مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل سوم در استشهاد برای این مقصد به دلیل نقلی

‏خدای تبارک و تعالیٰ برای مؤمنین در ‏‏قرآن‏‏ شریف خود، خواصّی ذکر‏‎ ‎‏فرموده است، و همچنین در احادیث شریفه از اهل بیت عصمت و طهارت،‏‎ ‎‏برای مؤمن اوصافی ذکر شده است که هیچ یک از آنها در ما نیست، با این که ما‏‎ ‎‏خود می دانیم که همه به علم برهانی یا امثال آن، اعتقاد به خدای تبارک و تعالیٰ و‏‎ ‎‏توحید ذات مقدَّس و سایر ارکان ایمانی داریم. این نیست مگر برای آن که‏‎ ‎‏مذکور داشتیم که ایمان غیر از ادراک عقلی است.‏

‏خدای تعالیٰ در آیۀ دوم از سورۀ انفال فرماید: ‏‏«‏إنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذِینَ إذَا‎ ‎ذُکِرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إیْماناً وَ عَلَی رَبِّهِمْ‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 91
یَتَوَکَّلُونَ‏»‏‎[1]‎‏ تا آن که می فرماید: ‏‏«‏اُولئِکَ هُمُ الْمُؤمِنُونَ حَقّاً‏»‏‎[2]‎‏ به طور حصر‏‎ ‎‏می فرماید: مؤمنان آنانند که این چند صفت را دارند و غیر اینها مؤمن نیستند، و‏‎ ‎‏در آخر نیز فرماید: اینها فقط مؤمن درست راست می باشند.‏

‏یکی از اوصافی که برای آنها ذکر شده است آن که چون ذکر خدا شود‏‎ ‎‏قلبهای آنان ترسناک شود. و دیگر آن که چون آیات حق بر آنها خوانده شود، آن‏‎ ‎‏آیات ایمان آنها را زیادت کند. و دیگر آن که توکّل آنها بر پروردگار خودشان‏‎ ‎‏است.‏

‏اکنون شما که مدّعی ایمان هستید، و همۀ ارکان ایمان را عقلاً یافتید، و برای‏‎ ‎‏هر یک برهانی دارید یا بافتید، مراجعه به حال خود کنید؛ ببینید کدام یک از این‏‎ ‎‏خواص در قلبتان موجود است؟ این همه ذکر خدا می کنید و می شنوید، آیا کو آن‏‎ ‎‏ترس که علامت مؤمن است؟ البته قلبی که وجدان عظمت و جلال حق نکرده، و‏‎ ‎‏کبریا و عُلوّ شأن حق در آن وارد نشده، از ذکر حق ترسان نشود.‏

‏مؤمن آن کسی است که قلبش حضور حق و احاطۀ قیّومی آن ذات مقدّس را‏‎ ‎‏دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.‏

‏البته از فطریات است که انسان در محضر سلطان عظیم الشأن، کوچک و‏‎ ‎‏خوفناک شود، گرچه در خود قصوری نبیند و خود را خدمتگزار ببیند، با آن که‏‎ ‎‏همۀ ممکنات از قیام به حق معرفت و عبادت آن ذات مقدَّس قاصرند. چطور‏‎ ‎‏چنین نباشد! با آن که اشرف ممکنات و اعرف خلق اللّٰه و اقرب إلی اللّٰه، رسول‏‎ ‎‏ختمی ـ صلَّی اللّٰه علیه و آله و سلَّم ـ اعلان ‏«مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ مَا‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 92
عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرَفَتِکَ»‎[3]‎‏ داده:‏

‏ ‏

‏آن جا که عقاب پَر بریزد                           از پشّۀ لاغری چه خیزد‏‎[4]‎

‏ ‏

‏پس این خاصیتی که از علائم مؤمن است در ما یافت نشد.‏

‏و همین طور خاصیّت دیگر که عبارت از زیاد شدن ایمان است از تلاوت‏‎ ‎‏آیات شریفه. این همه آیات تدوینیّه و تکوینیّه، بر ما خوانده می شود و ارائه داده‏‎ ‎‏می شود، عوض آن که بر ایمان ما افزایش حاصل آید، بر احتجاب ما می افزاید.‏

‏در ایام عمر، چقدرها ‏‏قرآن‏‏ شریف ـ که بزرگترین آیات الهیّه است ـ ما خود‏‎ ‎‏می خوانیم و از دیگران استماع می کنیم و نور ایمان در قلب ما پیدا نشده، و تذکّر‏‎ ‎‏و تنبّهی از آن آیات برای ما حاصل نیامده.‏

