‏‎ ‎‏بکنیم برای این کار. فکر این است که کشاورزها مشغول کشاورزی بشوند، مشغول کشت‏‎ ‎‏بشوند. آنهایی که شلوغکاری می کنند در کشاورزی و خرابکاری می کنند، آنها باید کنار‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 400
‏بروند. به اسمهای مختلف می روند نمی گذارند کشاورزها مشغول کارشان بشوند. آنها را‏‎ ‎‏باید خود مردم کنار بزنند، و قوای انتظامی هم کنارشان بزنند. مردم با آسوده خاطر بودن‏‎ ‎‏مشغول زراعت بشوند. فردا اگر خدای نخواسته جلو گرفتند، ما محتاج بشویم به خارج.‏‎ ‎‏اگر محتاج شدیم به خارج، همه مسائل برمی گردد. شکم گرسنه می گویند ایمان ندارد.‏‎ ‎‏اگر خدای نخواسته اینها همچو کردند که ما احتیاج پیدا کردیم که گندم بدهد، این احتیاج‏‎ ‎‏اسباب این می شود که ما وابستگی سیاسی هم پیدا کنیم، وابستگی فرهنگی هم پیدا کنیم،‏‎ ‎‏وابستگی نظامی هم پیدا کنیم، و همه چیزمان از دست برود. در یک همچو حالی نباید‏‎ ‎‏اختلافات را دامن زد. نباید آن بگوید من حزب کذا، آن بگوید من حزب کذا. نباید این‏‎ ‎‏قدر حزبها پیدا بشود. دویست تا حزب پیدا بشود. این قدر جمعیتها پیدا بشود. باید‏‎ ‎‏همه شان با هم مجتمع برای نجات یک کشوری که همه در آن می خواهند زندگی بکنند.‏‎ ‎‏نجات به این است که جهت اقتصادیش را، هر که مشغول هر کاری هست خوب انجام‏‎ ‎‏بدهد، تا جهت اقتصادی درست بشود. کارخانه ها را راه بیندازند. کارخانه های‏‎ ‎‏خصوصی، بزرگ، کوچک. آنهایی که می آیند آشوب می کنند در کارخانه ها بدانند که‏‎ ‎‏اینها مانع هستند. اینها نمی خواهند که این مملکت سر و سامان پیدا کند. جلوشان را‏‎ ‎‏بگیرند. و کشاورزها همین طور. هر کس مشغول هر کاری هست خوب انجام بدهد آن‏‎ ‎‏کار را. ‏

رسالت سنگین فرهنگیان 

‏     فرهنگیها یک مسئلۀ بسیار بزرگی در گردنشان هست و آن تربیت است؛ تربیت‏‎ ‎‏جوانهاست، تربیت بچه هاست. این تربیت بچه ها اگر تحقق درست پیدا بکند که این‏‎ ‎‏بچه های کوچکی که تحت تربیت معلمین هستند خوب تربیت بشوند، مملکت ما بعدها‏‎ ‎‏نجات پیدا می کند. ما از اینکه فاقدیم یک مغزهای متفکر صحیح و سالم، مغز متفکر زیاد‏‎ ‎‏است. اما متفکری که سالم نیست مغزش، ما باید کوشش کنیم که این مغزهای کوچولوی‏‎ ‎‏بچه ها را از حالا سالم بار بیاوریم تا بتوانند اینها بعدها دفاع کنند از کشورتان. آتیه کشور‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 401
‏شما دست همین بچه هاست که بعدها اینها باید دست بگیرند. اینها را اگر از حالا تربیت‏‎ ‎‏بکنند یک تربیت سالم، بعدها این مملکت را حفظ می کنند. ‏

‏     الآن ما همه جهاتمان باید متوجه به این باشد که این دشمن را از میدان بیرون کنیم. بعد‏‎ ‎‏بنشینیم همه چیز را بسازیم. البته نمی گویم حالا نسازیم. حالا هم باید بسازیم. الآن ما‏‎ ‎‏محتاج به کشاورزی هستیم. باید کشاورزی به یک حال توسعه ای انجام بگیرد. ما نباید‏‎ ‎‏هی بنشینیم اینجا محتاج به این باشیم که برویم دشمنهامان از آنها یک چیزی را بخواهیم.‏‎ ‎‏دستمان را دراز کنیم پیش دشمنمان که از آنها یک چیزی بگیریم برای زندگیمان. ‏

خودکفایی و بی نیازی، تنها راه رسیدن به استقلال و آزادی 

‏     ما باید خودمان بنای بر این بگذاریم که خودکفا باشیم. بنای به این بگذاریم که از این‏‎ ‎‏زمین خدا که به ما داده است که کشور ما، کشور خیلی بزرگی داریم. اینجا می گویند که‏‎ ‎‏صد و پنجاه میلیون جمعیت می توانند زندگی بکنند. ما حالا هم سی و پنج میلیون جمعیت‏‎ ‎‏فرض کنید هستیم. در یک کشوری که صد و پنجاه میلیون جمعیت می تواند در آن‏‎ ‎‏زندگی بکند، ما اگر روی اصول صحیح این مملکت را اداره بکنیم، بهترین زندگی برای‏‎ ‎‏ملت ما می تواند حاصل بشود. لکن نمی خواهند اینطور بشود، نمی گذارند. این شط‏‎ ‎‏کارون تا برسد به آنجایی که به شط العرب می خواهد برسد، این شط همین طور آبش‏‎ ‎‏هرز می رفت. یک وقتی که من رفته بودم از آنجا عبور کنم، بیابان و هم زمینهای سالم،‏‎ ‎‏همین طور افتاده بود. این آب اگر خرج این زمین می شد و این زمین آباد می شد، برای‏‎ ‎‏صد میلیون جمعیت می توانست ایران ارزاق بدهد. نه اینکه حالا که سی و پنج میلیون‏‎ ‎‏است نتواند خودش را اداره کند. ‏

‏     ما باید بنای بر این بگذاریم که احتیاجمان را از غیر خدا سلب کنیم. احتیاجمان را از‏‎ ‎‏دشمنهای خودمان سلب کنیم که ما محتاج به دشمنمان نباشیم که از دشمنمان بخواهیم‏‎ ‎‏یک چیزی بگیریم برای رزق خودمان. و این به این است که همه همت کنند. ملتی باشند‏‎ ‎‏که بیدار شدند بحمدالله ، همت کنند و این قشرهای فاسدی که نمی گذارند کار انجام‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 402
‏بگیرد، اینها را طردشان کنند از بین خودشان. پشت بکنند به آنها. خداوند ان شاءالله به‏‎ ‎‏همۀ شما سلامت بدهد. و آقا‏‎[4]‎‏ سالهای طولانی خدمتشان بودم. در خدمتشان بودیم.‏‎ ‎‏حالا هم بنابراین است که ایشان آنجا اقامه جمعه بکنند. و امیدواریم که از ایشان استفاده‏‎ ‎‏بکنند. از خطبه های ایشان استفاده بکنند و خطبه های ایشان هم خطبه های آموزنده باشد.‏‎ ‎‏و خداوند همۀ شما را حفظ کند ان شاءالله .‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 11صفحه 403

  • ـ محمدرضا پهلوی.
  • ـ حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316 : «دست خدا با جماعت است».
  • ـ محمدرضا پهلوی.
  • ـ آقای سید طه مقدّسی.