مقالۀ پنجم در شرح اجمالی از بعض الفاظ حدیث شریف

نکتةٌ

‏تحدید جنود عقل و جهل را به این عدد خاصّ، از قبیل تحدید به کلیّات و‏‎ ‎‏مهمّات است، نه آن که جنود آنها به طریق بسط و تفصیل، عبارت از همین هفتاد‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 61
‏و پنج جند باشد و لهذا در مقام تفصیل و تعدید، بیشتر از هفتاد و پنج تعدید شده‏‎ ‎‏است؛ گرچه می توان بعض از جنود را به بعض دیگر برگرداند تا عدد به هفتاد و‏‎ ‎‏پنج برگردد ولی از ملاحظۀ آنچه گفته شد، محتاج به این تکلُّف و زحمت نیست؛‏‎ ‎‏مثلاً خیر ـ که وزیر عقل است ـ و شرّ ـ که وزیر جهل است ـ از اُمّهات فضایل و‏‎ ‎‏رذایل هستند که جمیع آنها برگشت به این دو کنند، مع ذلک در حدیث شریف،‏‎ ‎‏از جنود شمرده شده در مقابل سایر جنود، و همین طور عدل و جور را، که از‏‎ ‎‏جنود شمرده اند، از اُمّهات هستند که بسیاری از جنود در تحت آن دو ملکه‏‎ ‎‏هستند. و بسیاری از جنود نیز شمرده نشده.‏

‏و نکتۀ اصلی آن، آن است که لسان انبیاء و اولیاء بلکه لسان ‏‏قرآن‏‏ شریف نیز،‏‎ ‎‏چون سایر مصنّفان و مولّفان نیست که در صددِ فحص و تفتیش و بحث و جدال‏‎ ‎‏در اطراف مفهومات کلیه و در مقام تشقیقات و حصر و تعدید باشند، که خود‏‎ ‎‏این امور از حجب غلیظه سیر الی اللّه است و «باز دارد پیاده را ز سبیل».‏‎[1]‎

‏لهذا ‏‏قرآن‏‏ شریف، با آن که جامع همۀ معارف و حقایق اسماء و صفات است‏‎ ‎‏و هیچ کتابی آسمانی و غیر آن، مثل آن، مُعرِّفیِ ذات و صفات حق تعالی را‏‎ ‎‏ننموده، و همین طور جامع اخلاق و دعوت به مبدا و معاد و زهد و ترک دنیا و‏‎ ‎‏رفض طبیعت و سبک بار شدن از عالم ماده و رهسپار شدن به سر منزل حقیقت‏‎ ‎‏است، به طوری که مثل آن متصور نیست؛ مع ذلک چون سایر کتب مصنَّفه‏‎ ‎‏مشتمل نشده بر ابوابی و فصولی و مقدّمه و خاتمه و این از قدرت کامله منشئ آن‏‎ ‎‏است که محتاج به این وسایل و وسایط در القاء غرض خود نبوده.‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 62
‏و از این جهت می بینیم که گاهی با نصف سطر، برهانی را که حکماء با‏‎ ‎‏چندین مقدمات باید بیان کنند، به صورت غیر شبیه به برهان می فرماید:‏

‏مثل قوله تعالی: ‏‏«‏لَو کانَ فِیهِما آلِهَةٌ الاَّ الله لَفَسَدَتا‏»‏‎[2]‎‏ و قوله: ‏‏«‏لَذَهَبَ‎ ‎کُلُّ الهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ‏»‏‎[3]‎‏، که برهان دقیق، بر توحید‏‎ ‎‏است، و هر یک از این دو محتاج به چندین صفحه بیان است که پیش اهلش‏‎ ‎‏واضح است و غیر اهلش را نیز حق تصرف در آن نیست؛ گر چه چون کلام جامع‏‎ ‎‏است، به اندازۀ فهمش هر کسی از آن ادراکی می کند.‏

