سخنرانی

سخنرانی در جمع فرماندهان نظامی (اجتناب ارتش از مداخله در امور سیاسی)

سخنرانی

‏زمان: 24 خرداد 1360 / 11 شعبان 1401 ‏

‏مکان: تهران، حسینیّۀ جماران‏

‏موضوع: تبیین جریانات انحرافی در طول انقلاب ـ توصیه به اجتناب ارتش از مداخله در‏‎ ‎‏امور سیاسی‏

‏حضار: خامنه ای، سید علی (نماینده امام در شورایعالی دفاع) ـ فلاحی، ولی الله (رئیس ستاد مشترک‏‎ ‎‏ارتش) ـ ظهیرنژاد، قاسمعلی (فرماندۀ نیروی زمینی) ـ فکوری، جواد (وزیر دفاع و فرماندۀ‏‎ ‎‏نیروی هوایی) ـ افضلی، بهرام (فرمانده نیروی دریایی) و کلیه فرماندهان نظامی سراسر‏‎ ‎‏کشور‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اعادۀ حیثیت و استقلال ارتش در انقلاب اسلامی

‏     ‏‏البته تا حالا من موفق نشده بودم که آقایان را از نزدیک ببینم. حالا که این توفیق‏‎ ‎‏حاصل شد، لازم است من چند نکته را به آقایان بگویم:‏

‏     یکی اینکه شما خودتان حاضرِ صحنه از اول انقلاب تا حالا بوده اید و آن ناگواریها‏‎ ‎‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏که بر ایران گذشت شاهد بوده اید. و هر یک هم تاریخ خوانده اید ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ دیده اید که از‏‎ ‎‏ناحیۀ شاهنشاهی و خصوصاً این پنجاه سال از ناحیۀ قدرتهای بزرگ، به کشور شما چه‏‎ ‎‏گذشته است. و شاید بتوان گفت که بر ارتش از سایر قشرهای ملت ناگوارتر گذشته؛ برای‏‎ ‎‏اینکه با آمدن مستشارهای خارجی در بین ارتش و آن مسائلی که پیش آوردند، اینها در‏‎ ‎‏صدد بودند که اصل غرور ارتش را بشکنند. ارتش وقتی می تواند استقلال و غرور‏‎ ‎‏خودش را حفظ کند که ببیند خودش هست، نه اینکه از خارج یک کسی بیاید یا‏‎ ‎‏مستشارانی بیایند و بخواهند او را اداره کنند. معنای «از خارج آمدن» این است که ارتش‏‎ ‎‏ارتش استعماری است؛ خودش حیثیتی از خودش ندارد. از این جهت، بر ارتش، به‏‎ ‎‏حسب قاعده، باید بدتر گذشته باشد تا به سایر قشرها. اینها اگر محرومیتهایی داشته اند ـ‏‎ ‎‏که داشته اند ـ و اگر رنجها و عذابهایی دیده اند ـ که همه دیده اند ـ اینها برای آن ها شاید‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 434
‏قابل تحمل بوده است، لکن ارتشی که باید یک کشور را حفظ کند، سرحدات کشور را‏‎ ‎‏حفظ کند، دفاع از کشور بکند، این را بخواهند وابسته کنند به یک کشور دیگری، هر چه‏‎ ‎‏باشد آن کشور، هر چه قدرتش زیاد باشد، این معنایش اصل از بین بردن تمام حیثیت‏‎ ‎‏ارتش است.‏

‏     از این جهت، یکی از تحفه های بسیار با ارزشی که این انقلاب به ما داده است،‏‎ ‎‏هدیه ای که از جانب خدای تبارک و تعالی به ما عنایت ‏‏[‏‏شده‏‏]‏‏ است، همین است که‏‎ ‎‏دست قدرتهای بزرگ از ارتش بریده شده و مستشارهای اینها بیرون رانده شده اند؛ و‏‎ ‎‏شما الآن خودتان هستید و فرماندهان خودتان. فرماندهان وقتی از خودتان است،‏‎ ‎‏خودتان هستید، دیگر این طور نیست که شما این ناراحتی را در قلبتان احساس کنید که ما‏‎ ‎‏تحت فرمان دشمنهای خودمان هستیم. شما می دانید که این قدرتهای بزرگ دشمن‏‎ ‎‏توده های مردم هستند و دشمن کشورها، خصوصاً کشورهای اسلامی. انسان احساس کند‏‎ ‎‏که باید خاضع باشد در مقابل دشمن خودش، در مقابل دشمن اسلام، کشور خودش، این‏‎ ‎‏بسیار ناگوار است.‏

