سخنرانی

سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران (تحول درونی ـ اتحاد حوزه و دانشگاه)

سخنرانی

‏زمان: 14 خرداد 1359 / 20 رجب 1400‏

‏مکان: تهران، حسینیۀ جماران‏

‏موضوع: تحول درونی ملت منشأ پیروزی ـ اتحاد حوزه و دانشگاه ـ اهمیت نمازهای جمعه و‏‎ ‎‏جماعت‏

‏حضار: استادان و دانشجویان دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

جمهوری اسلامی، امانتی الهی 

‏     اول من دعا می کنم که خدای تبارک و تعالی به شما جوانهای محترم، بانوان و جوانان‏‎ ‎‏عزیز، سلامت وسعادت و دید اسلامی عنایت کند. هر قدر که این انقلاب اسلامی جلو‏‎ ‎‏می رود، هر قدمی که بر می دارد به جلو، دشمنها که در هر قدمی یک شکست می خورند،‏‎ ‎‏بیشتر مجهز می شوند. در قدمهای اول، شاید امید داشتند به اینکه این نهضت، این‏‎ ‎‏انقلاب به طور نارس در همان اول از بین برود. با این امید، مخالفان ما و انگلهای جامعۀ ما‏‎ ‎‏بودند تا اینکه شما قدم اول را برداشتید و رأی خودتان را به صندوق انداختید وجمهوری‏‎ ‎‏اسلامی را به آن رأی دادید، با همۀ مخالفتهایی که از این گروههایی که وابسته به رژیم‏‎ ‎‏سابق یا به چپ یا به راست ‏‏[‏‏می شد.‏‏]‏‏ حالا که همۀ قدمها برداشته شده، دیگر از حیث‏‎ ‎‏اساس حکومت جمهوری و جمهوری اسلامی ما دیگر کسری نداریم؛ اساس درست‏‎ ‎‏شده است. یأس آنها بیشتر شده است و ممکن است فعالیتشان هم؛ برای اینکه ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ یک‏‎ ‎‏کارهایی که حالا دیگر در جمهوری اسلامی، که تمام اساسش ریخته شده است،‏‎ ‎‏نگذارند در مقام اجرا، پیشروی کند. حالا شما و ما و همۀ ملت ایران بیشتر تکلیف داریم.‏‎ ‎‏حالا این جمهوری اسلامی با همه محتوایی که اساسش دارد و تحقق پیدا کرده است،‏‎ ‎‏یک امانتی است الهی به دست ملت ایران و همۀ ماها، همۀ شماها بی استثنا، ملت ایران‏‎ ‎‏نگهبان آن باید باشید.‏


صحیفه امامجلد 12صفحه 383
‏     شما دانشجوهای محترم و سایر دانشجوها، که برای اسلام دلتان می تپد و می خواهید‏‎ ‎‏فرهنگتان فرهنگ اسلامی باشد تا افرادی که از او بیرون می آیند امثال آن افرادی که در‏‎ ‎‏رژیم سابق بودند نباشند، حالا بیشتر دنبال این هستند که نگذارند اینطور امور واقع بشود،‏‎ ‎‏نگذارند دانشکده ها، دانشگاهها، حتی دبستانها و دبیرستانها، ‏‏[‏‏سالم بماند‏‏]‏‏ که اینها که‏‎ ‎‏یک همچو خیالی دارند و تصمیم بر این گرفتند که اساس فرهنگ را اسلامی کنند، تا‏‎ ‎‏نتیجۀ اسلامی از آن بگیرند، اساس فرهنگ را طوری کنند که وقتی که افراد از آن بیرون‏‎ ‎‏می آیند افرادی باشند که به درد جامعه بخورند و به درد اسلام و کشور اسلامی. اینها تمامِ‏‎ ‎‏کوشش شان این است که جلوگیری کنند از یک همچو مقصدی که ملت ما و شما‏‎ ‎‏دانشجوهای محترم دارید. الآن بسیار لازم است که با هوشیاری تمام، توجه به‏‎ ‎‏دسیسه های آنها بکنید. چه بسا که بیایند و عمّال خارجیها و ساواکیها ـ که آنها هم همان‏‎ ‎‏عمّال خارجی هستند ـ و گروههای منحرف، که همه در یک صف هستند، بیایند در بین‏‎ ‎‏شما دانشجوها در دانشگاهها، در دانشکده ها و آن وسوسه های شیطانی را بکنند که شما‏‎ ‎‏را از این مقصدی که دارید، دلسرد کنند.‏

