بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏علوم طبیعى و علوم الهى ‏

‏علوم طبیعى و علوم الهى ‏

‏اسلام به علوم طبیعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبیعى- به هر مرتبه اى که برسند- باز آن چیزى که اسلام مى خواهد نیست.‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 146


‏ ‏

‏اسلام طبیعت را مهار مى کند براى واقعیت؛ و همه را رو به وحدت و توحید مى برد. تمام علومى که شما اسم مى برید و از دانشگاههاى خارجى تعریف مى کنید- و تعریف هم دارد- اینها یک ورق از عالم است؛ آن هم یک ورق نازلتر از همه اوراق. عالَم، از مبدأ خیر مطلق تا منتها الیه، یک موجودى است که حَظِ طبیعى اش یک موجود بسیار نازل است؛ و جمیع علوم طبیعى در قبال علوم الهى بسیار نازل است؛ چنانکه تمام موجودات طبیعى در مقابل موجودات الهى بسیار نازل هستند. فرق مابین اسلام و سایر مکتبها- نه مکتبهاى توحیدى را عرض نمى کنم- بین مکتب توحیدى و سایر مکتبها، که بزرگترینش اسلام است، این است که اسلام در همین طبیعت یک معناى دیگرى مى خواهد، در همین طب یک معناى دیگرى مى خواهد، در همین هندسه یک معناى دیگرى را مى خواهد، در همین ستاره شناسى یک معناى دیگرى مى خواهد ....‏

‏کسى که مطالعه کند در قرآن شریف این معنا را، مى بیند که جمیع علوم طبیعى جنبه معنوى آن در قرآن مطرح است نه جنبه طبیعى آن. تمام تعقلاتى که در قرآن واقع شده است و امر به تعقل، امر به اینکه محسوس را به عالم تعقل ببرید و عالم تعقل؛ عالمى است که اصالت دارد و این طبیعت، یک شبحى است از عالم؛ منتها ما تا در طبیعت هستیم، این شبح را، این حظ نازل را مى بینیم.‏

‏در حدیث است که ‏

‏إن الله تعالى ما نظر إلى الدنیا‏

‏- یا إلى الطبیعة-‏

‏منذ خلقها نظر رحمة‏‎[1]‎

‏؛ نه اینکه این جزء رحمت نیست لکن نظر به ماوراى این عالم است، به ماوراى این طبیعت است. اینهایى که ادعا مى کنند که ما عالم را شناختیم و اعیان عالم را شناختیم، اینها‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 147


‏ ‏

‏یک ورق نازل کوچکى از عالم را دیدند و اقناع شدند به همان. آنهایى که مى گویند که ما انسان را شناختیم، اینها یک شبحى از انسان- آن هم نه انسان، شبحى از حیوانیت انسان- را شناختند و گمان کردند که انسان همین هست. آنهایى که ادعا مى کنند که ما اسلام شناس هستیم، اینها هم یک چیزى از این مرتبه نازل اسلام را دیدند و به همین قناعت کردند و گمان کردند که اسلام را شناختند.‏‏ 81‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 148

  • ( 1). اعراف/ 34، نحل/ 61.