مقالۀ ثانیه (مقارنات نماز)

فصل نهم: بعض اسرار رکوع

فصل نهم در بعض از اسرار رکوع است

‏ ‏

‏     ‏‏و آن نزد خاصّه، خروج از منزل قیام به امر و استقامت در خدمت است‏‎ ‎‏که پیش اهل معرفت مستلزم دعوی است. ‏

‏     و در نزد اهل محبت، خروج از منزل خیانت و جنایت است و دخول در‏‎ ‎‏منزل ذل و افتقار و استکانت و تضرع است که منزل متوسطین است.‏

‏     و در نزد اصحاب قلوب، خروج از منزل قیام لله به مقام قیام بالله و از‏‎ ‎‏مشاهدۀ قیومیت به مشاهدۀ انوار عظمت است، و از مقام توحید افعال به مقام ‏‎ ‎‏توحید اسما است، و از مقام «تدلّی» به مقام «قاب قوسین» است؛ چنانچه‏‎ ‎‏سجود مقام «او ادنی» است. و پس از این، اشاره ای به آن بیاید، ان شاءالله .‏‎ ‎‏     پس، حقیقت قیامْ تدلّی به قیومیت حق و رسیدن به افق مشیت است. و‏‎ ‎‏حقیقت رکوع تمام نمودن قوس عبودیّت و افنای آن در نور عظمت ربوبیت‏‎ ‎‏است. و رکوع اولیای کمل تحقق به این مقام است به حسب مراتب خود و‏‎ ‎‏حظ آنها از حضرات اسمای محیطه و شامله و ذاتیه و صفتیه، به طوری که‏‎ ‎‏تفصیل آن از حوصلۀ این اوراق خارج است.‏

‏     پس، سالک چون به منزل رکوع که منزل فنای اسمایی است رسید،‏‎ ‎‏تکبیر گوید و دست خود را مثل وقت تکبیرات افتتاحیه رفع کند با همان آداب.‏‎ ‎‏و این تکبیر و رفع باطن یکی از تکبیرات افتتاحیه است؛ چنانچه تکبیر سجود‏‎ ‎‏نیز چنین است. و در این مقام حق را تکبیر از توصیف، که از مقامات شاملۀ‏‎ ‎‏عبد است و با او تا آخر سلوک همقدم است، نماید. و با دست خود مقام تدلّی‏‎ ‎‏و عبودیّت و تقوّم به قیّومیّت را، که خالی از شائبۀ تجلّد و دعوی نیست، رفع و‏‎ ‎


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 94
‏رفض نماید؛ و صفرالید متوجه منزل رکوع شود. و در فنای منزل «قاب‏‎ ‎‏قوسین» نور عظمت عرش حضرت وحدانیت و واحدیّت به قلبش تجلی کند و‏‎ ‎‏حق را تنزیه و تسبیح کند و خود را از لیاقت تکبیر اسقاط کند. پس با قلب وَجِل‏‎ ‎‏و حال خجل از قصور در ادای حق این منزل، که از منازل بزرگ اهل توحید‏‎ ‎‏است، به تادیۀ حقوق آن پردازد که عمدۀ آن، توصیف حق به عظمت است که‏‎ ‎‏پس از تنزیه در جمیع منازل ولایت است. و پس از آن، به تحمید، که در مقام‏‎ ‎‏ذات اشارۀ به توحید صفات است، پردازد.‏

‏     و لسان عبد در این مقام، در تنزیه و تعظیم و تحمید، لسان حقّ است؛‏‎ ‎‏چنانچه در حدیث است که: ‏لَمّا نَزَلَ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ» قٰالَ رَسُولُ الله‎ ‎صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اِجْعَلُوهٰا فِی الرُّکُوع.‎[1]‎                                                                                 ‏ ‏

‏     ‏‏و اشاره ای به بعض آنچه در این مقام ذکر شد دارد حدیث صلوة معراج.‏‎ ‎‏پس از آنکه آن جناب مأمور به رکوع شد، خطاب شد: ‏فَانْظُرْ اِلیٰ عَرْشی. قٰالَ‎ ‎رَسُولُ الله : فَنَظَرْتُ اِلیٰ عَظَمَةٍ ذَهَبَتْ لَهٰا نَفْسی و غُشِیَ عَلَیَّ فَاُلْهِمْتُ اَنْ قُلْتُ:‎ ‎«سُبْحٰانَ رَبِّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه» لِعِظَمِ مٰارَأَیْتُ. فَلَمّا قُلْتُ ذٰلِکَ، تَجَلَّی الْغَشْیُ عَنّی‎ ‎حَتّی قُلْتُها سَبْعاً اُلْهِمَ ذٰلِکَ فَرَجَعْتُ اِلیٰ نَفْسی کَمٰا کٰانَتْ... ‏الخ.‏‎[2]‎

