مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل ششم در مدح توکّل و ذمّ حرص از طریق نقل

‏خدای تعالی در سورۀ انفال فرماید در وصف مومنین:‏

‏«‏انَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذینَ اذَا ذُکِرَ الله وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ اذَا تُلِیَت عَلَیهِم‎ ‎آیَاتُهُ زَادَتهُم ایمَاناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ * ‏ـ الی ان قالَ ـ‏ اُولئِکَ هُمُ المُؤمِنُونَ‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 217
حَقّاً‏»‏‏.‏‎[1]‎

‏خدای تعالی به طریق حصر ‏‏[‏‏ فرموده‏‏]‏‏ : مومنان آنهائی هستند که دارای این‏‎ ‎‏چند صفت باشند و غیر اینها مومن نیستند.‏

‏از آن جمله آن است که بر پروردگار خود اعتماد و توکّل کنند، و کارهای‏‎ ‎‏خود را واگذار به او کنند، و دلبستگی به ذات مقدّس او پیدا کنند. پس آنان که دل‏‎ ‎‏خود را به دیگری دهند، و نقطه اعتمادشان به موجود دیگر جز ذات مقدّس حقّ‏‎ ‎‏باشد، و در امور خود چشم امید به کسی دیگر داشته باشند، و گشایش کار خود‏‎ ‎‏را از غیر حقّ طلب کنند، آنها از حقیقت ایمان تهی و از نور ایمان خالی هستند. و‏‎ ‎‏این آیه شریفه و آیات شریفه دیگر که بر این مضمون هستند‏‎[2]‎‏ شاهد بر آن است‏‎ ‎‏که پیش از این مذکور داشتیم که انسان تا به مرتبه ایمان نرسد، به مقام توکّل نایل‏‎ ‎‏نگردد.‏‎[3]‎

‏و در سوره مبارکه تغابن فرماید: ‏‏«‏الله لاَ الهَ الاَّ هُوَ وَ عَلَی الله فَلیَتَوَکَّلِ‎ ‎المُؤمِنُونَ‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏و این که کلمه شریفه توحید را توطئه قرار داده، و پس از آن امر فرموده با‏‎ ‎‏تاکید که مومنین بر خدای تعالی توکل کنند، اشاره ممکن است باشد به مرتبۀ‏‎ ‎‏بالاتری از مقام اوّل، و لهذا مومنین را که در آیۀ سابقه از خواصّ آنها «توکّل علی‏‎ ‎‏اللّه» را قرار داده بود، در این آیه شریفه امر به توکّل فرموده. و شاید این ذکر کلمه‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 218
‏توحید اشاره به آن باشد ـ که سابقاً مذکور شد ـ که پس از مقام ایمان و کمال آن‏‎ ‎‏جلوۀ توحید فعلی در قلب سالک ظاهر شود، و به این جلوه دریابد که الوهیّت و‏‎ ‎‏تصرّفی از برای موجودی از موجودات نیست در مملکت حق تعالی، و او است‏‎ ‎‏یگانه متصرّف و موثّر در امور، و غیر او ضارّ و نافعی در عالم وجود نیست. پس‏‎ ‎‏به مرتبه بالاتری از توکل رسد.‏

‏و در سورۀ مبارکه آل عمران، در ضمن خطاب به رسول خدا فرماید:‏

‏«‏فَاذَا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی الله انَّ الله یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ‏»‏‏.‏‎[5]‎

‏و این مرتبه بالاترین مقام توکّل شاید باشد که ما پیش از این مذکور نداشتیم.‏‎ ‎‏و آن توکّلی است که از برای سالک، پس از مقام «فنای کلّی» و رجوع به مملکت‏‎ ‎‏خود و «بقای باللّه» دست دهد، و سالک در این مقام در عین حال که در کثرت‏‎ ‎‏واقع است، در «توحید جمع» مستغرق است، و در عین حال که تصرّفات‏‎ ‎‏موجودات را تفصیلاً می بیند، جز حق تعالی موجودی را متصرّف نمی بیند. و‏‎ ‎‏لهذا، حق تعالی امر فرموده رسول خدا را به این مرتبه و فرموده: ‏‏«‏انَّ الله یُحِبُّ‎ ‎المُتَوَکِّلینَ‏»‏‏ و مرتبه محبوبیّت برای متوکّلین ثابت فرموده.‏

و اما احادیث از طریق اهل بیت عصمت و طهارت.

