بخش دوم: علل و زمینه های انقلاب اسلامی

تحول نفوس

‏ ‏

تحول نفوس

إِنَّ اللّه َ لاَ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ‏ یک واقعیتى است، و‏‎ ‎‏دستورى. واقعیت به این معنا که تغییراتى که در یک ملتى، یک‏‎ ‎‏قومى، حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینى، تغییرات‏‎ ‎‏جهانى، تغییرات موسِمى مى شود. و دستور است به اینکه‏‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 220


‏ ‏

‏ ‏

‏تغییراتى که شما مى دهید تغییراتى باشد که آن تغییرات دنبالش‏‎ ‎‏یک تغییراتى به نفع شما باشد.‏

‏     شما ملاحظه کردید که این پیشرفتى که ملت ایران کرد مرهون‏‎ ‎‏آن تغییرى بود، تحولى بود که در نفوس پیدا شد. ما یک قومى‏‎ ‎‏بودیم، ملت ما یک قومى بودند که به واسطۀ تبلیغات سوئى که در‏‎ ‎‏طول تاریخ شده بود و به واسطۀ سلطۀ همه جانبۀ اجانب و دست‏‎ ‎‏نشاندگان اجانب به یک صورتى درآمده بود که این صورتْ‏‎ ‎‏پذیرش این رژیم سابق را مى کرد. یعنى یک تغییر حالاتى به‏‎ ‎‏واسطۀ آن تبلیغات و به واسطۀ آن تربیتهاى فاسدى که شده بود،‏‎ ‎‏در ملت ما حاصل شده بود که به واسطۀ این تغییر و تحول پذیرش‏‎ ‎‏ظلم و رژیم ستمگر و طاغوت و بستگان به طاغوت و اربابهاى‏‎ ‎‏طاغوت را فراهم مى کرد. تغییرى بود که از فطرت سالم انسانى‏‎ ‎‏متحول شده بود به یک انسان غیر سالم، مریض؛ افراد، مریض‏‎ ‎‏شده بودند. قلمها قلمهایى بود که بر ضد مصالح ملت و بر وِفْق‏‎ ‎‏مصالح طاغوت به کار مى رفت. نطقها و قلمها و قدمها و گفتار و‏‎ ‎‏کردار ـ همه طورى بود که از آن فطرت تغییر کرده بود. وقتى از آن‏‎ ‎‏فطرت تغییر کرد، آن وقت یک تغییرات کَوْنى هم حاصل شد. و آن‏‎ ‎‏سلطۀ اجانب بود.‏

‏     و بحمداللّه در این نهضت تغییر و تحول از آن طرف شد؛ یعنى‏‎ ‎‏یک ملت تحت فشار که در طول تاریخ با این فشار خو گرفته بود و‏‎ ‎‏پذیرفته بود این ظلم را و پذیرفته بود این چپاولگرى را، در یک‏‎ ‎‏مدت کوتاهى متحول شد به یک ملتى که پذیرش هیچیک از این‏‎ ‎‏ظلمها را دیگر نداشت؛ یعنى همچو طغیانى کرد این ملت‏‎ ‎‏برخلاف دستگاه ظلم که از آن بچه هاى کوچکش تا آن خواهرهاى‏‎ ‎‏محترمه و برادرها، جوان و پیر، داراى هر شغل که بودند، از همه‏‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 221


‏چیز دست برداشتند و ریختند در خیابانها و در کوچه ها و فریاد‏‎ ‎‏زدند ما نمى خواهیم این رژیم را و فریاد «اللّه اکبر» و اینکه این رژیم‏‎ ‎‏را نمى خواهیم. پس، قوم ما یک تحولى پیدا کرد، تغییر پیدا کرد؛ تا‏‎ ‎‏این تغییر حاصل نشده بود، تغییر نفسانى حاصل نشده بود، این‏‎ ‎‏قوم مورد تغییر واقعى ـ که رفتن یک رژیم طاغوتى و آمدن یک‏‎ ‎‏رژیم که ان شاءاللّه اسلامى باشد، این معنا حاصل نمى شود. پس،‏‎ ‎‏خداى تبارک و تعالى تغییر نمى دهد، مگر اینکه ما خودمان تغییر‏‎ ‎‏بدهیم خودمان را. اگر خودمان را تغییر دادیم در جانب پذیرش‏‎ ‎‏ظلم، یک ظالم به ما مسلط مى شود؛ این طبیعى است. چنانچه‏‎ ‎‏خودمان را تغییر دادیم براى دفاع از کشور خودمان، دفاع ‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏مقابل‏‏]‏‏ چپاولگرى، دفاع ‏‏[‏‏در مقابل‏‏]‏‏ ‏‏ظلم و ستمگرى، خداوند‏‎ ‎‏اسبابش را فراهم مى کند، چنانچه دیدید؛ یعنى هم آن طرفش را ما‏‎ ‎‏دیدیم؛ هم این طرفش را. آن طرفش را دیدیم که سالهاى طولانى‏‎ ‎‏همۀ قشرهاى ملت در زحمت بودند و تحت فشار ظلم بودند. و آن‏‎ ‎‏این بود که از آن فطرت اصلى ـ که فطرت اللّه بود ـ بیرون آمده‏‎ ‎‏بودند، و یک فطرت ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ خوى دیگرى به خودشان راه داده بودند‏‎ ‎‏و یک تربیت دیگرى پیدا کرده بود. نفوسشان آماده شده بود براى‏‎ ‎‏پذیرش هرچه توسرى خوردن. هرکس هر جا بیاید تو سَرِمان‏‎ ‎‏بزند، هیچ نزنیم و بى تفاوت باشیم! مستشار از امریکا مى آید‏‎ ‎‏بپذیریم. هرچه مى شود ما پذیرش کنیم، حالت پذیرش داشته‏‎ ‎‏باشیم. هر که دستش را بلند کند سرمان را زیرش بگیریم یا‏‎ ‎‏صورتمان را بگیریم بزند. این یک حالتى بود که به واسطۀ تحت‏‎ ‎‏فشار بودن طولانى به مدت طولانى، و تبلیغاتى که از این طرف و‏‎ ‎‏آن طرف شده است، که همه چیز شما باید کنار برود و همه چیز‏‎ ‎‏امریکا باید روى کار بیاید، این اسباب این شده بود که خداوند‏‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 222