‏    ‏‏و از برای عرش اطلاقاتی است، که در این مقام ممکن است عرش‏‎ ‎‏وحدانیّت و عظمت مقام واحدیّت و حضرت اسما و صفات، که عرش‏‎ ‎‏الذات است، مراد باشد. و غشوۀ آن سرور ممکن است اشاره به مقام فنای در‏‎ ‎‏حضرت عظمت و القای انانیّت باشد؛ چنانچه ذهاب نفس نیز مناسب با این‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 95
‏مقام است. و تسبیح و تعظیم و تحمید،بنابراین به لسان حق؛ و الهام آن ذات‏‎ ‎‏مقدس برای رؤیت این عظمت و کبریا است در حضرت واحدیّت و احدیّت‏‎ ‎‏جمع اسما. ‏

‏     و بدان که از برای واصلین به مقام قرب، در اول تجلّیات  ـ گرچه‏‎ ‎‏تجلّیات حبیّه باشد ـ یک دهشت و هیمانی است که قلوب صافیۀ آنها را متزلزل‏‎ ‎‏و مندک کند در تحت انوار تجلی عظمت؛ و اگر قلوب را استعداد و طاقت‏‎ ‎‏نباشد، در همان هیمان و دهشت تا آخر بمانند: ‏اِنَّ اَوْلِیٰائی تَحْتَ قِبٰابی‎ ‎لاٰیَعْرِفُهُمْ غَیْری.‎[3]‎‏ و در ملائکه نیز صنفی چنین یافت شود که آنها را «ملائکۀ‏‎ ‎‏مهیّمه» گویند. و اگر استعداد قلوب که از عطیات ابتدائیۀ فیض اقدس است‏‎ ‎‏زیاد‏‏باشد، پس از این حیرت و همیان و دهشت و وحشت و غلق و اضطراب و‏‎ ‎‏محو و غشیان و صعق و محق، کم کم حالت سکون و بیداری و طمأنینه و‏‎ ‎‏صحو و هشیاری دست دهد؛ تا آنکه حالت صحو تام حاصل شود؛ و در این‏‎ ‎‏مقام، که مقام تمکین است، لایق تجلّیات عالیتری گردد. و ‏‏همین طور،‏‎ ‎‏تجلّیات به مناسبت قلوب آنهاواقع شود تا به منتهای قرب و کمال واصل آیند. ‏‎ ‎‏و اگر از کمل باشند، حالت برزخیت کبری برای آنها دست دهد. و آن الهام‏‎ ‎‏که از حضرت غیب به قلب تقی نقی احمدی محمدی صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏می شد، شاید تجلّیات لطفیه بود برای تسکین آن نور پاک از آن غشوۀ تجلی به‏‎ ‎‏عظمت.‏

‏     ‏وصل:‏ عَنْ مِصْبٰاحِ الشریعَةِ، قٰالَ الصّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاٰمُ: ‏لاٰ یَرْکَعُ عَبْدٌلله رُکوُعاً‎ ‎عَلَی الْحَقیقَةِ، اِلاّ زَیَّنَهُ الله تَعٰالیٰ بِنُورِ بَهٰائِهِ وَ اَظَلَّهُ فی ظِلاٰلِ کِبْرِیٰائِهِ وَ کَسٰاهُ کِسْوَةَ‎ ‎اَصْفِیٰائِهِ. وَالرُّکُوعُ اَوَّلٌ وَالسُّجُودُثٰانٍ، فَمَنْ اَتیٰ بِمَعْنَی اْلاَوَّلِ صَلُحَ لِلثّانی. وَ فِی‎ ‎الرُّکُوعِ اَدَبٌ وَ فِی السُّجُودِ قُرْبٌ، وَ مَنْ لاٰیُحْسِنُ اْلاَدَبَ لاٰ یَصْلَحُ لِلْقُرْبِ. فَارْکَعْ‎ ‎رُکوُعَ خٰاضِعٍ لله بِقَلْبِهِ مُتَذَلِّلٍ وَ جِلٍ تَحْتَ سُلْطٰانِهِ؛ خٰافِضٍ لَهُ بِجَوٰارِحِهِ خَفْضَ‎ ‎خٰائِفٍ حَزِنٍ عَلیٰ مٰا یَفُوتُهُ مِنْ فٰائِدَةِ الرّاکِعینَ. وَ حُکِیَ اَنَّ الرَّبیعَ اْبنَ خُثَیْمٍ کٰانَ یَسْهَرُ‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 96
باِللَّیْلِ اِلَی الْفَجْرِ فی رَکْعَةٍ وٰاحِدَةٍ؛ فَاِذٰا هُوَ اَصْبَحَ رَفَعَ‏[‏ خ ل: تَزَفَّرَ‏] ‏ وَ قال: آه،‎ ‎سَبَقَ الْمُخْلِصُونَ وَ قُطِعَ بِنٰا. وَاسْتَوْفِ رُکُوعَکَ بِاسْتِوٰاءِ ظَهْرِکَ، وَانْحَطَّ عَنْ هِمَّتِکَ‎ ‎فی الْقِیٰامِ بِخِدْمَتِهِ اِلاّ بِعَوْنِهِ، وَ فِرَّ بِالْقَلْبِ مِنْ وَسٰاوِسِ الشَّیْطٰانِ وَ خَدٰائِعِهِ وَ‎ ‎مَکٰائِدِهِ؛ فَاِنَّ الله تَعٰالیٰ یَرْفَعُ عِبٰادَهُ بِقَدْرِ تَوٰاضُعِهِمْ لَهُ وَ یَهْدیهِمْ اِلیٰ اُصُولِ التَّوٰاضُعِ‎ ‎وَالْخُضُوعِ بِقَدْرِ اِطْلاٰعِ عَظَمَتِهِ عَلیٰ سَرائِرِهِم.‎[4]‎

