فصل چهارم[ در سرّ تکبیرات افتتاحیّه و رفع ید است]
پس، تو ای سالک الی الله و مجاهد فی سبیل الله چون اقامۀ صلب در محضر قرب نمودی و تخلیص نیت در پیشگاه عزت کردی و قلب خود را صفا دادی و در زمرۀ اهل وفا داخل شدی، خود را مهیای دخول در باب کن و اجازۀ فتح ابواب طلب، و از منزل طبیعت حرکت کن و حجاب غلیظ آن را با تمسک به مقام کبریایی رفع کن و به پشت افکن و تکبیر گویان وارد حجاب دیگر شو و آن را رفع کن و به پشت سر افکن و تکبیر بگو و حجاب سوم را نیز مرتفع کن که به سر منزل باب القلب رسیدی، پس توقف کن و دعای مأثور بخوان: اَللهمَّ اَنْتَ الْمَلِکُ الحَقُّ المُبین... الخ.
سلب مالکیت از غیر حقّ و حصر مطلق تصرفات را بر آن ذات مقدس نما که خود را رافع حجاب نشماری و لایق تکبیر حقّ ندانی، فَاِنَّهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 76
یُوصَف. پس، قصر الوهیت در حقّ کن و غفران ذنوب خود را طلب نما. و پس از آن، رفع حجاب رابع و خامس کن و به پشت افکن و تکبیر را تکریر نما و چشمِ دل باز کن که ندای «تَقَدَّمْ» شنوی. و اگر حلاوت محضر و لذت ورود یا هیبت و عظمت حضور در قلبت ظاهر شد، بدانکه از طرفْ اجازۀ ورود صادر شده؛ پس، با حال خوف و رجا و تبتل و تضرع بگو: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ وَ الْخَیْرُ فی یَدَیْکَ وَ الشَّرُّ لَیْسَ اِلَیْکَ... الخ. و تفکر در حقایق این اذکار شریفه کن که در آن ابوابی از معارف است و خود در آن ادب حضور است.
پس از تنزیه و تسبیح حقّ از ورود در حضرتش و تنزیه مقام مقدسش از توصیف، رفع حجاب سادس نما و تکبیر بگو؛ و اگر خود را لایق دیدی رفع حجاب هفتم کن، که لطیفۀ سابعه است، و الاّ توقف کن و باب احسان حقّ را بکوب و اعتراف به اسائۀ خود از روی قلب کن و بگو: یٰا مُحْسِنُ قَدْ اَتٰاکَ الْمُسی ء. و ملتفت باش که در این کلام صادق باشی و حقیقتاً قَرعِ باب احسان کنی و الاّ بر حذر باش و از نفاق در محضر ذوالجلال بترس.
و پس از آن، رفع حجاب سابع کن و آن را به پشت سر [افکن] به رفع ید، و تکبیر احرام گو و خود را از غیرْ محروم دان که داخل حرم کبریا شدی، پس بگو: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمٰوٰاتِ وَ الاْرْض... الخ.22
و بدانکه برای تو خطر عظیمی پیش آمده که آن، نفاق در اول عبادتْ در محضر عالم به سرّ و خفیات است. و اگر چون نویسندۀ محجوب از هر کمال و
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 77
معرفت و پابستِ علایق دنیا و حب نفس و سرگرم شهوت و غضبْ خود را از این مقامات عاری دیدی، خود را در محضر حقّ و ملائکۀ مقربین رسوا مکن و به نقص و عجز خود اعتراف کن و از قصور و احتجاب خود در انفعال باش و با انکسار قلب و انفعال و خجلت وارد شو و اذکار را از لسان اولیا بگو که خود لایق آن نیستی، زیرا که تا پشت پا بر خود و هر دو جهان نزنی، در این اقوال صادق نباشی؛ و تا تسلیم حقیقی بین یَدَیِ الله نباشی، مسلم نیستی؛ و تا خود بینی، از حدود شرک خارج نشدی؛ و تا فانی مطلق نشوی، نتوانی گفت: اِنَّ صَلٰوتی وَ نُسُکی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتیلله رَبِّ الْعٰالَمین. پس، اگر خود را مرد این میدان ندیدی، در صف اهل معرفت هرگز داخل مشو و در پیشگاه احرار خویشتن را خجل منما.