‏اکنون درست تفکر کن! ببین صدر یا ذیل این آیۀ شریفه که آیۀ چهل و‏‎ ‎‏[‏‏ چهارم‏‎[5]‎‏] از سورۀ مبارکه فُصِّلت است با ما تطبیق می کند؟ می فرماید:‏

‏«‏قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِینَ لایُؤمِنُونَ فی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ‎ ‎هُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً اُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ‏»‏‏.‏‎[6]‎

‏کجاست آن هدایت و شفای امراض باطنی که برای مؤمنین از ‏‏قرآن‏‏ شریف‏‎ ‎‏حاصل می شود؟! چه شده است که در گوش ما این آیات شریفه فرو نمی رود و‏‎ ‎‏برای ما خود، حجاب فوق حجاب می شود؟! این نیست جز آن که نور ایمان در‏‎ ‎‏قلب ما نازل نشده، و علوم ما به همان حدّ علمی باقی مانده و به لوح قلب وارد‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 93
‏نگردیده، و در این باب، در ‏‏قرآن‏‏ شریف آیات بسیاری است‏‎[7]‎‏ که با مقایسۀ حال‏‎ ‎‏خود با آن آیات و تطبیق آن آیات با صفات خود، به خوبی حال ما معلوم خواهد‏‎ ‎‏شد.‏

‏و اما خاصیت سوم که می فرماید: ‏‏«‏وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‏»‏‏. حقیقت توکل‏‎ ‎‏واگذار کردن جمیع امور است به وکیل و اعتماد نمودن به وکالت اوست، و‏‎ ‎‏صرف نظر نمودن از دیگران است، و چشم امید از دیگران بستن است. و آن‏‎ ‎‏مبتنی بر چهار امر است که ارکان توکُّل است:‏

‏اول، علم به آن که وکیل حاجت انسان را می داند.‏

‏دوم، علم به آن که قدرت به قضای حاجت دارد.‏

‏سوم، علم به آن که رحمت و شفقت به موکّل دارد.‏

‏چهارم، آن که بخل از ساحت او دور است.‏

‏اکنون مراجعه به حال خود کنیم، این چهار علم از برای ما حاصل است‏‎ ‎‏نسبت به ذات مقدّس حق تعالیٰ، همه او را عالم به ذرّات کائنات می دانیم؛ علم او‏‎ ‎‏را محیط به تمام موجودات می دانیم، و قدرت کاملۀ او را نافذ در أرَضین و‏‎ ‎‏سمٰوات می دانیم، و رحمت عامۀ شامله او را به همۀ موجودات می دانیم و او را‏‎ ‎‏مبرّیٰ از همۀ نقایص ـ که بخل نیز از آنها است ـ می دانیم، با این که علماً ارکان‏‎ ‎‏توکل برای ما حاصل است و شک در هیچ یک از این امور اربعه نداریم، با این‏‎ ‎‏وصف، آثاری از توکل در ما نیست.‏

‏اعتماد ما به مردم و چشم امید ما به خلایق بیشتر است از خالق. حاجات‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 94
‏خود را از مخلوق ضعیف می خواهیم و دست طمع خود را پیش دونان دراز‏‎ ‎‏می کنیم. دائماً در پی جلب قلوب مردم هستیم، با آن که مقلّب القلوب را حق‏‎ ‎‏می دانیم. اینها نیست جز آن که مذکور داشتیم که علم به این ارکان، غیر از ایمان‏‎ ‎‏است؛ چون قلب ما از این علوم خالی است و این ارکان را در قلب وارد ننمودیم،‏‎ ‎‏از علم خود نتیجه ای حاصل نکنیم. از این جا معلوم می شود که درست گفته آن‏‎ ‎‏که گفته:‏

‏ ‏

‏پای استدلالیان چوبین بود                            پای چوبین سخت بی تمکین بود‏‎[8]‎

‏ ‏

‏ما خود با علم بحثی استدلالی و با براهین متقنه، ارکان توکل را دریافتیم و در‏‎ ‎‏آنها شائبۀ شک و ریبی در ما نمی رود. با همه حال، از نور توکل در دل ما پرتوی‏‎ ‎‏نیست، و از صفای انقطاع از خلق و پیوستگی به حق، در ما اثری یافت نشود.‏‎ ‎‏پس این خاصیت ایمانی نیز از ما مسلوب است و اگر خواص و علائم ایمان‏‎ ‎‏نبود، خود ایمان نیز نیست.‏

‏آیات شریفه، که خود شاهد این مقاله است، بیش از آن است که در این‏‎ ‎‏مختصر بگنجد‏‎[9]‎‏. این اُنموذجی است که از آن، دیگر آیات نیز معلوم شود.‏

