مقالۀ ثانیه (مقارنات نماز)

فصل چهارم: سرّ تکبیرات افتتاحیه و رفع ید

فصل چهارم[ در سرّ تکبیرات افتتاحیّه و رفع ید است]

‏ ‏

‎     ‎‏پس، تو ای سالک الی الله و مجاهد فی سبیل الله چون اقامۀ صلب در‏‎ ‎‏محضر قرب نمودی و تخلیص نیت در پیشگاه عزت کردی و قلب خود را صفا ‏‎ ‎‏دادی و در زمرۀ اهل وفا داخل شدی، خود را مهیای دخول در باب کن و اجازۀ‏‎ ‎‏فتح ابواب طلب، و از منزل طبیعت حرکت کن و حجاب غلیظ آن را با تمسک‏‎ ‎‏به مقام کبریایی رفع کن و به پشت افکن و تکبیر گویان وارد حجاب دیگر شو و‏‎ ‎‏آن را رفع کن و به پشت سر افکن و تکبیر بگو و حجاب سوم را نیز مرتفع کن که‏‎ ‎‏به سر منزل باب القلب رسیدی، پس توقف کن و دعای مأثور بخوان: ‏اَللهمَّ‎ ‎اَنْتَ الْمَلِکُ الحَقُّ المُبین...‏ الخ.‏‎[1]‎

‏    ‏‏سلب مالکیت از غیر حقّ و حصر مطلق تصرفات را بر آن ذات مقدس‏‎ ‎‏نما که خود را رافع حجاب نشماری و لایق تکبیر حقّ ندانی، ‏فَاِنَّهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 76
یُوصَف.‎[2]‎‏ پس، قصر الوهیت در حقّ کن و غفران ذنوب خود را طلب نما.‏‎ ‎‏    ‏‏و پس از آن، رفع حجاب رابع و خامس کن و به پشت افکن و تکبیر را‏‎ ‎‏تکریر نما و چشمِ دل باز کن که ندای «تَقَدَّمْ» شنوی. و اگر حلاوت محضر و‏‎ ‎‏لذت ورود یا هیبت و عظمت حضور در قلبت ظاهر شد، بدانکه از طرفْ‏‎ ‎‏اجازۀ ورود صادر شده؛ پس، با حال خوف و رجا و تبتل و تضرع بگو: ‏لَبَّیْکَ وَ‎ ‎سَعْدَیْکَ وَ الْخَیْرُ فی یَدَیْکَ وَ الشَّرُّ لَیْسَ اِلَیْکَ... ‏الخ.‏‎[3]‎‏ و تفکر در حقایق این‏‎ ‎‏اذکار شریفه کن که در آن ابوابی از معارف است و خود در آن ادب حضور‏‎ ‎‏است.‏

‏     پس از تنزیه و تسبیح حقّ از ورود در حضرتش و تنزیه مقام مقدسش از‏‎ ‎‏توصیف، رفع حجاب سادس نما و تکبیر بگو؛ و اگر خود را لایق دیدی رفع‏‎ ‎‏حجاب هفتم کن، که لطیفۀ سابعه است، و الاّ توقف کن و باب احسان حقّ را‏‎ ‎‏بکوب و اعتراف به اسائۀ خود از روی قلب کن و بگو: ‏یٰا مُحْسِنُ قَدْ اَتٰاکَ‎ ‎الْمُسی ء.‎[4]‎‏ و ملتفت باش که در این کلام صادق باشی و حقیقتاً قَرعِ باب‏‎ ‎‏احسان کنی و الاّ بر حذر باش و از نفاق در محضر ذوالجلال بترس.‏

‏     و پس از آن، رفع حجاب سابع کن و آن را به پشت سر ‏‏[‏‏افکن‏‏]‏‏ به رفع ید، ‏‎ ‎‏و تکبیر احرام گو و خود را از غیرْ محروم دان که داخل حرم کبریا شدی، پس‏‎ ‎‏بگو: ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمٰوٰاتِ وَ الاْرْض... ‏الخ.‏‏22‏