‏    ‏‏در این حدیث شریف نیز اشاراتی است به بعض آنچه در رکوع ذکر‏‎ ‎‏شد چنانچه «تزیین» عبدبه «نور بهاءالله » ممکن است اشاره به تحقق مقام‏‎ ‎‏اسما و صفات به قدر حالات سالکین باشد؛ چه که «بهی» از اسمای صفات‏‎ ‎‏است؛ چنانچه «اظلال» در «ظلال کبریا» افنای عبد است در تحت عظمت‏‎ ‎‏نور کبریائی؛ و «تکسی» به «کسوۀ اصفیاء» شاید اشاره به بقای بعد از این فنا‏‎ ‎‏باشد؛ چه که اصطفاء به حسب حضرت فیض الله اقدس است و از نِعم و‏‎ ‎‏عطیّات ابتدائیّه است؛ چون که مقام فنای عبودیّت در الوهیت، که حقیقت‏‎ ‎‏ربوبیت و جوهرۀ عبودیّت است، به سلوک حاصل شود؛ ولی اصطفای حق و‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 97
‏اکتساء به کسوۀ اصفیاء، که مقام تخلّع به خلعت نبوت است، از تحت سلوک‏‎ ‎‏عبودیّت خارج و در تحت اصطفای ربوبیت داخل است. چنانچه «اوّلیّت ‏‎ ‎‏رکوع» و «ثانویّت سجود» و ارتباط «صلاحیت دخول در منزل سجود» به‏‎ ‎‏«دخول در منزل رکوع» و استیفای حق آن نیز، تاکید آنچه ذکر شد می کند.‏‎ ‎‏چنانچه «ادب قرب» مطلق، که در منزل سجود حاصل می شود، به تحقق به‏‎ ‎‏حقیقت اسما و صفات و فنای در آن حضرت است.‏

‏     و امّا قول آن حضرت: ‏فَارْکَعْ‏ تا آخر، دستور ادب رکوع است برای‏‎ ‎‏متوسطین از اهل سلوک. و آن به حسب این حدیث چند امر است:‏

‏     یکی آنکه، سالک در جمیعِ منزلِ رکوع قلبش خائف و خاشع و در‏‎ ‎‏تحت سلطان کبریا و عظمت به جمیع اجزاء و اعضاء باطنه و ظاهره خفض‏‎ ‎‏جناح کند و از حرمان مقام راکعین و محرومیت این منزل شریف بیمناک باشد و‏‎ ‎‏خود را به هر حال یافت قاصر و مقصر شمارد، چنانچه از ربیع بن خثیم نقل‏‎ ‎‏فرموده، شاید عنایت ازلی و رحمت شاملۀ حضرت حق جل و علا شامل‏‎ ‎‏حالش شود و تدارک نقایص را فرموده به شمه ای از رکوع اهل معرفت و‏‎ ‎‏اصحاب قلوب نایل آید.‏

‏     و دیگر آنکه، پشت خود را در حال رکوع مستوی کند و از اعوجاج‏‎ ‎‏سلطان نفس تبری جوید و قدم بر سر همت و رؤیت آن نهد و آینۀ قلب خود را‏‎ ‎‏از زنگار همت خود و قدم انّیّت و انانیّت خویشتن بزداید، که تا خود را قائم به‏‎ ‎‏امر بیند و با قدم همت در آن درگاه قدم زند از فائدۀ رکوع و مقام راکعین محروم‏‎ ‎‏است. و چون قدم بر فرق همت گذاشت، وارد در تحت عون الهی است ـ ‏وَ‎ ‎لاٰ حَوْلَ وَلاٰ قُوَّةَ الاّ بِالله .