غرب باوری افکار وابسته و منحرف 

‏     ‏‏از این جهت، این هدیه ای که خدای تبارک و تعالی به ارتش عنایت کرده، شاید بیشتر‏‎ ‎‏و ارزنده تر باشد از اینکه به سایر قشرها عنایت کرد. البته همه ارزنده است، همۀ الطاف‏‎ ‎‏خدا ارزنده است، لکن ارتش که باید یک ارتش مستقلی باشد و غرور ارتشیش محفوظ‏‎ ‎‏باشد، الآن بحمدالله ، این مطلب حاصل است برای شما. و تمام نگرانیهای احتمالی ـ البته‏‎ ‎‏احتمال، احتمال ضعیف، اما خوب ‏‏[‏‏است که‏‏]‏‏ گفته شود ـ این است که دوباره یک‏‎ ‎‏دستهایی در کار باشد که بخواهند همان مسائل سابق پیش بیاید. البته مسئلۀ شاهنشاهی‏‎ ‎‏دیگر مدفون شده، آن مسئله دیگر مطرح نیست، لکن به طور دیگر یک مسائلی فراهم‏‎ ‎‏بیاورند. کسانی که از آنها هستند یا افکارشان آن نحو افکار است یا ـ به اصطلاح ـ‏‎ ‎‏خودشان صلاح ملت را می دانند، که وابسته باشد. خوب، هستند اشخاصی که متدین هم‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 435
‏هستند، نمازخوان هم هستند، شاید نماز شب هم می خوانند، اما افکارشان این طوری‏‎ ‎‏پرورش یافته؛ یعنی، از بچگی به گوش اینها خوانده اند که این کشورهای ضعیف بدون‏‎ ‎‏وابستگی یا به این طرف یا به آن طرف، بدون این، برایشان امکان استمرار حیات نیست!‏‎ ‎‏وقتی هم وارد شدند در مدرسه، توی مدرسه این را به گوششان خوانده اند. وقتی هم‏‎ ‎‏وارد شدند در جامعه، هی این در گوششان خوانده شده است، در روزنامه ها تبلیغ شده‏‎ ‎‏است، در مجلات تبلیغ شده است، همه جا این مطلب پیش آمده است که شما خودتان‏‎ ‎‏نمی توانید خودتان را اداره کنید. اگر از دامن شرق فرار کنید، به دامن غرب باید پناهنده‏‎ ‎‏بشوید! این اشخاص متدینی هم که نمازخوان هم هستند، متدین هم هستند، لکن این معنا‏‎ ‎‏در ذهنشان هست که چون شوروی الحاد ذاتی دارد و اصلاً مبدأیی قبول ندارد، ما اگر از‏‎ ‎‏او فرار کنیم و ناچاریم ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ یک جایی پیوند حاصل کنیم، باید به طرف غرب برویم، و‏‎ ‎‏حالا امریکاست. اینها نه اینکه غرضشان این است که ـ مثلاً ـ یک صدمه ای به اسلام وارد‏‎ ‎‏بشود، نه، اصلاً این طوری پرورش پیدا کرده اند؛ فکرشان این طوری است؛ صلاح را این‏‎ ‎‏می دانند.‏

‏     و لهذا، در خلال این گیرودارهایی که در این دو سال اخیر بود و من در پاریس بودم،‏‎ ‎‏اخیراً این مسائل را پیش می آوردند که اول راجع به اینکه شاه حالا باشد و او سلطنت‏‎ ‎‏بکند و دیگر حکومتی برای او نباشد؛ مطابق قانون عمل بکند. خوب، من می دانستم که‏‎ ‎‏اینها اغفال شده اند. یکی از همین محترمین اینها که آمد و این را طرح کرد، من گفتم: شما‏‎ ‎‏این مطلب را می گویید که شاه باید سلطنت کند و حکومت ‏‏[‏‏نکند‏‏]‏‏، و ما هم بیاییم این را‏‎ ‎‏قبول کنیم، خوب، شما این اطمینان را دارید که شاه زیر بار این مسئله می رود؟ یا اینکه‏‎ ‎‏اگر شما یک کلمه این مطلب را بگویید، من هم مثل شما باورم بیاید و بیایم مصالحه کنیم‏‎ ‎‏با ایشان، ‏‏[‏‏بعداً‏‏]‏‏ تمام شماها را از بین خواهد برد؟ این دفعه در ماند! نتوانست جواب‏‎ ‎‏بدهد. واقعاً هم نمی شد جواب بدهد. اینها این طوری پرورش پیدا کردند و می خواهند‏‎ ‎‏مردم هم به این روش بروند. منتها روشهای مختلفی دارند اینها. روشهای سیاسی‏‎ ‎‏مختلفی که دارند، به آن روشها این طور می کنند که ما را ـ خدای نخواسته ـ دوباره‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 436
‏برگردانند به آن حال؛ نه به عنوان اینکه حالا شاهنشاهی در کار باشد، به عنوان جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی و همین چیزها؛ مثل جمهوری اسلامی این ممالکی که هستند: اسمش جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی است و از اسلام خبری نیست وهمه وابسته هستند!‏

‏     من اعتقادم این است که انسان اگر با هر زحمت و مرارتی زندگی کند و زندگیش مال‏‎ ‎‏خودش باشد، مستقل باشد در زندگی و نانِ جو خودش را بخورد، آن ارزشش صدها‏‎ ‎‏مقابل این است که انسان در آپارتمانهای عظیم بنشیند و دستش پیش دیگران دراز باشد و‏‎ ‎‏به دیگران سلام بدهد. این یک مطلبی است که هر انسان شرافتمندی ‏‏[‏‏تأیید می کند،‏‏]‏‎ ‎‏خصوصاً در ارتش باید این مطلب قویتر باشد. در آن جا مطرح نباشد که من باید اتومبیلم‏‎ ‎‏چه باشد، آنجا مطرح این باشد که من باید به جهت نظامی حیثیت نظامیم چه جور باشد.‏‎ ‎‏در حیثیت نظامی باید او نظر ‏‏[‏‏بکند.‏‏]‏

