سخنرانی

سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی یزد (برداشت های غلط از «جامعه توحیدی»)

سخنرانی

‏زمان: 7 دی 1358 / 8 صفر 1400‏‎[1]‎

‏مکان: قم‏

‏موضوع: برداشتهای غلط از اصطلاح «جامعۀ توحیدی» برای فریب جوانان‏

‏حضار: پرسنل شهربانی یزد‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

جمهوری اسلامی یعنی حکومت خدا و قانون خدا

‏     من توفیق همۀ گروههای ملت و خصوصاً قوای انتظامی و شما پرسنل شهربانی یزد را‏‎ ‎‏از خدا می خواهم و به همۀ شما دعا می کنم که موفق باشید و به وظایفی که امروز به همه‏‎ ‎‏محول است، شما هم عمل کنید. امروز تمام قوای انتظامی، اینها همه در خدمت اسلام‏‎ ‎‏هستند. یکوقت بود که شهربانی و همین طور سایر گروههای انتظامی در خدمت طاغوت‏‎ ‎‏بودند و تکلیف آن روز یک طور بود و تکلیف امروز سنگین است. امروز که شما‏‎ ‎‏شهربانی جمهوری اسلامی هستید، یعنی پرسنل شهربانی اسلام، یعنی شهربانی‏‎ ‎‏امام زمان، آن کاری که لشکر امام زمان باید بکند، با آن کاری که لشکر طاغوت می کرد‏‎ ‎‏فرق دارد، همان طوری که خود امام زمان با طاغوت فرق داشت. آن حکومت جور بود و‏‎ ‎‏این حکومت عدل، آن حکومت طاغوت بود و این حکومت خدا. ‏

‏     در اسلام یک حکومت است و آن حکومت خدا، یک قانون است و آن قانون خدا،‏‎ ‎‏و همه موظفند به آن قانون عمل کنند. تخلف از آن قانون هیچ کس نباید بکند. قانون عدل‏‎ ‎‏است، عدالت است، جامعۀ عدل و جامعه ای که در آن عدالت اجرا بشود. و یک اشتباه‏‎ ‎‏گاهی دیده می شود که بعضی از افراد منحرف، در بین پرسنل شهربانی یا در بین‏‎ ‎‏درجه دارهای ارتش یا ژاندارمری پخش می کنند و جوانها را وادار می کنند به بعضی از‏‎ ‎‏کارهایی که ناشایسته است. آن این است که به آنها می گویند که حالا که انقلاب شده‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 467
‏است و طاغوت از بین رفته و جمهوری اسلامی آمده است، دیگر درجه دار و افسر و‏‎ ‎‏سرباز ندارد جامعۀ توحیدی. آن یک اشتباهی است که آنهایی که می خواهند نگذارند‏‎ ‎‏اسلام آنطوری که هست، در کارش تحقق پیدا بکند، آنها این حرفها را در اذهان جوانها‏‎ ‎‏انداخته اند، جوانها هم غافل از مسائل، دنبال کرده اند. ‏

برداشت نادرست از جامعۀ توحیدی 

‏     جامعۀ توحیدی به آنطوری که آنها می گویند یعنی جامعۀ هرج و مرج! حالا مثلاً‏‎ ‎‏در شهربانی اگر بنا باشد که زیردست رئیس شهربانی از رئیسشان اطاعت نکند،‏‎ ‎‏خودش خودسر، به اسم اینکه جامعۀ توحیدی است، ریاست و مرؤوسیت اصلش در کار‏‎ ‎‏نباشد، همه یا باید مثلاً فرض کنید سرلشکر باشند یا همه سرباز. اگر یک لشکری،‏‎ ‎‏یک شهربانی همه شان رئیس باشند، این شهربانی قابل دوام است؟ همه شان سرباز‏‎ ‎‏باشند، همه شان پاسبان باشند، هیچ دیگر آن کسی که باید فکر کند و روی افکارش‏‎ ‎‏فرمان بدهد، او نباشد در کار، این شهربانی دیگر شهربانی نیست. در ارتش هم‏‎ ‎‏همین طور.‏

