مقالۀ اولی (مقدّمات نماز)

فصل چهارم: فلسفۀ تشریع وضو و بیان مفاهیم عرفانی آن

فصل چهارم[ در اسرار حدیث شریف]

‏ ‏

‎     ‎‏رُوِیَ عَن الاْئِمَّةِ اْلاَطْهٰارِ عَلَیْهِمُ السَّلاٰمُ: ‏اِنَّ آدَمَ(ع) لَمّا مَشیٰ اِلی الشَّجَرَةِ وَ‎ ‎تَوَجَّهَ اِلَیْهٰا وَ تَنٰاوَلَهٰا، فَوَضَعَهٰا عَلیٰ رَأسِهِ طَمَعاً لِلْخُلُودِ وَ اِعْظٰاماً لَهٰا اُمِرَتْ هٰذِهِ الاُْمَّةُ‎ ‎الَّتی خَیْرُ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ، بِاَنْ یُطَهِّرُوا هٰذِهِ الْمَوٰاضِعَ بِالْمَسْحِ وَ الْغَسْلِ‎ ‎لِیَتَطَهَّروُا مِنْ جِنٰابَةِ اْلاَبِ الَّذی هُوَ اْلاَصْل.‎[1]‎‏ و قریب به این روایت روایتی است‏‎ ‎‏که از مجالس شیخ صدوق منقول است.‏‎[2]‎

‏    ‏‏بدانکه آدم علیه السلام در حال جذبه در بهشت لقا بود، و توجه به شجرۀ‏‎ ‎‏طبیعت نداشت؛ و اگر به آن جذبه باقی می ماند، از آدمیت ساقط می شد و به‏‎ ‎‏سیر کمالی که باید در قوس صعودی نایل شود نمی شد، و بسط بساط رحمت‏‎ ‎‏در این عالم نمی گردید. پس، ارادۀ ازلیه تعلق گرفت که بساط رحمت و نعمت‏‎ ‎‏را در این نشئه بسط دهد و فتح ابواب خیرات و برکات نماید و جواهر مخزونۀ‏‎ ‎‏نفوس عالم ملک و طبیعت را از ارض طبیعت خارج کند و اثقال آن را بیرون‏‎ ‎‏آورد؛ و این در سنت الله حاصل نمی شد مگر به توجه آدم به طبیعت و خروج‏‎ ‎‏آن از محو به صحو، و خارج شدن از بهشت لقا و جذبۀ الهیّه که اصل همۀ‏‎ ‎‏خطیئات است؛ پس، بر او مسلط فرمود قوای داخلیه و شیطان خارجی را، که‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 46
‏او را دعوت به این شجره کنند که مبدأ بسط کمالات و منشأ فتح ابواب‏‎ ‎‏فیوضات است. پس، او را از بساط قرب قبل التنزل تبعید کردند و به توجه به‏‎ ‎‏طبیعت دعوت نمودند تا آنکه وارد حجب ظلمانیه گردد؛ زیرا که تا وارد در‏‎ ‎‏حجاب نشود، خرق آن نتواند کرد. قٰالَ تَعٰالیٰ: ‏لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسٰانَ فی اَحْسَنِ‎ ‎تَقْویمٍ، ثُمَّ رَدَدْنٰاهُ اَسْفَلَ سٰافِلین.‎[3]‎‏ ردّ به اسفل سافلین، که آخرین حجب‏‎ ‎‏ظلمانیه است، از جامعیت این اعجوبۀ الهیّه است و لازمۀ تعلیم اسما و‏‎ ‎‏صفات در حضرت علمیه است.‏

‏     و چون آدم (ع) از ظهور ملکوتیِ ایجادی به توجه به ملک خود خارج‏‎ ‎‏شد، محدث به حدث اکبر و مجنب به جنابت عظما گردید؛ و چون این توجه‏‎ ‎‏در حضرت مثال یا بهشت دنیا متمثل شد، دنیا به صورت شجره درآمد و آدم به ‏‎ ‎‏توجه و مشی به سوی آن و برداشتن به دست و به سر نهادن و اعظام نمودن آن،‏‎ ‎‏مبتلای به خطیئه شد. پس، این خطیئه را و موارد آلودگی به آن را، باید خود و‏‎ ‎‏ذریۀ او، خصوصاً این امت که خیر امم و عارف به اسرارند از نور اولاد اطهار،‏‎ ‎‏جبران کنند.‏

