سخنرانی

سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان (منشأ شکست روحانیت)

سخنرانی

‏زمان: قبل از ظهر 28 تیر 1362 / 8 شوال 1403‏

‏مکان: تهران، حسینیه جماران‏

‏موضوع: اختلاف و خروج از زی طلبگی منشأ شکست روحانیت ‏

‏حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور و عضو مجلس خبرگان) ـ مشکینی، علی (رئیس‏‎ ‎‏مجلس خبرگان) ـ نمایندگان مجلس خبرگان‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

شکست روحانیت در خروج از زی طلبگی

‏     ‏‏من قبلاً عرض می کنم که من از اینکه اینجا نشسته ام و آقایان در آنجا هستند ـ نه شما‏‎ ‎‏آقایان، شما که تاج سر من هستید، دیگران هم همین طور ـ من از این شرمنده هستم و‏‎ ‎‏امید عفو از محضر آقایان دارم. و از آقایان تشکر می کنم که تشریف آوردند و از نزدیک‏‎ ‎‏ما خدمتشان می رسیم و بعضی مسائلی که مناسب با این جلسه است عرض می کنم. من به‏‎ ‎‏سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش‏‎ ‎‏می رود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب ان شاءالله محفوظ می ماند و‏‎ ‎‏آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران‏‎ ‎‏می کند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:‏

‏     یک مطلب اینکه من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت‏‎ ‎‏بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطۀ‏‎ ‎‏بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر می شود، این موجب این‏‎ ‎‏بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیۀ اینکه از آن زیّ‏‎[1]‎‎ ‎‏روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که‏

صحیفه امامجلد 18صفحه 12
‏مشایخ‏‎[2]‎‏ ما در طول تاریخ داشته اند و ائمۀ هدی ـ سلام الله علیهم- داشته اند، ما اگر‏‎ ‎‏خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به‏‎ ‎‏روحانیت شکست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت‏‎ ‎‏خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی می کنند و به پیش می برند و از اول هم‏‎ ‎‏همین طور بوده.‏

‏     اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات‏‎ ‎‏بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می کنیم، این منتهی ممکن است‏‎ ‎‏بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد. من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این‏‎ ‎‏است که من خوف این را دارم که مردم به واسطۀ امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا‏‎ ‎‏توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت می کنید مردم را به خیر و صلاح؛ من‏‎ ‎‏خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر‏‎ ‎‏اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما‏‎ ‎‏روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و‏‎ ‎‏این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده اند و ما برای‏‎ ‎‏خاطر هواهای نفسانی به این درجۀ سُفلی.‏‎[3]‎‏ این یک خوفی است که بسیاری از اوقات‏‎ ‎‏من متذکرش هستم. و یک قصه ای را که برای من نقل کرده اند که یکی از تجار پیش‏‎ ‎‏یکی از علمای بزرگ ـ حالا کی بوده است نمی دانم ـ رفته است و گفته است که آقا! اگر‏‎ ‎‏پشت کتابی یک چیزی نوشته اند به ما هم بگویید، کتاب ها معلوم، اما اگر پشت کتابی‏‎ ‎‏چیزی نوشته اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می بینیم که شما‏‎ ‎‏ما را دعوت می کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم می شود یک مطلب‏‎ ‎‏دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است ـ از قراری که گفته اند ـ و گفته است حاجی‏‎ ‎‏هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم. اینطور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 18صفحه 13
‏می آید ابتدائاً به آدم می گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی گوید. قدم به قدم انسان‏‎ ‎‏را پیش می برد، وجب به وجب انسان را پیش می برد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر‏‎ ‎‏جلویش را گرفتید طمعش بریده می شود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر‏‎ ‎‏جلو می رود. یک وقت می بینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی می کرد با آن‏‎ ‎‏وضعی که همه می دانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن‏‎ ‎‏وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بوده اند یک وقت خارج شده است و شده است‏‎ ‎‏یک انسانی که همۀ همّش صرف دنیاست، به تدریج می شود این امور. از قدم اول انسان‏‎ ‎‏باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم می آید. اینطور نیست که‏‎ ‎‏انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشۀ دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.‏