‏     اگر همه سرباز باشند تا جامعۀ توحیدی به آن معنای غلطی که در اذهان انداختند‏‎ ‎‏باشد، یا همۀ آنها سرگرد باشند، یا همۀ آنها سرلشکر باشند مثلاً، آیا این ارتش می شود‏‎ ‎‏برای یک مملکتی یا هرج و مرج می شود؟ اساس ارتش، اساس ژاندارمری، اساس نظام‏‎ ‎‏در عالم، نه فقط در اینجا، در عالم از اوّلی که یک نظامی در عالم پیدا شده، اساس بر این‏‎ ‎‏بوده است که مراتب محفوظ باشد. فرق مابین دولت اسلامی و غیراسلامی این است که‏‎ ‎‏ظلم نشود از بالا به پایین. نه، فرمان داده نشود، اطاعت باید بشود، ظلم نباید بشود. در‏‎ ‎‏زمان رسول الله هم، همه مطیع رسول الله بودند و او فرمانفرما بود، اما از طرف ایشان ظلم‏‎ ‎‏به کسی نمی شد. در زمان حضرت امیر هم، حضرت امیر امر می کرد و همه اطاعت‏‎ ‎‏می کردند. مالک اشتر هم در آنجایی که حکمفرما بود امر می کرد و همه مکلف به اجرا‏‎ ‎‏بودند، لکن از طرف مالک اشتر ظلم به کسی نمی شد. ‏


صحیفه امامجلد 11صفحه 468
معنای واقعی جامعۀ توحیدی 

‏     جامعۀ توحیدی عبارت از جامعه ای است ـ توحیدی به معنای حقیقی، نه به آن معنای‏‎ ‎‏غلطی که گفته شده است ـ عبارت از جامعه ای است که با حفظ همۀ مراتب یک نظر‏‎ ‎‏داشته باشند، کأنّه یک موجودند. شهربانی، شهرداری ـ عرض می کنم که ـ ارتش،‏‎ ‎‏ژاندارمری، سایر قشرهای دولت، ملت، رئیس جمهور، پایینتر، همه با حفظ مراتبشان‏‎ ‎‏یک مقصد داشته باشند و آن یک مقصد الهی، کأنّه همان طوری که یک جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی در خود بدن انسان است. انسان به منزلۀ جامعۀ توحیدی است. چشم، گوش،‏‎ ‎‏دست، اینها، اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبر دارد. مغز فرمان می دهد، دست فرمان‏‎ ‎‏می برد، اما همه یک راه دارند. همه برای این است که این کشور فردی را ـ انسانی را ـ‏‎ ‎‏اداره کنند. همه دنبال اینند که فرمان از بالا می آید و پایین هم اطاعت می کند، لکن جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی است. اعضای یک موجودند، اعضای یک هیکلند، یک هویتند، لکن در عین‏‎ ‎‏حالی که اعضای یک هویتند و همه هم برای همین هویت دارند زحمت می کشند، لکن‏‎ ‎‏فرمانفرما و کارفرما و کاربرداریم. مغز فرمان می دهد، اعصاب دنبالش فرمان می برند،‏‎ ‎‏دستها، پاها، چشم، گوش، همۀ اینها فرمان می برند. جامعۀ توحیدی است یعنی، همه شان‏‎ ‎‏برای یک مقصدند. جامعۀ توحیدی را وقتی که از انسان آوردیم برای جامعه، این فرد که‏‎ ‎‏به منزلۀ یک جامعۀ توحیدی بود، یعنی قوای مختلفه، اعضای مختلفه در یک فرمان و در‏‎ ‎‏یک راه تخطی نمی کنند. قوا مختلف؛ قوای باطن، ظاهر، اجزا و اعضای مختلف؛ دست،‏‎ ‎‏پا، سر، چه، لکن همه در فرمان مغز هستند، یا روح هستند. و همه رو به یک مقصد هستند‏‎ ‎‏و آن برای حفظ مثلاً خودش، حفظ هویت خودش، حفظ مصالح خودش. جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی معنایش این است که در عین حالی که فرمانبر و فرمانفرما هست، در عین اینکه‏‎ ‎‏رئیس جمهور هست و ـ عرض می کنم ـ مجلس شورا هست و مردم عادی هستند و‏‎ ‎‏سرلشکر هست و رئیس ستاد هست و اینها، همه باید فرمان ببرند از آن کسانی که‏‎ ‎‏فرمانفرما هستند و روی قواعد، لکن همه شان مثل یک بدن می مانند، همه برای یک‏‎ ‎‏مقصد باشند، ارتش نکِشد یک طرفی و ژاندارمری یک طرف. و در یک کشور اگر‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 469
‏ارتش یک طرف بکِشد، ژاندارمری یک طرف بکشد، شهربانی یک طرف بکشد، این‏‎ ‎‏اختلاف پیدا می شود. همه باید با هم، هم مقصد باشند برای حفظ کشورشان، مقصد‏‎ ‎‏حفظ کشور باشد.‏