ترس قدرتهای بزرگ از اسلام

‏     این را کراراً من عرض کردم که آن چیزی را که دستگاههای جبّار، قدرتهای بزرگ از‏‎ ‎‏آن می ترسند آن عبارت از اسلام است. از اسلام اینها می ترسند، خصوصاً حالا که آسیب‏‎ ‎‏دیده اند از اسلام. پیشتر تصورات بود و اعتقاداتی که داشتند که اگر اسلام در این مملکت‏‎ ‎‏و در ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند، آنطوری که باید باشد، ممکن است که به آنها‏‎ ‎‏صدمه بزند و آن غارتگریهایی که می خواستند بکنند، نتوانند بکنند. اما حالا آسیب را به‏‎ ‎‏عیان دیده اند. اینها دیدند که یک قدرت بزرگ شیطانی، یک قدرتی که همۀ قدرتها هم‏‎ ‎‏همراه او بودند، نتوانستند اینها را نگه دارند؛ این قدرت داخلی را نتوانستند با همۀ‏‎ ‎‏قدرتهای خارجی که پشت سرش بود، نگه دارند. ملت ما این سد بزرگ را شکست.‏‎ ‎‏خوب، آنها توجه به این دارند. از ما بهتر هم توجه دارند که ملت ما یک ملتی بود که‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 384
‏دستش از اسلحه های مدرن و این ‏‏[‏‏چیز‏‏]‏‏ها خالی بود. حالا چند تا تفنگی که به دست‏‎ ‎‏پاسدارهای ما هست اینها غنایم حربی است که به دست اینها افتاده است. کی همچو‏‎ ‎‏چیزهایی بود؟ پیشتر سنگ بود و آجر و بیل و کلنگ مثلاً، بعد هم یک چیزهای‏‎ ‎‏مختصری. هی کم کم پیش رفتند و یک چیزهایی درست کردند. این در مقابل آن‏‎ ‎‏چیزهایی که دست دشمن ما بود، چیزی نبود.‏

تحوّل ملت با عنایت خدا

‏     آنها می توانستند با یک یورش بیایند و تهران را بمباران کنند و این نهضت را جلویش‏‎ ‎‏را ـ مثلاً ـ بگیرند. آنکه نگذاشت این امور بشود، آنکه منصرف کرد همه را، همۀ‏‎ ‎‏قدرتمندان را از اینکه دخالت حاد بکنند، آن کی بود؟ آن کی بود که مشت را بر مسلسل‏‎ ‎‏و تانک پیروز کرد؟ غیر از خدا همچو قدرتی بود؟ من و شما همچو قدرتی داشتیم؟ آن‏‎ ‎‏کی بود که ‏‏[‏‏توانست‏‏]‏‏ از مرکز تا سرحدّات، همۀ اطراف، تمام افراد یک کشور سی و چند‏‎ ‎‏میلیونی را به یک طرف بکشد و همه را یکصدا بکند؟ از بچه های کوچک هفت ساله و‏‎ ‎‏شش ساله ای که تازه یک صحبتی می توانند بکنند تا آن پیرمردهای هشتاد ساله ای که‏‎ ‎‏افتاده اند و دیگر نمی توانند کاری انجام بدهند، همۀ اینها را یک صدا کرد. آنکه این‏‎ ‎‏قلوب را با هم نزدیک کرد و این مشتها را به یک طرف بسیج کرد، آن کی بود؟ کدام‏‎ ‎‏قدرت می توانست یک همچو معجزه ای را بکند؟‏

‏     در آن دهات دورافتاده، از قراری که برای من، در پاریس که بودم، نقل کردند؛ کسی‏‎ ‎‏آمده بود و گفت: من دهات دورافتاده ای ـ مثل چاپلق و بوربور که طرفهای ماست اینها و‏‎ ‎‏کمره و اینها ـ رفتم. صبح که می شود مردم دنبال آخوندشان می افتند و راهپیمایی‏‎ ‎‏می کنند.‏

‏     آن کی بود که یک همچو قدرتی داشت که سرتا ته کشور را افراد با همۀ گرفتاریهایی‏‎ ‎‏که داشتند، از گرفتاریهای خودشان منصرف کند و بیاورد در میدان مقابل توپ و تانک به‏‎ ‎‏مبارزه؟ آن کی بود که جوانهای ما که در مراکز فحشا در عصر تاریک پهلوی کشیده شده‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 385
‏بودند، در این شمیران و تمام بقعه هایی که در اینجاهاست، مرکز اینطور گرفتاریها برای‏‎ ‎‏جوانهای ما بود، آن کی بود که این جوانها را از مراکز فساد به میدان مبارزه کشاند؟ آن کی‏‎ ‎‏بود که این تحول را در کشور ما و در افراد کشور ما ایجاد کرد که اشخاصی که از یک‏‎ ‎‏پاسبان ‏‏[‏‏می ترسیدند به میدان آمدند.‏‏]‏‏ یک بازار از یک پاسبان می ترسید، یک بازار!‏‎ ‎‏شماها دیده بودید اگر یک پاسبان می آمد در بازار تهران؛ بزرگترین بازار ایران و‏‎ ‎‏می گفت که باید بیرق بزنید، کسی به خودش اصلاً همچه اجازه ای نمی داد که ‏‏[‏‏بگوید:‏‏]‏‎ ‎‏نخیر، نباید؛ ابداً همچه چیزی در کار نبود. آن کی بود که این جمعیتی که اینطور بودند،‏‎ ‎‏متحول کرد به یک جمعیتی که آمدند در میدانها و فریاد زدند مرگ بر رژیم پهلوی؟‏‎ ‎‏آنهایی که نمی توانستند یک کلمه ای راجع به این رژیم صحبت بکنند، نه راجع به رژیم،‏‎ ‎‏راجع به یک نخست وزیری، راجع به یک پاسبانی، آن کی بود که این تحول را یکدفعه‏‎ ‎‏ایجاد کرد؟ مدارسی ما داشتیم که در مدارس بیایند تزریقاتی بکنند و از آن حال به حال‏‎ ‎‏دیگر ‏‏[‏‏بگردانند؟!‏‏]‏‏ با مدارس، در یک قرن هم نمی شود این کار را کرد. تبلیغات اینطور‏‎ ‎‏بود؟ تبلیغات، یک قرن تبلیغات هم این کار از آن نمی آید که به این معجزه آسایی، با‏‎ ‎‏وقت کم، یک همچو کار بزرگی بکند! این، آن بود که «مقلّب القلوب» است. این دعایی‏‎ ‎‏که در تحویل وارد شده است، تحقق پیدا کرد در ملت ما: ‏یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الاَبْصارِ، یا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ‎ ‎النَّهار، یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الاَحْوالِ، حَوِّلْ حالَنا اِلی اَحسَنِ الْحالِ.

