بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏اعتقاد به وجود مبدأ متعال از فطریات است ‏

‏اثبات ذات حق تعالى ‏

‏ ‏

‏اعتقاد به وجود مبدأ متعال از فطریات است ‏

‏یکى از فطرتهایى که جمیع سلسله بنى الانسان مخمر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایله بشر پیدا نشود که بر خلاف آن باشد، و هیچ یک از عادات و اخلاق مذاهب و مسالک و غیر آن، آن را تغییر ندهد و در آن خلل وارد نیاورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام دوره هاى زندگانى بشر قدم زنى و هر یک از افراد هر یک از طوایف و ملل را استنطاق کنى، این عشق و محبت را در خمیره او مى یابى و قلب او را متوجه کمال مى بینى. بلکه در تمام ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 4


‏ ‏

‏حرکات و سکنات و زحمات و جدیتهاى طاقت فرسا، که هر یک از افراد این نوع در هر رشته اى واردند مشغولند، عشق به کمال آنها را به آن واداشته؛ اگر چه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند. هر یک معشوق خود را در چیزى یافته و گمان کرده و کعبه آمال خود را در چیزى توهم کرده و متوجه به آن شده، از دل و جان آن را خواهان است. اهل دنیا و زخارف آن کمال را در دارایى آن گمان کردند و معشوق خود را در آن یافتند؛ از جان و دل در راه تحصیل آن خدمت عاشقانه کنند؛ و هر یک در هر رشته هستند و حب به هر چه دارند، چون آن را کمال دانند بدان متوجهند؛ و همین طور اهل علوم و صنایع هر یک به سعه دماغ خود چیزى را کمال دانند و معشوق خود را آن پندارند؛ و اهل آخرت و ذکر و فکر، غیر آن را. بالجمله، تمام آنها متوجه به کمالند، و چون آن را در موجودى یا موهومى تشخیص دادند، با آن عشقبازى کنند؛ ولى بباید دانست که با همه وصف، هیچ یک از آنها عشقشان و محبتشان راجع به آنچه گمان کردند نیست؛ و معشوق آنها و کعبه آمال آنها آنچه را توهم کردند نمى باشد؛ زیرا هر کس به فطرت خود رجوع کند مى یابد که قلبش به هر چه متوجه است، اگر مرتبه بالاترى از آن بیابد، فوراً قلب از اولى منصرف شود و به دیگرى که کاملتر است متوجه گردد؛ و وقتى که به آن کاملتر رسید، به اکمل از آن متوجه گردد؛ بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق روزافزون گردد و قلب در هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدى از حدود رحل اقامت نیندازد. مثلًا اگر شما مایل به جمال زیبا و رخسار دلفریب هستید و چون آن را پیش دلبرى سراغ دارید دل را به سوى کوى او روان کردید، اگر جمیلتر از آن را ببینید و بیابید که جمیلتر است، قهراً‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 5


 

‏متوجه به آن شوید، و لااقل هر دو را خواهان شوید؛ و باز آتش اشتیاق فرو ننشیند و زبان حال و لسان فطرت شما آن است که «چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم».‏‎[1]‎‏ بلکه خریدار هر جمیلى هستید. بلکه با احتمال هم اشتیاق پیدا کنید: اگر احتمال دهید که جمیلى دلفریبتر از اینها که دیدید و دارید در جاى دیگر است، قلب شما سفر به آن بلد کند؛ «من در میان جمع و دلم جاى دیگر است»‏‎[2]‎‏ گویید. بلکه با آرزو نیز مشتاق شوید: وصف بهشت را اگر بشنوید و آن رخسارهاى دلکش را، گرچه خداى نخواسته معتقد به آن هم نباشید با این وصف، فطرت شما گوید: اى کاش چنین بهشتى بود و چنین محبوب دلربایى نصیب ما مى شد.‏

‏و همین طور کسانى که کمال را در سلطنت و نفوذ قدرت و بسط ملک دانسته اند و اشتیاق به آن پیدا کرده اند، اگر چنانچه سلطنت یک مملکت را دارا شوند متوجه مملکت دیگر شوند؛ و اگر آن مملکت را در تحت نفوذ و سلطه درآورند، به بالاتر از آن متوجه شوند؛ و اگر یک قطرى را بگیرند، به اقطار دیگر مایل گردند؛ بلکه آتش اشتیاق آنها روز افزون گردد؛ و اگر تمام روى زمین را در تحت سلطنت بیاورند و احتمال دهند در کرات دیگر بساط سلطنتى هست، قلب آنها متوجه شود که اى کاش ممکن بود پرواز به سوى آن عوالم کنیم و آنها را در تحت سلطنت درآوریم؛ و بر این قیاس است حال اهل صناعات و علوم.‏