توجه به وجود جریان انحرافی

‏     ‏‏و الآن یک جریانی در کار است ـ من الآن نمی خواهم اشخاص هیچ صحبتش بشود ـ‏‎ ‎‏اما جریانی هست در کار که اگر کسی توجه بکند به مسائلی که در این اواخر هی پیش‏‎ ‎‏آوردند، در روزنامه های مختلف پیش آوردند، یک جریانی در کار است که آن جریان‏‎ ‎‏انسان را از این معنا می ترساند که بخواهد به طور خزنده این کشور را باز هل بدهد طرف‏‎ ‎‏امریکا؛ بخواهند از این راه پیش بروند. و این یک مسئله ای است که به قدری اهمیت‏‎ ‎‏دارد در نظر اسلام و باید آن قدر اهمیت داشته باشد در نظر شما فرماندهان و دیگران که‏‎ ‎‏اگر احتمال این را بدهید، باید مقابلش بایستید، نه اینکه اول یقین کنید به اینکه مسئله این‏‎ ‎‏طوری است. بعضی چیزهاست که اگر انسان احتمالش را بدهد، یک احتمال صحیحی‏‎ ‎‏بدهد، باید دنبال کند او را و به آن اعتراض کند. شما اگر احتمال بدهید ـ یک احتمال‏‎ ‎‏درستی ـ که یک ماری الآن توی این اتاق ‏‏[‏‏هست‏‏]‏‏ پا می شوید می روید بیرون؛ احتراز از‏‎ ‎‏آن می کنید.‏

‏     ما اگر احتمال این معنا را بدهیم که این جریانی که در روزنامه ها دیده می شود و دیده‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 437
‏شد، جریان برای این جهت باشد که این کشور را نگذارند ثبات پیدا بکند ‏‏[‏‏باید دنبال‏‎ ‎‏کنیم‏‏]‏‏ آن قضیۀ رفراندم و قبل از او، قضیۀ طرح آنکه مجلس خبرگان منحل بشود که در‏‎ ‎‏زمان دولت موقت این طرح شد و بعد هم معلوم شد که اساسش از امیر انتظام‏‎[1]‎‏ بوده و‏‎ ‎‏آن مسائل. آن وقت آمدند آقایان پیش ما؛ همۀ این آقایانی که، آقای بازرگان‏‎[2]‎‏ و‏‎ ‎‏رفقایش گفتند: ما خیال داریم این مجلس را منحلش کنیم. من گفتم: شما چه کاره هستید‏‎ ‎‏اصلش که می خواهید این کار را بکنید! شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل‏‎ ‎‏کنید؟ پا شوید بروید سراغ کارتان. وقتی دیدند محکم است مسئله، کنار رفتند.‏

‏     مسئلۀ انحلال مجلس خبرگان روی این زمینه بود که آنهایی که توجه به مسائل دارند،‏‎ ‎‏این آقایان را که توجه به مسائل و ریشه های مسائل کم دارند وادار کردند؛ روی این زمینه‏‎ ‎‏که دیدند مجلس خبرگان یک مجلس اسلامی شد، یک مجلسی شد که اکثرش از علما‏‎ ‎‏هستند. اینها از اینها می ترسند ـ خوب، از این علما می ترسند ـ ضربه خوردند، دیدند یک‏‎ ‎‏مجلسی است که مجلس علماست؛ اینها اگر قانون بنویسند، یک قانونی می نویسند که با‏‎ ‎‏مزاج غرب و شرق سازش ندارد و آن غیر آنی است که شرقی می خواهد یا غربی‏‎ ‎‏می خواهد. از این جهت، این آقایان را وسوسه کردند، وادار کردند. این آقایان هم توجه‏‎ ‎‏به مسائل خیلی ندارند ـ مع الأسف ـ با اینکه بودند در مسائل سیاسی. و از این جهت، آن‏‎ ‎‏طرح را درست کردند.‏

‏     دنبال همان مسائل، قضیۀ رفراندم پیش آمد، در روزنامه ها شروع کردند گفتن و بلکه‏‎ ‎‏برگرداندن به زمان 22 بهمن. در لسان یکی از همین آقایان بود ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ معنای برگشتن به‏‎ ‎‏22 بهمن، یعنی برگردیم به همان زمان قبل از 22 و شاهنشاهی، اینکه برگردیم به آن وقتی‏‎ ‎‏که ‏‏[‏‏انقلاب‏‎ ‎‏]‏‏کردیم ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ همۀ این چیزهایی که تا حالا درست کردیم هیچ، بیاییم به هم‏‎ ‎‏بزنیم همه را! چیزی را که دو سال است برای آرامش و استقرار جمهوری اسلامی درست‏‎ ‎‏شده است ما بیاییم به همش بزنیم، بگوییم حالا اینکه نشد به ‏‏[‏‏رأی‏‏]‏‏ ما، دوباره رأی‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 438
‏بگیریم ببینیم چه می شود! احتیاطی است دیگر. برای چه؟ برای اینکه اینها دیدند که‏‎ ‎‏خوب، مجلس هم که شد یک مجلسی که اکثرش اهل علم و علما هستند و اکثریت‏‎ ‎‏قاطعش مسلمانهای پر و پا قرص هستند و همین طور در دولت هم یک دولتی است که‏‎ ‎‏اسلامی است و پر و پا قرص، قوۀ قضائیه هم یک قوۀ قضایی است که در کف مسلمانها و‏‎ ‎‏مسلمانهای پر و پا قرص است و این غیر آنی است که ما می خواهیم، غیر آنی است که‏‎ ‎‏آنها می خواستند.‏