‏     ‏‏این تحقق پیدا کرد؛ یعنی، متحول شد حال ما از آن خوف به یک قدرت، از آن‏‎ ‎‏ضعف به یک قدرت بزرگ، از آن خوفها به یک شجاعت. تمام گرفتاریها را همه از‏‎ ‎‏یادشان رفت. تمام خودبینیها، همه از بین رفت. یکدفعه یک ملت سی و چند میلیونی از‏‎ ‎‏یک حالی که در طول مدت شاهنشاهی اینها داشتند و در این آخر تقویت شده بود، روح‏‎ ‎‏یأس و روح بدبینی و روح ترس و اینها که جرأت نمی کرد یک آدم در داخل منزل‏‎ ‎‏خودش راجع به ساواک ـ فرضاً ـ راجع به اعلیحضرت همایونی! باشد، تو داخل منزلش،‏‎ ‎‏پیش اولادش جرأت نمی کرد یک کلمه بگوید؛ پسر از پدر می ترسید؛ پدر از پسر، برادر‏‎ ‎‏از برادر. این چی بود؟ این کی بود که ما را اینطور شجاع کرد؟ ما بعد از آن همه ترس و‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 386
‏خوفی که همه مان داشتیم، چه شد که یکدفعه متحول شدیم به یک روحهای شجاع؟ آن‏‎ ‎‏کی بود که بازار و بازاری ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏، که دنبال کسب است و دنبال منافع خودش است، همچو‏‎ ‎‏کرد که ایثار کرد و یک ماه بازار را ـ گاهی در بعضی شهرستانها ـ می بستند و هیچ فکر این‏‎ ‎‏نبودند که به ما ضرر خورده است؟ آن کی بود که این معجزه ها را کرد؟ غیر از خدا کس‏‎ ‎‏دیگری قدرت دارد؟ آن کیست که ما را ـ تا انقلابها گاهی وقتها انقلاب به یک مقدار از‏‎ ‎‏پیروزی رسید، دیگر رها می کنند ـ آن کیست که ما را باز نگه داشته است به یک حالی که‏‎ ‎‏باز همه فریاد می زنند و جمهوری اسلامی را می خواهند؟‏

بیداری و توجه به خدا مایۀ نجات و فلاح

‏     از خدا غافل نباشید.از یک قدرت مافوق الطبیعه، قدرت بزرگ، غافل نباشید. اتّکا‏‎ ‎‏کنید به آن قدرت. پشتوانۀ شما یک همچو قدرتی است. پشتوانۀ شما یک همچو قدرتی‏‎ ‎‏است که الآن با تمام قدرتی که امریکا دارد و با تمام تجهیزاتی که امریکا دارد و شاید هیچ‏‎ ‎‏قدرت دیگری مقابل او نباشد، حتی قدرت شوروی، با تمام قدرت حالا دارد مخالفت با‏‎ ‎‏شما می کند؛ با شمایی که اینجا نشستید و هیچ هم ندارید، وقتی هم دست به تفنگ‏‎ ‎‏بشوید، یک تفنگ ـ مثلاً ـ معمولی سابقی را دارید، با تمام قدرتش دارد همه را تجهیز‏‎ ‎‏می کند بر ضد شماها و باز زورش نمی رسد. این چیست؟ ما همچو قدرت بزرگی داریم‏‎ ‎‏که امریکا، که دنیا را می تواند بخورد، از ما وحشت بکند؟ ماییم که این کار را کردیم؟‏

