مقالۀ چهارم در بیان شمّه ای از حقیقت اِقبال و اِدبار عقل و جهل کلّی و جزئی

لطیفةٌ عرفانیةٌ و حقیقةٌ ایمانیةٌ

‏بدان که ‏‏آدمِ‏‏ اوّل و ابلیس اعظم حقیقت عقل و جهل می باشند و از برای هر‏‎ ‎‏یک، ذرّیه و مظاهری است در عالم دنیا، که تشخیص آنها و تمیّز بین آن دو طایفه‏‎ ‎‏را هم در این عالم می توان داد از موازین قرآنیّه، که میزان اکبر است و از موازین‏‎ ‎‏حدیثیه، که موازین صغریٰ هستند. و آن بدین نَحو است که انسان خود را عرضه‏‎ ‎‏به ‏‏قرآن‏‏ شریف کند، در خصوصِ قصۀ ‏‏آدم‏‏ و ابلیس، و آیات شریفه که درباره ‏‏آدم‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ وارد شده از بدو خلقت او تا منتهایِ سلوکش ـ که در ‏‏قرآن ‏‏شریف‏‎ ‎‏مذکور است ـ با خود تطبیق کند و همین طور آیاتی که درباره ابلیس وارد شده، از‏‎ ‎‏موقعی که در عالم سماوات بوده تا وقتی که مطرود شده، با خود تطبیق نماید‏‎[1]‎‎ ‎‏تا معلوم شود که از کدام حزب است.‏

‏و نتیجۀ بزرگ این تطبیق ـ که یکی از آداب قرائت است، و ما در رسالۀ‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 50
‏«آداب الصّلاة»‏‏ مذکور داشتیم‏‎[2]‎‏ ـ آن است که انسان می تواند نشئۀ خود را تبدیل‏‎ ‎‏کند و مظهریّت ابلیسیّه را به مظهریّت آدمیّه مبدل نماید؛ زیرا که انسان تا در عالم‏‎ ‎‏طبیعت ـ که دار تغیّر و تبدّل و نشئۀ تصرُّم و هَیولَویّت است ـ واقع است، به‏‎ ‎‏واسطۀ قوه منفعله که حق تعالی به او عنایت نموده و راه سعادت و شقاوت را‏‎ ‎‏واضح فرموده، می تواند نقایص خود را مبدَّل به کمالات، و رذایل خویش را‏‎ ‎‏تبدیل به خصایل حمیده، و سیّئات خود را مبدَّل به حسنات نماید. و این که‏‎ ‎‏معروف است: «فلان خُلق زشت یا فلان صفت رذیله از ذاتیّات است و قابل‏‎ ‎‏تغییر نیست»‏‎[3]‎‏، اصلی ندارد و حرفی بی اساس و ناشی از قِلّت تدبّر است و عدم‏‎ ‎‏تغییر و تبدیل ذاتیّات را به این باب ربطی نیست؛ بلکه با ریاضات و مجاهدات،‏‎ ‎‏تمام صفات نفسانیّه را می توان تبدیل ‏‏[‏‏ نمود‏‏]‏‏ و تغییر داد، حتّی جُبن و بخل و‏‎ ‎‏حرص و طمع را می توان مبدّل به شجاعت و کرم و قناعت و عزّت نفس نمود.‏