لزوم تهذیب نفس در جوانی

‏     ‏‏از مکاید‏‎[4]‎‏ شیطان این است که انسان را هی توجه می دهد به اینکه خوب حالا که تو‏‎ ‎‏جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان شاءالله وقتی پیر شدی، آن وقت‏‎ ‎‏جبران می کنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی‏‎ ‎‏تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش‏‎ ‎‏ضعیف می شود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی می شود، و آن‏‎ ‎‏درخت قوی را نمی شود با یک ارادۀ ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من‏‎ ‎‏نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم‏‎ ‎‏و آنها را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این‏‎ ‎‏طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم‏‎ ‎‏از آن شده است،‏‎[5]‎‏ این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از‏‎ ‎‏مبدأ کمال دور می کند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا می کند. دنیای مذموم همین‏

صحیفه امامجلد 18صفحه 14
‏است که انسان توجه داشته باشد ولو به یک تسبیح، ولو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن‏‎ ‎‏یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس‏‎ ‎‏دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. انسان باید توجه بکند به اینکه رفتنی است و آن طور‏‎ ‎‏هم نیست که به پیشانی انسان نوشته شده باشد که تو سِنت به چه حد می رسد، کم است که‏‎ ‎‏سن شان به حدود پیری برسد.‏

لزوم انطباق گفتار و اعمال روحانیون

‏     ‏‏بنابراین، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقه ای که‏‎ ‎‏می خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی‏‎ ‎‏که مردم را تحذیر از دنیا می کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه تان به دنیا باشد و‏‎ ‎‏حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می شود.‏‎ ‎‏آن کلمه ای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این‏‎ ‎‏تکان دهنده است.‏

‏     اگر خدای نخواسته، به واسطۀ اعمال روحانیون، در عقاید بعض اشخاص ضعیف که‏‎ ‎‏هستند، سستی پیدا بشود، آن وقت این چه مصیبتی است که ما تحملش را باید بکنیم. این‏‎ ‎‏یک باب واسعی است که در حوزه ها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق‏‎ ‎‏اسلام، طلبه ها را تربیت کنند و آقایانی هم که در بلاد هستند دوستان خودشان را،‏‎ ‎‏طلبه هایی که در آنجا هستند، جوان هایی که آنجا هستند، آنها را ارشاد کنند به اینکه مبادا‏‎ ‎‏خدای نخواسته، یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند و خروج آنها موجب تزلزل‏‎ ‎‏عقیدتی در مردم بشود.‏

‏ شمایی که برای هدایت مأمور شدید و خودتان را در سنخ اشخاصی که ارشاد می کنند‏‎ ‎‏مردم را، وارد کردید، مبادا خدای نخواسته، به واسطۀ اعمال ـ اعمال بعضی ـ عکس آن‏‎ ‎‏مطلبی که در ایدۀ شماست تحقق پیدا بکند. این یک مطلب است که البته می دانید که‏‎ ‎‏طولانی است و محتاج به این است که همه در آن توجه کنند. ‏


صحیفه امامجلد 18صفحه 15
‏     مطلب دیگری که باز انسان را می ترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به‏‎ ‎‏واسطۀ این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که می بیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این‏‎ ‎‏است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف ـ فرض کنید که ـ کامیونداران و‏‎ ‎‏آنهایی که شغل های مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر‏‎ ‎‏سرایت نمی کند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت‏‎ ‎‏هم نمی کند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده‏‎ ‎‏می شود، به خیابان هم کشیده می شود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه‏‎ ‎‏دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک‏‎ ‎‏وقت می بینید که در همۀ ایران یک اختلافی از ناحیۀ ما پیدا شده است، مایی که همه‏‎ ‎‏دعوت می کنیم به اینکه مردم با هم باشند.‏

‏     اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به‏‎ ‎‏شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه اش از حب نفس‏‎ ‎‏است. هرکس خیال می کند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف می کنم، یک وقت‏‎ ‎‏درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست. حسن ظن به خودش نداشته‏‎ ‎‏باشد، سوءظن داشته باشد. ریشه همان ریشۀ شیطانی است که آن حب نفس انسان است.‏‎ ‎‏و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود‏‎ ‎‏قهراً این اختلاف به بازار می کشد، به خیابان می کشد و آن چیزی که این جمهوری را‏‎ ‎‏حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند‏‎ ‎‏یک همچو معجزه ای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطۀ اختلاف ماها یک وقت‏‎ ‎‏اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابان ها هم بکشد، به اصناف دیگری هم‏‎ ‎‏بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست. اینکه شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا‏‎ ‎‏را مثلاً به او چه می کنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس امارۀ خودش‏‎ ‎‏را می خورد و گول شیطان را می خورد. گول می خورد به اینکه چیزهایی که در دیگران‏‎ ‎‏است هی به نظرش می آید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد می شود، دارد اسلام از‏