‏     همین آقای کارتر، که همیشه از اول نهضت تا حالا هی فریاد می زند و هی مخالفت‏‎ ‎‏می کند، هی ارعاب می کند و هی ماها را می ترساند، در امریکا اعلام کرد که کسی نباید از‏‎ ‎‏امریکا بیرون برود به ایران. و در این هیأتی که آمدند، هیأتهایی که آمدند دخالت کنند،‏‎ ‎‏از خود امریکا، وزیر دادگستری سابقشان‏‎[1]‎‏ و اشخاص سرشناسشان، اعتنا نکردند به‏‎ ‎‏اینکه ده سال حبس و پنجاه هزار دلار هم جریمه ‏‏[‏‏می شوند‏‏]‏‏، لکن اعتنا به آن نکردند، پا‏‎ ‎‏شدند آمدند و حالا هم در اینجا می گویند که این بیخود دارد می گوید، یاوه می گوید.‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 387
‏اینها حالا فهمیدند که یاوه می گوید. ما از اول می دانستیم که ایشان یاوه گوست. ما در‏‎ ‎‏پاریس که بودیم، در یکی از نطقهایی که ایشان فرمودند! این بود که شاه به ایرانی ها زیاد‏‎ ‎‏آزادی داده! در وقتی بود که البته آن اختناق را مردم شکسته بودند. این خیال می کرد که‏‎ ‎‏اعلیحضرت اعطا کرده آزادی را به مردم، نمی داند که مردم گرفتند از او، به غنیمت از او‏‎ ‎‏گرفتند، نه اینکه او به ما چیزی اعطا کرد. او با همۀ تشبّثات، هر جور تشبّثی که می توانست‏‎ ‎‏بکند کرد. قتل عامها را کرد، دید فایده نکرده. بعد، تغییر وزیری به وزیر دیگر که او بیاید‏‎ ‎‏یک قدری یاوه بگوید و مردم را خیال کند غفلت‏‏[‏‏زده‏‏]‏‏ می تواند بکند، اغفال بکند، این‏‎ ‎‏کار را هم کرد، دید نه، مردم باز همانند. آمد توبه هم کرد همان آدمی که در یک سال، دو‏‎ ‎‏ـ سه سال قبل، چند سال قبل، در یکی از نطقهایش گفت: این روحانیون مثل حیوان نجس‏‎ ‎‏می مانند و با آنها نباید ‏‏[‏‏معاشرت‏‎ ‎‏]‏‏کرد؛ و آمد در محضر همه و گفت: ای علمای اسلام،‏‎ ‎‏ای مراجع عظام، من چطور و تأسف ‏‏[‏‏... .‏‏]‏

‎     ‎‏این هم یک حقّه ای بود که زد و نشد؛ برای اینکه ملت پنجاه سال یاوه سرایی از اینها‏‎ ‎‏دیده است، پنجاه سال فشار دیده، پنجاه سال حبس و تبعید و قتل و غارت دیده. بعد از‏‎ ‎‏پنجاه سال، که همه چیز را این مردم دیدند، از بچه ای که چشمهایش را باز کرده، فحّاشی‏‎ ‎‏اینها را و یاوه گویی اینها را دیده، دیگر اینها باور نمی شود بکنند. ملت ما متحول شد به‏‎ ‎‏یک ملتی بیدار، آشنای به همۀ امور. و شما مطمئن باشید که این بیداری ان شاءالله ، با‏‎ ‎‏شرط اینکه توجهتان را به خدا مستحکم کنید، این بیداری هست و شما را نجات می دهد.‏

هراس دشمن از اتحاد حوزه و دانشگاه

‏     پیشترها مجلس شورای ملیِ آقایان اگر یک کلمه ای از طرف دولت انگلستان می شد‏‎ ‎‏که باید فلان کار را انجام بدهید، احتمال اینکه بتوانند مخالفت کنند، نداشتند. همچو‏‎ ‎‏عُرضه ای نداشتند. بله، گاهی در بین آنها، یک اشخاصی پیدا می شد که ‏‏[‏‏عُرضه‏‏]‏‏ داشت؛‏‎ ‎‏مثل مرحوم مدرّس. مرحوم مدرّس یک کسی بود که در مقابل همه می ایستاد و مع‏‎ ‎‏الأسف اینها می گویند: روحانیین نقشی نداشتند. یک روحانی تو یک مجلس، رضاخان‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 388
‏می خواست که جمهوری درست کند و مدرّس مخالفت می کرد، می دانست که این‏‎ ‎‏می خواهد حقّه بزند و مردم را بچاپد. فقط مدرّس ایستاد و جلوی او را گرفت. مع ذلک،‏‎ ‎‏روحانیین هیچ نقشی نداشتند؟! در طول مدتی که، از اولی که رضاخان آمد و اول‏‎ ‎‏سالوسی خودش را کرد و پایش را محکم کرد و شروع کرد با اسلام مخالفت کردن، این‏‎ ‎‏کسی که در مقابل آنها ایستاد و مشتش را گره کرد همین روحانیین بودند، همین علما‏‎ ‎‏بودند که از مشهد و از تبریز و از اصفهان و از سایر بلاد مخالفت کردند و این احزاب و‏‎ ‎‏این نهضتها و اینها هیچ کدام با آنها مخالفت نکردند؛ آنها نشسته بودند، منتظر اینکه کار‏‎ ‎‏را دیگران انجام بدهند و آنها میوه اش را بکِشند.‏

‏     حالا هم شما این را بدانید که هدفی که برای اینها هدف صحیح است روحانیت است‏‎ ‎‏و قشر دانشگاه و دانشجو. اینها الآن وحشت دارند از اینکه دانشجو با روحانی می روند، با‏‎ ‎‏هم می خواهند مربوط بشوند و با هم ائتلاف کنند. این یک وحشتی است الآن از برای‏‎ ‎‏اینها. ائتلاف این دو قشر یعنی، ائتلاف همۀ ملت.‏