‏     ‏‏و بدانکه برای تو خطر عظیمی پیش آمده که آن، نفاق در اول عبادتْ در‏‎ ‎‏محضر عالم به سرّ و خفیات است. و اگر چون نویسندۀ محجوب از هر کمال و‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 77
‏معرفت و پابستِ علایق دنیا و حب نفس و سرگرم شهوت و غضبْ خود را از‏‎ ‎‏این مقامات عاری دیدی، خود را در محضر حقّ و ملائکۀ مقربین رسوا مکن و‏‎ ‎‏به نقص و عجز خود اعتراف کن و از قصور و احتجاب خود در انفعال باش و با‏‎ ‎‏انکسار قلب و انفعال و خجلت وارد شو و اذکار را از لسان اولیا بگو که خود‏‎ ‎‏لایق آن نیستی، زیرا که تا پشت پا بر خود و هر دو جهان نزنی، در این اقوال‏‎ ‎‏صادق نباشی؛ و تا تسلیم حقیقی بین یَدَیِ الله نباشی، مسلم نیستی؛ و تا‏‎ ‎‏خود بینی، از حدود شرک خارج نشدی؛ و تا فانی مطلق نشوی، نتوانی گفت:‏‎ ‎اِنَّ صَلٰوتی وَ نُسُکی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتیلله رَبِّ الْعٰالَمین.‎[5]‎‏ پس، اگر خود را مرد‏‎ ‎‏این میدان ندیدی، در صف اهل معرفت هرگز داخل مشو و در پیشگاه احرار‏‎ ‎‏خویشتن را خجل منما.‏

‏     فَعَنِ الصّادِقِ، عَلَیْهِ السَّلاٰمُ:‏ اِذٰا کَبَّرْتَ فَاسْتَصْغِرْ مٰا بَیْنَ الْعُلاٰ وَ الثَّریٰ دُونَ‎ ‎کِبْرِیٰائِهِ؛ فَاِنَ الله اِذٰا اَطْلَعَ عَلیٰ قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُکَبِّرُ وَ فی قَلْبِهِ عٰارِضٌ عَنْ حَقیقَةِ‎ ‎تَکْبیرِهِ قٰالَ: یٰا کٰاذِبُ، اَتَخْدَعُنی؟ وَ عِزَّتی وَ جَلاٰلی لاَحْرِ مَنَّکَ حَلاٰوَةَ ذِکْری وَ‎ ‎لَأحْجُبَنَّکَ عَنْ قُرْبی وَ الْمَسٰارَّةِ بِمُنٰاجٰاتی. فَاعْتَبِرْ اَنْتَ قَلْبَکَ حینَ صَلوٰتِکَ فَاِنْ کُنْتَ‎ ‎تَجِدُ حَلاٰوَتَهٰا وَ فی نَفْسِکَ سُرُورِهٰا وَ بَهْجَتَهٰا وَ قَلْبُکَ مَسْرُورٌ بِمُنٰاجٰاتِهِ مُلتذٌّ‎ ‎بِمُخٰاطَبٰاتِهِ، فَاعْلَمْ اَنَّهُ قَدْ صَدَّقَکَ فی تَکْبیرِکَ لَهُ؛ وَ اِلاّ فَقَدْ عَرَفْتَ مِنْ سَلْبِ لَذَّةِ‎ ‎المُنٰاجٰاةِ و حِرْمٰانِ حَلاٰوَةِ الْعِبٰادَةِ، اَنَّهُ دَلیلٌ عَلیٰ تَکْذیبِ الله لَکَ وَ طَرْدِکَ عَنْ‎ ‎بٰابِه.‎[6]‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 78
‏    ‏‏و اما نماز اولیا ـ چنانچه سابق ذکر شد ـ نقشۀ تجلّیات است. پس چون‏‎ ‎‏قلوب صافیۀ خود را شطر عالم غیب قرار دادند و مرآت ذات خود را متوجه ‏‎ ‎‏شمس حقیقی کردند، به مناسبت قلوب آنها از حضرت غیب تجلی خاصی‏‎ ‎‏بر آنها شود. و چون در اول امرْ تجلی تقییدی است، تکبیری گویند ـ فَهُو اَکْبَرُ‏‎ ‎‏مِنْ التَّجَلّیِ التَّقییدیّ. پس، آن را از حجابهای نور شمارند و قلب خود را از‏‎ ‎‏آن منصرف کنند و با دستْ سرّ رفع حجاب قلبی را نمایش دهند. پس از رفع‏‎ ‎‏حجاب، تجلی دیگری به قلب آنها شود که از تجلی اول ارفع و اعلاست؛‏‎ ‎‏پس تکبیر گویند و رفع آن حجاب نمایند. و همین طور حجب سبعه را رفع‏‎ ‎‏کنند تا وصول به منتهای کرامت حاصل شود. پس، چون تجلی ذاتی بر قلوب‏‎ ‎‏آنها بی تقیید و حجاب شد، ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمٰواتِ وَالاْرْض ‏22‏‎ ‎‏گویند و وارد نماز شوند و خود را به تکبیر احرام از هر خاطری غیر حقّ محروم‏‎ ‎‏کنند و هرچه جز دوست را بر خود حرام شمرند و توجه به غیر را پشت بر قبلۀ‏‎ ‎‏حقیقی دانند و مبطل صلوة شمارند و رجوع به انّیّت و انانیّت خود را از احداث‏‎ ‎‏قاطعۀ نماز محسوب دارند. و چون متمکن به این مقام شدند و مستقیم بر امر‏‎ ‎‏گردیدند ‏فَقَدْتَمَّ میقٰاتُ الرَّب.‎[7]‎‏ و اهل معرفت گویند آیۀ شریفۀ ‏فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ‎ ‎اللَّیْل... ‏الخ‏‎[8]‎‏ اشارۀ به کیفیت سیر معنوی و سفر روحانی جناب ابراهیم‏‎ ‎‏خلیل الله است.‏

