بخش سوم : جلوه های عینی تفکر امام در اداره جامعه

‏‏خودباورى و خودکفایى شرط استقلال ‏

‏خودباورى و خودکفایى شرط استقلال ‏

‏ما تا بناى بر این نگذاریم که خودمان هم یک آدمى هستیم براى خودمان مى توانیم کار کنیم، ما به آن نان جوى که خودمان درست کنیم تا بناى بر این نگذاریم که همان نان جو را مى خوریم و از خارج نمى خواهیم، نمى توانیم درست کنیم کار خودمان را. تا بناى بر این نگذاریم که همان منسوجاتى که خودمان درست مى کنیم کافى مان هست منسوجات ما ترقى نمى کند. و ما باز تابع غیر باید بشویم، و دستمان پیش غیر دراز بشود.‏

‏چقدر براى یک مملکتى عیب است و سرشکستگى که دستش را دراز کند طرف امریکا که گندم بده. کشکول گدایى اش را‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.2)صفحه 415


‏ ‏

‏باز کند پیش دشمنش و از او بخواهد که رزقش را بدهد. چقدر براى ما سرشکستگى دارد. تا این ملت بناى بر این نگذارد که کشاورزیش را تقویت کند و بسازد به آنکه خودش به دست مى آورد، ما نمى توانیم استقلال پیدا کنیم. تا این ملت بناى بر این نگذارد که ما باید همه چیزمان از خودمان باشد، ما باید قطع رابطه اقتصادى، رابطه فرهنگى از خارج بکنیم، فرهنگ از خود ما باید باشد، اقتصاد هم از خود ما باید باشد، تا این بنا در توده ها نباشد و تا این مغزى که انگلى است و استعمارى است عوض نشود و باورمان نیاید که ما هم آدم هستیم، نمى توانیم استقلال پیدا کنیم. ما باید کارى بکنیم که خودمان و همه قشرهاى ملت و همه جوانان ما باورشان بیاید که ما هم آدمیم. تبلیغات همچو کرده است که ما را از آدم بودن بیرون کرده است. باورمان آمده است که آنها هر چه هست، هستند. اگر بخواهیم این مملکت ما یک مملکت مستقلى باشد، محتاج به غیر نباشد، باید آن کشاورزش و آن کارگرش و آن کارمندش و همه قشرها بناى بر این بگذارند که ما خودمان یک موجودى هستیم. یک آدمى هستیم. مملکتمان هم یک مملکتى است. همه چیز هم دارد. یک مملکت غنى اى است. و همچو کردند که ما باید در آنجایى که چاههاى نفتمان هست گرسنگى بخوریم! آنجایى که آبها دارد هرز مى رود، و زمینهاى سرشار هست که همه چیز از آن مى شود ایجاد بشود، زمینها افتاده باشد، آبها هم هرز برود. این یک کارهاى استعمارى بوده. یعنى مى خواستند در محیط نفت مردم گدا باشند تا کارگر ارزان باشد. تا بتوانند استعمارش کنند همه جا را. هر جا را با یک نقشه اى عقب نگه داشتند تا استفاده کنند.‏‏ 301‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.2)صفحه 416