توطئۀ هرج و مرج با شعار جامعۀ توحیدی 

‏     معنی جامعۀ توحیدی، به اینطوری که این اشخاص منحرف القا کرده اند در‏‎ ‎‏اینها، معنایش یک جامعۀ حیوانی است. در غیر حیوان، جامعۀ توحیدی ما نداریم.‏‎ ‎‏حیوانها هم، همه این جور نیستند. حیوانها هم یک دسته شان متمدنند مثل موریانه، مثل‏‎ ‎‏زنبور نر، مثل مورچه. اینها نحو تمدن دارند. اینها هم بالا و پایین دارند. در حیوانات‏‎ ‎‏پایینتری که ادراکاتشان به آن اندازه نیست، جامعۀ توحیدی است! یعنی الاغها همه‏‎ ‎‏یکجورند. گاوها هم همه یکجورند. فرمانبر و فرمانبردار ندارند؛ یک همچو جامعه ای را‏‎ ‎‏آقایان می خواهند؟ جامعۀ توحیدی که هیچ درجه داری نباشد. هیچ بالا و پایینی نباشد.‏‎ ‎‏ـ فرمانفر ـ همه باید عطار باشند. اگر عطار نباشند، جامعۀ توحیدی نیست! اگر مقصود این‏‎ ‎‏معناست، جامعۀ توحیدی، جامعۀ توحیدی در بشر تا حالا وجود پیدا نکرده الاّ آن وقتی‏‎ ‎‏که وحشی بودند. اگر یکوقتی بشر وحشی بوده، آنجا یک جامعۀ توحیدی ـ هر کسی‏‎ ‎‏برای خودش می رفته علفی می چیده و می خورده ـ اما آن روزی که تمدن در بشر آمده‏‎ ‎‏است، لازمۀ تمدن این است که درجات باشد. لازمۀ تمدن این است که یکی دکتر باشد،‏‎ ‎‏یکی فرض کنید که مهندس باشد، یکی دیگری باشد. یکی سرگرد باشد. یکی چه باشد.‏‎ ‎‏این چیزهایی که هست واقعاً در عالم، اگر این را بردارند و بخواهند جامعۀ توحیدی به آن‏‎ ‎‏معنا درست بکنید برگشت به توحش است.‏

‏     آنهایی که این مطلب را در ذهن جوانان ما القا می کنند برای این است که منعکس‏‎ ‎‏بشود در خارج که اینها یک جامعۀ حیوانی هستند. اینها قابل این نیستند که برای خودشان‏‎ ‎‏حکومت کنند. کسی که حکومت را قبول ندارد، این هرج و مرج است. یک جامعۀ‏‎ ‎‏حیوانی است. این محتاج به سرپرست است.‏


