بخش اول: مبانی اندیشه

بعثت و ایجاد یک تحول علمى- عرفانى در عالم

‏بعثت و ایجاد یک تحول علمى- عرفانى در عالم ‏

‏مسئله مبعث و ماهیّت آن و برکات آن چیزى نیست که بتوان با زبانهاى الکن ما از آن ذکرى کرد؛ و به قدرى ابعاد آن زیاد است و جهات معنوى و مادى او زیاد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او هم صحبت کرد. مسئله بعثت یک تحول علمى- عرفانى در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه هاى خشک یونانى را که به دست یونانیها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینى و یک شهود واقعى براى ارباب شهود. قرآن در این بُعدش براى کسى تاکنون منکشف نشده است مگر‏

‏من خوطب به؛‏‎[1]‎

‏و در بعض ابعادش حتى براى ‏

‏من خوطب به ‏

‏هم منکشف نشده است و فقط براى ذات ذوالجلال جلّت عظمتُه معلوم است. اگر کسى سیر کند در فلسفه هاى قبل از اسلام و فلسفه هاى بعد از اسلام، و خصوصاً قرنهاى آخر و عرفاى قبل از اسلام و آن کسانى که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلى داشتند، با عرفاى بعد از اسلام که به تعلیم اسلام در این امر وارد شده اند، مى فهمد که چه تحولى در این بعد حاصل شده است؛ در صورتى که عرفاى ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 76


‏ ‏

‏بزرگ اسلام هم راجِل هستند در کشف حقایق قرآن.‏

‏لسان قرآن که از برکات بعثت است، از برکات بزرگ بعث رسول خداست، لسانى است که سهلِ ممتنع است. بسیارى شاید گمان کنند که قرآن را مى توانند بفهمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است. بسیارى از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان مى کنند که قرآن را مى توانند بفهمند؛ براى اینکه، آن بُعدى که براى آنها جلوه کرده است و آن بُعدى که در پس این ابعاد است براى آنها معلوم نشده است. قرآن داراى ابعادى است که تا رسول اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب، نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوه نزولى اش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، براى احدى از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود. بعد از آنکه اتصال پیدا کرد مقام مقدّس نبوى ولى اعظم با مبدأ فیض به آن اندازه اى که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتاً و مُنزَّلًا کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جارى شد. قرآنى که الآن در دست ماست نازله هفتم قرآن است و این از برکات بعثت است؛ و همین نازله هفتم آنچنان تحولى در عرفان اسلامى، در عرفان جهانى به وجود آورد که اهل معرفت شمّه اى از آن را مى دانند و بشر از همه ابعاد او، یعنى جمیع ابعاد او براى بشر باز، معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود. آیاتى در قرآن کریم که باز از برکات بعث است مشاهده مى شود که این آیات را در عین حالى که انسان گمان مى کند که خوب، ظاهر است، لکن تاکنون کشف نشده است ‏‏ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ ‏‏ ...‏‏ وَ هُوَ مَعَکُمْ.‏‎[2]‎‏ الله نُورُ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 77


‏ ‏

‏السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏‎[3]‎‏ اینها آیاتى است که نه مفسر مى تواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف. هر کس ادعا کند که معنى او را فهمیده است، در جهل فرو رفته است. قرآن را‏

‏انما یعرف القرآن من خوطب به ‏

‏به وسیله ‏

‏من خوطب به ‏

‏به یک عدّه معدودى از اولیاى خدا و ائمه معصومین- علیهم السلام- تحویل داده شده است و به وسیله آنها یک حدودى که قابل فهم است براى بشر تفسیر شده است؛ لکن آنکه لطیفه وحى است همان آیه شریف ‏‏ الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏‏ وقتى دست مفسِّر افتاده است ‏‏ الله [النُّورِ] السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏‏ معنا کرده است که هیچ مربوط به قرآن نیست. این مفسرین در عین حالى که زحمتهاى زیاد کشیده اند لکن دستشان از لطایف قرآن کوتاه است؛ نه از باب آنکه آنها تقصیرى کرده اند، از باب اینکه عظمت قرآن بیشتر از این مسائل است.‏

‏مسئله معرفت الله که در قرآن مطرح است مى فرماید که به حسب نقل ‏

‏ما عرفناک حق معرفتک ‏‎[4]‎

‏البته معنایش این است که آن طورى که معرفت تو حقش است ما نشناختیم، نه ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتى ایَّاک او آن قدرى که حق معرفت بشر است شناخته است، اما حظ معرفت بشر غیر از آن چیزى است که حق معرفت الله است. حق معرفت الله و حق عبادت الله را، حتّى به حسب این روایت، رسول اکرم که بزرگترین عارف و بزرگترین عابد است مى فرماید که ‏