‏     اینها سالهای طولانی زحمت کشیدند و این دو قشر را از هم جدا کردند، نقشه بود، نه‏‎ ‎‏اینکه همین طور مِن باب اتفاق در دانشگاه، به روحانی فحش می دادند و در محیط‏‎ ‎‏روحانی، به دانشگاهی. مسئله اتفاقی نبود، مسئله ای بود که در گوشها خواندند. هی تمام‏‎ ‎‏رسانه ها که به خدمت آنها بود، در مقابل روحانیین ایستاد و هی فحاشی کرد. شُعرایشان‏‎ ‎‏آن شعرها را گفتند: تا آخوند در این مملکت هست، این مملکت درست نمی شود ـ یکی‏‎ ‎‏از شعرهای این مرد نانجیب. اینها در گوش همه خواندند و همۀ رسانه ها، همۀ‏‎ ‎‏مطبوعاتشان، همۀ چیزها. مقصد این بود که این دو تا طایفه از هم جدا بشوند، دانشجو‏‎ ‎‏پهلوی آخوند ننشیند. اینها را مقابل هم قرار دادند؛ برای اینکه می دیدند که اگر اینها با هم‏‎ ‎‏باشند، کارشان زار است.‏

‏     حالا هم از آن خیال، اینها منصرف نشدند. شما خیال نکنید که حالا عمّال آنها‏‎ ‎‏منصرفند. الآن هم مثل همان اوایل زمان رضاخان، شروع شده است به حمله کردن به‏‎ ‎‏روحانی، در هر جا هست. در شمال که این چپیها زیادتر هستند زیادتر، و در جاهای دیگر‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 389
‏هم ملایمتر، لکن مشغولند. اینها با عمامه دعوا ندارند، اینها اساس را می بینند که اینها‏‎ ‎‏درست می کنند. اینها دیدند که این ملت با روحانی اش و دانشگاهی اش و بازاری اش و‏‎ ‎‏کارگرش و اینها با هم شدند و در ظرف یک سال و نیم، تمام چیزهایی که یک حکومتی‏‎ ‎‏لازم دارد، اینها درست کردند. این چیز بی سابقه ای ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ در دنیا؛ یک چیزی که‏‎ ‎‏دیگران در پنجاه سال هم نمی توانند درست کنند و در پنجاه سال هم قانون اساسی نداشته‏‎ ‎‏و ندارند، اینها در یک سال و نیم ـ تقریباً ـ همۀ اینها را درست کردند. اینها از یک همچو‏‎ ‎‏اجتماعی می ترسند. اینها خودشان را شکست خورده می بینند و چون می بینند که این‏‎ ‎‏شکست از ناحیۀ روحانی و دانشگاهی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که اینها مردم دیگر را بسیج کردند، هر‏‎ ‎‏آخوندی در محلش، در مسجدش بسیج کرد مأمومین خودش را، اینها از این می ترسند.‏

‏     از اول هم هدف، روحانی بود. قضیۀ برداشتن عمامۀ روحانی ـ که نمی توانست یک‏‎ ‎‏آخوند از توی خیابان بیاید، برای اینکه می ریختند و عمامه اش را می خواستند بردارند و‏‎ ‎‏یا بر می داشتند ـ این یک چیزی نبود که مِن باب اتفاق شده باشد، یک نقشه ای بود که‏‎ ‎‏می دیدند که این عمامه خیلی کار از آن می آید؛ مردم عقیده دارند به اینها و اینها وقتی‏‎ ‎‏یک چیزی را بگویند، از آنها گوش می کنند. از اول، دنبال این افتادند که اینها را به زمین‏‎ ‎‏بزنند تا وقتی که بخواهند همۀ نفت ما را ببرند و همۀ چیزهای زیرزمینی ما را ببرند و‏‎ ‎‏جوانهای ما را هم به نابودی بکشند، یک کسی نباشد بگوید: چرا.‏

‏     اینها دیدند که «چرا» از دهان روحانی هی در می آمد. توی مجلسش هم که بود، یک‏‎ ‎‏روحانی بود پا می شد می گفت: چرا؟ زمان رضاخان هم که همۀ نَفَسها قطع شده بود، باز‏‎ ‎‏روحانی بود که هی قیام می کرد و چرا می گفت. منتها چون این بسیج عمومی نشده بود و‏‎ ‎‏اوایل امر بود، هی با شکست مواجه می شد، سرکوبی می کردند اینها را. اما حالا که دیدند‏‎ ‎‏یک بسیج عمومی شده است و مردم یک تحولی پیدا کرده اند، دانشگاهی دیگر از‏‎ ‎‏آخوند رَم نمی کند و آخوند هم از دانشگاهی؛ هر دو نشسته اند در یک محیط مدرسۀ‏‎ ‎‏فیضیه و با هم دارند نقشه می کشند که دانشگاه را درست کنند و ـ عرض می کنم که ـ‏‎ ‎‏جهات دیگر را درست کنند. اینها الآن وحشت برشان داشته است؛ اینها می گویند که اگر‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 390
‏این دو تا قشر را از هم جدا بکنیم، بعد آخوند را از مردم جدا بکنیم، کار دیگر تمام است،‏‎ ‎‏دیگر یک همچو اجتماعی نمی شود پیدا بشود. از این جهت، الآن در هر جا که شما‏‎ ‎‏بروید، همان حرفهای زمان رضاخان دارد زمزمه می شود. از حلقوم آنهایی که ساواکی‏‎ ‎‏هستند و یا مثلاً فدای خلق هستند همه زمزمه ها شروع شده است و هی هرکه از هرجا‏‎ ‎‏[‏‏رد‏‏]‏‏ می شود به آخوند یک حرفی می زند، نقی به آخوند می زند. اینها دیدند که راه این‏‎ ‎‏است؛ راه برای اینکه این ملت را زیر بار بکشند و همۀ ذخایر اینها را ببرند، جز این نیست‏‎ ‎‏که این قشر را از نظر مردم بیندازند. همان طوری که زمان رضاخان این کار را کردند و این‏‎ ‎‏کار ماسید در آن وقت، الآن ‏‏[‏‏هم‏‏]‏‏ مشغول شده اند.‏