صحیفه امامجلد 18صفحه 16
‏بین می رود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما‏‎ ‎‏خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در‏‎ ‎‏سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به اینکه ـ نمی گویم در من هست، من هم‏‎ ‎‏پایین تر از دیگران ـ حساب کند انسان به اینکه تو امروز که با این آقا اختلاف داری و‏‎ ‎‏حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشه اش چی‏‎ ‎‏است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او می گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را‏‎ ‎‏که در دیگران بزرگ می شمارید و در خودتان هر چه می توانید کوچکش می کنید و پرده‏‎ ‎‏پوشی می کنید، این عمل شیطانی نیست؟‏

اختلاف و شکست جمهوری اسلامی ،گناهی نابخشودنی

‏     ‏‏اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا،‏‎ ‎‏اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی و تا قرن ها نتواند سرش را بلند کند، این جرمی است که خدا می بخشد‏‎ ‎‏برما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان‏‎ ‎‏داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن‏‎ ‎‏داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوءظن داشته باشیم‏‎ ‎‏و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می کنم. آنهایی که به‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی اشکال می کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را‏‎ ‎‏بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر درایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر‏‎ ‎‏اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی کذاست، این ریشه اش یک ریشۀ شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش‏‎ ‎‏هم نمی فهمد، خیال می کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می کند، و این‏‎ ‎‏اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از‏‎ ‎‏خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را می زنم خودم‏

صحیفه امامجلد 18صفحه 17
‏اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب می دانستم؟ پس ریشه اش ریشۀ نفسانی‏‎ ‎‏است. یک آقای محترمی که یک وقت پیش من ـ در خیلی وقت پیش از این ـ آمده بود،‏‎ ‎‏من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی این است که به فتوای من گوش‏‎ ‎‏نمی دهند، به حکم من گوش نمی دهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا. و این‏‎ ‎‏یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را‏‎ ‎‏نگه نمی دارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمی شود نشست که من را‏‎ ‎‏خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است‏‎ ‎‏که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.‏

نگرانی از اختلاف روحانیت و خروج از زی طلبگی

‏     ‏‏من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلاً عرض کردم که زیِّ طلبگی در‏‎ ‎‏بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم اینکه مبادا خدای نخواسته،‏‎ ‎‏اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب اینکه شما در جایی واقع شدید که مردم به‏‎ ‎‏شما توجه دارند و شما ارشاد می خواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطۀ خارج‏‎ ‎‏شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی‏‎ ‎‏می شود به انصراف از اسلام.‏

‏     و مبادا به واسطۀ اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا می شود، اختلاف کشیده‏‎ ‎‏بشود به جاهای دیگر وموجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته‏‎ ‎‏این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن‏‎ ‎‏آقا، و فراموش بکنند ـ آن چیز را ـ خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را.‏‎ ‎‏این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج می برم که می شنوم‏‎ ‎‏مثلاً در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام‏‎ ‎‏نیست. اختلاف سر «من» هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی که من تقویت کنم‏‎ ‎‏قبول دارم، اسلامی که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم‏

صحیفه امامجلد 18صفحه 18
‏هست ولو نگوید؛ نمی گوید البته اما در باطن ذات انسان این مسئله هست؛ مگر خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.‏