‏پس بر انسان سالکِ راه حق و طالبِ سعادت و نجات، لازم و مُتحَتّم است‏‎ ‎‏که تا در این چند روزه که مهلت است و از عمر دنیاوی او ـ که مورد تغییر و‏‎ ‎‏تبدیل و نشئۀ اختیار و نفوذ اراده است ـ چند صباحی باقی مانده، با جدّیت‏‎ ‎‏کوشش کند و صفحۀ نفس خود را عرضه به قرآنِ خدا و أحادیث معصومین‏‎ ‎‏علیهم السلام ـ که موازین حق و باطل و طرق تمیز سعات و شقاوتند ـ نماید، تا‏‎ ‎أوّلاً: ‏خود را بشناسد و به حال باطن خود معرفت پیدا کند که از کدام حزب و‏‎ ‎‏داخل کدام جند است؛ آیا از حزب الرحمن و جند العقل است، یا حزب الشّیطان‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 51
‏و جند الجهل است؟ پس اگر با همین حدیث شریف که ما در صدد شرح آن‏‎ ‎‏هستیم خود را امتحان نمود و خود را از جنود عقل تشخیص داد؛ به این طور که‏‎ ‎‏دید، جنود عقل در مملکت روح او غلبه دارد، شکر خدایِ تعالی کند، و بکوشد‏‎ ‎‏تا مملکت باطن را از جنود جهل پاک کند، و حکم عقل و جنود آن را در باطن‏‎ ‎‏محکم و نافذ کند، و هرگز به واسطه کمال یا جمال باطنی که دارد، به خود مغرور‏‎ ‎‏نشود، که غرور از بزرگترین دامهای ابلیس است که سالک را از طریق حق باز‏‎ ‎‏دارد، بلکه به قهقریٰ برگرداند، و بداند که انسان تا در این دنیا و دارالغرور است،‏‎ ‎‏به هر مرتبه از کمال و جمال روحانی و به هر مرتبه از عدالت و تقویٰ که برسد،‏‎ ‎‏ممکن است بازپس برگردد و بکلّی تغییر کند و عاقبت امرش به شقاوت و‏‎ ‎‏خذلان منتهی شود.‏

‏پس هیچ گاه از خود نباید غفلت کند، و به کمال خود نباید مغرور شود، و از‏‎ ‎‏خود و احوال نفس خود و مراعات آن نباید نسیان کند، و در جمیع احوال از‏‎ ‎‏تمسّک به عنایات خفیه حق تعالیٰ غفلت نکند، و به خود و سلوک و ریاضت و‏‎ ‎‏علم و تقوای خود به هیچ وجه اعتماد نکند، که از بزرگترین مهالک انسانیت و‏‎ ‎‏وساوس شیطانیّت است که سالک را از یاد خود نیز می برد؛ چنانچه حق تعالی‏‎ ‎‏فرماید: ‏‏«‏وَ لاَتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا الله فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ اُولٰئِکَ هُمُ‎ ‎الْفاسِقُونَ‏»‏‎[4]‎‏، و اگر حس آن نمود که جنود جهل و حزب شیطان در باطن ذات‏‎ ‎‏و مملکت روح او غالب است، با هر جدیت و ریاضتی شده، مملکت باطن خود‏‎ ‎‏را از جنود شیطانی خالی، و دست تصرف دیو پلید را از آن کوتاه کند. و ما به‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 52
‏خواست خداوند ـ تبارک و تعالی ـ و توفیق او، در این اوراق در مورد بسط و‏‎ ‎‏تفصیل جنود عقل و جهل، کیفیّت علاج نفوس و تطهیر قلوب و تنزیه ارواح را‏‎ ‎‏بیان می نماییم به مقدار میسور و مناسب با این مختصر، ولی باید دانست که هر‏‎ ‎‏کس باید خود، معالج قلب و طبیب روح خود باشد «دایه دلسوزتر از مادر‏‎ ‎‏نخواهد بود». روزهای فرصت و مهلت و موسَّع خود را نگذارد از دست برود و‏‎ ‎‏در هنگامی که ایام بیچارگی و فشار و ضیق است، از خواب غفلت برخیزد و هیچ‏‎ ‎‏دوائی برای او مؤثر نشود.‏

ای عزیز! ‏تا این نعمت بزرگ الهی و این نقد عمر خداداد، موجود است،‏‎ ‎‏برای روزهایِ گرفتاری و بیچارگی، همتی کن و خود را از آن سختیها و بدبختیها‏‎ ‎‏که در پیش رو داری نجات ده که امروز، در دار تغیّر و تبدّل و دارِ الزرعیٰ، این‏‎ ‎‏نتیجه را خوب می توانی حاصل کنی.‏

