فصل اول در [سرّ] طهارت است
چنانچه در سابق اشاره ای به آن شد، از برای نماز مراتبی است حسب مراتب و مقامات مصلین و سالکین الی الله ؛ همین طور شرایط و آداب و مقدمات و مقارنات نماز را حسب آن باید دانست؛ و ما در این مقام به طریق اجمال نمونه ای ذکر می کنیم که به مقایسه در سایر شرایط نیز معلوم شود و احتیاج به تکرار نداشته باشد.
پس، طهارتْ نماز صوری، و صورت نمازْ طهارت صوری و صورت طهارت است با آب مطلق که سرّ حیات است و صعید که منتهای تجلّیات است پیش اصحاب معرفت.
و طهارت اهل ایمان، تطهیر ظاهر است از ارجاس معاصی و اطلاق شهوت و غضب.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 34
و طهارت اهل باطن، تنزیه از قذارات معنویه و تطهیر از کثافات اخلاق ذمیمه است.
و طهارت اصحاب حقیقت، تنزیه از خواطر و وساوس شیطانیه و تطهیر از ارجاس افکار باطله و آراء ضالۀ مضله است.
و طهارت ارباب قلوب، تنزیه از تلوینات و طهارت از تقلبات و تطهیر از احتجاب به علوم رسمیه و اصطلاحات است.
و طهارت اصحاب سرّ، تنزیه از احتجاب از مشاهدات است.
و طهارت اصحاب محبت و مجذوبین، تنزیه از توجه به غیر و غیریت است و تطهیر از حجب خلقیه است.
و طهارت اصحاب ولایت، تطهیر از رؤیت مقامات و مدارج است و تنزیه از اغراض و غایات است. تا آخر مقام ولایت که طهارت آنها، تنزیه از تعینات تجلّیات اسماییه و صفاتیه است.
و طهارت ارباب صحو بعدالمحو و تمکینْ تنزیه از تلوین بعدالتمکین است و تطهیر از غلبۀ تجلّیات بعضی بر بعض که مقام رؤیت مظهریت احدیة الجمع است.
پس، کمّل اولیا را جمیع انواع طهارات محقق است؛ چنانچه ظاهر آنها طاهر است از جمیع قذارات صوریه، و حواس آنها طاهر است از اطلاق در آنچه احتیاج به آن نیست، و اعضای آنها طاهر است از تصرف در آنچه برخلاف رضای حقّ است، تا آخرین مراتب طهارت. قالَ تَعٰالیٰ: اِنَّمٰا یُریدُالله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرٰا.
و باید دانست که از برای هر یک از نمازهایی که از برای سالکین الی الله است طهارتی شرط است خاص به آن، که بدون آن طهارت، ممکن نیست توصل به آن صلوة؛ چنانچه در آیۀ شریفۀ لاٰیَمَسُّهُ اِلاَّ الْمُطَهَّرُون
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 35
فرمایند مسّ نمی کند ظاهر آن را مگر اهل طهارت ظاهریه، و باطن آن را مگر اهل طهارت باطنیه، و سرّ آن را مگر اهل طهارت سرّیّه. پس به نماز اهل باطن نرسد کسی، مگر آنکه از چشمۀ حیات قلبی دست و روی خود را شست و شو دهد، و به فضل آن از سر تا قدم، و از اول محل ادراک تا منتهای آلت تحریک رامس کند، و یکسره پاک و مطهر خود را مهیای کوی دوست کند؛ و ما پس از این به طور اجمال بیان صلوة اولیا و اهل معرفت را می کنیم، ان شاءالله .
و اکنون عنان قلم را منصرف می کنیم به ذکر نکته ای که برای خاصّه دانستن آن ضرور است؛ و آن، آن است که خدای تبارک و تعالی که طهور ظاهر و تنظیف قشر و طهارت لباس و بدن را که متعلق به ادب اهل دنیا و ظاهر است، اهمال نفرموده و نظافت را از ایمان قرار داده و آداب ظاهره را، چه راجع به معاشرات و معاملات و چه راجع به آداب ظاهرۀ بدن که قشر انسان است، و در حقیقت انسانیت هیچ مدخلیت ندارد، و چه راجع به ملابسات بدن که هیچ مربوط به انسانیت نیست، از قبیل لباس و مکان و آب و امثال آن، اهمال نفرموده و طهارت هر یک را یا شرط تحقق یا کمال نماز قرار داده، ممکن نیست به طهارت قلب و تنظیف باطن و تنزیه آن از قذارات معنویه، که فساد آنها با قذارات صوریه طرف نسبت نیست و اسباب هلاک ابدی و ظلمت و کدورت و فشار دائمی است، و طهارت لباس تقوا که خیر البسه است، از آلودگی به قذارات تجاوز از حدود، و طهارت عقل را از آلودگی به قذارات آراء فاسده و عقاید مهلکه، اهمال فرماید.