‏و مثل قوله تعالی: ‏‏«‏الا یَعلَمُ مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الخَبِیر‏»‏‎[4]‎‏ و قوله:‏‎ ‎‏«‏وَ هُوَ مَعَکُم اینَ ما کُنتُم‏»‏‎[5]‎‏ و قوله: ‏‏«‏فَاینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله‏»‏‎[6]‎‏ و قوله:‏‎ ‎‏«‏وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ الهٌ وَ فِی الارضِ الهٌ‏»‏‎[7]‎‏ و قوله: ‏‏«‏هُوَ الاوَّلُ وَ الاخِرُ‎ ‎وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ‏»‏‎[8]‎‏، که هر یک اشاره به علومِ عالیه حکمتِ ما قبل الطبیعه‏‎ ‎‏است به وجهِ عرفانی، و هر کس مراجعه به احادیث شریفه اهل بیت عصمت و‏‎ ‎‏طهارت کند، خصوصاً کتاب ‏‏«اصول کافی»‏‏ شریف و ‏‏«توحید»‏‏ شیخ ‏‏«صدوق»‏‎[9]‎‏ و‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 63
‏همین طور کتاب ‏‏«نهج البلاغه»‏‎[10]‎‏ و ادعیۀ ماثوره از آن بزرگواران خصوصاً‏‎ ‎‏«صحیفۀ سجّادیه»‏‎[11]‎‏ از روی تدبّر و تفکر، خواهد دانست که مشحون از علوم‏‎ ‎‏الهیه و معارف ربّانیه و اسماء و صفات و شوون حضرت حق ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏هستند، بی حجاب اصطلاحات و قیود مفهومات، که هر یک حجاب روی جانان‏‎ ‎‏است.‏

‏قوله: ‏«فَلَمّا رَای الجَهلُ ما اکرَمَ الله بِهِ العَقلَ وَ ما اعطاهُ، اضمَرَ لَهُ‎ ‎العِدَاوَةَ».

‏اگر مراد از جهل، حقیقت ابلیسیّه در عالم امر باشد، رویت او جنود عقلیه را‏‎ ‎‏ـ که متّحد با عقل و مندمج در آن است، و رویت آنها بی رویت جمال عقل نشود،‏‎ ‎‏و آن به طور احاطه از برای جهل میسور نیست ـ لابد یا به طریق انعکاس کامل در‏‎ ‎‏ناقص است، یا به طریق مقایسۀ نقص به کمال و فهم ضد از ضد است؛ چنانچه‏‎ ‎‏اضمار عداوت عبارت از مناقضت و مضادّت ذاتیّه ما بین این دو حقیقت است،‏‎ ‎‏و این هر دو گر چه از ظاهر عرفی حدیث شریف بعید است، ولی با برگرداندن‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 64
‏ظاهر به باطن و قشر به لُبّ، بُعدی ندارد.‏

‏و اگر مراد از جهل، مظاهر ابلیس و جهالات اصحاب جهل باشد، که عبارت‏‎ ‎‏از واهمه در انسان است، به یکی از دو معنی محمول است:‏

اوّل ‏آن که اشاره به تضاد ما بین قوّه واهمه و قوّه عقلیه در هر یک از افراد‏‎ ‎‏انسانی باشد، و تقَدُّمِ خلقِ عقل و جنود آن بر جهل و جنود آن، و همین طور،‏‎ ‎‏تاخّر جنود هر یک از خود آنها اشاره به تقدم ذاتی عالم ملکوت اعلی بر ملکوت‏‎ ‎‏اسفل است و تقدم ذوات بر اوصاف و مَلَکات است. و بنابر این در هر یک از‏‎ ‎‏افراد انسانی، تمام جنود جهل و عقل متحقّق است به طریق استجنان و فطرت،‏‎ ‎‏اِلاّ آن که جنود عقلیّه موجودِ بالاصاله، و جنود جهلیّه موجودِ بالتبعیه است، و‏‎ ‎‏رویت جهل، عقل و جنود آن را نیز، به یکی از آن دو معنی محمول است.‏