‏     پس، موارد آلودگی ظاهر او را باید تطهیر کنند به آب طاهر نازل از‏‎ ‎‏حضرت رحموت؛ و مورد آلودگی باطن و قلب او را باید تطهیر کنند به آب‏‎ ‎‏تجلّیات از حضرت لاهوت. پس، در وقت تطهیر وجه، وجه قلب را یکسره از‏‎ ‎‏غیرْ شست و شو دهند؛ و در وقت تطهیر دست، از مرفق آلودگی به دنیا تا‏‎ ‎‏منتهای اصابع مباشرت آن تطهیر کنند؛ و با فضل آن، اقصای عرشِ توجه به‏‎ ‎‏طبیعت و منتهای مشی به سوی حصول آمال را مسح نمایند، و از فضول توجه‏‎ ‎‏به ملک و بقایای آثار آن خارج شوند، و از خطیئه و جنابت پدر اول، که اصل‏‎ ‎‏آنهاست، بیرون شوند.‏

‏     وَ فِی الْعِلَلِ فِی حَدیثِ صَلٰوةِ الْمِعْرٰاجِ:‏ ثُمَّ قٰالَ ربّی عَزَّوَجَلَّ: یٰا مُحَمَّدُ‎ ‎مُدَّ یَدَکَ فَیَتَلَقّاکَ مٰاءٌ یَسیلُ مِنْ سٰاقِ عَرشِی الْأیمَنِ. فَنَزَلَ الْمٰاءُ فَتَلَقَّیْتُهُ بِالْیَمینِ فَمِنْ‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 47
اَجْلِ ذٰلِکَ اَوَّلُ الْوُضوُءِ بِالْیُمْنیٰ. ثُمَّ قٰالَ: یٰا مُحَمَّدُ خُذْ ذٰلِکَ فَاغْسِلْ بِهِ وَجْهَکَ ـ وَ‎ ‎عَلَّمَهُ ذٰلِکَ ـ فَاِنَّکَ تُریدُ اَنْ تَنْظُرَ اِلیٰ عَظَمَتی وَ اَنْتَ طٰاهِرٌ؛ ثُمَّ اغْسِلْ ذِرٰاعَیْکَ الْیَمینَ‎ ‎وَ الْیَسٰارَ ـ وَ عَلَّمَهُ ذٰلِکَ ـ فَاِنَّکَ تُریدُ اَنْ تَتَلَقّیٰ بِیَدَیْکَ کَلاٰمی؛ وَامْسَحْ بِفَضْلِ مٰا فی‎ ‎یَدَیْکَ مِنَ الْمٰاءِ رَأسَکَ وَ رِجْلَیْکَ اِلیٰ کَعْبَیْکَ ـ وَ عَلَّمَهُ المسْحَ بِرَأسِهِ وَ رِجْلَیْهِ ـ وَ قٰالَ:‎ ‎اِنّی اُریدُ اَنْ اَمْسَحَ رَأسَکَ وَ اُبٰارِکَ عَلَیْکَ. فَاَمَّا الْمَسْحُ عَلیٰ رِجْلَیْکَ فَاِنّی اُریدُ اَنْ‎ ‎اَوْطِئَکَ مَوْطِأًلَمْ یَطَأْهُ اَحَدٌ قَبْلَکَ وَ لاٰ یَطَأْهُ اَحَدٌ غَیْرُکَ ... ‏الحدیث.‏‎[4]‎