صحیفه امامجلد 11صفحه 470
‏     اینها نقشه می کشند که جوانهای ما را در ارتش وادار کنند به اینکه هرج و مرج ایجاد‏‎ ‎‏کنند. در ژاندارمری هم هرج و مرج ایجاد کنند. در پاسدارها هم هرج و مرج ایجاد کنند.‏‎ ‎‏در شهربانی هم هرج و مرج ایجاد کنند. قوای انتظامی ـ هرج و مرج ـ که ستون فقرات‏‎ ‎‏یک جامعه است به هرج و مرج کشیده بشود. یک مملکت هرج و مرج، محتاج به یک‏‎ ‎‏قَیّمند. یک مملکتی که در آن نظام نیست، در آن فرمانبرداری از بزرگترها نیست، همه‏‎ ‎‏برای خودشان بخواهند یک بساطی درست کنند، معنایش پوسیدن یک جامعه است از‏‎ ‎‏داخل. اسلام هم این جور نبوده. هیچ، هیچ رژیمی در عالم اینطور نیست که هرج و مرج‏‎ ‎‏باشد. جامعۀ توحیدی، جامعۀ توحیدی به آنطور که من عرض کردم یک امر مطلوبی‏‎ ‎‏است که همان طوری که در بدن انسان یک جامعۀ توحیدی است، اگر یک ملتی اینطور‏‎ ‎‏شد، خودش را نگه می دارد. شما دیدید که یک حدودی ملت ما با هم منسجم شدند و‏‎ ‎‏غلبه کردند بر همه چیز. اگر همۀ قوای انتظامیه و همۀ قشرهای ملت از روحانی تا‏‎ ‎‏دانشگاهی تا بازاری تا کارگر تا زارع، همۀ اینها اگر چنانچه منسجم بشوند به هم، ـ با‏‎ ‎‏عین ـ در عین حالی که مراتب محفوظ است بین خودشان، لکن منسجم باشند با هم،‏‎ ‎‏مجتمع باشند با هم، یک بدن، حال یک بدن پیدا کنند، همان طوری که بدن انسان جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی است، جامعه هم یک بدن بشود، اگر اینطور بشود، آسیب دیگر برنمی دارد‏‎ ‎‏این. این معنای جامعۀ توحیدی، به این معنا صحیح است. این معنای صحیح جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی است. اگر در یک کلامی، برای آدمی که ملتفت بوده است مسائل را، یک کلمه‏‎ ‎‏جامعۀ توحیدی واقع شده است مقصود این است، و اما مطلب غلطش را انداخته اند توی‏‎ ‎‏اذهان جوانهای ما. در عین حالی که حسن نیت دارند، در عین حالی که صفای باطن‏‎ ‎‏دارند، ولی بازی می خورند. می خواهند زمینه را این شیاطینی که افتاده اند، تویِ هم‏‎ ‎‏ارتش هست، هم ژاندارمری هست، هم شهربانی هست، هم بازار و هم کوچه هست،‏‎ ‎‏اینها یک شیاطینی هستند که می خواهند زمینه را فراهم کنند برای حکومت طاغوتی. ‏