لحاظ حق و رضایت خداوند، در تعیین رهبری

‏     ‏‏و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی، به شما آقایان که برگزیدۀ این ملت هستید،‏‎ ‎‏برای این مسئله ای که در قانون اساسی است و برای تعیین رهبر یا شورای رهبری توجه به‏‎ ‎‏این معنا بسیار داشته باشید که آیا تعیین فلان آدم که در ذهن من است، برای خدا من‏‎ ‎‏می خواهم تعیین کنم یا چون دوست من است، چون رفیق من است؟ و آن که می گوید‏‎ ‎‏این صلاحیت ندارد، برای خدا دارد این حرف را می زند یا برای اینکه مثلاً رقابتی با او‏‎ ‎‏دارد؟ شک نکنید که ما نباید پیش خودمان به خودمان تعمیه کنیم. شک نکنید که اینها‏‎ ‎‏ریشه اش اصل ریشه اش در نفس انسان است، و انسان تا آن دم آخر، آنوقتی هم که‏‎ ‎‏می خواهد بمیرد این ریشه هست؛ آن وقت بیشتر هم شاید ظاهر بشود. یکی از علمای‏‎ ‎‏قزوین ـ رحمه الله ـ گفتند که من رفتم بالای سر یک کسی که محتضر‏‎[6]‎‏ بود، گفت به من‏‎ ‎‏که آن ظلمی را که خدا به من کرده است هیچ کس به هیچ کس نکرده، برای اینکه من این‏‎ ‎‏بچه ها را با ناز و نعمت بزرگ کرده ام، حالا دارد من را می برد. و این مسئله خطرناک است‏‎ ‎‏برای انسان، خطر جدی دارد برای انسان که انسان گمان کند که شیطان از او دست بر‏‎ ‎‏می دارد در آخر عمر. از حالا، حالا که فرصت هست ـ وقتی که پیرمرد شدید مثل من‏‎ ‎‏دیگر نمی توانید کاری بکنید ـ از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است‏‎ ‎‏جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید. همۀ گرفتاری ها روی‏‎ ‎‏همین هوای نفس است. در تعیین رهبر، در تعیین رهبری، نه دسته بندی باشد که خیر، ما‏‎ ‎‏می خواهیم آن کسی که با ما دوست است باشد، و نه اشکال باشد به اینکه این چون با من‏‎ ‎‏خیلی دوست نیست، نباشد. حق را ملاحظه کنید؛ آنکه مرضیّ خداست، نه آنکه مرضیّ‏‎ ‎‏نفس شیطانی ماست. مسئله مهم است، اهمیت حیاتی دارد مسئله. این مسئله مهم الآن در‏

صحیفه امامجلد 18صفحه 19
‏عهدۀ شما آمده است. شما قبول کرده اید این را، و این مسئله مهم را باید با توجه به خدا،‏‎ ‎‏استغاثه به خدای تبارک و تعالی که نبادا خدای نخواسته، لغزشی در انسان پیدا بشود و‏‎ ‎‏خودش هم توجه به آن نکند از باب اینکه سِتاره هایی بین انسان و نفس اماره اش هست.‏‎ ‎‏با اخلاص به خدای تبارک  و تعالی، و خالی کردن ذهن از همۀ امور، در این امر، در این‏‎ ‎‏امر خطیر که اگر لغزش در آن پیدا بشود ممکن است لغزش در جمهوری اسلامی پیدا‏‎ ‎‏بشود و می شود و آن وقت به عهدۀ شما آقایان است. این یک تکلیف الهی است به‏‎ ‎‏عهده تان آمده و قبول کردید؛ وقتی قبول کردید، باید از عهده اش برای خدا برآیید، و‏‎ ‎‏هرچه فکر می کنید راجع به این مسئله برای خدا باشد. شایسته تر را، نه آن که با من‏‎ ‎‏دوست تر است. آن که برای اسلام بهتر است، آنهایی که برای اسلام بهترند. و البته ما‏‎ ‎‏حسن ظنی که به آقایان داریم و بسیاری از آقایان را از نزدیک هم می شناسیم، همین‏‎ ‎‏معانی را امیدواریم که آقایان به وجه شایسته عمل کنند و موفق باشند و ان شاءالله خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی همراهی کند با شما و شما را هدایت کند به یک راهی که رضای اوست.‏‎ ‎‏خداوند همۀ شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همۀ شما من ملتمس دعا هستم.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله ‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 18صفحه 20

  • ـ پوشش، شعار.
  • ـ مشایخ: بزرگان، استادان.
  • ـ پایین.
  • ـ فریبها، نیرنگها.
  • ـ مانند حدیث امام چهارم ـ علیه السلام: «الدُّنیا دُنیائان دُنْیا بَلاغٍ و دُنْیا مَلْعونَةٍ». دنیا دو نوع دنیاست: دنیایی که به سعادت می رساند و دنیایی که لعنت شده است. اصول کافی، ج 2، ص 317، ح 8.
  • ـ شخص نزدیک به مرگ.