دوّم ‏آن که اشاره به دو طایفه از مردم باشد: که یکی اصحاب سعادات و‏‎ ‎‏کمالات و دیگر ارباب شقاوات و نقایص هستند، و تضاد ما بین این دو طایفه نیز‏‎ ‎‏ذاتی و مشهود است، و رویت در این مقام، به معنی متعارف آن، از رویت آثار‏‎ ‎‏حاصل آید، واللّه العالم.‏

‏قوله ـ علیه السلام ـ : ‏«فَقالَ الجَهلُ: یا رَبِّ! هذا خَلقٌ مِثلِی».

‏دعوی مماثلت جهل با عقل چون دَعویِ اشرفیت ابلیس از ‏آدم‏ ـ علیه‏‎ ‎‏السلام ـ است که گفت: ‏‏«‏خَلَقتَنی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ‏»‏‎[12]‎‏، به واسطه‏‎ ‎‏احتجاب آن از مقام عقل و خودبینی و خودپرستی و خودخواهی او است و‏‎ ‎‏معلوم است حجابِ خودخواهی و خودبینی، از حجب غلیظه ای است که هر‏‎ ‎‏کس را که مبتلای به آن است از همه حقایق و درک تمام محسَّنات و کمالات غیر‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 65
‏و مقبَّحات و نقایص خود باز می دارد. و این حجاب ارث ابلیس است، و در هر‏‎ ‎‏کس قوّت گیرد منسلک در ذریۀ ابلیس خواهد شد، گر چه به صورت و ولادت‏‎ ‎‏مُلکیه، ولیده و ذریّه ‏‏آدم‏‏ باشد؛ زیرا که میزان در عالم انسانیّت و ملکوت، که‏‎ ‎‏شیئیّت اشیاء به آن است، ولادت ملکوتیّه است؛ چنانچه زادۀ ملکوتی، ‏‏عیسی‏‎ ‎‏مسیح، فرموده است:‏

«لَن یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّماءِ مَن لَم یُولَد مَرَّتَینِ».‎[13]‎

‏و این ولادت ثانویه که مبدا ولوج ملکوت اعلی است ـ که به ملکوتِ سماء‏‎ ‎‏از آن تعبیر شده ـ متوقف بر آن است که از این حجب که ارث ابلیس است،‏‎ ‎‏خارج و به حقایق اسماء که ارث ‏‏آدم‏‏ ـ علیه السلام ـ است، متحقق شود. و تحقق‏‎ ‎‏به حقایق جنود عقلیه از مقدمات تحقق به حقایق اسماء است.‏

‏قوله: ‏«خَلَقتَهُ وَ کَرَّمتَهُ وَ قَوَّیتَهُ وَ انَا ضِدُّهُ وَ لا قُوَّةَ لِی بِهِ، فَاعطِنی مِنَ‎ ‎الجُندِ مِثلَ ما اعطَیتَهُ».

‏اهل تحقیق گویند: این مذاکره جهل و خواستن جنود برای معارضه عقل،‏‎ ‎‏لسان استعداد است نه لسان مقال.‏‎[14]‎

‏و این مناسب نیست با آنچه قبل از این ذکر کردیم‏‎[15]‎‏ که جعل عقل و جنود‏‎ ‎‏آن و جهل و جنود آن به تَخَلُّل جعل مستقل نیست؛ یعنی این طور نیست که اوّل‏‎ ‎‏عقل را، مجرّد ازاین جنود، جَعل کنند پس از آن، جنود را در آن جعل کنند و‏‎ ‎‏همین طور جهل را؛ بلکه جعل عقل، جعل جمیع شوون ذاتیه او است؛ چنانچه‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 66
‏در علوم عقلیه ثابت است‏‎[16]‎‏ که هر چه برای عقل ممکن است، به امکان عام،‏‎ ‎‏واجب است برای او، به همان جعل اوّل، و ممکن نیست از برای عالم عقلی،‏‎ ‎‏حالت منتظره و استعداد و قوّه ای باشد. پس تعبیر به لسان استعداد، قدری خالی‏‎ ‎‏از تحقیق است مگر مقصود، لسان حال باشد.‏

‏قوله: ‏«فَقالَ: نَعَم، فَان عَصَیتَ بَعدَ ذلِکَ اخرَجتُکَ وَ جُندَکَ مِن رحمَتِی.‎ ‎قَالَ: قَد رَضِیتُ».