ایجاد اختلاف برای سلطۀ امریکا بر ایران 

‏     من حالا به شما می گویم ـ سنم هم اینقدرها ‏‏[‏‏کم‏‏]‏‏ نیست، ممکن است که قبل از این‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 471
‏حرفها بروم از اینجا ـ لکن شما یادتان باشد ... این برنامه ای ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که الآن دارند بعضی از‏‎ ‎‏مغرضین می ریزند و جوانهای ما را گول می زنند، آن برنامه برای این است که امریکا را به‏‎ ‎‏ما مسلط کنند. ـ امریکا بفهماند ـ همۀ مطبوعات امریکا شروع کنند و غرب، همۀ اینها که‏‎ ‎‏با شما دشمنند، شروع کنند به اینکه ‏‏[‏‏ایران‏‏]‏‏ یک مملکت هرج و مرجی است، نظام ندارد‏‎ ‎‏این مملکت، بالا و پایین ندارد، مثل حیوانات همه به جان هم ریخته اند، همه مخالف هم‏‎ ‎‏هستند، همه از هم تخلف می کنند، هیچ یک از هیچ کس حرف نمی شنود. یک همچو‏‎ ‎‏جامعه ای محتاج به قَیم است. دنیا حکم می کند که ایران محتاج به قَیم است، قَیم برایش‏‎ ‎‏پیدا بکنید! راه را باز می کنند برای اینکه یک قیمی مثل محمدرضا بالای سر ما بیاورند.‏‎ ‎‏یک قیمی مثل رضا خان بالا سر ما بیاورند. حریف ما یک حریف عادی نیست. حریف‏‎ ‎‏ما یک حریفی هست که کارشناسهای آنها تمام اوضاع همۀ ممالک ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏تحت بررسی‏‎ ‎‏قرار داده اند و همه آنجاها مضبوط است پیششان که باید چه کرد. یک همچو انقلابی که‏‎ ‎‏ضربه به آنها زد، این انقلاب را چه جوری باید از بین برد؟ ‏‏[‏‏باید‏‏]‏‏ با دست خود ارتش،‏‎ ‎‏ارتش را از بین برد. با دست خود شهربانی، شهربانی را از بین برد. با دست خود‏‎ ‎‏ژاندارمری، ژاندارمری را از بین برد. با دست خود ملاّ، ملاّ را از بین برد. با دست خود‏‎ ‎‏متدین، دیانت را از بین برد. اینها نقشه است آقا! اینها همین طور نیست قضیه، نقشه است‏‎ ‎‏اینها. اگر یک جامعه ای ـ سلسله ـ ارتشش سلسله مراتب نداشته باشد آن ارتش، که‏‎ ‎‏منحرفین اینطور القا می کنند، می روند درجه شان را می کَنند که نه، نباید باشد، نمی فهمد‏‎ ‎‏اینکه درجه اش را می کَند چی است، چی می خواهند. ژاندارمری هم مثل آن بشود،‏‎ ‎‏شهربانی هم مثل آن بشود، پاسدارها هم آنطور بشوند، قوای انتظامی ما بپوسد، از بین‏‎ ‎‏بروند، اینکه باید حفاظت یک کشوری را بکند، این از بین برود. به این هم قانع نیستند.‏‎ ‎‏می روند صحراها را به هم می زنند و نمی گذارند زراعت بشود، غارت می کنند. درختها‏‎ ‎‏را می بُرند. ـ نمی دانم ـ از این بساط درست می کنند. بازار می روند هزار جور بساط‏‎ ‎‏درست می کنند. دانشگاه می روند هزار جور حرف درست می کنند. ماها را دارند از باطن‏‎ ‎‏می پوسانند. مایی که باید حالایی که رسیدیم به اینجا که این قدرتها را کنار گذاشته ایم و‏
صحیفه امامجلد 11صفحه 472
‏الآن دنیا دارد نظر می کند که این عده ای که این کار را کردند و اعجاب برای دنیا آورده،‏‎ ‎‏بعد از انقلاب چه می کنند. ‏

آسیب ناپذیری جامعۀ توحیدی 

‏     اگر مردم دنیا دیدند که ما بعد از انقلاب هرج و مرج ایجاد کردیم به جای اینکه‏‎ ‎‏بفهمیم چه بکنیم، به جای اینکه یک جامعۀ توحیدی، آنطور جامعۀ توحیدی که همه‏‎ ‎‏منسجم با هم در یک راه با حفظ مراتب مثل بدن انسان، منسجم است بدن انسان، با هم‏‎ ‎‏است، حفظ مراتب هم می کند، ولیکن یک جامعۀ توحیدی است که همه یک جهت،‏‎ ‎‏همه یک راه می روند. اگر جامعۀ ما امروز اینطور نباشد، یعنی همۀ قوای انتظامی مان‏‎ ‎‏با هم هماهنگ نباشند، پاسدارانمان با قوای انتظامی هماهنگ نباشد، دولتمان با ملت‏‎ ‎‏هماهنگ نباشد، ملتمان با قوای انتظامی هماهنگ نباشد، دولتمان با ملت هماهنگ‏‎ ‎‏نباشد، ملتمان با قوای انتظامی هماهنگ نباشد این جامعه ای است که زود یا دیر می پوسد‏‎ ‎‏و انسجامش از بین می رود. اینها باید با هم باشند. به این معنا جامعۀ توحیدی می خواهیم.‏‎ ‎‏اگر اینطور شد، آسیب بردار نیست. اگر یک مملکتی همۀ اجزایش با هم شدند، اینها‏‎ ‎‏معتصم می شوند، اینها دیگر آسیب برنمی دارند. این جوانهای ما ملتفت باشند که از کجا‏‎ ‎‏دارند ضربه می خورند. اینها خیال می کنند که خدمت دارند می کنند. اینها خدمت‏‎ ‎‏نمی کنند. اینها در عین حالی که خیال می کنند خدمت می کنند، دارند ضربه می زنند به این‏‎ ‎‏جمهوری شما. ‏