‏     آنها می خواستند که یک مجلسی باشد ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ صورت مجلس؛ مثل بعضی مجالس‏‎ ‎‏سابق، که بود و افرادی باشند از همین افرادی که درست شده است و می شود وسینه برای‏‎ ‎‏غرب می زنند. و دیدند نشد این. از این جهت، دنبال این افتادند که ما همۀ بساط را به هم‏‎ ‎‏بزنیم! باز دو سه سال بنشینیم دوباره رفراندم کنیم: رفراندم برای اصل جمهوری! حالا اگر‏‎ ‎‏برای اصل جمهوریش هم نگویند، رفراندم برای قانون اساسی؛ رفراندم برای رئیس‏‎ ‎‏جمهور، رفراندم برای مجلس؛ رفراندم کنیم برای اینها. این معنایش چیست؟ معنایش‏‎ ‎‏این است که ثبات این مملکت را از دست بگیرند. اینکه الآن ثبات دارد و از افتخارات‏‎ ‎‏این انقلاب است که در ظرف یک سال همۀ این چیزها درست شد، این را از دست‏‎ ‎‏بگیرند، بگویند حالا نشد، دوباره از سر! دوباره از سر!؛ آراءْ ‏‏[‏‏آراءِ‏‏]‏‏مردم است. خوب،‏‎ ‎‏اگر میزان آراء مردم است، آراء مردم است اینها که هستند. اینها که از اروپا نیامده اند! اینها‏‎ ‎‏آراء همین مردم اند؛ همین مردم اند که به مجلس رأی دادند، وکیل تعیین کردند؛ همین‏‎ ‎‏مردم اند که به جمهوری اسلامی رأی دادند و همین مردم اند که به قانون اساسی رأی‏‎ ‎‏دادند و همین مردم اند که همه چیز را خودشان ایجاد کردند. حالا ما دوباره از سر برویم‏‎ ‎‏سراغ چه مردمی؟ باز برگردیم به این مردم! این مردم همان مردم اند که اگر پنجاه دفعه هم‏‎ ‎‏[‏‏نظام‏‎ ‎‏]‏‏به هم بخورد، همین است. اینها این اشتباه را دارند که خیال می کنند که اگر این‏‎ ‎‏دفعه به هم بخورد ـ مثلاً ـ فلان جمعیت تو کار می آید. اینها نمی دانند که اگر این دفعه به‏‎ ‎‏هم بخورد، یکی از اینها هم نمی آید! این دفعه مردم فهمیدند که چه اشخاصی به اسلام‏‎ ‎‏اعتقاد دارند و چه اشخاصی به اسلام اعتقاد ندارند یا خیلی پایبند نیستند. اگر این دفعه به‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 439
‏هم بخورد و رفراندم بشود، رفراندمش تمام اینها را کنار می گذارد. یک اشخاص‏‎ ‎‏دیگری را می آورد در کار که آن اشخاص مطلوب مردم باشد، نه ‏‏[‏‏اینکه‏‎ ‎‏]‏‏اشخاصی‏‎ ‎‏بیایند که غیر مطلوب باشند. لکن مسئله این است که آنها احتیاط کردند؛ ما این احتیاط را‏‎ ‎‏بکنیم، بلکه ان شاءالله ، به هم بخورد این اوضاع، باز یک دو سالی تزلزل بشود، یک راه‏‎ ‎‏مفری برای امریکا پیدا بشود که ما را درست بتوانند تربیت کنند، ما که نمی توانیم خودمان‏‎ ‎‏را اداره کنیم، بیایند ما را اداره بکنند! این مسائل را پیش آوردند.‏