حرمت شکنی با مقدسات 

‏     من تکلیفم این است که به ملت ایران اعلام کنم این را. الآن مسجدها را همین‏‎ ‎‏هرزه ها، مسجدها را خالی کرده اند، اینطور که به من اطلاع می دهند؛ همین مسجدها که‏‎ ‎‏ستاد اسلام است و اسلام از توی این مسجدها، در صدر اسلام از مسجدها لشکرها بیرون‏‎ ‎‏می رفت؛ یعنی، نماز جمعه وقتی که بپا می شد، در نماز جمعه بسیج می کردند طوایف را‏‎ ‎‏برای مقابله با دشمنهای اسلام. مسجدها ستاد بود. اینها از مسجد صدمه دیدند و لهذا،‏‎ ‎‏می بینی که خوب آقای مسجد می خواهد نماز بخواند، یک عده هم نمازخوانند، یک‏‎ ‎‏دسته ای که اصل نماز را نمی خواهند و می خواهند بازی درست کنند، یک دسته ای جلو‏‎ ‎‏می آیند و می آیند آن طرف می ایستند. یک مردکِه ای که معلوم نیست وضو اصلش‏‎ ‎‏دارد، می ایستد آنجا در مقابل این آقا که مردم به او اقتدا کردند؛ می ایستند یک ده ـ‏‎ ‎‏بیست تا از این رفقایش اینجا می ایستند، نماز می خوانند. این نماز است؟ اینها می خواهند‏‎ ‎‏نماز بخوانند؟ اگر می خواهند نماز بخوانند، خوب این هم نماز است؟ می خواهند نماز را‏‎ ‎‏بشکنند؛ عین همانکه قرآن را سرنیزه کردند و امیرالمؤمنین را شکستند. هر چه حضرت‏‎ ‎‏فرمود که من قرآنم، من قرآن ناطقم، به من گوش کنید، این حیله است، آن احمقها‏‎ ‎‏شمشیرها را کشیدند، گفتند: اگر نگویی برگردد، می کُشیمت. برگرداندند لشکر اسلام را و‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 391
‏نگذاشتند که پیروز بشوند. الآن همان قضیه است؛ نماز می خوانند و این نماز برای‏‎ ‎‏شکستن مسجد است. مسجد را می خواهند بشکنند. مسجدها را من شنیدم خلوت شده‏‎ ‎‏است و این تأسف دارد.‏

نماز، کارخانۀ انسان سازی است

‏     شما انقلاب اسلامی کردید که اسلام را ترویج کنید، که اسلام و احکام اسلام را پیاده‏‎ ‎‏کنید. در اسلام، از نماز هیچ فریضه ای بالاتر نیست. چطور نماز را اینقدر سستی می کنید‏‎ ‎‏در آن؟ از نماز همۀ این مسائل پیدا می شود. شما پرونده هایی که در دادگستری ها، در‏‎ ‎‏جاهای دیگر، دادگاهها هست، بروید ببینید. از نمازخوانها ببینید پرونده هست آنجا؟ از‏‎ ‎‏بی نمازها پرونده هست، هر چه پرونده پیدا کنید پروندۀ بی نمازهاست. نماز پشتوانۀ ملت‏‎ ‎‏است.‏

‏     سیدالشهدا در همان ظهر عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود، و همه در‏‎ ‎‏معرض خطر بودند، وقتی یکی از اصحاب گفت: ظهر شده است، فرمود که یاد من‏‎ ‎‏آوردید یاد آوردید نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب کند، و ایستاد همان جا نماز‏‎ ‎‏خواند. نگفت که ما می خواهیم جنگ بکنیم. خیر، جنگ را برای نماز کردند.‏

‏     امیرالمؤمنین وقتی که یک مسئله ای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحۀ‏‎ ‎‏جنگ، ایستاد و جواب داد. یکی گفت: حالا ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ من شمشیر برای این می زنم. ‏‏[‏‏... .‏‏]‏