‏اگر خدای نخواسته حزب شیطانی در تو غالب باشد و با همین حال،‏‎ ‎‏روزگارت سر آید و دستت از این عالم کوتاه شود، دیگر جبران شدنی نیست، آن‏‎ ‎‏روز حسرتها و ندامتها فایده ندارد؛ ‏‏«‏وَ أنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إذْ قُضِیَ الاَْمْرُ وَ‎ ‎هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاَ یُؤمِنُونَ‏»‏‎[5]‎‏ خدا می داند که این روز حسرت و ندامت چه‏‎ ‎‏روزی است. امروز ما از حسرتهای آن روز جز خبری نمی شنویم:‏

‏ ‏

‏ ‏

‏از قیامت خبری می شنوی‏‏ ‏‏                          دستی از دور بر آتش داری‏

‏ ‏

‏ ‏

‏حسرتهایی است که آخر ندارد، ندامتهایی است که منتها از برای او نیست.‏

‏آری، کسی که خدای تبارک و تعالی تمام وسایل ترقیات و تکاملات معنویه‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 53
‏و وصول به سعادات را برای او فراهم فرموده ـ چه وسایل باطنیه، که عقل و قوه‏‎ ‎‏تمیز و استعداد وصول به غایات و عشق فطری به کمال و جمال است، و چه‏‎ ‎‏وسایل ظاهریه، که عمر و وقت و محیط مناسب و اعضایِ سالم و عمدۀ آنها‏‎ ‎‏هادیان راه هدایت و کتابهای آسمانی و دستورات الهی و مفسران آن است ـ با‏‎ ‎‏همه وصف، کفران نِعَمِ غیر متناهیۀ الهیّه را نموده بلکه به امانات الهیّه خیانت‏‎ ‎‏نموده و ترک تبعیَّت عقل و شریعت را کرده، متابعت هواهایِ نفسانیه و شیاطین‏‎ ‎‏جن و انس را، به متابعت حق ـ که ولیِّ نعم است ـ ترجیح داده، یک وقت از‏‎ ‎‏خواب گران عالم طبیعت و غفلت بی پایان و مستی و بیهوشی برانگیخته شود که‏‎ ‎‏همۀ فرصتها را از دست داده و جمیع نِعَم خداداد از دستش رفته و عوض آن که‏‎ ‎‏سعادات أبدیه به آنها تحصیل کند و در رَوْح و راحت و جنّات نعیم با انبیای‏‎ ‎‏عظام و اولیای کرام زیست کند، شقاوتهای دائمه برای خود تهیه نموده، با جن و‏‎ ‎‏شیاطین و اصحاب جحیم قرین، و در ظلمتها و فشارها و آتشها و غل و‏‎ ‎‏زنجیرهای گران و مار و عقربها محشور، و منتهای سیرش به سوی هاویه ‏‏«‏وَ مَا‎ ‎أدْراکَ ماهِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ‏»‏‎[6]‎‏ شده است.‏

‏همچون بیچاره ای را تصور کن! چه حسرتها دارد وقتی که می بیند رفقای او‏‎ ‎‏و همجنسها و هموطنهای او به سعادات و غایات کمالیّۀ خود رسیدند، و او از‏‎ ‎‏قافلۀ کاملان باز مانده و به ناقصان و اشقیا ملحق شده، و راه چاره ای ندارد و‏‎ ‎‏جبرانی برای نقایص او نیست.‏

