بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏فهم قرآن و موانع آن ‏

‏فهم قرآن و موانع آن ‏

‏اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیه عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلّم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکى دیگر از آداب مهمّه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نماییم:‏

‏یکى از حجابهاى بزرگ حجاب خودبینى است که شخص متعلّم خود را به واسطه این حجاب مستغنى بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهاى مهمّ شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضى و قانع کند و ماوراى آنچه پیش اوست هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلًا، اهل تجوید را به همان علم جزئى قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه هاى فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند. و حَمَله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب نورانى الهى و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادبیّت را به همان صورت بى مغز راضى کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش آنهاست نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 111


‏ ‏

‏معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراى مختلفه ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول ومدنى و مکّى بودن تعداد آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتى فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحى را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن. شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماوراى این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقّف نکند که از قافله سالکان الى الله باز ماند و از دعوتهاى شیرین الهى محروم مى شود. از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حدّ معیّن استفاده شود. در قصص قرآنیّه اشارت به این معنى بسیار است. حضرت موسى کلیم با مقام بزرگ نبوّت قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرّد آنکه شخص کاملى را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت:‏‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً.‏‎[1]‎‏ و ملازم خدمت او شد تا علومى که باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم- علیه السلام- به مقام بزرگ ایمان و علم خاصّ به انبیا- علیهم السلام- قناعت نکرد، عرض کرد:‏‏ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى .‏‎[2]‎‏ از ایمان قلبى خواست ترقّى کند به مقام اطمینان شهودى. بالاتر آن که خداى تبارک و تعالى به جناب ختمى مرتبت- اعرف خلق الله على الاطلاق- دستور مى دهد به کریمه شریفه ‏‏ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً.‏‎[3]‎‏ این دستورات کتاب الهى، این نقل قصه هاى انبیا، براى آن است که ما از آنها تنبّه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 112


‏ ‏

‏یکى دیگر از حجب، حجاب آراى فاسده و مسالک و مذاهب باطله است؛ که این گاهى از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیّت و تقلید پیدا شود. و این از حجبى است که مخصوصاً از معارف قرآنْ ما را محجوب نموده. مثلًا، اگر اعتقاد فاسدى به مجرّد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیّه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع به عقاید و معارف مَثَل بسیار است ولى من از تعداد آن خوددارى مى کنم، زیرا که مى دانم این حجاب با گفته مثل منى خرق نشود، ولى از باب نمونه به یکى از آنها اشاره مى کنم که فى الجملة سهل المأخذتر است. اینهمه آیاتى که راجع به لقاءالله و معرفة الله وارد شده و اینهمه روایات که در این موضوع است و اینهمه اشارات و کنایات و صراحات که در ادعیه و مناجاتهاى ائمّه- علیهم السلام- موجود است، به مجرد این عقیده، که از اشخاص عامى در این میدان ناشى و منتشر شده، که راه معرفةالله بکلى مسدود است، و باب معرفةالله. و مشاهده جمال را به باب تفکّر در ذات، به آن وجهِ ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند، تأویل و توجیه کنند؛ و یا اصلًا در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرّةالعین انبیا و اولیاست آشنا نکنند. خیلى مایه تأسّف است براى اهل الله که یک باب از معرفت را که مى توان گفت غایت بعثت انبیا و منتهاى مطلوب اولیاست، به طورى به روى مردم مسدود کرده اند که دم زدن از آن کفر محض و زندقه صرف است. اینها معارف انبیا و اولیا را با معارف عوام وزنها در خصوص ذات و اسما و صفات حق مساوى مى دانند؛ بلکه گاهى از آنها بالاتر نیز‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 113


‏ ‏

‏بروز کند، مى گویند: فلان، یک عقاید عامیانه خوبى دارد، اى کاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوّه مى شود خود عقاید عامیانه را از دست داده و دیگر معارف را- که معارف خواصّ و اهل الله است- باطل مى شمرد. این آرزو درست مثل آرزوى کفّار است که در کریمه الهیّه نقل از آنها شده:‏‏ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً.‏‎[4]‎

‏ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله را به تفصیل ذکر کنیم تا رسوایى این عقیده فاسده که از جهل و غرور شیطانى پیدا شده واضح شود، کتابى جداگانه لازم دارد؛ فضلًا اگر بخواهیم معارفى را که به واسطه این حجاب غلیظ شیطانى در پس پرده نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکى از مراتب مهجوریّت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تأسفش بیشتر است، این است چنانچه در کریمه شریفه فرماید:‏‏ وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً.‏‎[5]‎‏ مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بیشمار دارد که به عمده آن شاید ما متّصف باشیم. آیا اگر ما این صحیفه الهیّه را مثلًا جلدى پاکیزه و قیمتى نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟‏

