بخش اول: مبانی اندیشه

رهبر در محکمه

‏الگوى رهبرى ‏

‏ ‏

‏رهبر در محکمه ‏

‏در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقَّق شد. یک زمان رسول الله و دیگر وقتى که در کوفه على بن ابیطالب- سلام الله علیه- حکومت مى کرد. در این دو مورد بود که ارزشهاى معنوى حکومت مى کرد؛ یعنى یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّه اى از قانون تخلّف نمى کرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است. و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد. حکومت که ولىِ امرش- که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیرش مى کنند- در مقابل قانون با پایین ترین فردى که در آنجا زندگى مى کنند على السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنى بوده است، حتى قضیه اى از حضرت امیر در تاریخ است؛ در وقتى که حضرت امیر- سلام الله علیه- حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهاى بسیارى دیگر بسط داشت. قضات هم از طرف خودش تعیین مى شد. در یک قضیه اى که ادّعایى بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنى که آن هم از اتباع همان مملکت بود. قاضى حضرت امیر را خواست. در صورتى که قاضى دست نشانده خود او بود. و حضرت امیر بر قاضى وارد شد و قاضى خواست به او احترام بگذارد. امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 187


‏ ‏

‏او على السواء باشیم. و بعد هم که قاضى بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روى گشاده قبول کرد. این حکومتى است که در مقابل قانون، همگى على السواء حاضرند، براى اینکه قانون اسلام، قانون الهى است. و همه در مقابل خداى تبارک و تعالى حاضرند- چه حاکم، و چه محکوم، چه پیغمبر و چه امام و چه سایر مردم.‏‏ 121‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 188