بلکه از مراجعه به کتاب الهی و اخبار و آثار انبیا و اولیا علیهم السلام معلوم شود که اهمیت به تطهیر قلوب، از تطهیر ظواهر بیشتر داده اند؛ بلکه جمیع اعمال و افعال ظاهره، مقدمۀ تطهیر قلوب است، چنانچه تطهیر قلوب مقدمۀ تکمیل آنهاست.
فَعَنْ اَبی عَبْدِالله عَلَیْهِ السَّلاٰمُ فی قَوْلِهِ تَعٰالیٰ: «اِلاّ مَنْ اَتی الله بِقَلْبٍ سَلیمٍ» قٰالَ: اَلسَّلیمُ الذّی یَلْقٰی رَبَّهُ وَ لَیْسَ فیهِ اَحَدٌ سِوٰاهُ. وَ قٰالَ: کُلُّ قَلْبٍ فیهِ شَکٌ
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 36
اَوْ شِرْکٌ فَهُوَ سٰاقِطٌ؛ وَ اِنَّمٰا اَرٰادَ بِالزُّهْدِ فیِ الدُّنْیٰا لِتَفْرَغَ قُلُوبُهُمْ لِلاْخِرَة؛ و عَنْ اَبی جَعْفَرِـ عَلَیْهِ السَّلاٰمُ قٰالَ: مٰا مِنْ عَبْدٍ إلاّ وَ فی قَلْبِهِ نُقْطَةٌ بَیْضٰاءٌ؛ فاِنْ اَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فی تِلْکَ النُّکْتَةٌ نُکْتَةٌ سَوْدٰاءٌ، فَاِنْ تٰابَ ذَهَبَ ذٰلِکَ السَّوادُ، وَ اِنْ تَمٰادیٰ فِی الذُّنُوبِ زٰادَ ذٰلِکَ السَّوٰاد حَتّی یُغَطِّیَ البَیاضَ؛ فَاِذٰا غُطِّیَ الْبَیٰاضُ لَمْ یَرْجِعْ صٰاحِبُهُ اِلیٰ خَیْرٍ اَبَداً، وَ هُوَ قَوْلُ الله ، عَزَّوَجَلَّ: «کَلاّ بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ.» وَ قٰالَ الشَّیْخُ الشَّهیدُ الثٰانی قُدّسَ سِرُّه: وَ قَدْ وَرَدَ فِی الْحَدیثِ: اِنَ الله لاٰ یَنْظُرُ اِلیٰ صُوَرِکُمْ وَلٰکِنْ یَنْظُرُ اِلیٰ قُلُوبِکُمْ.
بالجمله، تطهیر قلوب از قذارات معنویه و کثافات خلقیه، از مهمات است؛ که انسان باید با هر عِده و عُده ای شده، و به هر ریاضت و مجاهده ای است، به آن قیام کند و خود را از ننگ و عار آن خلاص کند؛ که اگر در محضر ربوبیت بدون آن طهور معنوی بایستد، جز صورت و قشر نماز و تعب و زحمت آن، چیز دیگر عایدش نشود؛ قال تعالی: اِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقین.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 37
تقوا از شرایط قبول نماز است مطلقاً؛ و تقوای باطن، که تطهیر آن از ذمایم اخلاق است از قبیل کبر و حسد و غفلت و کسل و امثال آن، از شرایط قبول است در نظر اهل معرفت، و از شرایط صحت صلوة اهل باطن است؛ و همین طور حسب مراتب تقوا تا آخرین درجات آن.
و از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است، و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم ـ کثرالله امثالهم ـ باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نیست یا مبنی بر اصطلاحی است که آنها را از آن حظی نیست، بدون حجت شرعیه رمی به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و گمان نکنند هرکس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیا و عرفا و تجلّیات حقّ و عشق و محبت و امثال اینها که دراصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است، یا بافندۀ از پیش خود است، و بر طبق آن برهان عقلی یا حجتی شرعی ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است.