‏باید دانست که این عصیان و اخراج از رحمت در جهل کلی به طوری است،‏‎ ‎‏و آن نقص ذاتی و خروج فطری است از ساحت قدس کبریا؛ چنانچه سابقاً نیز به‏‎ ‎‏آن اشاره رفت. و در جهلهای جزئی، پس از اعطایِ جنود فطری بالعرض،‏‎ ‎‏عصیان آن عبارت است از: خروج از قوّه به فعل در جهات نقص و مقابلات‏‎ ‎‏جنود عقل. و پس از این فعلیّت، به کمال شقاوت رسد و از ساحت قرب و‏‎ ‎‏رحمت حق خارج شود و به حزب شیاطین و مارِدین ملحق و پیوسته گردد.‏

‏قوله: ‏«فَاعطاهُ خَمسَةً وَ سَبعِینَ جُنداً».

‏بدان که اعطاء این جنود به جهل که تقویت کند مضادّۀ با عقل و جنود آن را،‏‎ ‎‏منافات با تعذیب و اِبعاد از رحمت ندارد؛ زیرا که این جنود، چنانچه دانستی،‏‎ ‎‏لازمۀ جنود عقلیه است و لازمۀ جعل و ایجاد عالم طبیعت مضادّت و معاندت‏‎ ‎‏است. ولی این سلب اختیار به هیچ وجه نکند، بلکه اگر در کمالات و جنود عقلیه‏‎ ‎‏مقابلات آن در تحت اختیار نباشد، کمالیّت غالب آنها منتفی شود.‏

‏مثلاً وقتی عدل از صفات کمالیه است، که به اختیار، انسان متصف به آن‏‎ ‎‏شود و الاّ اگر ظالم را نگذارند ظلم کند و دست او را از تعدّی کوتاه کنند و به‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 67
‏اضطرار قیام به عدالت کند، عادل نخواهد بود.‏

‏و چون هر یک از این صفات کمالیه با مقابلات خود مخمَّر در طینت انسان‏‎ ‎‏است، بالذات و بالعرض، و انسان در فعلیت دادن هر یک، در سر حدِّ اختیار‏‎ ‎‏است، فعلیت هر یک از این دو مقابل مبدا سعادت یا شقاوت است و موجب‏‎ ‎‏دخول در حزب الرّحمن و جنود العقل یا حزب الشّیطان و جنود الجهل است. و‏‎ ‎‏از این جهت، در این حدیث شریف فرموده: «اگر عصیان کردی بعد از این اِعطاء‏‎ ‎‏جنود، تو را و جنود تو را از رحمت خود خارج کنم».‏

‏و این برای آن است که اگر عصیان موجب فعلیّت و بروز و ظهور ملکات‏‎ ‎‏رذیله نفسانیه نشود، صاحب آن از ساحت رحمت و درگاه قرب عزت پُر دور‏‎ ‎‏نیفتد؛ بخلاف آن که اگر معصیت رذائل فطریّه را ظاهر و فعلی سازد و صورت‏‎ ‎‏باطن انسان را متبدّل به صورت جنود جهل نماید، از ساحت رحمت دور شود.‏‎ ‎‏و چه بسا شود که نور فطرت اللهی به کلی منطفی گردد، و در این صورت،‏‎ ‎‏صاحب آن قرین با شیطان، مُخلَّد در جهنم و مُبعَّد از رحمت خواهد بود. و از‏‎ ‎‏این جهت است که اشتغال به تهذیب نفس و تصفیۀ اخلاق، که فی الحقیقه‏‎ ‎‏خروج از تحت سلطۀ ابلیس و حکومت شیطان است، از بزرگترین مهمّات و‏‎ ‎‏اوجب واجبات عقلیّه است.‏

