بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏دین افیون است یا محرک؟‏

‏دین افیون است یا محرک؟‏

‏«اصلِ دین، افیون است»! دین را اینها اینطور تبلیغات کردند. و مع الاسف در خود ایران و در جوانهاى ما هم تأثیر گذاشت و گذاشته و در بعضى از این روشنفکرهاى ما هم باز اثرش هست. اینها از همان تفاله هایند. حالا که حالا باز اثرش هم هست: دین افیون است! افیون جامعه است! معنایش این است که دین آمده است که مردم را- یعنى دین را درست کردند همین قدرتمندها درست کردند، براى اینکه مردم را خواب کنند و آنها بچاپند! همان طورى که افیونى وقتى افیون کشید چرت مى زند و دیگر توجه به چیزى ندارد، دین را هم اینها تبلیغ کردند که یک همچو چیزى است که قدرتمندها درست کردند که مردم توجه به دین بکنند [تا] مثل آدمى که افیون مى کشد خواب بروند، و آنها بیایند غارت کنند و از بین ببرند. راجع به دین اینطور گفتند. کشاندندش [به ] اسلام که قدرتمندتر دین مى بود همین حرفها را کشاندندنش به اسلام: اسلام براى هزار و چهارصد سال پیش خوب است. این را بعضى از اشخاصى که از تفاله هاى آنها ماندند حالا هم باز این را مى گویند. «نمى شود همه احکام اسلام الآن تحقق پیدا بکند. این ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 54


‏ ‏

‏مالِ سابق است، مالِ حالا نیست.»! و از این حرفهایى که همینها گاهى مى زنند، و گاهى هم نفهمیده، اکثراً هم شاید از روى نفهمى مى زنند؛ نه اینکه عداوت دارند؛ از روى نفهمى که اسلام را اصلًا نمى دانند چیست، تا اینکه اسلام مالِ چه وقت است. اینها اصلًا اطلاع ندارند که اسلام چیست. در صورتى که هرکس تاریخ را دیده باشد، و لااقل تاریخ اسلام را دیده باشد که نزدیک است، تاریخ را دیده باشد که چه اشخاصى در قبال چه اشخاصى بوده اند، این انبیاء که اینها مى گویند که درست کرده اند انبیاء را براى اینکه دین درست بشود، براى اینکه قدرتمندها را حفظ کنند، هر که تاریخ انبیاء را ملاحظه کند که این انبیاء از چه طبقه اى بوده اند و اینها با کى مخالفت داشتند، مى بیند که انبیاء از این طبقه مستضعفین بوده اند. از همین طبقه سوم مردم بوده اند؛ و مردم را وادار کردند که جنگ کنند با آن مستکبرین. یکى حضرت موسى است، که به ما باز یک قدرى نزدیکتر است. حضرت موسى یک آدمى بوده، شبان بوده است؛ با عصاى شبانى. مدتها هم در خدمت حضرت شعیب بوده و شبانى او را مى کرده است و از همان مردم عادى بوده است در صورت. و همین حضرت موسى، که از توى همین جمعیت پاشد، همینها را تجهیز کرد بر ضد فرعون. فرعون موسى را درست نکرد براى اینکه تختش را حفظ کند. موسى مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد. «دین افیون است»! به نظر آنها فرعون موسى را درست کرده که مردم را خواب کند تا خودش سلطنت کند! عکس آنى که واقع است که موسى مردم را تجهیز کرده، این طبقه سه را تجهیز کرده و برده و تاج و تخت فرعون را به باد فنا داد.‏

‏خوب، تاریخ اسلام که نزدیک است: آیا قریش و قدرتمندهاى ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 55


‏ ‏

‏قریش، رسول اکرم را درست کردند که مردم را خواب کند که آنها به رباخوارى خودشان و به تجارت خودشان و به أخّاذى خودشان و به غارتگرى خودشان ادامه بدهند؟ یا پیغمبر اکرم در مقابل قریش بود؟ خودش هم از قریش بود، اما یک آدمى بود که از همین طبقات پایین بود. از اشراف، به آن معنى که طایفه دار بوده، بود، اما هیچ چیز نداشت. نتوانست در مدینه زندگى کند. از دست همین پولدارها و همین قلدرها مدتى در یک کوهستانى رفت، در یک غارى بود تا اینکه کارهاى زیرزمینیش را انجام داد. و بعد تشریف بردند مدینه. مدینه کى همراه پیغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟ باز قُلْدُرها بودند؟ باز رباخوارها بودند؟ تاجرها بودند؟ یهودیهایى که آن وقت جزء مُتمکِّنین بودند، آنها بودند؟ یا پیغمبر وارد شد به یک آدم درجه سه اى و اشخاصى که دورش جمع شده بودند یک اشخاص فقیر بى بضاعتى و خودش هم یک منزل و اتاق، نه مثل این اتاق، یک اتاقى با لیف خرما! چند تا اتاق براى خودش، و مسجدش هم آنطور. و اصحاب حضرت هم یک دسته شان، که اصحاب صُفّه بودند، آنهایى بودند که منزل هم نداشتند مى آمدند روى یک سَکّویى در آنجا مى خوابیدند. و زندگیشان همین بود. اینها را برداشت برد و آنها را از بین برد. این فقرا را، این مستضعفین را، اینهایى که درجه سه بودند و حتى خانه نداشتند، ... اینها بودند که پیغمبر تجهیز کرد [در] جنگهاى با قریش. آنها با همه بساطى که داشتند و اینها با همه فقر و فلاکتى که داشتند، لکن ایمان داشتند. واقعه غیر آنى است که به جوانهاى ما گفته اند و تبلیغات کرده اند، که خیر اینها، اسلام یا سایر ادیان، همه اش افیون بوده! خیر، اسلام و سایر ادیان همه محرک بوده اند؛ بیدار کردند مردم را. تعلیمات انبیا مردم را بیدار کرد؛ تجهیز کرد‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 56


‏ ‏

‏مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشرکین.‏‏ 24‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 57