‏امروز تا در حجاب عالم طبیعت و غلاف نشئه ملکیم، نمی توانیم تصور آن‏‎ ‎‏عالم و اوضاع و احوال آن را بنماییم. حقایق رایجه ای که در غیب این عالم است‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 54
‏و حق تعالی به لسان کتب آسمانی و لسان انبیاء معظَّم و اولیاء مکرَّم ـ علیهم‏‎ ‎‏السلام ـ برای ما بیان فرموده، به نظر ما از یقینیّات نیست، و اگر صورتاً اظهار‏‎ ‎‏ایمان به آنها کنیم یا فرضاً اعتقاد عقلی نیز به آنها داشته باشیم، از روی برهان و‏‎ ‎‏تعبد به قول اولیاء و علماء، ایمان قلبی ـ که میزان کمال انسانی است ـ به آنها، فی‏‎ ‎‏الحقیقه، نداریم و با پای استدلالی چوبی‏‎[7]‎‏ می خواهیم این راه پر پیچ و خم و‏‎ ‎‏طریق پر خطر را طی کنیم، و با این عِدّه و عُدّه به مقصد نمی رسیم، و از رهروانِ‏‎ ‎‏منزل عشق باز می مانیم.‏

‏و در آخرِ این حدیث شریف، که ما در صدد شرح آن هستیم، اشاره ای به‏‎ ‎‏بعض آنچه در این چند ورق نمودیم فرموده، آن جا که فرماید: ‏«فَلا تَجْتَمِعُ هذِهِ‎ ‎الْخِصالُ کُلُّها مِنْ أجْنادِ الْعَقْلِ إلاّ فِی نَبِیٍّ أوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أوْ مُؤمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ الله‎ ‎قَلْبَهُ لِلإیْمانِ وَ أمّا سائِرُ ذلِکَ مِنْ مَوالِینا فَإنَّ أحَدَهُمْ لایَخْلُو مِنْ أنْ یَکُونَ فِیْهِ‎ ‎بَعْضُ هذِهِ الْجُنُودِ حَتّی یَسْتَکْمِلَ وَ یَنْقی مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ، فَعِنْدَ ذلِکَ یَکُونُ‎ ‎فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیا مَعَ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ».

‏از این حدیث شریف، معلوم شود که: مؤمنینی که قلبهای آنها مصفّیٰ و‏‎ ‎‏خالص شده باشد برای نور ایمان، تمام این خصال در آنها مجتمع شود و سایر‏‎ ‎‏مردم، که در آنها یکی یا بیشتر از جنود عقل است، می توانند به واسطه ریاضات‏‎ ‎‏علمیّه و عملیّه، خود را کامل کنند و از جنود جهل منزَّه و مبرّیٰ شوند و به جنود‏‎ ‎‏عقل مزیّن و محلَّیٰ گردند و به درجۀ علیای کامله در جوار انبیاء و اولیاء برسند.‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 55

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 56

  • )) نگاه کنید به: سورۀ بقره، 38-30؛ سورۀ اعراف، 27-11 و سوره ص، 85-71.
  • )) آداب الصلاة، ص 206.
  • )) این قول را نقل کرده اند: محقّق طوسی(ره) در «اخلاق ناصری»، ص 102؛ مولی مهدی نراقی(ره) در «جامع السعادات»، ج 1، ص 22.
  • )) و مانند کسانی که خدا را فراموش کرده اند، نباشید که خدا ایشان را از یاد خودشان برد، آنان همان فاسقان هستند. (حشر  /  19).
  • )) آنها را از روز حسرت بترسان، وقتی که امر خدا جاری شد و آنان در غفلت و بی خبری هستند، و ایمان ندارند. (مریم  /  39).
  • )) و تو چه می دانی که آن [ هاویه] چیست. آتش است در نهایت گرمی. قارعه  /  10 و 11.
  • )) این تعبیر، مُتَّخذ است از این بیت مثنوی معنوی:پای استدلالیان چوبین بود          پای چوبین، سخت بی تمکین بود (مثنوی معنوی، جلال الدّین مولوی، دفتر أوّل، ص 130، طبع نیکلسون، بیت 2128).