نظم در اسلام 

‏     متوجه باشند آنهایی که می آیند به گوش اینها این حرفها را می زنند، ببینند از کجا‏‎ ‎‏تعلیم می گیرند اینها. کی است که اینها را وادار می کند که «در ارتش نظم لازم نیست، در‏‎ ‎‏ارتش درجه لازم نیست» درجه لازم نیست، یعنی هیچ، یعنی ارتش نه. جامعۀ توحیدی‏‎ ‎‏ـ در ـ به آن معنایی که آنها می گویند جامعۀ توحیدی در ارتش، معنایش این است که‏‎ ‎‏ارتش نمی خواهیم. شهربانی هم معنایش این است که شهربانی نمی خواهیم. ژاندارمری‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 473
‏هم معنایش این است که ژاندارمری نمی خواهیم. در هر جا که یک همچو مسئله ای آنها‏‎ ‎‏پیش آوردند معنایش این است که هرج و مرج باید باشد. باید ما یک نظمی در کارمان‏‎ ‎‏نباشد. مملکتمان بدون نظم. خوب، رئیس جمهور هم نمی خواهیم. جامعۀ توحیدی‏‎ ‎‏است به حسب آنطوری که آنها می گویند. درجه را بکَنند که رئیس جمهور هم‏‎ ‎‏نمی خواهیم. دولت هم نمی خواهیم. وزرا هم نمی خواهیم. این جز این نیست که بفهماند‏‎ ‎‏به دنیا به اینکه اینها قابل این نیستند که آزاد بشوند. من یادم است که در آن وقتی که‏‎ ‎‏محمدرضا اینجا بود و این گیرودارها و جنگ و نزاعها بود، کارتر در یکی از حرفهایش‏‎ ‎‏ـ ما پاریس بودیم ـ گفت که به اینها زیادی آزادی داده اند. او با آن نظر موذیانه اش‏‎ ‎‏می خواست بفهماند که این مملکت قابل آزادی نیست، نباید به آن آزادی داد. ما از این‏‎ ‎‏باید درس بگیریم که «این زیادی به آنها آزادی دادند» آن می خواست اینطور بگوید که‏‎ ‎‏باید با این ملت همان رفتار را کرد که محمدرضا در زمان قدرتش کرده. آزادی نباید داد‏‎ ‎‏به اینها. باید اینها در اختناق باشند تا بشود حفظشان کرد. به نظر او ماها یک حیوان‏‎ ‎‏سرکش هستیم که باید مهارمان کرد. به نظر باطل او، اگر ـ ما ـ مطلب آنی است که او‏‎ ‎‏می گوید که گفت او که اینها قابل این نیستند که به آنها آزادی داد. حالا که دیده جلو‏‎ ‎‏برده اند اینها و پیش برده اند، حالا همان نقشه را می خواهد درست کند که این مملکت و‏‎ ‎‏این افراد مملکت زود است برایشان آزادی. زود است برایشان که کارشان دست‏‎ ‎‏خودشان باشد. شاهدش این است که در ارتشش می روند درجه ها را می کَنند که ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم. ما یک جامعۀ توحیدی می خواهیم. کدام اسلام گفته جامعۀ توحیدی به این‏‎ ‎‏معنا. اسلام می گوید نظم امور باید بشود. نظم امور با درجات است. نمی شود همین‏‎ ‎‏طوری. تو از برای خودت، من برای خودم. من برای خودم که جامعۀ توحیدی نمی شود.‏‎ ‎‏این ضد جامعۀ توحیدی است. اینکه نظم تو کار نباشد ضد جامعۀ توحیدی است. اگر بدن‏‎ ‎‏انسان این نظم را نداشت و این اطاعت مادون از مافوق را نداشت تمامش به هم‏‎ ‎‏می خورد. اگر مغز حکم می کرد دست اطاعت نمی کرد، به هم می خورد اوضاعش.‏