‏از آن جمله روایت فرموده شیخ بزرگوار ثقة الاسلام ‏‏کلینی ‏‏ـ رحمه اللّه ـ به‏‎ ‎‏اسناد خود از حضرت ‏‏صادق‏‏ ـ سلام اللّه علیه ـ قال:‏

«انَّ الغِنی وَ العِزَّ یَجُولانِ فَاذا ظَفَرا بِمَوضِعِ التَّوَکُّلِ اوطَنا».‎[6]‎


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 219
‏آری، غنا و بی نیازی و عزّت نفس و کمال آن به اعتماد و توکّل به حق است.‏‎ ‎‏کسی که روی نیاز به درگاه غنی مطلق آورد، و دلبستگی به ذات مقدّس حق تعالی‏‎ ‎‏پیدا کرد، و چشم طمع از مخلوق فقیر نیازمند پوشید، بی نیازی و غنای از مخلوق‏‎ ‎‏در قلب او جایگزین شود، و عزّت و بزرگواری در دل او وطن کند.‏

‏چنانچه تمام فقر و ذلّت و عجز و منّت از حرص و طمع و امیدواری به‏‎ ‎‏مخلوق ضعیف است. خدای تعالی فرماید:‏

‏«‏وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی الله فَهُوَ حَسبُهُ‏»‏‏.‏‎[7]‎

‏خدای تعالی بس است برای کسی که توکّل به او کند.‏

‏متوکّل را منقطع از مخلوق فرموده و این غایت عزّت و عظمت نفس و‏‎ ‎‏غنای از دیگران است.‏

‏و هم به سند خود از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نقل فرموده:‏

‏«قالَ: ‏مَن اُعطِیَ ثَلاثاً لَم یُمنَع ثَلاثاً. مَن اُعطِیَ الدُّعاءَ اُعطِیَ الاجابَةَ وَ مَن‎ ‎اُعطِیَ الشُّکرَ اُعطِیَ الزِّیادَةَ وَ مَن اُعطِیَ التَّوَکُّلَ اُعطِیَ الکِفایَةَ، ‏ثُمَّ قالَ: ‏اتَلَوتَ‎ ‎کِتابَ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ : ‏«‏‏وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی الله فَهُوَ حَسبُهُ‏‏»‏‏ وَ قالَ: ‏‏«‏‏لَئِن‏‎ ‎‏شَکَرتُم لَازِیدَنَّکُم‏‏»‏‏ وَ قالَ: ‏‏«‏‏اُدعُونی استَجِب لَکُم‏‏»‏‏»؟‏‎[8]‎


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 220
‏و از حضرت ‏‏موسی بن جعفر‏‏ ـ سلام اللّه علیه ـ نقل نموده:‏

‏قالَ الرّاوِیُ: ‏«سَالتُهُ عَن قَولِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ ‏«‏‏وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی الله‏‎ ‎‏فَهُوَ حَسبُهُ‏‏»‏‏فَقالَ: التَّوَکُّلُ عَلَی الله دَرَجاتٌ؛ مِنها ان تَتَوَکَّلَ عَلَی الله‏‎ ‎‏فی اُمُورِکَ کُلِّها، فَما فَعَلَ بِکَ، کُنتَ عَنهُ راضِیاً، تَعلَمُ انَّهُ لایَالـُوکَ خَیراً وَفَضلاً،‏‎ ‎‏وَ تَعلَمُ انَّ الحُکمَ فی ذلِکَ لَهُ، فَتَوَکَّل عَلَی الله بِتَفویضِ ذلِکَ الَیهِ وَثِق بِهِ فیها‏‎ ‎‏وَ فی غَیرِها».‏‎[9]‎