‎     ‎‏جنگ در اسلام یک چیزی نیست که خودش یک مطلبی باشد و یک چیزی باشد که‏‎ ‎‏طرحی باشد، جنگ برای این است که آن زباله هایی که هستند، آنهایی که مانع از پیاده‏‎ ‎‏شدن اسلام هستند، آنهایی که مانع از ترقّی مسلمین هستند، آنها را از بین راه بردارند.‏‎ ‎‏مقصد این است که اسلام را پیاده کنند و با اسلام، انسان درست کنند. نماز یک کارخانۀ‏‎ ‎‏انسان سازی است.‏

‏     فحشا و منکر را نماز، نماز خوب، فحشا و منکر را از یک امّتی بیرون می کند. اینهایی‏‎ ‎‏که در این مراکز فساد کشیده شده اند، اینها آن بی نمازها هستند. نمازخوان ها در مساجدند‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 392
‏و مهیّایند برای خدمت. مسجدها را خالی نکنید. تکلیف است امروز. امروز یک روزی‏‎ ‎‏است استثنایی. ما در یک مقطع از عصر واقع شده ایم که استثنایی است.‏

نماز بالاترین فریادها

‏     ما با ذکر خدا، با اسم خدا پیش بردیم و نماز بالاترین ذکر خداست. اگر در نماز‏‎ ‎‏کوتاهی بشود؛ هر کس بگوید خوب من خودم تنهایی می روم توی خانه ام می خوانم،‏‎ ‎‏خیر نماز را در جماعت بخوانید. اجتماع باید باشد. مساجد را پر کنید. اینها از مساجد‏‎ ‎‏می ترسند. اینها بیخ گوش شما می گویند که این آخوند، که از او کاری نمی آید، مسجد‏‎ ‎‏می روید چه کنید؟ خودمان می رویم فلان جا نماز می خوانیم. نماز نمی خواهند بخوانند،‏‎ ‎‏می خواهند نماز را بشکنند. نماز می خوانند؛ با این نمازهایی که در مسجدها می روند و‏‎ ‎‏نمی گذارند که مسلمانها نماز درست خودشان را بخوانند؟ با این نمازها می خواهند نماز‏‎ ‎‏را بشکنند.‏

‏     اینها از مسجد می ترسند. من تکلیفم را باید ادا کنم، به شما بگویم. شما دانشگاهیها،‏‎ ‎‏شما دانشجوها، همه تان مساجد را بروید پر کنید. سنگر است اینجا. سنگرها را باید پر‏‎ ‎‏کرد. «محراب» به آن می گویند؛ یعنی، آنجایی که حرب از آن شروع می شود؛ محل‏‎ ‎‏حرب. امروز از همۀ روزها برای ما ـ یعنی، «امروز» مقصود این وقت است، این عصر‏‎ ‎‏است ـ از همۀ وقت برای ما حسّاستر است؛ برای اینکه همه چیز درست شده است و‏‎ ‎‏شیطانها از اطراف می خواهند حالا که همه چیز درست شده و مأیوس شدند، نگذارند‏‎ ‎‏اجرا بشود کارها؛ باز تهیه ببینند، ولو ده سال دیگر، ولو برای ده سال دیگر تهیه ببینند؛‏‎ ‎‏برای اینکه، مسجدها را هی کم کم هی خالی کنند و آخوند‏‏[‏‏ها‏‏]‏‏ مسجد را کنار بگذارند و‏‎ ‎‏یک کسی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که وضو ندارد و به هیچ چیز هم معلوم نیست اعتقاد داشته باشد، بیاورند‏‎ ‎‏آنجا پهلوی آخوند و نگذارند این نمازش را بخواند و خالی کنند این سنگرها را و بعد از‏‎ ‎‏خالی کردن این سنگرها، حمله کنند. این دژهای محکم را محکم نگاه دارید. نگویید که‏‎ ‎‏ما انقلاب کردیم، حالا باید هی فریاد بزنیم! خیر، نماز بخوانید از همۀ فریادها بالاتر‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 393
‏است.‏

‏     اجتماع کنید. نمازهای جمعه را با شکوه به جا بیاورید و نمازهای غیر جمعه را هم، که‏‎ ‎‏شیطانها از نماز می ترسند، از مسجد می ترسند. و این دانشجوها و دانشگاهیها و معمّمین و‏‎ ‎‏علما و روحانیون و همۀ این قشرهایی که مغز متفکر هستند، با هم ائتلافشان را زیاد کنند و‏‎ ‎‏متوجه باشند به اینکه می خواهند این ائتلاف را بشکنند. اگر آمدند تو دانشگاه و گفتند ما‏‎ ‎‏با دانشگاهیها کار نداریم، اما آخوند بازی اش درست نکنید و رفتند توی مدرسه ها گفتند‏‎ ‎‏ما با علما که کار نداریم، لکن این دانشگاهیها را راه ندهید با خودتان، بدانید که این‏‎ ‎‏حیله ای است برای اینکه شما را از هم جدا کنند و راه را برای خودشان باز کنند. بیدار‏‎ ‎‏باشید. متوجه باشید. امروز همۀ چشمها به شما دوخته شده است. اینهایی که، هیأتهایی که‏‎ ‎‏از خارج آمدند، بعضی شان گفتند: ملتها اطلاع ندارند از اوضاع ایران؛ برای اینکه همۀ‏‎ ‎‏رسانه های گروهی دست دشمن ماست و مع الأسف، در داخل ما هم اینقدر مجله است،‏‎ ‎‏اینقدر روزنامه است، و نه اینکه یک روزنامه ای که برای خودش یک تیراژی دارد، نخیر‏‎ ‎‏هیچ تیراژی هم ندارد، اما درست می کنند و می روند و می آیند؛ چنانچه کتابهایی که با‏‎ ‎‏کامیون از شوروی حمل می شود، دَم دانشگاهها می ریزند. بیدار باشید که شما را اغفال‏‎ ‎‏نکنند اینها. از شما صدمه دیدند اینها. آسیب دیده اند از شما، می خواهند تلافی کنند.‏‎ ‎‏نگذارید دست اینها باز بشود. نگذارید اینها رشد بکنند.‏