‏آیا اگر غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لغویّه و بیانیّه و بدیعیّه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریّت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصى پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسّنات آن را تعلّم کردیم، از شکایت رسول خدا- صلّى الله ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 114


‏ ‏

‏علیه و آله و سلم- مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و مُنَزِّلْ عظیم الشأن آن نیست. قرآن کتاب الهى است و در آن شئون الهیت است؛ قرآن حبل متّصل بین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویّه و ارتباط غیبى بین بندگان خدا و مربّى آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیّه و معارف لدنّیّه حاصل شود. رسول خدا- صلى الله علیه و آله- به حسب روایت کافى شریف فرموده:‏

‏انما العلم ثلاثة: آیة محکمة؛ و فریضة عادلة؛ و سنة قائمة.‏‎[6]‎

‏قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فرا گرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوتهاى قرآن را پذیرفتیم و از قصّه هاى انبیا- علیهم السلام- که مشحون از مواعظ و معارف و حِکَم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خداى تعالى و مواعظ انبیا و حکما که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الّا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الى الارض است، و از وساوس شیطان است که باید به خداوند ازآن پناه برد.‏

‏یکى دیگر از حجب که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیّه است اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسِّرین نوشته یا فهمیده اند کسى را حقّ استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکّر و تدبّر در آیات شریفه را به تفسیر به رأى، که ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه این رأى فاسد و عقیده باطله قرآن شریف را از جمیع فنونِ استفاده عارى نموده و آن را بکلّى مهجور نموده اند؛ در صورتى که استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 115


‏ ‏

‏نیست تا تفسیر به رأى باشد. مثلًا، اگر کسى از کیفیّت مذاکرات حضرت موسى با خضر و کیفیّت معاشرت آنها و شدِّر حال حضرت موسى، با آن عظمت مقام نبوّت، براى به دست آوردن علمى که پیش او نبوده، و کیفیّت عرض حاجت خود به حضرت خضر- به طورى که در کریمه شریفه ‏‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً‏‏. مذکور است- و کیفیّت جواب خضر، و عذرخواهیهاى حضرت موسى، بزرگى مقام علم، و آداب سلوک متعلّم با معلّم را که شاید بیست ادب در آن هست، استفاده کند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأى باشد. و بسیارى از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلًا، اگر کسى از قول خداى تعالى:‏‏ الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمِینَ ‏‏ که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالى، استفاده توحید افعالى کند و بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزّت و جلالى که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت مى دهد از حق تعالى است و هیچ موجودى را از خود چیزى نیست، و لهذا محمدت و ثنا خاصّ به حق است و کسى را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأى باشد یا نباشد، الى غیر ذلک از امورى که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به هیچ وجه نیست. علاوه بر آنکه در تفسیر به رأى نیز کلامى است، که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیّه که موافق موازین برهانیّه است و آیات اخلاقیّه که عقل را در آن مدخلیّت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلى یا اعتبارات واضحه عقلیّه است، که اگر ظاهرى بر خلاف آنها باشد لازم است آن را از آن ظاهر مصروف ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 116


‏ ‏

‏نمود. مثلًا، در کریمه شریفه ‏‏ وَ جاءَ رَبُّکَ ‏‎[7]‎‏ و‏‏ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى ‏‎[8]‎‏ که فهم عرفى مخالف با برهان است، ردّ این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأى نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.‏

‏پس، محتمل است، بلکه مظنون است، که تفسیر به رأى راجع به آیات احکام باشد که دست آرا و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبّد و انقیاد از خزّان وحى و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاى عامّه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات مى خواستند بفهمند وارد شده است. و اینکه در بعضى روایات شریفه است که ‏

‏لیس شى ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن.‏‎[9]‎

‏و همچنین روایت شریفه که مى فرماید:‏

‏دین الله لایصاب بالعقول،‏‎[10]‎

‏شهادت دهد بر اینکه مقصود از «دین الله» احکام تعبّدیّه دین است؛ و الّا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوّت، بلکه مطلق معارف، حقّ طلق عقول و از مختصّات آن است. و اگر در کلام بعضى محدثین عالیمقام وارد شده است که در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلى است، از غرائب امور بلکه از مصیباتى است که باید به خداى تعالى از آن پناه برد؛ و این کلام محتاج به تهجین و توهین نیست. والى الله المُشْتَکى .‏

‏یکى دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانى است: حجاب معاصى و کدورات حاصله از طغیان و سرکشى نسبت به ساحت قدس ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 117