‏در این حدیث شریف دو رکن از ارکان توکّل را که اعتقاد به آن مشکلتر بوده‏‎ ‎‏ذکر فرموده: یکی آن که انسان بداند، خدای تعالی کوتاهی نکند در رساندن فضل‏‎ ‎‏و خیر به او. و دیگر آن که فرمان در همه امور، با حق تعالی است، و او است‏‎ ‎‏صاحب قدرت کاملۀ محیطه و مجاری جمیع امور به دست حق ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏است. بلکه شاید تصریحاً و تلویحاً به همه ارکان توکّل اشاره فرموده باشد؛ زیرا‏‎ ‎‏که لازمه آن که مجاری همه امور در دست حق تعالی باشد آن است که عالِم به‏‎ ‎‏همه امور باشد، و لازمه کوتاهی نکردن در حق بنده آن است که بخل و منع در او‏‎ ‎‏راه نداشته باشد.‏

‏و در ‏‏مستدرک وسایل‏‏ از ‏‏جعفریات،‏‏ سند به حضرت ‏‏امیرالمومنین‏‏ ـ علیه‏‎ ‎‏السلام ـ رساند:‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 221
‏«قالَ: ‏الایمَانُ لَهُ ارکَانٌ اربَعَةٌ: التَّوَکُّلُ عَلَی الله، وَ التَّفوِیضُ الَیهِ، وَ‎ ‎التَّسلیمُ لِامرِ الله تَعالی، وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ الله‏».‏‎[10]‎

باید دانست ‏که ایمان، به یک مرتبه، پایه و رکن این قبیل ملکات نفسانیّه و‏‎ ‎‏احوال فاضلۀ قلبیّه است (چنانچه پیشتر ذکر شد)‏‎[11]‎‏، همین طور این امور ارکان‏‎ ‎‏ایمانند، و ایمان محفوظ ماند ـ به حسب حقیقت ـ با داشتن این معنویات؛ به این‏‎ ‎‏معنی که یک مرتبه از ایمان این ملکات را آورد، و چون این ملکات و فضایل در‏‎ ‎‏نفس حاصل شد و رسوخ پیدا کرد، انسان را به مرتبه کاملتر از ایمان ترقی دهد. و‏‎ ‎‏مرتبه بالاتر از ایمان، مرتبه کاملتر از این فضایل آورد. و همین طور هر مرتبه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‎ ‎‏بر مرتبه دیگر معتمد است. و به این بیان جمع بین بسیاری از آیات شریفه شود،‏‎ ‎‏و همین طور جمع بین بسیاری از اخبار شریفه گردد.‏

‏و در کتاب ‏‏مستدرک ‏‏عَن ‏‏ابِی بَصیر‏‏ عَنِ ‏‏الصّادِقِ‏‏ ـ علیه السلام ـ قالَ:‏

‏«قالَ لی: ‏ما مِن شَی ءٍ الاّ وَ لَهُ حَدٌّ.‏ قالَ: فَقُلتُ: وَ ما حَدُّ التَّوَکُّلِ؟ قالَ: ‏الیَقینُ.‎ ‎‏قُلتُ: فَما حَدُّ الیَقینِ؟ قالَ: ‏ان لا یَخافَ مَعَ الله شَیئاً.»‎[12]‎

‏حدّ شی ء آن است که آن شی ء به آن منتهی شود. و در این جا شاید مقصود‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 222
‏آن است که توکّل منتهی شود به یقین، و صاحب توکّل دارای مقام یقین شود،‏‎ ‎‏چنانچه یقین منتهی شود به توحید فعلی که غیر حق ضارّ و نافعی و موثّر و‏‎ ‎‏مقدّری نبیند. و شاید مقصود آن باشد که توکّل محفوف و محدود به یقین است و‏‎ ‎‏بی تحقّق یقین، توکّل به حقیقت محقّق نشود، چنانچه یقینِ به حقیقت ثمره‏‎ ‎‏توحید است و محفوف و محدود به آن است. و شاید به حسب اختلاف درجات‏‎ ‎‏هر یک از دو معنی درست باشد.‏