‏     و اشاره ای به بعض از آنچه شنیدی نموده است در حدیث شریف‏‎ ‎‏عَنِ الْعِلَلِ بِاِسْنٰادِهِ عَنْ هِشٰامِ الْحَکم عَنْ اَبی الْحَسَنِ موسی ‏عَلَیْهِماالسَّلاٰمُ‎ ‎قٰالَ: قُلْتُ: لاِیَّ عِلَّةٍ صٰارَالتَّکْبیرُ فِی الاْفْتِتٰاحِ سَبْعُ تَکْبیرٰاتٍ اَفْضَلَ؟ فَقٰالَ: یٰا‎ ‎هِشٰامُ، اِنَ الله خَلَقَ السَّمٰوٰاتِ سَبْعاً وَ الاَْرَضینَ سَبْعاً وَ الْحُجُبَ سَبْعاً؛ فَلَمّا اَسْریٰ‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 79
بِالنَّبیّ صَلَّی الله عَلَیْهِ و آلِهِ فَکٰانَ مِنْ رَبِّهِ کَقٰابِ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنیٰ رُفِعَ لَهُ حِجٰابٌ مِنْ‎ ‎حُجُبِهِ، فَکَبَّرَ رَسُولُ الله صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ جَعَلَ یَقُولُ الْکَلِمٰاتِ الَّتی فِی‎ ‎الاِْفْتِتٰاحِ؛ فَلَمّا رُفِعَ لَهُ الثّانی، کَبَّرَ؛ فَلَمْ یَزَلْ کَذٰلِکَ حَتّی بَلَغَ سَبْعَ حُجُبٍ فَکَبَّرَ سَبْعَ‎ ‎تَکْبیرٰاتٍ. فَلِذٰلِکَ الْعِلَّةِ تُکَبَّرُ لِلاِْفْتِتٰاحِ فِی الصَّلوٰةِ سَبْعُ تَکْبیرٰات.‎[9]‎‏ ‏‎ ‎‏     ‏‏و از حدیث معراج معلوم شود که برای حضرت ختمی مآب‏‎ ‎‏صلی الله علیه و آله سه مرتبه نور عظمت تجلی کرده در تکبیرات افتتاحیه؛‏‎ ‎‏چنانچه برای خلیل الرّحمن نیز انوار تقییدی سه مرتبه تجلی کرد، پس از آن‏‎ ‎‏وصول حاصل شد‏‎[10]‎‏. و در این حدیث نیز چنین فرماید:‏ فَلَمّا فَرَغَ مِنَ التَّکْبیرِ‎ ‎وَ الاِْفْتِتٰاحِ، قٰالَ الله عَزَّوَجَلَّ: اَلاْنَ وَصَلْتَ اِلَیَّ فَسَمِّ بِاسْمی... ‏الحدیث.‏‎[11]‎