‏     و من می خواهم به شما آقایان بگویم که بیدار باشید و هوشیار! دشمنهای شما پشت‏‎ ‎‏همین دروازه های تهران و دروازه های ایران هستند. در داخل این کشور هم دشمنهای‏‎ ‎‏ایران هستند. یک دسته دشمن نیستند؛ ‏‏[‏‏عده ای‏‏]‏‏ از روی نادانی کار دشمن را می کنند.‏‎ ‎‏یک دسته هم دشمنهای سرسخت هستند که می خواهند که این جمهوری اسلامی نباشد،‏‎ ‎‏هرچه می خواهد باشد. جمهوری باشد، جمهوری دمکراتیک باشد، جمهوری هرچه‏‎ ‎‏می خواهد باشد؛ جمهوری خلق باشد، اسلام تویش نباشد؛ برای اینکه اگر جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی شد و قانون، قانون اسلامی شد، دیگر برای آن اربابها راهی پیدا نمی شود. و آن‏‎ ‎‏وقت به عقیدۀ این آقایان، ما دیگر باید از ‏‏[‏‏قافلۀ‏‏]‏‏ تمدن و از کشورهای متمدن کناره‏‎ ‎‏بگیریم حتماً! یا باید کلاه امریکا را سرمان بگذاریم یا کلاه شوروی را سرمان بگذاریم و‏‎ ‎‏اگر این نشد، دیگر ما مرتجع هستیم و باید کناره بگیریم، منزوی دیگر هستیم! این یک‏‎ ‎‏اشتباه است که آقایان دارند. واینها را ترسانده اند از اول. اینها بچه ترس شده اند! از اول‏‎ ‎‏نمی دانند که مسئله چیست، نمی دانند قدرت اسلام چیست، نمی دانند قدرت یک ملت‏‎ ‎‏چیست. یک ملت هرچه محدود باشد، هرچه جمعیتش کم باشد، لکن وقتی خواست‏‎ ‎‏یک ملتی یک چیزی، شد. ابرقدرتها اگر بخواهند خلاف این خواست بکنند، به ضرر‏‎ ‎‏خودشان است؛ برای اینکه آنها یک کشوری می خواهند آباد باشد، بازار باشد ‏‏[‏‏تا‏‏]‏‎ ‎‏چیزهایش را ببرند. همین طوری که نمی خواهند یک بیابان را بگیرند! اینها می دانند که‏‎ ‎‏اگر یک کشوری همۀ افراد ملتش یا اکثر افراد ملتش ایستادند، در مقابل همۀ ناگواریها‏‎ ‎‏ایستادند، اینها دیگر هوس اینکه بیایند و بزنند و بکشند و از بین ببرند، ندارند. اینها نقشه‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 440
‏می کشند که اینها را از باطن خراب بکنند. افرادی که نقشه را خوب بلد هستند می آورند‏‎ ‎‏تو کار تا اینکه این بساط را به هم بزنند. شماها باید هوشیار باشید!‏

منع قوای نظامی از دخالت در امور سیاسی

‏     ‏‏و وظیفۀ هر نظامی و هر پادگان این است که در امور سیاسی حکومت ‏‏[‏‏دخالت‏‏]‏‎ ‎‏نکند؛ برای اینکه سرباز اگر وارد شد در امور سیاسی، سربازیش را از دست می دهد. یک‏‎ ‎‏سربازی که افکارش را متوجه بکند به اینکه کی جلو باشد، کی عقب باشد، چه جور‏‎ ‎‏بشود، فلان گروه چه بشود، فلان گروه چه بشوند، این دیگر «سرباز» اسمش نیست؛ این‏‎ ‎‏یک آدم سیاسی است که کلاه سربازی را غصب کرده! باید شما همه توجه کنید، سران‏‎ ‎‏این ارتش و همۀ قوای مسلح باید موظف باشند به اینکه حفظ کنند تمام ارتش را از اینکه‏‎ ‎‏وارد در امور سیاسی بشود. ورود در امور سیاسی همان و حیثیت ارتش از بین رفتن همان.‏‎ ‎‏امور سیاسی در ارتش از هروئین بدتر است. چه طور هروئین انسان را چه می کند و از بین‏‎ ‎‏می برد، امور سیاسی هم باطن ارتش را از بین می برد؛ دید ارتش را از بین می برد. از این‏‎ ‎‏جهت، یکی از چیزهایی که لازم است برای شما و باید این مطلب را با جدیت، با قدرت،‏‎ ‎‏در همه جا بسط بدهید، این است که نگذارید در امور سیاسی وارد بشوند. نگذارید‏‎ ‎‏سیاسیونی که بخواهند بیایند در آنجا مسائل سیاسی بگویند در آنجا صحبت بکنند. البته‏‎ ‎‏بیایند موعظه بکنند؛ بیایند دعوت به اصلاح بکنند، به صلاح بکنند، شجاعت را به آنها‏‎ ‎‏یاد بدهند؛ اینها همه اش خوب است، اما بخواهند یک امور سیاسی را وارد بکنند در‏‎ ‎‏ارتش، این نقشه ای است که اگر این قائل هم خودش نقاش این امر نباشد، نقشه ای است‏‎ ‎‏که کشیده شده است و این قائل را مِن حیثی که خودش هم حتی نداند، وارد معرکه‏‎ ‎‏کرده اند.‏

‏     آن چیزی که از همۀ چیزها برای ابرقدرتها الآن ‏‏[‏‏بیشتر‏‏]‏‏ مطرح هست این است که ما‏‎ ‎‏این ارتشی که الآن دیدیم که انسجامش بحمدالله ، هست و قدرت نظامیش هست و نه ماه‏‎ ‎‏بیشتر هم دارد جنگ می کند و پیشبرد هم می کند، هر روز هم پیش می برد و خوب، این‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 441
‏یک خوفی در قلب آنها ایجاد کرده، اینها دارند کم کم مأیوس می شوند. از این جهت،‏‎ ‎‏می خواهند ارتش را از باطن یک اشکالاتی در آن ایجاد کنند. یکی از اشکالات بزرگ‏‎ ‎‏همین است که امور سیاسی را وارد کنند در ارتش و بیایند صحبتهای سیاسی بکنند و‏‎ ‎‏بیایند حرفهای سیاسی بزنند. بیایند یک گروهی گروه دیگر را چه بکنند؛ شما هم وارد‏‎ ‎‏بشوید در این میدان، یک دسته تان اهل گروه کذا بشوید و یک دسته هم اهل حزب کذا‏‎ ‎‏بشوید؛ و دایماً افکارتان بیاید سراغ حزب بازی، سراغ گروه بازی و سراغ این مسائل. و‏‎ ‎‏این همان است که ارتش را از دست می برد؛ همه چیز ارتش را از بین می برد.‏