‏و هم در ‏‏مستدرک‏‏ از ‏‏ابوذر ‏‏ـ رحمه اللّه ـ روایت نموده.‏

‏قالَ: «قالَ ‏‏رَسُولُ اللّهِ ‏‏ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ :‏ یا اباذَرّ! ان سَرَّکَ ان تَکُونَ‎ ‎اقوَی النّاسِ، فَتَوَکَّل عَلَی الله»‎[13]‎‏ الحدیث.‏

‏وَ فِیهِ عَنِ ‏‏النَّبِیِّ‏‏ ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ قالَ:‏ «مَن احَبَّ ان یَکُونَ اتقَی النّاسِ‎ ‎فَلیَتَوَکَّل عَلَی الله».‎[14]‎

‏وَ فِیهِ:‏ «وَ سَالَ النَّبِیُّ ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ جَبرَئِیلَ عَن تَفسیرِ «التَّوَکُّلِ»‎ ‎فَقالَ: الیَاسُ مِنَ المَخلُوقینَ، وَ ان یَعلَمَ انَّ المَخلُوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنفَعُ وَ‎ ‎لایُعطِی وَ لایَمنَعُ».‎[15]‎

‏و این تفسیر به یکی از لوازم ذهنی توکّل است که از مقدمات حصول آن نیز‏‎ ‎‏هست خارجاً؛ به این معنی که انسان تا ترک توجّه به مخلوق نکند، و سفر از‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 223
‏منزل طبیعت و کثرت نکند، توجّه به حق در قلبش محکم نشود و به منزل‏‎ ‎‏روحانیّت و وحدت واصل نشود.‏

‏وَ فِیهِ عَن ‏‏ارشادِ القُلُوبِ‏‏، عَن ‏‏امِیرِ المُؤمِنینَ‏‏ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ عَن ‏‏رَسُولِ اللّهِ‏‏ ـ‏‎ ‎‏صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ فِی خَبَرِ المِعراجِ انَّهُ قالَ: ‏«یارَبِّ ایُّ الاعمالِ افضَل؟ فَقالَ‎ ‎الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ : یا احمَدُ لَیسَ شَیءٌ افضَلَ عِندی مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضا‎ ‎بِما قَسَمتُ».‎[16]‎

‏و احادیث در این باب بسیار است‏‎[17]‎‏. و ما این باب را این جا ختم می کنیم و‏‎ ‎‏از خدای تعالی توفیق حصول این خاصّه را خواستاریم، و به حق ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏ایکال امر می کنیم، در طی این مراحل بی پایان. ‏‏«‏وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی الله فَهُوَ‎ ‎حَسبُهُ انَّ الله بَالِغُ امرِهِ قَد جَعَلَ الله لِکُلِّ شَیءٍ قَدراً‏»‏‏.‏‎[18]‎