‏    ‏‏تو نیز، ای شفیق عرفانی و رفیق ایمانی، تأسی کن به سر حلقۀ اهل‏‎ ‎‏معرفت و یقین؛ و دست راست خودرابه سوی رحمت حقّ دراز کن واز آب‏‎ ‎‏ نازل از ساقِ ایمنِ عرشِ رحمت تلقی کن، که حقّ تعالی دست خالی فقرای‏‎ ‎‏الی الله را رد نمی فرماید و کشکول گدایی ارباب حاجت را تهی‏‎ ‎‏بر نمی گرداند. پس، از آن آب رحمت بردار و رویِ آلوده به توجه به دنیا، ‏‎ ‎‏بلکه به ماسوا را شست و شو ده، چه که با این قذارت و آلودگی، به عظمت‏‎ ‎‏حقّ نتوان نظر کرد: ‏فَاِنَّ الدُّنْیٰا وَ الاْخِرَةَ ضَرَّتٰان.‎[5]‎‏ پس دستهای خود را از مرفقِ‏‎ ‎‏رؤیتِ حول و قوّه تا اصابع مباشرت به رؤیت انّیّت و انانیّت تغسیل کن: ‏فَلاٰ‎ ‎حَولَ وَ لاٰ قُوَّةَ اِلاّ بِالله ؛‎[6]‎‏ چه که با این کثافتِ استقلال نفس، مسّ کتاب حقّ‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 48
‏نتوان کرد، قال تعالی: ‏لاٰ یَمَسُّهُ اِلاَّ الْمُطَهَّروُن؛‏41‏‏ و با فضل آن، مسح رأس‏‎ ‎‏خود کن و علو و عظمت و تکبّر را از سر بنه، تا ممسوح به دست حقّ گردی؛ و‏‎ ‎‏تفکر در غیر و غیریت را از سر بیرون کن، تا به برکات حقّ مبارک شوی؛ و تطهیر‏‎ ‎‏کن پای تردد در شئون کثرت را، تا محرم محفل انس شوی؛ و قدم به فرق خود‏‎ ‎‏نِه، تا لایق بساط عظمت گردی.‏

‎ ‎

کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 49

  • )) «از ائمۀ اطهار علیهم السلام روایت شده است که آدم (ع) چون به سوی آن درخت روان شد و بدان رو کرد و از آن برگرفت و به امید و طمع آنکه جاودانه در بهشت بماند و به قصد بزرگداشت آن درخت آن را بر سر گذاشت، به این امّت، که بهترین امّتهای انسانی است، امر شد که این مواضع را با مسح و شستن تطهیر کنند تا از جنابت پدر، که اصل (آدمی) است، پاک گردند.»
  • )) مجالس [امالی ]شیخ صدوق، «مجلس» 35.
  • )) «همانا انسان را در بهترین صورت و هیئت آفریدیم. آنگاه او را به اسفل سافلین (پست ترین جاهای پست) بازگردانیدیم.» (تین/ 4)
  • )) در کتاب علل الشّرائع در ضمن حدیث نماز معراج آمده است: «... سپس پروردگارم عزّوجلّ فرمود: "ای محمد، دست خود را پیش ببر تا آبی که از ساق راست عرش من جاری است به تو برسد". پس آب فرو ریخت و من دست راست خود را بدان زدم، از این رو آغاز وضو با دست راست شد. سپس فرمود: "ای محمد، آن آب را بگیر و با آن روی خود بشوی ـ و نحوۀ شستن را به حضرتش تعلیم داد ـ زیرا که تو می خواهی در حال پاکی به عظمت من نظر کنی. سپس ذراع راست و ذراع چپت را بشوی ـ و نحوۀ شستن را به او تعلیم داد ـ که تو می خواهی با دو دستت کلام مرا دریافت کنی. و با باقیماندۀ آب دستانت سرت و دو پایت را تا قوزک مسح کن" ـ و نحوۀ مسح سر و پا را بدو آموخت ـ و فرمود: "من می خواهم سرت را مسح کنم و بر تو مبارک گردانم و امّا مسح بر دو پایت برای این است که می خواهم قدمت را بر جایی بگذارم که پیش از تو کسی بر آن گام نگذارده و کسی جز تو بر آن گام نخواهد گذاشت".» حدیث ادامه دارد. علل الشّرائع، ص 312، باب 1، حدیث 1.  
  • )) «دنیا و آخرت هووی یکدیگرند.» عوالی اللّئالی، ج 1، ص 277، حدیث 106، و ج 4، ص 115. نهج البلاغة، حکمت 100.
  • )) «هیچ جنبشی و هیچ نیرویی نیست مگر از خدا.»