‏     این برای این است که به دنیا بفهمانند امروزی که ما در مقابل قدرتها ایستاده ایم،‏

صحیفه امامجلد 11صفحه 474
‏قدرتمندها به دنیا بفهمانند که این جامعه قابل نیست از برای اینکه خودش را اداره کند.‏‎ ‎‏این نظامش دارد به هم می خورد و خورده است. این بازارش هم دارد به هم می خورد.‏‎ ‎‏این کشتش هم دارد به هم می خورد. این محتاج به این است که یک قیّمی بالای سرش‏‎ ‎‏باشد، آن قَیم کار را اداره کند. یک نفر آدم را بگذارند بالای سرِ ما و پیش دنیا حجت‏‎ ‎‏داشته باشند به اینکه خوب، ما این وحشیها را خواستیم مهارشان بکنیم. ‏

‏     ای جوانهای عزیز من! گوش به این اشخاص ندهید که با برنامه دارند کار می کنند.‏‎ ‎‏آنهایی که با توطئه و برنامه دارند بین شما کار می کنند گوش به اینها ندهید. به خود بیایید.‏‎ ‎‏برای خود کار بکنید. تا گفتند جامعۀ توحیدی، هرج و مرج در ذهنتان نیاید. آنها به شما‏‎ ‎‏اینطوری می فهمانند. آنها وسیله اند از برای اینکه ما را نابود کنند. لازم است که همه بیدار‏‎ ‎‏بشویم. توجه کنیم به عمق مسائل. جوانهای ما به عمق مسائل به آنطوری که آنهایی که‏‎ ‎‏سالهای طولانی برنامه ریخته اند، سالهای طولانی مطالعه کرده اند در احوال همۀ ما، در‏‎ ‎‏احوال همۀ ملت ما مطالعه کرده اند آنها. می دانند در چه وقت باید چه بکنند برای اسارت‏‎ ‎‏ما. الآن وقت این است که باطن این نظم را به هم بزنند. این جامعۀ ما از باطن بپوسانند آن‏‎ ‎‏را. می بینند وقت این است. آنی که به اینها ضربه زده این انسجام بوده که ضربه زده، حالا‏‎ ‎‏این انسجام را از بین ببرند. جدا کنند از هم. به جان هم بریزند اینها را. هر کسی از آن‏‎ ‎‏دیگری تکذیب کند. هر کسی برای آن دیگری پرونده درست کند. هر کسی برای آن‏‎ ‎‏دیگری حرفی بزند. این معنایش این است که یک کشوری هست که یک نظامی ندارد‏‎ ‎‏که اگر یک کسی یک کاری کرد، اگر یک فرض کنید که نظامی یک کاری کرد این را‏‎ ‎‏بشود مجازاتش کرد، ندارد یک همچو چیزی. هر که هر کاری دلش می خواهد می کند.‏‎ ‎‏چهار تا تفنگ دستشان افتاده، هر کاری بخواهند می کنند. اینطور ما را به دنیا معرفی کنند‏‎ ‎‏که اینها یک جامعه ای هستند که نمی توانند خودشان را اداره کنند. جامعه ای که نتوانست‏‎ ‎‏خودش را اداره کند این جامعه سفیه است. جامعۀ سفیه محتاج به ولیّ است. یک ولیّ ای‏‎ ‎‏بیاورند، بالای سرِ ما بگذارند. خداوند ان شاءالله همۀ شما را مؤید و منصور قرار بدهد.‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 11صفحه 475

  • ـ تاریخ این سخنرانی در صحیفۀ نور به اشتباه 8 / 10 / 58 آمده است.