‏و این مطلب در محل خود به ثبوت پیوسته که نَشَئاتِ ثلاثۀ نفس ـ یعنی،‏‎ ‎‏نشئۀ مُلک و دنیا که محطِّ عبادات قالبیّه است، و نشئۀ ملکوت و برزخ که محلّ‏‎ ‎‏عبادات قلبیّه و تهذیبات باطنیّه است، و نشئۀ جبروت و آخرت که مظهر عبادات‏‎ ‎‏روحیه و تجرید و تفرید و توحید است ـ تجلیّات یک حقیقت قدسیّه و مراتب‏‎ ‎‏یک بارقه الهیّه است.‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 68
‏و نسبت غیب نفس به شهادت و برزخ آن، نسبت ظاهریّت و مظهریّت نیز‏‎ ‎‏نیست؛ بلکه نسبت ظهور و بطون شی ء واحد است.‏

‏پس هر یک از احکام نشئات سه گانه به رفیق خود سرایت کند به مناسبت‏‎ ‎‏نشئۀ آن؛ مثلاً عبادات قالبیّۀ شرعیّه، اگر به آداب صوریّه و باطنیّه آید، مورث‏‎ ‎‏تهذیب باطن شود، بلکه بذر توحید و تجرید در روح افشاند؛ چنانچه تهذیب‏‎ ‎‏باطن قوۀ تعبّد را قویّ و به حقایق توحید و تجرید، انسان را می رساند، و سرِّ‏‎ ‎‏توحید باطن را مهذّب و جنبۀ عبودیت را کامل نماید. از این جهت، انسان سالک‏‎ ‎‏باید در هر یک از نشئات ثلاثۀ نفس، قدم راسخ داشته باشد و از هیچ یک، هیچ‏‎ ‎‏گاه غفلت نکند.‏

‏ممکن است انسان را، یک نظر به نامحرمان یا یک لغزش کوچک لسانی،‏‎ ‎‏مدتها از سرایر و حقایق توحید باز دارد و از حصول جَلَوات محبوب و خَلَوات‏‎ ‎‏مطلوب ـ که قرّة العین اهل معرفت است ـ باز دارد. پس وقوف در هر یک از‏‎ ‎‏مراحل و مراتب، و بی اعتنائی و قلّت مبالات به هر یک از نشَئات، موجب حرمان‏‎ ‎‏از سعادت مطلقه است و از دامهای ابلیس است.‏

‏مثلاً کسانی که اهل مناسک و عبادت ظاهریّه هستند و شدت مبالات و‏‎ ‎‏اعتناء به آن دارند، شیطان عبادات صوریّه را در نظر آنها جلوه دهد، و همه‏‎ ‎‏کمالات را در نظر آنها منحصر و مقصور در همان عبادات و مناسک ظاهریّه کند،‏‎ ‎‏و دیگر کمالات و معارف را از نظر آنها بیندازد، بلکه آنها را نسبت به آنها و‏‎ ‎‏صاحبان آنها بدبین کند، پس صاحبان معارف را در نظر آنها مرمیّ به الحاد و‏‎ ‎‏زندقه و صاحبان اخلاق فاضله و ریاضات نفسیّه را مرمیّ به تصوّف و امثال آن‏‎ ‎‏کند، و آن بیچارگان بی خبر را سالها در صورت عبادات محبوس کند، و به‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 69
‏زنجیرهای محکم تدلیس و وسواس خود، آنها را ببندد؛ و از این جهت، می بینیم‏‎ ‎‏که در بعضی از آنها، عبادات به عکس نتیجه دهد. نماز که حقیقت تواضع و‏‎ ‎‏تخشّع است، و لُبّ آن ترک خودی و سفر الی اللّه و معراج مومن است‏‎[17]‎‏ در‏‎ ‎‏بعض آنها اعجاب و کبر و خودبینی و خودفروشی نتیجه دهد.‏