‏     و لهذا، من به سران ارتش امر می کنم به اینکه باید در ارتش مسائل سیاسی طرح‏‎ ‎‏نشود. اشخاص اگر بخواهند بیایند آنجا صحبت بکنند، اگر از سیاسیون هستند، اینها را‏‎ ‎‏نگذارند بیایند در ارتش صحبت بکنند. اینها توجه هم اگر خودشان نداشته باشند، لکن‏‎ ‎‏متحرک به حرکت دیگران و به تحریک دیگران هستند. این از مسائل لازم برای ارتش‏‎ ‎‏است. همان طوری که راجع به مواد مخدره هم من گفتم به آقایان و شماها هم همه باید‏‎ ‎‏توجه داشته باشید، آنها هم اگر در ارتش وارد بشوند، ارتش را از بین می برند. این اموری‏‎ ‎‏است که باید حتماً در ارتش با کمال قدرت اجرا بشود.‏

توطئه گروهکها برای انحلال ارتش

‏     ‏‏و اما اینکه بعض از همین گروهها، گروههای سیاسی، ممکن است که در ارتش القا‏‎ ‎‏بکنند به اینکه اسلام با شماها سروکاری ندارد، جمهوری اسلامی با شما سروکاری‏‎ ‎‏ندارد، شما دیدید که از اولی که این انقلاب به پیروزی رسید، اول قدم این بود که ارتش‏‎ ‎‏لازم نیست دیگر، اول حرف آنهایی که تابع سیاستهای خارجی هستند این بود که این‏‎ ‎‏ارتش «طاغوتی» است، این ارتش طاغوتی باید از بین برود. این کلمه را هم رویش‏‎ ‎‏گذاشتند که مردم را اغفال کنند! خوب، ما هم می دانستیم که مسئله چیست و اینها‏‎ ‎‏می خواهند چه بکنند. از این جهت، ما هم از روز اول این مطلب را محکوم کردیم و‏‎ ‎‏گفتیم که ارتش باید باشد؛ آنهم ارتشی که با قیام ارتش بود که ملت پیش برد و همه با هم‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 442
‏دست به هم دادند و مسائل را پیش بردند. آنها می خواستند که این قدرت را از ایران‏‎ ‎‏بگیرند و ارتش را نابود کنند و ارتش برود سراغ کار خودش و ایران بماند بدون ارتش و‏‎ ‎‏همچو راحت و آسوده آقای صدام بیایند هرجا دلشان می خواهد! آقای کارتر یا ریگان‏‎ ‎‏هم بیایند هر کاری دلشان می خواهد بکنند، راه را باز کنند برای این مسائل. باید توجه‏‎ ‎‏داشته باشید که اسلام برای ارتش ارج قائل است. اسلام ارتش را لازم می داند و احترام‏‎ ‎‏برای او قائل است و پشتیبان اوست. و ملت ایران هم که مسلمان هستند و ما هم که به‏‎ ‎‏عنوان یک مسلمان هستیم، ارتش را با کمال قدرت حفظ می کنیم. وسوسه هایی که‏‎ ‎‏ممکن است در بین ارتش گفته بشود یک وقتی، این مسائل که ممکن است شما هم یک‏‎ ‎‏وقتی چه بشوید، شما هم یک وقتی چه بشوید، این مسائل را بکلی منسی کنید و کنار‏‎ ‎‏بگذارید. ایران و تمام مردم مسلمان با ارتش دوست اند و پشتیبان اند، چنانچه می بینید که‏‎ ‎‏شما دارید آنجا جنگ می کنید، مردم هم دارند پشت سر شما همۀ کمکها را می کنند،‏‎ ‎‏بدون اینکه کسی الزامشان بکند. خودشان، بچۀ کوچولو هم می آید قلکش را می دهد‏‎ ‎‏برای شما، پیرزن هفتاد ساله هم می آید آن طلایی که ذخیره کرده است می دهد برای‏‎ ‎‏شما.ایران ارتش لازم دارد. اسلام ارتش ‏‏[‏‏می خواهد‏‏]‏‏، لکن یک ارتش اسلامی. این‏‎ ‎‏مطلب را من باید بگویم که یکی از مهماتی که در ارتش لازم است این است که اسلامی‏‎ ‎‏باشید شما. شما با اسلامیتتان بر این قدرتهای بزرگ غلبه کردید. ارتش و همین طور سپاه‏‎ ‎‏پاسدار‏‏[‏‏ان‏‏]‏‏ و سایرین با قدرت اسلامی و اینکه شهادت را برای خودشان یک فوزی‏‎ ‎‏می دانستند واینکه هر وقت می آیند پیش من، هرکدام از آنها می آیند، بسیاری از اینها که‏‎ ‎‏می آیند پیش من، گریه می کنند که شما دعا بکنید که ما شهید بشویم و من دعا می کنم که‏‎ ‎‏پیروز بشوند‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ یک همچو روحیه ای وقتی در یک فرد یا افراد پیدا شد، این پیروز‏‎ ‎‏است. واین روحیه بود که پیدا شد. و این روحیه در پناه اسلام پیدا شد. هیچ مکتب‏‎ ‎‏دیگری نمی تواند این طوری درست کند که گریه کند که بگذار من کشته بشوم. دیروز‏‎ ‎‏یک کسی که پایش قطع شده بود، عصا زیر بغلش گذاشته بود، آمده اینجا. من باهاش‏‎ ‎‏مصافحه کردم. گفت: دعا کنید من شهید بشوم. این روحیه در اثر اسلام است. کوشش‏
صحیفه امامجلد 14صفحه 443
‏کنید که در این پادگانها هر جا هستید، اسلام را تقویت کنید.‏