فَعَنِ الصّادِقِ، عَلَیْهِ السَّلاٰمُ: اِذٰا کَبَّرْتَ فَاسْتَصْغِرْ مٰا بَیْنَ الْعُلاٰ وَ الثَّریٰ دُونَ کِبْرِیٰائِهِ؛ فَاِنَ الله اِذٰا اَطْلَعَ عَلیٰ قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُکَبِّرُ وَ فی قَلْبِهِ عٰارِضٌ عَنْ حَقیقَةِ تَکْبیرِهِ قٰالَ: یٰا کٰاذِبُ، اَتَخْدَعُنی؟ وَ عِزَّتی وَ جَلاٰلی لاَحْرِ مَنَّکَ حَلاٰوَةَ ذِکْری وَ لَأحْجُبَنَّکَ عَنْ قُرْبی وَ الْمَسٰارَّةِ بِمُنٰاجٰاتی. فَاعْتَبِرْ اَنْتَ قَلْبَکَ حینَ صَلوٰتِکَ فَاِنْ کُنْتَ تَجِدُ حَلاٰوَتَهٰا وَ فی نَفْسِکَ سُرُورِهٰا وَ بَهْجَتَهٰا وَ قَلْبُکَ مَسْرُورٌ بِمُنٰاجٰاتِهِ مُلتذٌّ بِمُخٰاطَبٰاتِهِ، فَاعْلَمْ اَنَّهُ قَدْ صَدَّقَکَ فی تَکْبیرِکَ لَهُ؛ وَ اِلاّ فَقَدْ عَرَفْتَ مِنْ سَلْبِ لَذَّةِ المُنٰاجٰاةِ و حِرْمٰانِ حَلاٰوَةِ الْعِبٰادَةِ، اَنَّهُ دَلیلٌ عَلیٰ تَکْذیبِ الله لَکَ وَ طَرْدِکَ عَنْ بٰابِه.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 78
و اما نماز اولیا ـ چنانچه سابق ذکر شد ـ نقشۀ تجلّیات است. پس چون قلوب صافیۀ خود را شطر عالم غیب قرار دادند و مرآت ذات خود را متوجه شمس حقیقی کردند، به مناسبت قلوب آنها از حضرت غیب تجلی خاصی بر آنها شود. و چون در اول امرْ تجلی تقییدی است، تکبیری گویند ـ فَهُو اَکْبَرُ مِنْ التَّجَلّیِ التَّقییدیّ. پس، آن را از حجابهای نور شمارند و قلب خود را از آن منصرف کنند و با دستْ سرّ رفع حجاب قلبی را نمایش دهند. پس از رفع حجاب، تجلی دیگری به قلب آنها شود که از تجلی اول ارفع و اعلاست؛ پس تکبیر گویند و رفع آن حجاب نمایند. و همین طور حجب سبعه را رفع کنند تا وصول به منتهای کرامت حاصل شود. پس، چون تجلی ذاتی بر قلوب آنها بی تقیید و حجاب شد، وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمٰواتِ وَالاْرْض 22 گویند و وارد نماز شوند و خود را به تکبیر احرام از هر خاطری غیر حقّ محروم کنند و هرچه جز دوست را بر خود حرام شمرند و توجه به غیر را پشت بر قبلۀ حقیقی دانند و مبطل صلوة شمارند و رجوع به انّیّت و انانیّت خود را از احداث قاطعۀ نماز محسوب دارند. و چون متمکن به این مقام شدند و مستقیم بر امر گردیدند فَقَدْتَمَّ میقٰاتُ الرَّب. و اهل معرفت گویند آیۀ شریفۀ فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْل... الخ اشارۀ به کیفیت سیر معنوی و سفر روحانی جناب ابراهیم خلیل الله است.
و اشاره ای به بعض از آنچه شنیدی نموده است در حدیث شریف عَنِ الْعِلَلِ بِاِسْنٰادِهِ عَنْ هِشٰامِ الْحَکم عَنْ اَبی الْحَسَنِ موسی عَلَیْهِماالسَّلاٰمُ قٰالَ: قُلْتُ: لاِیَّ عِلَّةٍ صٰارَالتَّکْبیرُ فِی الاْفْتِتٰاحِ سَبْعُ تَکْبیرٰاتٍ اَفْضَلَ؟ فَقٰالَ: یٰا هِشٰامُ، اِنَ الله خَلَقَ السَّمٰوٰاتِ سَبْعاً وَ الاَْرَضینَ سَبْعاً وَ الْحُجُبَ سَبْعاً؛ فَلَمّا اَسْریٰ
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 79
بِالنَّبیّ صَلَّی الله عَلَیْهِ و آلِهِ فَکٰانَ مِنْ رَبِّهِ کَقٰابِ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنیٰ رُفِعَ لَهُ حِجٰابٌ مِنْ حُجُبِهِ، فَکَبَّرَ رَسُولُ الله صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ جَعَلَ یَقُولُ الْکَلِمٰاتِ الَّتی فِی الاِْفْتِتٰاحِ؛ فَلَمّا رُفِعَ لَهُ الثّانی، کَبَّرَ؛ فَلَمْ یَزَلْ کَذٰلِکَ حَتّی بَلَغَ سَبْعَ حُجُبٍ فَکَبَّرَ سَبْعَ تَکْبیرٰاتٍ. فَلِذٰلِکَ الْعِلَّةِ تُکَبَّرُ لِلاِْفْتِتٰاحِ فِی الصَّلوٰةِ سَبْعُ تَکْبیرٰات. و از حدیث معراج معلوم شود که برای حضرت ختمی مآب صلی الله علیه و آله سه مرتبه نور عظمت تجلی کرده در تکبیرات افتتاحیه؛ چنانچه برای خلیل الرّحمن نیز انوار تقییدی سه مرتبه تجلی کرد، پس از آن وصول حاصل شد. و در این حدیث نیز چنین فرماید: فَلَمّا فَرَغَ مِنَ التَّکْبیرِ وَ الاِْفْتِتٰاحِ، قٰالَ الله عَزَّوَجَلَّ: اَلاْنَ وَصَلْتَ اِلَیَّ فَسَمِّ بِاسْمی... الحدیث.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 80