‏و به همین قیاس، کسانی که در رشتۀ تهذیب باطن و تصفیه و تجلیه اخلاق‏‎ ‎‏هستند، گاه شود که شیطان بعضی از آنها را در دام کشد ومناسک وعبادات قالبیّه‏‎ ‎‏و همین طور علوم رسمیه و معارف الهیّه را در نظر آنها ناچیز قلم دهد، و همۀ‏‎ ‎‏کمالات و سعادات را پیش آنها مقصور و منحصر به رشتۀ سلوک و ریاضت و‏‎ ‎‏تهذیب باطن کند، و آنها را به صاحبان آنها و خود آنها بدبین کند، به طوری که‏‎ ‎‏لسان طعن و سوء ادب به علماء شریعت و ارکان دیانت و حکماء ربّانی و فقهاء‏‎ ‎‏روحانی ـ رضوان اللّه علیهم ـ باز کنند، با آن که خود را صاحب صفای باطن و‏‎ ‎‏خُلق مهذَّب شمارند و سر خود را در میان سر اهل اللّه درآورند.‏

‏اعجاب به نفس ـ که مبدا جُلِّ رذائل نفسانیّه است ـ و تکبُّر و سوء ظنّ بر‏‎ ‎‏بندگان خدا ـ که ارث شیطان است ـ در قلب آنها چنان قدم راسخ دارد که غیر‏‎ ‎‏خود و یک مشت قلندر مثل خود که به اسم اهل اللّه آنها را یاد کنند و از ظاهر‏‎ ‎‏شریعت خبری ندارند، چه رسد به باطن آن، به پشیزی نشمرند. این نیست جز‏‎ ‎‏وقوف در یک نشئه و اِحتباس در یک مرتبه که باعث شود از همه مراتب محروم‏‎ ‎‏شوند، حتی از همان رشته که خود را در آن داخل دانند و سمت تخصص در آن‏‎ ‎‏برای خود قائلند.‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 70
‏و همین طور نیز اگر حکیمی یا عارفی در زنجیر شیطان درآمد و محبوس و‏‎ ‎‏موقوف در همان عقلیّات شد، به دیگران با نظر خواری و بی مقداری نظر کند و‏‎ ‎‏علماء شریعت را قشری و فقهاء اسلام را عامی خواند تا چه رسد به دیگران. و او‏‎ ‎‏جز خود و رفقایِ خود که انباردار مفهومات و اعتباریات هستند، کسی دیگر را به‏‎ ‎‏حساب نیاورد و این آفت نیست جز از همان وقوف و سلطه ابلیسیّه.‏

‏و اگر اینان حافظ حضرات و سایر در نشئات بودند یا لااقل، علماً و برهاناً،‏‎ ‎‏مدارج غیب و شهود نفس و نشئات باطن و ظاهر آن را می شناختند، و ارتباط‏‎ ‎‏مراتب را می دانستند، و کیفیت سیر الی اللّه و خروج از بیت نفس و طبیعت را‏‎ ‎‏واقف بودند، مبتلا به این دام بزرگ ابلیس و محبس مظلم شیطانی نمی شدند، و‏‎ ‎‏هر یک دیگری را طرد نمی کردند، و به یکدیگر حسن ظن داشتند، و اُخوّت‏‎ ‎‏ایمانیه‏‎[18]‎‏ و محبَّت و مودَّت اسلامیه ـ که از مبادی، بلکه امّهات حصول صفای‏‎ ‎‏باطن و تصفیه و تزکیۀ نفس است ـ در بین آنها محکم و مستحکم می شد، و اسم‏‎ ‎‏و رسم خودخواهی و خودبینی و اعجاب و استکبار ـ که از امهات رذایل نفسانیه‏‎ ‎‏و تلبیسات شیطانیه است ـ از بین آنها سپری می شد.‏

