بدان که در فصل سابق مذکور شد که مقصود از فطریّات آن اموری است که جمیع سلسلۀ بشری در آن متفق باشند، و هیچ عادتی و مذهبی و محیطی و اخلاقی در آن تاثیری نکند. وحشیّت و تمدّن، بدویّت و حضریّت، علم و جهل و ایمان و کفر و سایر طبقه بندیهای سلسلۀ بشری امور فطریه را تغییر ندهد و آنچه اختلاف بین آنها است، در اصل امر فطری نیست؛ بلکه در اشتباهات در مصداق است.
پس گوئیم: اصول و ارکان ایمان، که عبارت از معرفت و توحید و ولایت ـ که ایمان به رسل است ـ و ایمان به یوم المعاد و ایمان به ملائکه و کتب الهیّه [ است]، از فطریات است؛ الاّ آن که بعضی از آنها از فطریّات اصلیّه است چون معرفت و توحید، و بعضی دیگر از متفرعات است. و تفصیل آن به طور استیفا خارج از مقصد و مقصود و جزء مباحث علمیّه ای است که مقدمات طولانی دارد
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 98
و ما در این اوراق از آن احتراز می نمائیم ولی از اشارۀ اجمالیه چاره نیست.
پس باید دانست که توجه به کمال مطلق و عشق به کمال مطلق را سابقاً مذکور داشتیم که از فطریّات است. و اکنون گوئیم که این کمال مطلق و جمال علی الاطلاق که همۀ سلسلۀ بشر عاشق و فریفتۀ آنند، حق تعالی ـ جلّ جلاله ـ است؛ زیرا که به برهان ثابت است که ذات مقدّس بسیط الحقیقه است، و بسیط الحقیقه باید کمال و جمال مطلق باشد، و دیگر موجودات جلوه ای از جلوات فعل و رشحه[ ای] از رشحات فیض مقدّس اویند، پس هر یک را محدودیّت و تعیُّنی است که تنزّل از کمال مطلق دارند. و همین معشوق حقیقی که ذات مقدّس است، باید واحد علی الاطلاق باشد، والاّ از بساطت حقیقت خارج شود و کمال مطلق نبوَد. و نیز این ذات معشوقۀ همۀ سلسلۀ بشر به فطرت اصلیّه، دارای همۀ کمالات است ـ و الاّ از کمال مطلق خارج شود ـ و معشوق کمال مطلق است.
ودر سورۀ مبارکۀ توحید، که نسب حق را بیان کند، به همین برهانِ هویّت مطلقه، اثبات احدیّت و جامعیّت و تنزیه از نقص را به طوری بدیع که متعمّقان ادراک کنند، فرموده.
و چون حقیقت ولایت به نزد اهل معرفت عبارت از فیض منبسط مطلق
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 99
است، و آن فیض خارج از همۀ مراتب حدود و تعیّنات است، و از آن تعبیر به «وجود مطلق» شود، فطرت به آن حقیقت متعلّق است امّا تعلق تبعی؛ چنانچه خود آن حقیقت، حقیقت مُستَظلّه است، و آن را تعبیر به «ظل اللّه» کنند، و آن را «مشیّت مطلقه» و «حقیقت محمدیّه و علویّه» دانند.
و چون فطرت فنای در کمال مطلق را خواهد، حصول آن حقیقت ـ که حقیقت ولایت است ـ حصول فنای در کمال مطلق است، پس حقیقت ولایت نیز از فطریّات [است] و از این جهت است که در روایات شریفه: «فِطرَةَ الله الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» را گاهی تفسیر فرموده به «فطرت معرفت» و گاهی به «فطرت توحید» و گاهی به «فطرت ولایت» و گاهی به «اسلام».
و در بعضی از روایات است که از حضرت باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: ««فِطرَةَ الله الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» لا الهَ الاَّ الله وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ عَلِیٌّ امِیرُ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله» است. و تا این جا توحید است.
و این حدیث شریف شاهد مقالۀ ماست که ولایت از شعبۀ توحید است؛ زیرا که حقیقت ولایت فیض مطلق است، و فیض مطلق ظلّ وحدت مطلقه است. و فطرت، بالذّات متوجه کمال اصلی، و بالتبع متوجه کمال ظلّی است. و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 100
این کلام را بیانی دیگر است که از آن ناچار صرف نظر کنیم.
پس معلوم شد معرفت و توحید و ولایت از امور فطریه است.
و نیز در فطرتِ جمیع عایلۀ بشری ثبت است عشق به بقای ابدی؛ منتهی آن که از برای محجوبین از فطرت اصلیّه از باب اشتباه در تطبیق، نتیجۀ این محبّت پیوستگی به دنیا و محبّت به دنیا شده و تنفّر از موت.