‏و بالجمله، حال تمام سلسله بشر، در هر طریقه و رشته اى که داخلند به هر مرتبه اى از آن که رسند، اشتیاق آنها به کاملتر از آن ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 6


 

‏متعلق گردد و آتش شوق آنها فرو ننشیند و روزافزون گردد. پس این نور فطرت ما را هدایت کرد به اینکه تمام قلوب سلسله بشر، از قاره نشینان اقصى بلاد افریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم، و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالى است که نقصى ندارد و عاشق جمال و کمالى هستند که عیب ندارد و علمى که جهل در او نباشد و قدرت و سلطنتى که عجز همراه آن نباشد، حیاتى که موت نداشته باشد؛ و بالاخره کمال مطلق معشوق همه است. تمام موجودات و عایله بشرى با زبان فصیح یکدل و یک جهت گویند ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حب به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال، و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودى که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد جز ذات مقدس، مبدأ عالم جلت عظمته- سراغ دارید؟ و آیا جمیل على الاطلاق که بى نقص باشد جز آن محبوب مطلق هست؟‏

‏اى سرگشتگان وادى حیرت و اى گمشدگان بیابان ضلالت، نه، بلکه اى پروانه هاى شمع جمال جمیل مطلق، و اى عاشقان محبوب بى عیب بى زوال، قدرى به کتاب فطرت رجوع کنید و صحیفه کتاب ذات خود را ورق زنید، ببینید با قلم قدرت فطرت اللهى در آن مرقوم است:‏‏ وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ.‏‎[3]‎‏ آیا‏‏ فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها‏‏ فطرت توجه به محبوب مطلق است؟ یا آن فطرت غیر متبدله لا تبدیل لخلق الله فطرت معرفت است؟ تا کى به خیالات باطله این عشق خداداد فطرى و این ودیعه الهیه را صرف این و آن مى کنید؟ اگر محبوب شما این ‏

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 7


 

‏جمالهاى ناقص و این کمالهاى محدود بود، چرا به وصول به آنها آتش اشتیاق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گردید؟ هان، از خواب غفلت برخیزید و مژده دهید و سرور کنید که محبوبى دارید که زوال ندارد، معشوقى دارید که نقصى ندارد، مطلوبى دارید بى عیب، منظورى دارید که نور طلعتش ‏‏ الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏‎[4]‎‏ است؛ محبوبى دارید که سعه احاطه اش ‏

‏لو دلیتم بحبل الى الارضین السفلى لهبطتم على الله ‏‎[5]‎

‏است.‏

‏پس این عشق فعلى شما معشوق فعلى خواهد؛ و نتواند این موهوم و متخیل باشد، زیرا که هر موهوم ناقص است و فطرت متوجه به کامل است. پس، عاشق فعلى و عشق فعلى بى معشوق نشود، و جز ذات کامل معشوقى نیست که متوجه الیه فطرت باشد. پس، لازمه عشق به کامل مطلق وجود کامل مطلق است. و پیشتر معلوم شد که احکام فطرت و لوازم آن از جمیع بدیهیات واضحتر و روشنتر است:‏‏ أَ فِی الله شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.‏‎[6]‎‏ 2‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآیین انقلاب اسلامی (ج.۱)صفحه 8

  • ( 1).« شهریست پر کرشمه و حوران زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم»حافظ
  • ( 2).« هرگز وجود حاضر و غایب شنیده اى من در میان جمع و دلم جاى دیگر است»سعدى
  • ( 1).« روى خود را به سوى آنکه آسمانها و زمین را آفرید گردانیدم.»( انعام/ 80).
  • ( 1).« خداوند نور آسمانها و زمین است.»( نور/ 36).
  • ( 2).« اگر با ریسمانى به ژرفناى زمین فرو فرستاده شوید، بر خداوند فرود آیید.» علم الیقین؛ ج 1، ص 54، مقصد اوّل، باب 3، فصل 5.
  • ( 3).« آیا در خداوند پدیدآورنده آسمانها و زمین، شکى هست؟»( ابراهیم/ 12).