‏     ‏‏و دیگر آنکه از خطرات شیطانی و خدایع و مکائد آن، که در این مقام به‏‎ ‎‏حسب حال اهل سلوک فرق کند و در فنای اسمایی تلوینات از آن خطرات‏‎ ‎‏است، قلب را محافظت کند.‏

‏     و بالجمله، تواضع در تحت سلطان کبریا و خضوع و تذلل، که در هر‏‎ ‎‏مقامی به طوری در قلب سالک نمایش دارد، طریق هدایت و سلوک است. و‏‎ ‎‏هرچه نور عظمت و کبریا در قلب بیشتر تجلی کند و انوار تجلّیات غلبه کند بر‏‏ ‏‎ ‎


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 98
‏سرایر قلب، تواضع و خضوع و تذلل و عبودیّت افزون گردد. والله الهادی.‏‎ ‎

کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 99

  • )) «هنگامی که آیۀ فسَبح باسم ربک العظیم ]واقعه/ 74] نازل گشت، رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: "آن را در رکوع قرار دهید". علل الشّرائع، ص 333، باب 30، حدیث 6. وسائل الشّیعة، ج 4، ص 944، «کتاب الصّلوة»، «ابواب الرکوع»، باب 21، حدیث 1.
  • )) «"... به عرش من بنگر". رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: "پس به آنچنان عظمتی نگریستم که جانم از آن برفت و بیهوش شدم؛ آنگاه به من الهام شد و به جهت عظمت آنچه دیدم، گفتم: "سبحان ربّی العظیم و بحمده". (منزّه است پروردگار بزرگ من و سپاس اوراست). پس چون این بگفتم، از حالت غشوه به در آمدم. تا اینکه با الهامی که می شد هفت بار آن را گفتم؛ پس به خود آمدم و به حال عادی بازگشتم..."». علل الشرائع، ج 2، ص 312، باب 1، حدیث 1.
  • )) «اولیای من زیر قبّه های منند، جز من کسی آنان را نمی شناسد.» احیاء علوم الدین، ج 4، ص 256.
  • )) «از کتاب مصباح الشّریعة نقل است که امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بنده ای برای خدا به حقیقت رکوع نکند مگر آنکه خداوند تعالی او را به نور جمال خویش بیاراید و در سایۀ کبریایش درآورد و جامۀ برگزیدگانش بپوشاند. رکوع (مرحلۀ) اول است و سجود (مرحلۀ) دوم؛ هرکس معنی و حقیقت اولی را به جای آورد، شایستگی دومی را یافته است. در رکوع ادب (عبودیت) است و در سجود قرب (به معبود) است؛ و کسی که به نیکی ادب نگزارد، قربت را نشاید. پس رکوع کن همانند رکوع کسی که قلباً خاضع برای خداست و تحت سلطۀ او ذلیل و بیمناک می باشد؛ و چون راکعی که از بیم و اندوه از دست دادن بهرۀ راکعان (حقیقی) تن فرود آورد، اعضای خود را فرود بیاورد. و از ربیع بن خثیم حکایت شده است که با یک رکوع شب را به صبح می رساند و چون به صبح می رسید (صبح می کرد) قامت راست می کرد [نسخه: ناله می کرد] و می گفت: "آه، مخلصان پیشی گرفتند و ما از راه ماندیم". و رکوع خود را کامل انجام ده به اینکه پشت خود را هموار کنی؛ و از این پندار که به (قدرت و) همت خود به خدمت او قیام کنی فرود آی (که این امکان ندارد) جز به یاری او. و قلب را از وسوسه های شیطان و فریبها و نیرنگهایش فراری ده که خداوند تعالی بندگان خود را به میزانی که در برابر او کرنش کنند بلند می کند؛ و آنان را به هر اندازه که عظمتش بر باطنهایشان پرتو افکنده، به حقیقت فروتنی و کرنش (در برابر خود) هدایت می فرماید.» مصباح الشّریعة، باب 15. بحارالانوار، ج 82، ص 108، «کتاب الصّلوة»، باب 48، حدیث 17.