‏     این انجمنهای اسلامی مفید برای شماست. چنانچه یک کسی گفت که انجمنهای‏‎ ‎‏اسلامی به درد نمی خورد و ارتجاعی است، این همان ارتجاعی است که به همۀ ما‏‎ ‎‏می گویند و به همۀ شما می گویند. این همان ارتجاعی است که با این کلمه می خواهند شما‏‎ ‎‏را کنار بزنند و آن اشخاص «مترقی» را بیاورند! آن اشخاص مترقی کی اند؟ یا از امریکا‏‎ ‎‏باید بیایند مترقیها یا از شوروی باید بیایند این مترقیها. این ارتجاع در مقابل مترقی، یعنی‏‎ ‎‏اسلام و ایران در مقابل امریکا و در مقابل شوروی. این انجمنهای اسلامی همه شان برای‏‎ ‎‏ما مفیدند. البته من به انجمنهای اسلامی هم سفارش کردم به اینکه فقط جهات اسلامی را‏‎ ‎‏در نظر بگیرند و هیچ دخالت دیگری در امور نکنند ـ دخالت مال خود فرماندهان هست‏‎ ‎‏ـ لکن این را توجه بکنید که اگر یک وقتی اشخاصی آمدند، وسوسه کردند که این‏‎ ‎‏انجمنهای اسلامی ـ مثلاً ـ چندان فایده ندارد یا ضرر دارد یا ارتجاع است، این همان‏‎ ‎‏نقشه ای است که آنها می کشند برای اینکه رفراندم حاصل بشود، شاید دیگر آخوندها‏‎ ‎‏بروند کنار، متدینین بروند کنار، انجمن های اسلامی نباشند، شاید باز آن مسائل زمان‏‎ ‎‏طاغوت بیاید تو کار؛ باطن اینها را تهی کنند از آنی که باید باشند. این هم از امور مهمی‏‎ ‎‏است که باید توجه کنید.‏

توصیه به تقویت پیوند ارتش با ملت

‏     ‏‏و من آگاهم از داخل ارتش. این طور نیست که من بی اطلاع باشم. من آگاهم که چه‏‎ ‎‏اشخاصی گاهی می آیند و چه اشخاصی حرفهایی می زنند و چه عکس العملهایی هست‏‎ ‎‏در کار. توجه داشته باشید که ـ خدای نخواسته ـ یک وقتی اسباب این نشود که ملت ایران‏‎ ‎‏بگوید که این ارتش ارتش کذایی است و به اسلام کاری ندارد و این طور چیزها. شما‏‎ ‎‏وقتی قدرت دارید که ملت دنبال شما باشد. همان طوری که ملت بدون ارتش نمی تواند‏‎ ‎‏ادامه زندگی بدهد، ارتش هم بدون ملت نمی تواند ادامه زندگی بدهد. ارتشی که ملت با‏‎ ‎‏او مخالف است، نمی تواند این ارتش باشد؛ چنانچه ملتی هم اگر ارتشش با او مخالف‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 444
‏باشد، نمی تواند زندگی بکند. شما کوشش کنید که پیوند خودتان را با ملت هر چه‏‎ ‎‏می توانید تقویت کنید و این به تقویت جهات اسلامی است. وقتی مردم دیدند که شماها‏‎ ‎‏روی طریقۀ اسلام یعنی اینکه اینها خونشان را دادند، آن «الله اکبر»ی که همه داد زدند و‏‎ ‎‏به خیابانها ریختند و زیر تانکها رفتند و آن قدر صدمه دیدند، ببینند که شما هم همان‏‎ ‎‏رویه را دارید، همان راه را دارید ‏‏[‏‏با شما هستند. اما‏‏]‏‏ اگر یک وقت احساس کنند به اینکه‏‎ ‎‏نه، از آن رویه یکقدری پایش را کج گذاشته، خوب، مردم دیگر رها می کنند آن را. مردم‏‎ ‎‏یک عقد اخوتی با افراد نبسته اند که! با هیچیک از ما. ‏

‏     اگر دیدند من یک وقتی پایم را کنار گذاشتم از آن رویه ای که خود این ملت دارد و‏‎ ‎‏این سیل خروشان دارد، من بخواهم به خلاف این سیل شنا بکنم، من را از بین می برند؛‏‎ ‎‏هر کس باشد این طور است.‏

‏     ما باید کوشش کنیم، هم تکلیف ملیمان است، هم تکلیف الهیمان است، کوشش کنیم‏‎ ‎‏به اینکه این کشور را حفظش کنیم. و این کشور حفظش به این است که ارتش یک ارتش‏‎ ‎‏اسلامی جانباز باشد و با ملت همراه باشد، منسجم باشد. خود ارتش هم منسجم باشند با‏‎ ‎‏هم. ‏

