بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏اعتقاد به آخرت مقتضاى فطرت

‏اعتقاد به آخرت مقتضاى فطرت ‏

‏یکى از فطرتهاى الهیه، که مفطور شده اند جمیع عایله بشر و‏ ‏سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است، که اگر در تمام دوره هاى تمدن و توحش و تدین و سرخودى این نوع مراجعه شود، و از تمام افراد عالم و جاهل، وضیع و شریف، صحرایى و شهرى، سؤال شود که این تعلقات مختلفه و اهویه متشتته براى چیست، و اینهمه تحمل مشاق و زحمات در دوره زندگانى براى چه مقصد است، همه متفق الکلمه با یک زبان صریح فطرى جواب دهند که ما همه هر چه مى خواهیم براى راحتى خود است. غایت مقصد و نهایت مرام و منتهاى آرزو، راحتى مطلق و استراحت بى شوب به زحمت و مشقت است؛ و چون چنین راحت غیر مشوب به زحمت و استراحت غیر مختلط به رنج و نقمت معشوق همه است، و آن معشوق گمشده را هر کس در چیزى گمان مى کند، از این جهت تعلق به هر چه در او محبوب را گمان کرده پیدا مى کند؛ با اینکه در تمام عالم ملک و جمیع سرتاسر دنیا چنین راحتى مطلق یافت نشود و چنین استراحت غیرمشوبى ممکن نیست. تمام نعمتهاى این عالم مختلط با زحمتها و رنجهاى طاقت فرساست؛ همه لذتهاى دنیا محفوف به آلامى است کمرشکن؛ درد و رنج و تعب و حزن و اندوه و غصه سرتاسر این عالم را فرا گرفته است. در تمام دوره هاى زندگانى بشر یک نفر یافت نشود که رنجش مساوى با راحتش باشد و نعمتش مقابل تعب و نقمتش باشد، تا چه رسد به آنکه راحتى خالص و استراحت مطلق داشته باشد. پس، معشوق بنى الانسان در این عالم یافت نشود؛ عشق فطرى جبلى فعلى آن هم در تمام سلسله بشر و عایله انسان بى معشوق فعلى موجود ممکن نیست. پس، ناچار در دار تحقق و عالم وجود، باید عالمى باشد که راحتى او مشوب نباشد به رنج و‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 38


‏ ‏

‏تعب: استراحت مطلق بى آلایش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشى خالص بى شوب به حزن و اندوه در آنجا میسر باشد؛ و آن دار نعیم حق و عالم کرامت ذات مقدس است.‏

‏و مى توان آن عالم را به فطرت حریت و نفوذ اراده، که در فطرت هر یک از سلسله بشر است، اثبات کرد. چون مواد این عالم و اوضاع این دنیا و مزاحمات آن و تنگى و ضیق آن تعصى دارد از حریت و نفوذ اراده بشر، پس باید عالمى در دار وجود باشد که اراده در آن نافذ باشد و مواد آن عصیان از نفوذ اراده نداشته باشد، و انسان در آن عالم فعال مایشاء و حاکم مایرید باشد؛ چنانچه فطرت مقتضى است.‏‏ 12‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 39