‏و اما روایات شریفه نیز بسیار است و ما به ذکر بعضی از آن، این اوراق را‏‎ ‎‏مزیّن می کنیم؛ شاید از برکت کتاب شریف الهی و انفاس قدسیّۀ حضرت اولیای‏‎ ‎‏نعم ـ علیهم الصلاة و السلام ـ قلوب مُظلمۀ قاسیه را نوری حاصل شود، و از این‏‎ ‎‏حجابهای ظلمانی عالم طبیعت خلاصی پیدا شود.‏

‏در ‏‏کافی‏‏ شریف در باب این که «ایمان مشارک اسلام ‏‏[‏‏ است‏‏]‏‏ و اسلام‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 95
‏مشارک ایمان نیست» سند به ‏‏سماعه‏‏ رساند:‏

‏قالَ، قُلْتُ ‏‏لِأَبِی عَبْدِاللّٰهِ‏‏ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ : ‏«أخْبِرْنی عَنِ الإسْلامِ وَ الإیْمانِ،‎ ‎أهُما مُخْتَلِفانِ؟ إلی أنْ قالَ: فَقالَ: الإسْلامُ: شَهادَةُ أنْ لا إلهَ إلاّ الله وَ التَّصْدِیْقُ‎ ‎بِرَسُولِ الله، بِهِ حُقِنَتِ الدِّماءُ، وَ عَلَیْهِ جَرَتِ الْمَناکِحُ وَ الْمَوارِیْثُ، وَ عَلی‎ ‎ظاهِرِهِ جَماعَةُ النّاسِ. وَ الإیْمانُ: الْهُدی  وَ ما یَثْبِتُ فی الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ‎ ‎الإسْلامِ وَ ما ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ»‎[10]‎‏ الحدیث.‏

‏از این حدیث شریف ظاهر شود که شهادت به وحدانیّت و اعتقاد به رسالتْ‏‎ ‎‏اسلام است. ولی ایمان نور هدایتی است که در قلب جلوه کند.‏

‏و آنچه صفت اسلام است، اگر در قلب ثابت شد و به قلب رسید، آن ایمان‏‎ ‎‏است، و لازمۀ ایمان عمل است. و از احادیث بسیار ظاهر شود که عمل به ارکان‏‎ ‎‏از ایمان است‏‎[11]‎‏. و این نه آن است که در حقیقت ایمان، عمل به ارکان مدخلیّت‏‎ ‎‏دارد، بلکه برای آن است که لازمه ایمان به ارکان است (چنانچه پیش از این‏‎ ‎‏مذکور شد).‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 96
‏و در حدیث شریف ‏‏کافی‏‏ فرماید:‏

«فَإذا أتَی الْعَبْدُ کَبِیْرَةً مِنْ کِبارِ الْمَعاصی أوْ صَغِیْرَةً مِنْ صِغارِ الْمَعاصی‎ ‎الَّتی  نَهَی الله ـ عَزَّوَجَلَّ ـ عَنْها کانَ خارِجاً مِنَ الإیْمانِ، ساقِطاً عَنْهُ اسْمُ‎ ‎الإیْمانِ، وَ ثابِتاً عَلَیْهِ اسْمُ الإسْلامِ، فَإنْ تابَ وَ اسْتَغْفَرَ عادَ إلی دارِ الإیْمانِ».‎[12]‎‎ ‎‏الحدیث.‏

‏و هم در ‏‏کافی‏‏ شریف در باب «وجوب جمع بین خوف و رجا» سند به‏‎ ‎‏حضرت‏‏ صادق‏‏ ـ علیه السلام ـ رساند: «قالَ: ‏کانَ أبی یَقُولُ: إنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ‎ ‎مُؤمِنٍ إلاّ ‏[‏ وَ‏]‏ فی قَلْبِهِ نُورانِ: نُورُ خِیْفَةٍ وَ نُورُ رَجاءٍ؛ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلی ه‎ ‎ذا، وَلَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلی هذا».‎[13]‎

‏و در حدیث دیگر است که «مؤمن، مؤمن نیست مگر آن که در آن خوف و‏‎ ‎‏رجا باشد و خائف و راجی نشود تا آن که عامل باشد به آن چه خائف و راجی‏‎ ‎‏است».‏‎[14]‎

‏و در روایات شریفه، اوصاف مؤمنین را شمرده اند و آنها را مُتَّصف به‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 97
‏صفاتی کردند؛ از قبیل توکّل و تسلیم و رضا و خوف و رجا و امثال آن‏‎[15]‎‏. و البته‏‎ ‎‏کسی که مُتَّصف به آن صفات نباشد، از اهل ایمان نخواهد بود. و این نیست جز‏‎ ‎‏آن که این علم و ادراک که در ما هست، ایمان نیست، والاّ ملازم با این اوصاف‏‎ ‎‏شریفه و اعمال صالحه بودیم، والله العالم.‏

