باید دانست که عشق به کمال مطلق، که از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و ارادۀ مطلقه و غیر ذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائلۀ بشر است، و هیچ طایفه ای از طایفۀ دیگر، در اصل این فطرت ممتاز نیستند، گر چه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لکن به واسطۀ احتجاب به طبیعت و کثرت، و قلّت حُجُب، و زیادی و کمی اشتغال به کثرت، و دلبستگی به دنیا و شعب کثیرۀ آن، در تشخیص کمال مطلق، مردم مفترق و مختلف شدند.
و آنچه که اختلاف محیطها و عادات و مذاهب و عقاید و امثال آن، در سلسلۀ بشر تاثیر نموده، در تشخیص متعلَّق فطرت و مراتب آن تاثیر نموده، و ایجاد اختلافات کثیره عظیمه نموده، نه در اصل آن.
مثلاً، آن فیلسوف عظیم الشان که عشق به فنون فلسفه دارد و همۀ عمر خود را صرف در فنون کثیره و ابواب و شعب متفنّنۀ آن می کند، با آن سلطان و پادشاه که به سعۀ نطاق سلطنت خود می کوشد و در راه آن رنجها می برد و عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد، و آن تاجر که عشق به جمع ثروت و مال و منال
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 80
دارد، در اصلِ عشق به کمال، فرق ندارند؛ لکن هر یک تشخیص کمال را در آن منظور خود دارند.
و این اختلاف و تشخیص از احتجاب فطرت است؛ زیرا که این خطاء در مصداق محبوب است، و این از عادات و اطوار مختلفه و تربیتها و عقاید متشتّته پیدا شده و هر یک به اندازۀ حجاب خود، از محبوب مطلق خود، محجوب است، و هیچ یک از اینها آنچه را که دلباختۀ اویند و دنبال آن می روند و نقد عمر در راه آن صرف می کنند، محبوب آنها نیست؛ زیرا که هر یک از این امور، محدود و ناقص است و محبوب فطرت مطلق و تامّ است، و از این جهت است که آتش عشق آنها به رسیدن به آنچه به آن متعلّقند فرو ننشیند. چنانچه اگر سلطنت یک مملکت را به یکی دهند که عشق به سلطنت داشت و گمان می کرد به رسیدن به آن، مطلوب حاصل است و آرزویی دیگر در کار نیست، چون به آن محبوبِ خیالیِ مجازی رسید، سلطنت مملکت دیگر طلب کند و چنگال عشقش به مطلوب دیگری بند شود. و اگر آن مملکت را بگیرد، به ممالک دیگر طمع کند. و اگر تمام بسیط ارض در تحت سلطنت و قدرت او آید، و احتمال دهد که در کُرَوات دیگر، ممالکی هست از این جا وسیعتر و بالاتر، آرزوی وصول به آن کند. و اگر جمیع عالم مُلک را در تحت سیطرۀ خود درآورد، و از عالم ملکوت خبری بشنود ـ ولو مومن به آن نباشد ـ ، آرزو کند که کاش این خبرها که می دهند و این سلطنتها و قدرتها که می گویند راست بود و من به آنها می رسیدم!
پس معلوم شد که عشق متعلّق به سلطنت محدوده نیست؛ بلکه عشقِ سلطنت مطلقه در نهاد انسان است، و از محدودیت متنفر و گریزان است و خود نمی داند.
و پر واضح است که سلطنت مطلقه از سنخ سلطنتهای دنیاوی مجازی، بلکه
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 81
اُخرویِ محدود نیست؛ بلکه سلطنت الهیّه سلطنت مطلقه، و انسان طالب سلطنت الهیّه و علم و قدرت الهی است، و پدید آرندۀ خود را خریدار است و دل هر ذرّه را که بشکافند آفتاب جمال حقیقت را در میانش بینند.
پس جمیع شرور ـ که در این عالم از این انسان بیچاره صادر شود ـ از احتجاب فطرت، بلکه از فطرت محجوبه است، و خود فطرت به واسطۀ اعتناق و اکتناف آن به حجابها، شرّیّت بالعرض پیدا کرده و شریر شده است بعد از آن که خیّر، بلکه خیر بوده.
و اگر این حجابها[ ی] ظلمانی، بلکه نورانی از رخسار شریف فطرت برداشته شود، و فطرت اللّه به همان طور که به ید قدرت الهی تخمیر شده مخلّی به روحانیّت خود باشد، آن وقت عشقِ به کمال مطلق بی حجاب و اشتباه در او هویدا شود، و محبوبهای مجازی و بتهای خانۀ دل را درهم شکند، و خودی و خودخواهی و هر چه هست زیر پا نهد، و دستاویز دلبری شود که تمام دلها ـ خواهی نخواهی ـ به آن متوجه است و تمام فطرتها ـ دانسته یا ندانسته ـ طلبکار اویند. و صاحب چنین فطرت، هر چه از او صادر شود، در راه حق و حقیقت است، و همه راه وصول به خیر مطلق و جمال جمیل مطلق است، و خود این فطرت مبدا و منشا خیرات و سعادات است و خود خیّر، بلکه خیر است. وَالحَمدُ لله تَعالی.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 82