و عمدۀ تنفُّر از موت از باب این است که، در قلب محجوبین، ایمان به عوالم بعد الموت و حیات و بقای ابدی وارد نشده، و موت را فنا گمان می کنند، و چون فطرت از فنا منزجر و متنفّر است و به بقا عاشق است، تنفّر از موت در محجوبان پیدا شده. با آن که فطرت اصلیه که عاشق بقای ابدی است، همین عشق پیوستگی به معاد و عالم مابعد الموت است؛ زیرا که حیات دنیاوی ممکن نیست ابدی باشد و چون زایل است فطرت از آن متنفّر است و نشئۀ ثانیۀ غیبیّه که نشئۀ باقیه است، معشوق فطرت است. پس ایمان به یوم الآخره، یعنی نشئۀ مابعد الدّنیا از فطریات است.
و نیز در فطرت تمام بشر ثبت است عشق به راحت و حرّیت و مقصود از حرّیت، حرّیت مطلقه است که نفوذ اراده از شوون آن است. و در حیات دنیاوی این دو امر، ممکن نیست؛ زیرا که راحت مطلقه به هیچ وجه یافت نشود، بلکه تمام راحتیهای آن مشوب به رنج و تعب است؛ چه در تحصیل آن و تمهید مقدمات کثیره برای حصول آن، و چه در حین حصول آن، و چه بعد از حصول آن.
مثلاً، یکی از لذّات جسمانی که نفس به آن متوجه است و از طرق استراحت می داند، لذّت ذائقه است ـ که لذّت اکل باشد ـ که ما اهل دنیا و محجوبان آن را اهمیّت می دهیم.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 101
اکنون اگر از روی دقّت حساب شود، برای تحصیل مقدّمات یک غذای لذیذ در دنیا، چه تعبهائی اهل دنیا به خود راه می دهند؟! از مقدمات بعیده اگر حساب شود، مصیبت عظیم رخ می دهد تا وقتی که آن را تحصیل کرد، با آن همه مزاحمات و معارضات بیشمار، در طبخ و اصلاح آن محتاج به تعبهای بسیار است. حتی در وقت اکل نیز مقدماتی دارد که خالی از زحمت و تعب نیست، منتهی آن که انسان، چون مانوس است، به نظرش نمی آید. و پس از خوردن، اول تعبهای هضم و دفع که هر یک مصیبتی است که اگر عامّ البلوی نبود و اُنس نبود، هیچ وقت انسان حاضر برای تحمل هیچ یک نبود. این حالِ لذّات این عالم است.
اکنون ملاحظه کن دردها و رنجها و مصیبتها و سایر امور را که انسان در هر روز زندگانی این عالم به آن مبتلاست. پس آنچه که انسان عاشق اوست ـ که راحتی مطلق است ـ در این عالم میسور نیست، ولی در عالم ملکوت ـ به طوری که ارباب شرایع خبر دادند ـ این راحتی مطلق موجود است. پس انسان بالفطره متوجه عالمی است که در آن راحتی بی رنج و تعب، و لذّتی بی مزاحم و کدورت است.
و نیز انسان به حسب فطرت، عاشق حریّت و آزادی است که هر چه بخواهد بکند، حتی ارادۀ او نیز نافذ باشد؛ به طوری که در مقابل سلطنت و قدرت او مدافع و مزاحمی نباشد. و معلوم است که در این عالم، همچو قدرت و نفوذ اراده یافت نشود، لااقل طبایع این عالم تعصّی دارند که تحت ارادۀ انسان باشند ـ چنانچه واضح است ـ و این طور سلطنت جز در عالم مابعد الطبیعه ـ که
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 102
بهشت اهل طاعت است ـ یافت نشود. پس انسان به حسب فطرت، مومن به نشئۀ غیبیّه است.
و معلوم است که عشق فعلی و عاشق فعلی معشوق فعلی لازم دارد؛ چه که متضایفین متکافئین در قوّه و فعل هستند. پس باید معشوقهای فطرت، بالفعل باشد تا فطرت به آنها متوجه باشد.
و گمان نشود که شاید انسان در خطا و غلط باشد، و نفس متوجه به صورتهای ذهنیه و خیالات موهومه باشد، که اصل ندارد. زیرا که صورتهای خیالیّه، خود، معشوق نفس نتواند بود؛ زیرا که آن صورتها همه محدودند و نفس عاشقِ غیر محدود است. و دیگر آن که، چون که این فطرت، لازمۀ وجود است، در آن خطا و غلط راه ندارد؛ چنانچه به برهان لمّی معلوم شده است در علوم عالیه. و این رواق گنجایش برهان ندارد، تا این قدر نیز از وظیفه و قرارداد خارج شد، چنانچه از سایر فطرتها نیز صرف نظر نمودیم.
و از آنچه مذکور شد معلوم شود که کفر مورد تنفّر فطرت است و از فطریّات محجوبه است نه مخموره، وَ الحَمدُ لله اوَّلاً وَ آخِراً.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 103