‏ما عرفناک و عبدناک ‏

‏اما نمى فرماید که ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتى إیّاک و ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتى ایَّاک؛ براى اینکه آن را ادا‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 78


‏ ‏

‏کرده، اما آن حظ انسانى و جلوه ظاهریه است و از براى معرفت خدا چیزى است که نه مَلَک مُقرَّب مى تواند آن معرفت را پیدا کند و نه رسول مُرْسَل؛ و این از برکات بعثت است. این قدرى که معرفت براى اهل معرفت حاصل شده است، این از نازله کتاب خداست که به وسیله نزول بر قلب رسول الله که آن هم از اسرار بزرگ است. کیفیت وحى از امورى است که غیر از خود رسول خدا و کسانى که در خلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفته اند کیفیت نزول وحى را کسى نمى تواند بفهمد؛ و لهذا هر وقت خواستند معرفى هم بکنند با زبان ما عامیها معرفى کردند، چنانچه خداى تبارک و تعالى با زبان آن بشر عامى، خودش را با شتر معرفى مى کند، با آسمان معرفى مى کند، با زمین معرفى مى کند، با خَلْق و امثال اینها.‏‎[5]‎‏ و این براى این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطلبى که هست ادا بشود و تا آن حدى که بیان مى توانسته ادا کند قرآن ادا کرده است، و هیچ کتاب معرفتى ادا نکرده است، آنهایى که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.‏

‏اگر قرآن نبود، باب معرفة الله بسته بود الى الابد. و آن فلسفه یونانى یک باب دیگرى است که در محل خودش بسیار ارجمند است؛ براى اینکه، با استدلال اثبات مى کند، نه معرفت حاصل مى شود، با دلیل اثبات مى شود وجود خداى تبارک و تعالى. معرفت غیر اثبات وجود است. و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقه هاى متعارف و طریقه هاى بلکه گاهى نازلتر از او و هم پرده دیگرش عرفان قرآن است که او را همین مقدارش هم ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 79


‏ ‏

‏که در قرآن است در هیچ کتابى نمى یابید، حتى در کتب عرفانى اسلامى که متحول شده است و با عرفان قبل الاسلام بسیار فرق دارد، باز تعبیرات قرآن غیر آنى است که آنها دارند.‏

‏یک نحوه دیگرى هست، یک لطایف دیگرى در قرآن هست و اینها هم از برکات بعثت است. و برکات بعثت آن مقدارى که در معنویات هست آن قدر در مادیات ظاهر نشده است، لکن آن مقدارى هم که در مادیات ظاهر شده است باز قبل الاسلام نبوده است. اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است.‏‏ 51‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 80

  • ( 1). ... فقال ابوجعفر علیه السلام:« وَیْحَکَ یا قتادة انّما یعرف القرآن من خوطب به». امام باقر- علیه السلام- فرمود: واى بر تو اى قتادة، فقط قرآن را مخاطب آن مى شناسد. بحار الانوار؛ ج 46، ص 349.
  • ( 1).« او آغاز و انجام و آشکار و نهان است و او با شما است.»( حدید/ 3- 4).
  • ( 1).« خدا نور آسمانها و زمین است.»( نور 35).
  • ( 2). حدیث پیغمبر( ص) است که مى فرماید:« ما عرفناک حقّ معرفتک و ما عبدناک حقّ عبادتک». ما تو را آنگونه که سزاوار معرفت توست نشناختیم آنگونه که سزاوار عبادت توست عبادت نکردیم. و معناى« ما عرفناک حقّ معرفتى ایّاک و ما عبدناک حق عبادتى ایّاک» چنین است: ما تو را آنگونه که حق معرفت ماست نشناختیم، و ما تو را آنگونه که حق عبادت ماست عبادت نکردیم.
  • ( 1). اشاره است به آیات:« افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت و الى السّماء کیف رفعت و الى الجبال کیف نصبت والى الارض کیف سطحت». آیا به شتر نمى نگرند گه چگونه آفریده شده است و به آسمان نمى نگرند که چگونه برافراشته شده است و به کوهها نمى نگرند که چگونه قرار داده شده اند و به زمین نمى نگرند که چگونه گسترده شده است.( غاشیة/ 17- 20).