اسلامی نبودن دانشگاه سبب خونریزیهای رژیم

‏     اجتماعاتتان را حفظ بکنید. مساجدتان را محکم نگاه دارید. دانشگاه را باید تغییر و‏‎ ‎‏تبدیل بدهید. متحول بشود به یک دانشگاهی که برای خودمان باشد. اگر ما دانشگاهمان‏‎ ‎‏برای خودمان بود، از اول این دانشگاه، دانشگاه برای خودمان بود. اسمش را «دانشگاه‏‎ ‎‏ملّی» گذاشتند، اما ابداً از ملت اسلام هیچ حرفی توی آن نیست. اگر ما یک دانشگاه‏‎ ‎‏اسلامی داشتیم، اگر یک دانشگاهی که به درد بخورد داشتیم، ما دیگر اینقدر خونریزی‏‎ ‎‏نمی کردیم. در ایران اینقدر خون جوانهای ما ریخته نمی شد. این برای این بود که ما‏‎ ‎‏دانشگاه نداشتیم. از دانشگاه هر که بیرون آمده بود، یک پستی می گرفت و به مردم زور‏

صحیفه امامجلد 12صفحه 394
‏می گفت، هر که بیرون می آمد برای دیگران خدمتگزار بود. وقتی که آن رأس باطل شد و‏‎ ‎‏غلط شد تا آخر غلط می شود. وقتی آن نوکر اول حسابش را با بالاییها درست کرد،‏‎ ‎‏دیگر‏‏[‏‏ان‏‏]‏‏ همه را می چاپند. کدخدا را می بینند و ده را می چاپند. بی خود بود که آن‏‎ ‎‏سلطنت عثمانی را با آنکه آنها هم خراب بودند، لکن مع ذلک، یک قدرت بزرگی بود،‏‎ ‎‏بعد از جنگ عمومی آن را تکه تکه کردند، هر جایش را دادند به یکی از نوکرهای‏‎ ‎‏خودشان. الآن هم عراق دست یک نوکر‏‎[2]‎‏ است و مصر هم دست یک نوکر‏‎[3]‎‏ است و‏‎ ‎‏نمی دانم کجا هم هی نوکرهای خودشان را گذاشته اند، و یک دیکتاتور گذاشته اند بالای‏‎ ‎‏سر ملت و ملت را خفه کردند.‏

‏     بترسید از آن روزی که باز یک دیکتاتور را بیاورند و بالای سر شما بگذارند و من‏‎ ‎‏امیدوارم که نشود یک همچو روزی. باید ما غفلت نکنیم. هیچ اینطور نباشد که ما هی‏‎ ‎‏غرور پیدا بکنیم که نه دیگر کسی به ما کاری نمی تواند بکند. البته محاصرۀ اقتصادی را‏‎ ‎‏خیلی ازش نترسید و دخالت نظامی هم ازش، اینها را نترسید. یک غلطی کرد و حالا‏‎ ‎‏شاید پشیمان هم باشد. اما از این وسوسه ها بترسید. از این شیاطینی که توی جمعیتها‏‎ ‎‏می آیند و بیخ گوشها وسوسه می کنند، از اینها بترسید. از اینها که می آیند بیخ گوش شما‏‎ ‎‏می گویند که جمهوری اسلامی هم مثل زمان رژیم سابق، از اینها بترسید. رژیم سابق،‏‎ ‎‏شما می توانستید اینجا بنشینید؟ می توانستید این اجتماع را بکنید؟ از اینها که می گویند‏‎ ‎‏هیچ نشده، بترسید. از اینهایی که خرمنها را آتش می زنند و می گویند ما برای خلق‏‎ ‎‏خدمتگزاریم، بترسید. از اینها بترسید. اینها افتاده اند توی جمعیت و می خواهند وسوسه‏‎ ‎‏کنند و شما را منحرف کنند از راه راست. خداوند شما را به همین صراط مستقیم راهبر‏‎ ‎‏باشد و هدایت کند و ما همه را هدایت کند به راه مستقیم و از چپ و راست منحرف کند.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 12صفحه 395

  • - رمزی کلارک، دادستان پیشین امریکا.
  • - صدام حسین، رئیس جمهوری عراق.
  • - محمد انور سادات، رئیس جمهوری مصر.