‏     و سایر قوای مسلح هم با ارتش برادر باشند ـ که هستند ـ سپاه پاسداران را شما در‏‎ ‎‏آغوش بگیرید؛ آنها شما را در آغوش بگیرند. همۀ شما در این مسائل باید کوشا باشید‏‎ ‎‏که مملکت خودتان را نجات بدهید.‏

‏     و نکتۀ دیگر هم ـ که ولو ضعیف هست، لکن خوب، باز تذکر می دهم ـ ‏‏[‏‏اینکه‏‏]‏‎ ‎‏ممکن است که در این پادگانها یک ‏‏[‏‏عده‏‏]‏‏ بازی خورده ای باشند، گاهی بخواهند ـ مثلاً ـ‏‎ ‎‏یک نقی بزنند، یک حرفی بزنند. کسانی که برخلاف این مسیر، که مسیر اسلام است،‏‎ ‎‏پشتیبانی از هر که بخواهند بکنند، خلاف مسیر اسلام است. این کسان را باید فرماندهان‏‎ ‎‏تعقیب کنند. و هر کس روی این مصالح اسلامی در ارتش باقی بماند؛ روی این مصالح‏‎ ‎‏کشور که مصلحت اسلام است؛ مصلحت کشور است؛ هر کس برای کشور خودش و‏‎ ‎‏روی مصالح کشور و روی مصالح اسلام با روح استقلال طلبی که نخواهد گرایش به آن‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 445
‏طرف یا گرایش به آن طرف پیدا کند. ‏

‏     این ارتش، ارتش اسلامی است، از سربازش تا فرماندهان اولش. اگر ـ خدای‏‎ ‎‏نخواسته ـ یک کسی ببیند که نه این طور نمی تواند زندگی کند، این طور نمی شود،‏‎ ‎‏خوب،کارهای دیگر هم ممکن است؛ لازم نیست در ارتش باشد. فرماندهان آنها‏‎ ‎‏عذرش را می خواهند که یک جایی دیگر برود برای خودش زندگی بکند. نماند که ـ‏‎ ‎‏خدای نخواسته ـ ارتش را از بین ببرد. این جهاتی است که من می خواستم به آقایان‏‎ ‎‏بگویم.‏

‏     و یک جهت دیگر این است که کوشش کنید ـ این را فرماندهان دیگر باید توجه‏‎ ‎‏بکنند ـ کوشش کنید که این پیشرفتهایی که ‏‏[‏‏ارتش‏‏]‏‏ می کند یک قدری زیادتر باشد؛ برای‏‎ ‎‏اینکه ممکن است که صدام و دوستان صدام تبلیغ کنند در آنجا که این فرماندهی که کنار‏‎ ‎‏رفته است، حالا دیگر ضعف پیدا کرده است ارتش. ‏

‏     با اینکه من می دانستم که امثال آقای بنی صدر گویندۀ خوبی هستند، اما در پیشرفت‏‎ ‎‏مطالب، شماها هستید که پیش می روید، سرباز است که کار را انجام می دهد، لکن ممکن‏‎ ‎‏است صدامیان یک وقت تبلیغ کنند به اینکه چه و روحیۀ ارتش خودشان را با این حقه‏‎ ‎‏بخواهند بالا ببرند و روحیۀ ارتش ما را بخواهند پایین بیاورند. ‏

‏     شما اگر بعد از این واقعه، یکی دو تا پیروزی پیدا بکنید، این مطلب هم شکسته‏‎ ‎‏می شود و نمی تواند صدام دیگر تبلیغ بکند به اینکه نه، دیگر روحیه ها ضعیف شده‏‎ ‎‏است؛ نه، روحیه ها سرجای خودش هست، مسئله ای هم واقع نشده است و ارتش هم‏‎ ‎‏همه چیزش سر جای خودش است، فرماندهان سر جای خودشان هستند، هیچ قضیۀ‏‎ ‎‏تازه ای واقع نشده. رئیس جمهور ریاست جمهوریش را بکند؛ لازم نیست که رئیس‏‎ ‎‏[‏‏قوا‏‏]‏‏ هم باشد.‏

‏     این مسائلی بود که می خواستم به شما عرض کنم و اطمینان بدهم به شما که اسلام با‏‎ ‎‏شما موافق است، مادامی که شما سرباز اسلام باشید، و ملت با شما موافق است، مادامی که‏‎ ‎‏در راه اسلام و در راه کشور کوشا باشید ـ و بحمدالله ، هستید و خواهید بود. و شما آن‏

صحیفه امامجلد 14صفحه 446
‏ذائقۀ تلخی که از زمان محمدرضا داشتید و می دیدید که شما اسیر یک ممالک دیگری ـ‏‎ ‎‏تقریباً ـ هستید، با استقلالی که پیدا شد، آن ذائقۀ تلخ رفت از بین و الآن ذائقۀ شما به تبع‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی و با «الله اکبر» ذائقه ای شیرین شده است و ان شاءالله ، شیرینتر بشود.‏‎ ‎‏و پیروز باشید و پیروزمند باشید. ‏

‏     اسلام را حفظ کنید! و استقلال کشور خودتان را حفظ کنید.‏

‏والسلام علیکم ورحمة الله ‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 14صفحه 447

  • - آقای عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت که طرح انحلال مجلس خبرگان را به آن دولت ارائه کرد.
  • -آقای مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت.