بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏نظم عالم خود به خودى نیست

‏نظم عالم خود به خودى نیست ‏

‏اگر کسى در خلقت خود، به قدر سعه علم و طاقت خود، تفکر نماید: اولًا در مدارک ظاهره خود که آنها بر طبق مدرکات و محسوسات ساخته شده، از براى هر دسته از مدرکاتى که در این ‏

‏عالم یافت مى شود قوه ادراکى قرار داده شده، با چه وضعیت و ترتیب محیر العقولى؛ و امور معنویه را، که با حواس ظاهره ادراک نتوان کرد، حواس باطنه قرار داده شد که آنها را ادراک نماید.‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 8


‏ ‏

‏از علم الروح و قواى روحانیه نفس، که دست بشر از اطلاع بر آن کوتاه است، صرف نظر نما؛ علم بدن و تشریح و ساختمان طبیعى و خواص هر یک از اعضاى ظاهره و باطنه را در تحت نظر و فکر بیاور؛ ببین چه نظام غریبى و ترتیب عجیبى است، با آنکه علم بشر با صدها قرن سال به هزار یک آن نرسیده و تمام علما اظهار عجز خود را با زبان فصیح مى نمایند؛ با اینکه بدن این انسان در مقابل دیگر موجودات زمین یک ذره ناقابلى است، و زمین و همه موجودات آن در مقابل نظام شمسى قدر قابلى ندارد، و تمام منظومه شمسى ما در مقابل منظومات شمسیه دیگر قدر محسوسى ندارد؛ و تمام این نظامات کلیه و جزئیه با یک ترتیب منظم و نظام مرتبى بنا شده است که به ذره اى از آن کسى ایراد نتواند کرد، و عقول تمام بشر از فهم دقیقه اى از دقایق آن عاجز است. آیا پس از این تفکر، عقل شما محتاج به مطلب دیگرى است براى آنکه اذعان کند به آنکه یک موجود عالم قادر حکیمى که هیچ چیزش شبیه موجودات دگر نیست، این موجودات را با اینهمه حکمت و نظام و ترتیب متقن ایجاد فرموده؟‏‏ أَ فِی الله شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.‏‎[1]‎

‏اینهمه صنعت منظم، که عقول بشر از فهم کلیات آن عاجز است، بى ربط و خود به خود پیدا نشده. کور باد چشم دلى که حق را نبیند و جمال جمیل او را در این موجودات مشاهده نکند. نابود باد کسى که با اینهمه آیات و آثار، باز در شک و تردید باشد؛ ولى چه کند انسان بیچاره که گرفتار اوهام است؟ اگر شما تسبیح خود را ارائه دهید و دعوى کنید که این تسبیح، خود به خود بدون آنکه کسى او را تنظیم کرده باشد منظم شده، همه بشر به عقل شما‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 9


‏ ‏

‏مى خندند. مصیبت آنجاست که اگر ساعت بغلى را درآورده همین دعوى را درباره آن نیز نمایید، آیا شما را از زمره عقلا خارج مى کنند و تمام عقلاى عالم شما را رمى به جنون مى کنند یا نه؟ آیا کسى که این نظام ساده جزئى را از رشته علل و اسباب خارج دانست، باید گفت مجنون است و از حقوق عقلا باید او را محروم دانست، پس چه باید کرد با کسى که این نظام عالم، نه بلکه این انسان و نظام روح و بدن او، را مدعى است خود به خود پیدا شده؟ او را باز باید در زمره عقلا حساب کرد؟ آیا کدام بیخرد از این بیخردتر است.‏‏ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ ‏‎[2]‎‏؛ مرده باد انسان که باز زنده به علم نیست و در بحر ضلالت خود غوطه ور است.‏‏ 3‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 10

  • ( 1). ابراهیم/ 12.
  • ( 1). عبس/ 17.