‎ ‎

کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 80

  • )) «خداوندا، تویی پادشاهِ حقِّ آشکار...» بحارالانوار، ج 81، ص 206، «کتاب الصّلوة»، باب 37، حدیث 3.
  • )) «او بزرگتر از آن است که به وصف درآید.» اصول کافی، ج 1، ص 159، «کتاب التّوحید»، «باب معانی الاسماء و اشتقاقها»، حدیث 8 و 9. بحارالانوار، ج 81، ص 366، «کتاب الصّلوة»، باب 44، حدیث 20.
  • )) «سرم به فرمان تو (رو به تو دارم) و سعادت از تو است؛ خیر به دست تو است و شرّ (را) بسوی تو (راه) نیست...». بحارالانوار، ج 81، ص 206، «کتاب الصلوة» باب 37، حدیث 3.
  • )) «ای نیکویی کننده، بدکار به سوی تو آمده است.» بحارالانوار، ج 81، ص 375، «کتاب الصّلوة»، باب 22، حدیث 29. فلاح السائل، ص 155. مستدرک الوسائل، «کتاب الصّلوة»، «ابواب تکبیرة الاحرام»، «باب استحباب تفریق التکبیرات»، حدیث 6.
  • )) «همانا نماز من، عباداتم، زندگیم و مرگم برای خدا، پروردگار دو عالم است.» (انعام/ 162)  
  • )) «از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: چون تکبیر (نماز) گفتی، آنچه را مابین آسمان و زمین است در مقابل کبریاء خدا کوچک و ناچیز شمار که اگر خداوند بر قلب بنده، زمانی که تکبیر می گوید، بنگرد و در دل او چیزی باشد که از حقیقت معنای تکبیر بازش می دارد، به او می گوید: "ای دروغگو آیا مرا می فریبی؟ به عزّت و جلالم سوگند که از شیرینی یاد خود محرومت کنم و از قرب به خود و شادمانی مناجاتم محجوبت سازم." پس به هنگام نمازگزاردنت دل خود را بیازما، اگر شیرینی نماز را و در (عمق) جانْ سرور و بهجت (حاصل از) آن را می یابی و دلت از راز و نیاز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت می برد، بدان که خداوند تو را در تکبیری که بر زبان رانده ای تصدیق فرموده است؛ وگرنه، دانسته ای که فقدان لذت و مناجات و محرومیت از شیرینی عبادت دلیل بر این است که خدا تو را در تکبیرت دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.» مصباح الشّریعة، باب 13. بحارالانوار، ج 81، ص 230، «کتاب الصّلوة»، باب 38، حدیث 3.
  • )) «همانا زمان وعدۀ دیدار پروردگار کامل گشت.» (برگرفته از آیۀ 142 سورۀ اعراف).
  • )) «پس چون شب او را فرا گرفت...». (انعام/ 76)
  • )) «از کتاب علل الشّرائع به سندی که آورده، از هشام بن حکم روایت کرد که از ابوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام پرسیدم: "چرا در افتتاح نماز (گفتن) هفت تکبیر دارای فضیلت بیشتر شده است؟" فرمود: "ای هشام، خداوند آسمانها را هفت، زمینها را هفت و حجابها را هفتگانه آفرید؛ پس چون پیامبر صلی الله علیه و آله را به معراج برد و قرب او به پروردگارش به اندازۀ فاصله دو کمان یا نزدیکتر شد، یک حجاب از حجابهایش برداشته شد؛ رسول الله صلّی الله علیه و آله تکبیر گفت و آغاز نمود به گفتن کلمات افتتاحیۀ نماز؛ پس چون حجاب دوم برایش برداشته شد، تکبیر گفت؛ و به همین منوال (گذشت) تا به هفت حجاب رسید؛ پس آن جناب هفت تکبیر گفت. بدین علت برای افتتاح نماز هفت تکبیر گفته می شود".» علل الشّرائع، ص 332، باب 30، حدیث 4.
  • )) اشاره است به مفاد آیات 76 تا 79 سورۀ انعام.
  • )) «پس چون از تکبیر و افتتاح نماز فارغ گشت، خداوند عزّوجلّ فرمود: "اینک به من رسیدی پس نام مرا ببر".» حدیث ادامه دارد. علل الشّرائع، ص 312، باب 1، حدیث 1.