تفکر کن در این حدیث شریف که از حضرت صادق دربارۀ قلب سلیم وارد شده، ببین آیا غیر از فنای ذاتی و ترک خودی و خودیت و انّیّت و انانیّت، که در لسان اهل معرفت است، به چیز دیگر قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و اولاد معصومین او سلام الله علیهم وارد شده و مکرر خواندی، تفکر و تدبر در فقرات آن کردی؟ که غایة القصوای آمال عارفان و منتهای آرزوی سالکان، همین فقرۀ شریفه از آن دعای شریف است: اِلٰهی، هَبْ لی کَمٰالَ الاْنقِطٰاع اِلَیْکَ، وَ أَنِرْ اَبْصٰارَ قُلُوبِنٰا بِضِیٰاءِ نَظَرِهٰا اِلَیْکَ حَتّیٰ تَخْرِقَ اَبْصٰارُ الْقلُوُبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ اِلیٰ مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْوٰاحُنٰا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 38
آیا مقصود از این تعلق به «عزّ قُدس» چیست؟ آیا حقیقت وَلاٰ حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلاٰلِک، غیر از آن «صَعْق» در لسان اولیا است؟ آیا مقصود از تجلّیات که در دعای عظیم الشأن «سمات» وارد است، غیر از تجلّیات و مشاهدات در لسان آنهاست؟ آیا در کلمات کدام عارف بالاتر از این حدیث شریف، که در کتب معتبرۀ شیعه و سنی نقل شده و از احادیث متواتره می توان گفت او را، دیدید که می فرماید: مٰا یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبٰادِی بِشَی ءٍ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ؛ وَ اِنَّهُ یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّیٰ اُحِبَّهُ؛ فَاِذٰا اَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ اِذاً سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسٰانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِهٰا، اِنْ دَعٰانی اَجَبْتُهُ و اِنْ سَاَلَنی اَعْطَیْتُه.
بالجمله، شواهد بیش از آن است که بتوان در این مختصرات گنجاند. و مقصود ما از این تطویل، آن است که برادران ایمانی خود را قدری به معارف نزدیک کنیم، و این بدبینی را که در آنها نسبت به علمای بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمی به تصوف نمودند، از قلوب آنها بزداییم. نه آنکه فقط برای تطهیر دامن مقدس آنها از این الواث باشد، زیرا که به توهین و تحقیر خلق، بنده ای پیش خدا خوار نمی شود اگر خودش پاک باشد، بلکه بر حسنات آنها افزوده می شود و حظوظ دنیایی هرچه کمتر باشد، در آخرت خدای تعالی به فضل عمیم خود ممکن است جبران کند؛ بلکه بیشتر نظر ما آن است که جلب نظر خوانندگان را راجع به معارف الهیّه و تهذیب باطن، که هر دو از مهمات بلکه غایت بعثت انبیا و انزال کتب است، نماییم.
ای عزیز، شیطان تو را وسوسه نکند و به آنچه داری قانع ننماید، قدری
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 39
حرکت کن و از صورت بی مغز و قشر بی لبّ تجاوز نما، و ذمایم اخلاق خود را و حالات نفسانیۀ خویش را تحت مطالعه و مداقه قرار بده، و با کلمات ائمۀ هدی علیهم السلام و کلمات بزرگان علما انس بگیر که در آن برکاتی است. فرضاً که از عرفا کسی را به بزرگی نمی شناسی، از علمای بزرگ معرفت و اخلاق، آنها را که پیش همۀ علما مسلّمند پیروی کن؛ مثل جناب عارف بالله و مجاهد فی سبیل الله ، مولانا سید بن طاووس ـ رضی الله عنه؛ و مثل مولانا، عارف بالله و سالک الی الله ، شیخ جلیل بهائی ـ قدس سره؛ و شیخ ارباب معرفت، مولانا محمدتقی مجلسی ـ رضوان الله علیه؛ و شیخ محدثین، فرزند بزرگوار او، مولانا مجلسی ـ رحمه الله . کتاب شرح فقیه مولانا مجلسی اول، که یکی از کتابهای نفیس جلیل القدر است و فارسی، مطالعه نما، و اگر نفهمیدی، از اهلش سؤال کن که در آن کنزهایی از معرفت است؛ و همین طور کتب عزیزۀ شیخان جلیلان نراقیان؛ و از علمای معاصر، کتب شیخ جلیل القدر، عارف بالله ، حاج میرزا جواد تبریزی ـ قدس سره ـ را مطالعه کن؛ شاید ان شاءالله از این تأبّی و تعسّف خارج شوی، و چون نویسندۀ خالی از همۀ مقامات معرفت و انسانیت، عمر را به بطالت نگذرانی؛ که خدای نخواسته اگر با این حال از این عالم منتقل شوی، دنبال آنْ حسرتها و پشیمانیهایی است جبران ناپذیر، و ظلمتها و کدورتهایی است بی منتها.
بار خدایا، ما را از این خواب گران برانگیز، و از این خودخواهی و خودبینی، که منشأ همۀ مفاسد است، نجات ده و به صراط مستقیم انسانیت هدایت فرما. اِنَّکَ وَلیّ الْهدٰایَةِ وَ التَّوفیق.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 40