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 98

  • )) مؤمنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهای ایشان چیره گردد، و چون آیات خدا، بر آنان خوانده شود ایمان ایشان افزون گردد، و بر پروردگارشان توکّل می کنند. (أنفال  /  2).
  • )) و ایشان بدرستی همان ایمان آورندگان هستند. (أنفال  /  4).
  • )) تو را آنگونه که باید عبادت نکردیم، و آنگونه که شاید نشناختیم. (بحارالأنوار، ج 68، ص 23، ح 1).
  • )) امثال و حکم، علی اکبر دهخدا، ج 2، ص 579. (بدون ذکری از نام شاعر).
  • )) در نسخه اصل: «ششم» ضبط شده است. رجوع کنید به مقدّمه.
  • )) بگو: این قرآن برای آنانکه ایمان آورده اند، هدایت و درمان است، و آنهایی که ایمان نیاورده اند، گوشهایشان سنگین و چشمهایشان کور است، چنانند که گویی آنها را از جایی دور ندا می دهند.
  • )) نگاه کنید به آیات: 4-2 سورۀ أنفال، 11-1 سورۀ مؤمنون، 165 سورۀ بقره و 43-36 سورۀ شوریٰ و سایر آیاتی که در توصیف اهل ایمان وارد شده است.
  • )) مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی، دفتر اوّل، ص 130، بیت 2128 طبع نیکلسون.
  • )) برای نمونه نگاه کنید به آیات: 11 سورۀ ابراهیم، 10 سورۀ مجادله و 3 سورۀ طلاق.
  • )) سماعه گفت: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: به من خبر ده از ایمان و اسلام، آیا با هم اختلاف دارند؟ تا آنجا که گفت: پس امام فرمودند: اسلام شهادت به وحدانیّت خدا و تصدیق به رسالت پیامبر خداوند است، که به آن خون حفظ می شود و با آن ازدواج و ارث بردن جایز می شودو به ظاهر آن، اجتماع مردم مسلمان تحقّق پیدا می کند. ولی ایمان، هدایت است و آنچه که از صفت اسلام در قلب تثبیت شده و منشأ عمل می گردد. (اصول کافی، ج 2، ص 21، کتاب الایمان و الکفر، باب 15، ح 1).
  • )) عن الصادق (علیه السلام): «الإیْمانُ هُوَ الإقْرارُ بِاللِّسانِ وَ عَقْدٌ فِی الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکانِ ...»از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که: ایمان، اقرار به زبان و عقد در قلب و عمل به ارکان است.(اصول کافی، ج 2، ص23، کتاب الایمان و الکفر، باب 16، ح 1؛ همان باب، خصال المؤمن، ص39، ح 2؛ و باب المکارم، ص 47، ح 5).
  • )) هنگامی که بنده، گناهی از گناهان کبیره یا صغیره را که خدا از آنها نهی فرموده انجام دهد، از ایمان خارج شده، و اسم ایمان از او ساقط است، و اسم اسلام بر او ثابت می شود، پس اگر توبه و استغفار کرد به جایگاه ایمان باز می گردد. (اصول کافی، ج 2، ص 23، کتاب الایمان و الکفر، باب 16، ح 1).
  • )) امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدر من می فرمودند: بنده مؤمنی نیست، جز آنکه در قلبش دو نور قرار داده شده است؛ نور ترس و نور امید، بطوری که اگر هر یک با دیگری سنجیده شود، چنانچه این یکی وزن شود، بر دیگری افزونی نخواهد داشت، و اگر آن یکی وزن شود، بر این فزونی نخواهد داشت. اصول کافی، ج 2، ص 57 و 55، کتاب الایمان و الکفر، باب 33، ح 1 و 13.
  • )) عَنْ أبِی عَبْدِالله(ع) یَقُولُ: «لایَکُونُ الْمُؤمِنُ مُؤمِناً حَتّی یَکُونَ خائِفاً راجِیاً، وَ لایَکُونُ خائِفاًراجِیاً حَتّی یَکُونَ عامِلاً لِما یَخافُ وَ یَرْجُو». (اصول کافی، ج 2، ص 57، کتاب الایمان و الکفر، باب 33، ح 11).
  • )) اصول کافی، ج 2، ص 55، کتاب الایمان و الکفر، باب 33؛ همان کتاب، باب 23، ص 40ـ39؛ همان کتاب، باب 25، ص 42.