‏ ‏

‏پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. و باید دانست که از براى هر یک از اعمال صالحه یا سیّئه چنانچه در عالم ملکوت صورتى است مناسب با آن، در ملکوت نفس نیز صورتى است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهّر و منوّر گردد، و در این صورت نفس چون آیینه صقیل صافى گردد که لایق تجلّیات غیبیّه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانى و پلید شود، و در این صورت قلب چون آیینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیّه و حقایق غیبیّه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرّف مملکتِ روحْ ابلیس گردد، سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهى بکلّى بسته شود، و چشمْ آیات باهره الهیّه را نبیند و از حق و آثار و آیات او کور گردد، و دل تفقّه در دین نکند و از تفکر در آیات و بیّنات و تذکرّ حق و اسما و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالى فرموده:‏‏ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.‏‎[11]‎‏ نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که از اعتبار و تدبّر خالى است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکّر و تذکّر بى بهره است، بلکه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استکبار آنان روزافزون شود؛ پس، از حیوان پست تر و گمراهترند.‏

‏یکى دیگر از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حبّ دنیاست که به واسطه آن،‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 118


‏ ‏

‏قلب تمام همّ خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیاوى شود؛ و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقه مندى به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. و گاه شود که این علاقه به طورى بر قلب غلبه کند و سلطان حبّ جاه و شرف به قلب تسلّط پیدا کند که نور فطرت الله بکلّى خاموش شود و درهاى سعادت به روى انسان بسته شود. و شاید قفلهاى قلب که در آیه شریفه است که مى فرماید:‏‏ أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها،‏‎[12]‎‏ همین قفل و بندهاى علایق دنیوى باشد. و کسى که بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیّه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصى قلبیّه را، که اشتغال به غیر است، از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهّر محرم این اسرار نیست. قال تعالى:‏‏ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.‏‎[13]‎‏ چنانچه از ظاهر این کتاب و مسّ آن در عالم ظاهره غیر مطهّر ظاهرى ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سرّ آن ممنوع است کسى که قلبش متلوّث به ارجاس تعلّقات دنیویّه است. و قال تعالى:‏‏ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ ‏‏ ... الخ. غیر متّقى و غیر مؤمن به حسب تقوا و ایمان عامّه، از انوار صوریّه مواعظ و عقاید حقّه آن محروم است؛ و غیرمتقّى و مؤمن به حسب مراتب دیگر تقوا، که تقواى خاصّ و خاصّ الخاصّ و اخصّ الخواصّ است، از دیگر مراتب آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر که دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولى ما این فصل را ختم کنیم به ذکر یک آیه ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 119


‏ ‏

‏شریفه الهیّه که براى اهل یقظه کفایت کند به شرط تدبّر در آن. قال تبارک و تعالى:‏‏ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ الله نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ الله مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.‏‎[14]‎‏ خصوصیات آیه شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نکات آن رساله على حده لازم دارد که اکنون مجال آن نیست.‏‏ 64‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 120

  • ( 1). آیا پیروى( همراهى) تو نمایم تا آنچه را آموخته اى از بصیرت و رشاد به من بیاموزى.»( کهف/ 66).
  • ( 2).« پروردگارا نشانم بده چگونه مردگان را زنده مى کنى.»( بقره/ 260).
  • ( 3).« و بگو: پروردگارا بر دانش من بیفزا.»( طه/ 114).
  • ( 1).« و کافر گوید کاش من خاک بودم.»( نبأ/ 40).
  • ( 2).« و پیامبر گفت: پروردگار من قوم من این قرآن را متروک ساختند.»( فرقان/ 30).
  • ( 1).« همانا دانش سه گونه است: آیتى محکم، فریضه اى عادله، سنّتى استوار.» اصول کافى؛« کتاب فضل العلم»،« باب صفة العلم و فضله»، ح 1.
  • ( 1).« و آمد پروردگارت ....»( فجر/ 22).
  • ( 2).«( خداى) رحمان بر عرش استیلا یافت.»( طه/ 5).
  • ( 3).« عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است.» بحار الانوار؛ ج 89، ص 95،« کتاب القرآن»، باب 8، ح 48؛ تفسیرعیاشى؛ ج 1، ص 12.
  • ( 4).« دین خدا را با عقلها نتوان یافت.» بحارالانوار؛ ج 2، ص 303،« کتاب العلم»، ح 41 از اکمال الدین.
  • ( 1).« آنان را دلهایى است که با آن نمى فهمند، و چشمهایى که بدان نمى بینند، و گوشهایى که با آن نمى شنوند، اینان چون چارپایانند بلکه گمراهتر.»( اعراف/ 179).
  • ( 1).« آیا در قرآن تدبّر نمى کنند، یا دلهایشان قفل است.»( محمّد/ 24).
  • ( 2).« همانا قرآن کریمى است در کتابى محفوظ و مستور که جز پاکان آن را مسّ نمى کنند.»( واقعه/ 77- 79).
  • ( 1).« از جانب خداوند نورى و کتاب مبینى براى شما آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که رضاى اورا بخواهد به راههاى سلامت هدایت مى کند و از تاریکیها به روشنایى مى برد و آنان را به راه راست راهنمایى مى کند.»( مائده/ 15).