‏تغییر داده بود. موافق تغییرى که شما در فطرتتان داده بودید، آن‏‎ ‎‏هم تغییر داده بود. وقتى که ملت ما بیدار شد، و به برکت اسلام‏‎ ‎‏بیدار شد، و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنى آن کسى که از‏‎ ‎‏یک پاسبان مى ترسید مقابل امریکا ایستاد، آن کسى که یک پاسبان‏‎ ‎‏وقتى مى آمد توى بازارش مى گفت ببندید مى بستند، بیرق بزنید‏‎ ‎‏مى زدند، هیچ براى خودشان قائل نبودند که یک چون و چرایى‏‎ ‎‏بکنند، ریختند توى خیابانها و گفتند که «مرگ بر این شاه»! این‏‎ ‎‏تحول روحى بود. این تحولِ«مٰا بِأنْفُسِکُمْ». ‏إِنَّ اللّه َ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ‎ ‎یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ‏ تغییر دادید «مٰا بِأَنْفُس» خودتان را؛ یعنى آن حال‏‎ ‎‏پذیرش ظلم، متبدّل شد به حال عدم پذیرش. یک حالِ اینکه دیگر‏‎ ‎‏زیر بار این ظلم نمى خواهیم برویم. این طور که شد، تأیید کرد‏‎ ‎‏خداى تبارک و تعالى. و شما ظالم را بیرون کردید.‏

‏     این حال را حفظ کنید. الآن متوجه باشید که این حال حفظ‏‎ ‎‏بشود؛ یعنى این تغییرى که به سبب توفیق الهى حاصل شد و‏‎ ‎‏نفوس شما تغییر کرد به یک نفوسى که شهادت را براى خودتان‏‎ ‎‏فَوْز مى دانید، و ذلّت و تبعیت را براى خودتان ننگ مى دانید، این‏‎ ‎‏حال حفظ بشود. مادامى که این حال حفظ شد، خداوند همین را‏‎ ‎‏حفظش مى کند. اگر خداى نخواسته «ما بأنفسِ» ما دوباره برگردد‏‎ ‎‏به حال اول، باز دوباره حال اول مى شویم. این یک سنت الهى‏‎ ‎‏است که کارهایى که مى شود روى اسباب و مسببات، خداى تبارک‏‎ ‎‏و تعالى کار مى کند، اسباب و مسببات، است. وقتى که شما‏‎ ‎‏خودتان مهیّا شدید براى اینکه زیر بار ظلم بروید، ظالم پیدا‏‎ ‎‏مى شود، این سبب مى شود که ظالم پیدا بشود. هرچه بیشتر ما‏‎ ‎‏خضوع بکنیم براى ظالم، ظالم بیشتر فشار مى آورد. وقتى که مهیا‏‎ ‎‏بشویم براى جلوگیرى از ظالم، ظالم عقب مى نشیند. هرچه زیادتر‏‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 223


‏ ‏

‏فشار بیاورید، او عقبتر مى نشیند. یک قدم شما که عقب بنشینید،‏‎ ‎‏او جلو مى آید. یک قدم شما جلو بروید، او عقب مى رود. این‏‎ ‎‏سنت الهى است، و مطلبى بود که با تجربه، خودِ شما ثابت کردید‏‎ ‎‏که شما وقتى قدمها را برداشتید طرف اینکه طاغوت نباید باشد،‏‎ ‎‏رفت از بین و تمام شد؛ بساطشان را برچیدند و رفتند.(155)‏

*  *  *

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 224