‏ ‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 224

  • )) همانا ایمان آورندگان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهای ایشان چیره گردد. و  چون آیات خدا بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزون گردد. و بر پروردگار خود توکّل می کنند ... (تا آنجا که فرموده): اینان ایمان آورندگان حقیقی هستند. (انفال / 2 و 4).
  • )) رجوع شود به سوره های: مجادله، 10؛ آل عمران، 122 و 160 و توبه، 51.
  • )) رجوع کنید به ص 201.
  • )) خداست که جز او معبودی نیست، و مؤنان باید تنها بر خداوند اعتماد کنند. (تغابن / 13).
  • )) پس چون تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن، بدرستی که خداوند توکّل کنندگان را دوست می دارد. (آل عمران / 159).
  • )) بی نیازی و عزّت، جولان می کنند و می گردند، پس درآن هنگام که به موضع وجایگاه توکّل دستیابند، درآنجا توطّن می کنند وقرار می گیرند. اصول کافی، ج2، ص53، باب32 از کتاب الایمان والکفر، ح3.
  • )) طلاق / 3.
  • )) کسی که به او سه چیز داده شده، از سه چیز محروم نمی شود. کسی که به او دعا داده شده، اجابت هم  داده می شود. کسی که به او شکرگزاری داده شده، افزونی هم داده می شود، و کسی که به او توکّل داده شده، کفایت هم داده می شود. سپس فرمود: آیا کتاب خداوند عزّوجلّ را خوانده ای که: «کسی که بر خداوند توکّل کند، پس خدا او را بس است». و فرمود: «اگر شکرگزاری کنید، نعمت شما را افزایش می دهم» سوره ابراهیم: 7، و فرمود: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را». (سوره غافر: 60). (اصول کافی، ج 2، ص 53، باب 32 از کتاب الایمان و الکفر، ح 6).
  • )) راوی گفت: از حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) پرسیدم از معنی این سخن خدا که: «و کسی  که بر خدا توکّل کند، پس خدا او را بس است». پس امام(ع) فرمودند: توکّل بر خداوند دارای درجاتی است، از آن جمله اینکه بر خداوند در تمام کارهایت توکّل کنی، پس آنچه که با تو کرد، از آن راضی باشی، بدانی که تو را از نیکویی و فضل منع نکند و بدانی که همانا فرمان در آن کارها، از آنِ اوست. پس بر خدا به واگذاشتن تمام امور به او، اعتماد و توکّل کن، و در آن کارهایی که در حقّ تو انجام داده و در غیر آنها، به وی اطمینان داشته باش و اعتماد کن. (همان مصدر و همان باب، ح 5).
  • )) حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: برای ایمان چهار رکن است: توکّل بر خدا، و  واگذاری کارها به او، و تسلیم بودن در مقابل امر خداوند، و راضی بودن به قضایِ خدا.(مستدرک الوسائل، نوری، ج 11، ص 215، باب 11، از ابواب جهاد النفس، ح 1؛ الجعفریّات، ص 232، باب البرّ و سخاء النفس).
  • )) رجوع کنید به ص 201.
  • )) ابوبصیر از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که: آن حضرت بمن فرمودند: هیچ چیزی نیست، مگر اینکه حدّی دارد. ابوبصیر گفت: به امام(ع) عرض کردم: حدّ توکّل چیست؟ امام(ع) فرمود: یقین. گفتم: حدّ یقین چیست؟ فرمود: اینکه با [وجود] خدا، از چیزی نترسی. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 215، باب 11، ح 2.
  • )) پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله) فرمودند: ای اباذر اگر خوش داری که قویترین مردم باشی، پس بر  خدا توکّل کن. (مستدرک الوسائل، ج 11، ص 216، باب 11، ح 3).
  • )) در کتاب مستدرک الوسائل از پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) نقل شده که فرمودند: کسی که دوست  دارد پرهیزکارترین مردم باشد، می بایست که بر خدا توکّل کند. (همان مصدر و همان باب، ص 217، ح 6).
  • )) پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) از جبرئیل از تفسیر توکّل پرسش کردند، پس جبرئیل گفت: [توکّل] یاس  از آفریدگان است، و اینکه انسان بداند که مخلوق نه ضرری می رساند و نه نفعی، و نه عطا می کند و می بخشد و نه منع می کند و محروم می دارد. همان مصدر و همان باب، ص 218، ح 13.
  • )) امیرالمومنین علی (علیه السلام) در خبر معراج از پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله) نقل می کند که  فرمود: ای پروردگار من، کدام عمل برتر و افضل است؟ خداوند (عزّ و جلّ) فرمود: ای احمد، پیش من چیزی از توکّل بر من، و رضا به آنچه که قسمت کرده ام، برتر و افضل نمی باشد. (همان مصدر و همان باب، ص 220، ح 18؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ج 1، ص 198، باب 55).
  • )) رجوع شود به: اصول کافی، ج 2، ص 83، باب التفویض و التّوکل علیه؛ بحار الانوار، ج 68، ص 98.
  • )) هر کسی که بر خدا توکّل کند، پس او وی را بس است، بدرستی که خدا کار خود را اجرا می کند، و  برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است. (طلاق / 3).