بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏کیفیت بقاى نفوس در برزخ ‏

‏کیفیت بقاى نفوس در برزخ ‏

‏بدیهى است نمى توان گفت همه نفوس مجرد عقلانى خواهند شد و به آن درجه و سعادت خواهند رسید، آنگونه اشخاص جز عدّه قلیل نیستند. قلیلى از انبیا و اولیا و مؤمنین خلّص و مخلص به آن ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 44


‏ ‏

‏درجه از سعادت خواهند رسید؛ و اینها عدّه شان در عالم در نهایت اقلیت است و عذاب و عقابى ندارند و در روح و ریحان واقعند و متنعم از نعم الهى اند و قوّه تخیّلیه هم ندارند؛ ولى این منافات ندارد که بگوییم با آنها بدنى است بدون اینکه قوّه متخیّله داشته باشند؛ و چه بسا آنها طالب مأکولات و حورى و بهشت نباشند بلکه آنها به امورى فوق این مأکولات و حورى و بهشت، متنعّم هستند و از آن امور لذّت مى برند.‏

‏و امّا نوع ناس دوگروهند، گروهى که از سعداى متوسط هستند و گروه دیگر اهل معاصى هستند و این دو گروه به تجرّد عقلانى محض نخواهند رسید، بلکه تجرّدشان برزخى است و ابدان برزخى دارند. بلى قوّه خیال مجرّد است لیکن نه تجرّد تامّ، بلکه تجردّش، تجرّد برزخى است و هیچ مانعى از تجرّد برزخى قوّه متخیّله نداریم.‏

‏علاوه تعذّب و گرفتارى آنان از ادراکات است چنانچه گرفتارى فعلى ما هم از ادراکات است و اگر ادراک نباشد، عذابى نخواهد بود، پس هرچه ادراک قوّت داشته باشد، درک آلام هم شدیدتر مى باشد و چون دراکیّت نفس در برزخ و بعد از موت زیادتر است، از باطن ذات خود طبق ملکاتى که در دار دنیا کسب کرده، در آنجا بروز مى دهد و انشا مى کند؛ بلى بازار تجارت در آنجا برچیده شده است ولى کالا و متاع را از این دنیا مى برد و ملکاتى را که کسب نموده با ذاتش متحد است و ممکن است شخصیتش مجسّمه اى از غضب باشد، چون در اینجا شخص غضوبى بوده و این صفت، ملکه و متّحد با ذاتش شده و در آنجا باطن ذاتش ظهور پیدا مى کند و نفس طبق ملکه که از این عالم پیدا کرده، صورى را انشا مى کند که آن صور مناسب غضب. بالجمله چون غضب متحد با ذات ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 45


‏ ‏

‏شده، خود ذات فعلًا حقیقةالغضب است و هرچه نفسش انشا مى کند مطابق خود ذات است، نه اینکه منشآت نفس فقط صور ذهنیه باشند بلکه منشآت نفس صور عینیّه هستند و وجود عینى دارند؛ زیرا نفس به کمال رسید و هرچه انشا مى کند خارجیت دارد، گرچه نفس در این دنیا به خاطر ضعفش، فقط صور ذهنیه ایجاد مى کند.‏‏ 19‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 46