‏و ما اکنون به خواست خداوند متعال و توفیقات و تاییدات او، شروع در‏‎ ‎‏مقصد اصلی، که از شرح این حدیث داشتیم، می نمائیم.‏

‏ ‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 71

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 72

  • )) تمام بیت این است:خواب نوشینِ بامداد رحیل          باز دارد پیـاده را ز سَبیـل (کلیات سعدی، ص 71).
  • )) اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز خدای یکتا بودند، فاسد می شدند. (انبیاء / 22).
  • )) هر خدایی با آفریدگان خود به یک سو می کشید، و بر یکدیگر برتری می جستند. (مومنون / 91).
  • )) آیا آنکه آفریده نمی داند؟ و حال آنکه او باریک بینِ آگاه است. (مُلک / 14).
  • )) و او با شماست، هر جا که باشید. (حدید / 4).
  • )) به هر جا که رو کنید، همانجا رو به خداست. (بقره / 115).
  • )) اوست که هم در آسمان خداست، و هم در زمین خداست.  (زخرف / 84).
  • )) او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است. (حدید / 3).
  • )) توحید شیخ صدوق(ره) کتابی است حدیثی و بسیار ارزشمند تالیف شیخ المُحدّثین محمّد بن علیّ بن حسین قُمی، که در آن روایات مربوط به موضوعات توحید، اسماء و صفات حق تعالی را جمع آوری کرده است. این کتاب ذی قیمت، مورد عنایت و شرح نویسی گروهی از علمای امامیّه بوده است. (الذریعة، شیخ آغا بزرگ تهرانی(ره)، ج 4، ص 482).
  • )) نهج البلاغة، مجموعه ای از سخنان امیرالمومنین علیّ بن ابی طالب (علیهما السلام) است، که توسّط محمّد بن حسین بن موسی مشهور به شریف رضی (متولّد 359 ـ متوفّی 406 هجری) جمع آوری شده، و در رجب سال 400 هجری، کار تالیف و جمع آوری آن به پایان رسیده است. این کتاب مشتمل بر سه بخش است: خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار آن امام همام (علیه السلام).بر نهج البلاغه شروح زیادی نوشته شده است که معروفترین آنها عبارتند از: 1ـ شرح ابن ابی الحدید مُعتزلی، 2ـ شرح کمال الدّین ابن میثم بحرانی. (الذریعة، ج 24، ص 413 و ج 4، ص 144 و ج 6، ص 228).
  • )) صحیفه سجّادیه، مجموعه ای از دعاهایی است که سند آن به امام چهارم شیعیان، حضرت علیّ بن حسین زین العابدین (علیهما السلام) می رسد. از این کتاب گرانبها به زبور آل محمّد و صحیفه کامله نیز یاد می شود. بر این اثر جاودان شروح مختلفی نگاشته شده، که از همه مبسوط تر، شرح عالم محقّق سیّد علیخان مدنی شیرازی به نام ریاض السالکین است. (الذریعة، ج 15، ص 18).
  • )) سوره اعراف، 12؛ سورۀ ص، 76.
  • )) کسی که دو بار به دنیا نیامده باشد، در ملکوت آسمان سیر نمی کند. (شرح اصول الکافی، صدرالمتالهین شیرازی، ج 1، ص 361 و 417).
  • )) شرح اصول الکافی، ج 1، ص 411.
  • )) رجوع کنید به ص 59.
  • )) الاسفار الاربعة، ج 1، ص 394، فصل 14، از مرحله 2.
  • )) اشاره است به حدیث نبوی که: «الصَّلاةُ مِعراجُ المُؤمِنِ» یعنی: نماز، معراج مؤن است. (اعتقادات، علاّمه مجلسی(ره)، ص 29؛ بحار الانوار، ج 79، ص 248).
  • )) اقتباس از این آیۀ کریمه است: «انَّما المُؤمِنُونَ اخوَةٌ» بدرستی که مؤنان برادر هم هستند. (حُجرات / 10).